• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

اعزامی های فرماندهی هوایی شهید خضرایی بیان اینجا

shamekhi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
3 آپریل 2015
نوشته‌ها
29
لایک‌ها
6
doa kon ordogah nabaraneton
jahaname
dezhbani baes mishe lezat nabari az amozeshi
man arshad grohan bodam enseraf bede
 

boose_bar_khoda

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 نوامبر 2013
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
7
سلام بچه ها
تصادفی به تاپیکتون برخوردم
دنباله رفقای خدمت هستم نمیدونم اینجا کسی هست یا نه اگه اشتباه نکنم دوره 385 ورودی تیر ماه سال 85 گروهان وحدتی
در کل اگه کسی سوالی یا مشکلی هم داره بگه تا تجربم و بگم چون منم اونجا مشکلات زیاد داشتم و تجربه خوبی کسب کردم
 

m2012m

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2014
نوشته‌ها
316
لایک‌ها
113
سن
33
سلام بچه ها
تصادفی به تاپیکتون برخوردم
دنباله رفقای خدمت هستم نمیدونم اینجا کسی هست یا نه اگه اشتباه نکنم دوره 385 ورودی تیر ماه سال 85 گروهان وحدتی
در کل اگه کسی سوالی یا مشکلی هم داره بگه تا تجربم و بگم چون منم اونجا مشکلات زیاد داشتم و تجربه خوبی کسب کردم
سلام دوست عزیز
یه لطفی کنید از اون دوران خضرایی بگید که اوضاع اون موقع چحوری بود و خدمت شما چگونه بود؟
 

boose_bar_khoda

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 نوامبر 2013
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
7
سلام مجدد
چشم
روز اول که وارده پادگان خضرایی شدم:
مارو دمه در به صف کردن و شروع کردن به بشین پاشو دادن و گربه رو دم حجله کشتن و که اینجا خونه مامان بابا نیست و این برنامه ها خلاصه لباس و این برنامه ها رو چند روزه درست کردیم و خدمته اصلی شروع شد
ما تیر ماه آموزشیمون بود به همین دلیل برنامه ها و تنبیه ها تابستونی بودن اونجا بر خلافه جاهای دیگه که سربازای ارشد بالا سرمون هستن کادریهایی که در حاله آموزش بودن بالا سرمون بودن چون مرکزه آموزشه دیگه و درجه هاشون روی سینشون بود تا بعد از آموزش روی بازوشون قرار بگیره به همین دلیل زیاد درک نمیکردن سربازارو و دلسوزانه نبود رفتاراشون ( غیر از یکیشون)
کاره ما اینجوری بود که ساعت 3 صبح بیدار باش داشتیم و نماز ساعت 4 یا 4.30 صبحانه میدادن که باید در عرض 2 دقیقه میخوردی وگرنه حق نداشتی با خودت ببری بیرون یا وقت که تموم شد بشینی سر میز بعدشم به خط میکردن و هر کسی رو میفرستادن بیگاری ( کلنگ زدن و تی کشیدن و نظافت و خلاصه هر جا که کار بود) و بعدش آموزشهای نظامی میدادن
همه چیز خوب بود تا اینکه 5 شنبه دومین هفته آموزش مرخصی ها شروع شد که میفرستادن تا جمعه بریم خونه که دفترچه منو ندادن و گفتن عکسات واضح نیست و نمیتونی بری مدارک ناقصه
منم زیر باره زور نمیرفتم و شروع کردم به شکایت و شکایت کشی رفتم عقیدتی رفتم حفاظت همه جا رفتم و مرخصیم و گرفتم :rolleyes:
جمعه که برگشتیم من شدم تابلو و فرمانده گروهان وحدتی که اسمش یادم نیست شروع کرد داد و بیداد که بیخود کردی مرخصی گرفتی و از اون روز به بعد اسم من همیشه برای بیگاری اولین نفر بود :))))))))))
خاطراتش مفصله ولی اینجا نمیشه توضیح داد حوصلتون سر میره
تنبیهاتی که میکردن این بود که همه رو جمع میکردن توی آسایشگاه و کولرا خاموش انقدر بشین پاشو میداد که از عرق کردنمون شیشه ها بخار کنه و متاسفانه فحاشیه خانوادگی هم میکردن که من سر این موضوع هم شکایت کردم و تابلو تر شدم :)))))))))))
تنبیهاته دیگه مثله نگهبانیه اضافی و این چیزا هم زیاد به من میدادن
جمعه ها هم وقتی از مرخصی برمیگشتی لباسارو در میاوردی و زیر بغلت و چک میکردن که تمیز باشه :)))))))))) وگرنه نگهبان میشدی اون شب
زیر تختها میدیدیم نوشتن 1 هفته تا پایانه موزشی و دق میکردیم که اووووووووووووو 1 ماه مونده خلاصه با هر کش و قوسی که بود آموزشی تموم شد و اون بالا سریامون موقع خدافظی به من گفتن پوستت کندس افتادی مهرآباد میری اونجا میفهمی چی به چیه :)))))))) که اونجا برعکسه گفته این دوستمون شد علارغم سختی که اوایلش داشت ولی 20 نفر از ما که منم جزوشون بودم دوره کد خوردیم و 3 ماه آموزشی هم مهرآباد داشتیم که بعدش بهمون درجه گروهبان 2 دادن و رفتیم توی لباسه کادری ها
ولی خوبیهایی ام خضرایی داشت یکیش این بود که چون مرکز آموزشی بود غذاهای با کیفیتی داشت هر چند کم ولی با کیفیت بود
سرسبز و خوشگل بود و معروف بود به جهنمه سبز
فرمانده زمانه ما سرتیپ دوم آقایی بود
حرف زیاده ولی بعید میدونم کسی حوصله کنه و بخونه اگه دوست داشتید بگید ادامه بدم از خضرایی و مهرآباد و بعدش که داوطلب به امیدیه خوزستان رفتم
اگه خضرایی افتادید نگران نباشید تجربه خوبیه هر چند نمیدونم الانم مثل سابقه یا نه ولی سختی که داره در آینده متوجه میشید که چقدر به کارتون میاد منم اون موقع متوجه نبودم
 

m2012m

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2014
نوشته‌ها
316
لایک‌ها
113
سن
33
سلام مجدد
چشم
روز اول که وارده پادگان خضرایی شدم:
مارو دمه در به صف کردن و شروع کردن به بشین پاشو دادن و گربه رو دم حجله کشتن و که اینجا خونه مامان بابا نیست و این برنامه ها خلاصه لباس و این برنامه ها رو چند روزه درست کردیم و خدمته اصلی شروع شد
ما تیر ماه آموزشیمون بود به همین دلیل برنامه ها و تنبیه ها تابستونی بودن اونجا بر خلافه جاهای دیگه که سربازای ارشد بالا سرمون هستن کادریهایی که در حاله آموزش بودن بالا سرمون بودن چون مرکزه آموزشه دیگه و درجه هاشون روی سینشون بود تا بعد از آموزش روی بازوشون قرار بگیره به همین دلیل زیاد درک نمیکردن سربازارو و دلسوزانه نبود رفتاراشون ( غیر از یکیشون)
کاره ما اینجوری بود که ساعت 3 صبح بیدار باش داشتیم و نماز ساعت 4 یا 4.30 صبحانه میدادن که باید در عرض 2 دقیقه میخوردی وگرنه حق نداشتی با خودت ببری بیرون یا وقت که تموم شد بشینی سر میز بعدشم به خط میکردن و هر کسی رو میفرستادن بیگاری ( کلنگ زدن و تی کشیدن و نظافت و خلاصه هر جا که کار بود) و بعدش آموزشهای نظامی میدادن
همه چیز خوب بود تا اینکه 5 شنبه دومین هفته آموزش مرخصی ها شروع شد که میفرستادن تا جمعه بریم خونه که دفترچه منو ندادن و گفتن عکسات واضح نیست و نمیتونی بری مدارک ناقصه
منم زیر باره زور نمیرفتم و شروع کردم به شکایت و شکایت کشی رفتم عقیدتی رفتم حفاظت همه جا رفتم و مرخصیم و گرفتم :rolleyes:
جمعه که برگشتیم من شدم تابلو و فرمانده گروهان وحدتی که اسمش یادم نیست شروع کرد داد و بیداد که بیخود کردی مرخصی گرفتی و از اون روز به بعد اسم من همیشه برای بیگاری اولین نفر بود :))))))))))
خاطراتش مفصله ولی اینجا نمیشه توضیح داد حوصلتون سر میره
تنبیهاتی که میکردن این بود که همه رو جمع میکردن توی آسایشگاه و کولرا خاموش انقدر بشین پاشو میداد که از عرق کردنمون شیشه ها بخار کنه و متاسفانه فحاشیه خانوادگی هم میکردن که من سر این موضوع هم شکایت کردم و تابلو تر شدم :)))))))))))
تنبیهاته دیگه مثله نگهبانیه اضافی و این چیزا هم زیاد به من میدادن
جمعه ها هم وقتی از مرخصی برمیگشتی لباسارو در میاوردی و زیر بغلت و چک میکردن که تمیز باشه :)))))))))) وگرنه نگهبان میشدی اون شب
زیر تختها میدیدیم نوشتن 1 هفته تا پایانه موزشی و دق میکردیم که اووووووووووووو 1 ماه مونده خلاصه با هر کش و قوسی که بود آموزشی تموم شد و اون بالا سریامون موقع خدافظی به من گفتن پوستت کندس افتادی مهرآباد میری اونجا میفهمی چی به چیه :)))))))) که اونجا برعکسه گفته این دوستمون شد علارغم سختی که اوایلش داشت ولی 20 نفر از ما که منم جزوشون بودم دوره کد خوردیم و 3 ماه آموزشی هم مهرآباد داشتیم که بعدش بهمون درجه گروهبان 2 دادن و رفتیم توی لباسه کادری ها
ولی خوبیهایی ام خضرایی داشت یکیش این بود که چون مرکز آموزشی بود غذاهای با کیفیتی داشت هر چند کم ولی با کیفیت بود
سرسبز و خوشگل بود و معروف بود به جهنمه سبز
فرمانده زمانه ما سرتیپ دوم آقایی بود
حرف زیاده ولی بعید میدونم کسی حوصله کنه و بخونه اگه دوست داشتید بگید ادامه بدم از خضرایی و مهرآباد و بعدش که داوطلب به امیدیه خوزستان رفتم
اگه خضرایی افتادید نگران نباشید تجربه خوبیه هر چند نمیدونم الانم مثل سابقه یا نه ولی سختی که داره در آینده متوجه میشید که چقدر به کارتون میاد منم اون موقع متوجه نبودم
چه سخت بوده!!!!
شما مگه مدرکتون چی بوده که با دوره کد شدید گروهبان2اونم سال90!!!
من خودم الان مهرآبادم،زیر و بمشو میدونم
بازم چیز اضافه داشتید بگید ممنون میشیم
 

boose_bar_khoda

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 نوامبر 2013
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
7
سال 90 نه
دقت نکردیا من اعزامیه سال 85 بودم درجه رو هم همون سال 85 گرفتم
الان شما سربازه مهرآبادی؟
اونجا ما اول اون قسمته سربازا اسمش چیه؟ خدمات بود فکر کنم.. اونجا بودیم بعدش که دوره کد خوردیم رفتیم ارتباط واسه کلاساش و این چیزا مدرکمم دیپلم بود
اون موقع به دیپلمیای دور کد گروهبان 2 میدادن فوق دیپلم استوار لیسانس ستوان 2 بعدش ساله 86 قانون عوض شد و فوق دیپلم شد گروهبان 1 لیسانسم اگه اشتباه نکنم شد استوار
ولی ما چون درجه از قبل گرفته بودیم همون موند واسمون حتی ساله 85 اون نوارای کناره شلوارم سربازا نداشتن و سال 86 این قانون اومد
اونجا قسمته خدمات یه استوار داشتیم جنوبی بود فوق العاده خشن و سخت گیر بود اسمش یادم رفته سبزه بود و چهره خشنی داشت حتی بعضی وقتا با کمر بند دنبال میکرد بعضی سربازا رو :)))))
اونجا هر روز عصر تقریبا میرفتیم خونه و صبح ساعت 6 اینا باید آمار میدادیم یادش بخیر انقدر اذیت شدیم که فکره خودکشی به سرمون زد :)))))))))
ولی کم کم به شرایط عادت کردیم و فهمیدیم قراره درجه بگیریم و راحت تر شیم گذشت و گذشت تا دوره 3 ماهه آموزش تموم شد و برگه تقسیم اومد و گفتن خودتون توافق کنید وگرنه قرعه میکشیم شهرایی که اعظام میکردن اینا بود---> تهران-- همدان--اصفهان--چاه بهار--- دزفول---امیدیه
تهران رسید به پدر نظامیا و امریه دارا-- اصفهان و همدانم سریع بر داشتن و بقیه هم مشتری زیاد داشت فقط موند امیدیه من اول امیدیه رو داوطلب انتخاب کردم و یکی دیگه هم به زور انداختن امیدیه چون هیچ کس حاضر نبود بیاد امیدیه چون فوق العاده پایگاهه محرومیه و میگن تو خاورمیانه محروم ترینه
خلاصه منو یکی دیگه از بچه ها که در به در دنبالشم به نام مجید کریمی قرار شد بریم اونجا تصفیه رو که پر میکردیم چه کیفی میداد :دی
رفتیم امیدیه دیدیممممممم اوووووووووووووووووو اینجا کجاستتتتتت ( خوزستان) 6 روز با بدبختی و شوخیهایی که باهامون کردن ( چون هنوز تو حال و هوای سرباز صفر بودیم یهو میومدن بچه های قدیمی میگفتن امشب نگهبانی مام باور میکردیم) خدمت کردیم و فرار کردیم :))))))))))))) 14 روز غایب بودیم و دقیقا روز 15 که فراری قرار بود محسوب شیم خودمون و معرفی کردیم و 28 روز اضافه خوردیم :))))))))))
خیلی اوایلش برامون مشکل بود- دوری از خانواده--آب و هوای به شدت گرم و آبه آلوده زمستونا پر از درنده بود تابستونا پر از مار و عقرب و رتیل چندین سرباز سره پست به خاطره مارگزیدگی فوت کردن یه چیزم میگم نخندی :)))))))))) یکی از سربازا سره پست یهو غیب میشه میدن میبینن فقط یه تفنگ هست نگو سره پست خوابش برده و کفتار اومده بردتش :)))))))))))
ما اونجا چون درجه داشتیم اتاق شخصی داشتیم و تلویزیون و پلی استیشن و اینام برده بودیم :دی
از این جهات راحت بودیم ولی خوب سختیای خودش و داشت
دیگه افتادیم رو غلطک و گذشتتتتتت پایان خدمت و 18 بهمن 86 گرفتیم و رفتیم
چند سال بعد فهمیدم چه دورانه خوبی بود و چقدر بهم کمک کرد که خیلی از عادتای بدم ترک شه و تبدیل به ویژگی های مثبت شه
به خاطره همین چند سال بعد از خدمت بازم رفتم امیدیه و یه شب اونجا پیشه فرمانده و دوستان موندم تا دوباره خاطراتش زنده شه
حرف زیاده اگه مشکلی یا موردی داشتی خصوصی پیام بده تلفن بزارم بهتر صحبت کنیم چون کاملا درک میکنم سربازا رو
هر چند الان دیگه راحت تر شده سربازی و اکثرا دم خونه خودشونن و کلی امتیاز و حقوق مزایا میدن
حقوق ما توی آموزشی ماهی 2500 تومن بود
با گروهبان دومی اونم توی منقطه محروم شد 25000 تومن
اینم چند تا عکس از امیدیه
j6l_dsc00001.jpg


gqsq_dsc00034.jpg


fder_dsc00044.jpg


عکسه آخر پایگاه بندرعباسه چون دوتا از مرخصیای آخر دورمون و با هواپیمای پایگاه اومدیم تهران که از امیدیه میرفت بوشهر بعد میرفت بندرعباس بعد میومد تهران
 
Last edited:

m2012m

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2014
نوشته‌ها
316
لایک‌ها
113
سن
33
سال 90 نه
دقت نکردیا من اعزامیه سال 85 بودم درجه رو هم همون سال 85 گرفتم
الان شما سربازه مهرآبادی؟
اونجا ما اول اون قسمته سربازا اسمش چیه؟ خدمات بود فکر کنم.. اونجا بودیم بعدش که دوره کد خوردیم رفتیم ارتباط واسه کلاساش و این چیزا مدرکمم دیپلم بود
اون موقع به دیپلمیای دور کد گروهبان 2 میدادن فوق دیپلم استوار لیسانس ستوان 2 بعدش ساله 86 قانون عوض شد و فوق دیپلم شد گروهبان 1 لیسانسم اگه اشتباه نکنم شد استوار
ولی ما چون درجه از قبل گرفته بودیم همون موند واسمون حتی ساله 85 اون نوارای کناره شلوارم سربازا نداشتن و سال 86 این قانون اومد
اونجا قسمته خدمات یه استوار داشتیم جنوبی بود فوق العاده خشن و سخت گیر بود اسمش یادم رفته سبزه بود و چهره خشنی داشت حتی بعضی وقتا با کمر بند دنبال میکرد بعضی سربازا رو :)))))
اونجا هر روز عصر تقریبا میرفتیم خونه و صبح ساعت 6 اینا باید آمار میدادیم یادش بخیر انقدر اذیت شدیم که فکره خودکشی به سرمون زد :)))))))))
ولی کم کم به شرایط عادت کردیم و فهمیدیم قراره درجه بگیریم و راحت تر شیم گذشت و گذشت تا دوره 3 ماهه آموزش تموم شد و برگه تقسیم اومد و گفتن خودتون توافق کنید وگرنه قرعه میکشیم شهرایی که اعظام میکردن اینا بود---> تهران-- همدان--اصفهان--چاه بهار--- دزفول---امیدیه
تهران رسید به پدر نظامیا و امریه دارا-- اصفهان و همدانم سریع بر داشتن و بقیه هم مشتری زیاد داشت فقط موند امیدیه من اول امیدیه رو داوطلب انتخاب کردم و یکی دیگه هم به زور انداختن امیدیه چون هیچ کس حاضر نبود بیاد امیدیه چون فوق العاده پایگاهه محرومیه و میگن تو خاورمیانه محروم ترینه
خلاصه منو یکی دیگه از بچه ها که در به در دنبالشم به نام مجید کریمی قرار شد بریم اونجا تصفیه رو که پر میکردیم چه کیفی میداد :دی
رفتیم امیدیه دیدیممممممم اوووووووووووووووووو اینجا کجاستتتتتت ( خوزستان) 6 روز با بدبختی و شوخیهایی که باهامون کردن ( چون هنوز تو حال و هوای سرباز صفر بودیم یهو میومدن بچه های قدیمی میگفتن امشب نگهبانی مام باور میکردیم) خدمت کردیم و فرار کردیم :))))))))))))) 14 روز غایب بودیم و دقیقا روز 15 که فراری قرار بود محسوب شیم خودمون و معرفی کردیم و 28 روز اضافه خوردیم :))))))))))
خیلی اوایلش برامون مشکل بود- دوری از خانواده--آب و هوای به شدت گرم و آبه آلوده زمستونا پر از درنده بود تابستونا پر از مار و عقرب و رتیل چندین سرباز سره پست به خاطره مارگزیدگی فوت کردن یه چیزم میگم نخندی :)))))))))) یکی از سربازا سره پست یهو غیب میشه میدن میبینن فقط یه تفنگ هست نگو سره پست خوابش برده و کفتار اومده بردتش :)))))))))))
ما اونجا چون درجه داشتیم اتاق شخصی داشتیم و تلویزیون و پلی استیشن و اینام برده بودیم :دی
از این جهات راحت بودیم ولی خوب سختیای خودش و داشت
دیگه افتادیم رو غلطک و گذشتتتتتت پایان خدمت و 18 بهمن 86 گرفتیم و رفتیم
چند سال بعد فهمیدم چه دورانه خوبی بود و چقدر بهم کمک کرد که خیلی از عادتای بدم ترک شه و تبدیل به ویژگی های مثبت شه
به خاطره همین چند سال بعد از خدمت بازم رفتم امیدیه و یه شب اونجا پیشه فرمانده و دوستان موندم تا دوباره خاطراتش زنده شه
حرف زیاده اگه مشکلی یا موردی داشتی خصوصی پیام بده تلفن بزارم بهتر صحبت کنیم چون کاملا درک میکنم سربازا رو
هر چند الان دیگه راحت تر شده سربازی و اکثرا دم خونه خودشونن و کلی امتیاز و حقوق مزایا میدن
حقوق ما توی آموزشی ماهی 2500 تومن بود
با گروهبان دومی اونم توی منقطه محروم شد 25000 تومن
اینم چند تا عکس از امیدیه
j6l_dsc00001.jpg


gqsq_dsc00034.jpg


fder_dsc00044.jpg


عکسه آخر پایگاه بندرعباسه چون دوتا از مرخصیای آخر دورمون و با هواپیمای پایگاه اومدیم تهران که از امیدیه میرفت بوشهر بعد میرفت بندرعباس بعد میومد تهران
بله مهرآبادم
عجب خاطراتی!!!!
اگه واقعا همچین چیزایی که میگید تو امیدیه بوده باشه که خیلی اوضاع وحشتناکی داشته...خدا رحم کنه به سربازا!!!
 

boose_bar_khoda

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 نوامبر 2013
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
7
آره همینجوری بود ولی الان تا اونجا که خبر دار شدم راحت تر شده
مثلا ما تعمیر خط بودیم اون موقع کافو بود و منحول و این چیزا همش پشت لاین مردم دنباله خط میگشتیم و کلی درده سر یه بارون میزد خط ها قطع میشد کلی مصیبت داشت تا درست شه
ولی خبر دار شدم کلا کافو جمع شده و خطها فیبر نوری شده و خلاصه یه دستی به سر و گوشش کشیدن
پیشنهاده من به تمام سربازا اینه که برید جایی که هیچ کس نمیره نگید مگه عقلم کمه برید سختیاشو تحمل کنید بعد از خدمت متوجه میشید که چه خدمته بزرگی به خودتون کردید
 

hadibarzi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 ژوئن 2015
نوشته‌ها
29
لایک‌ها
7
سن
33
سلام به دوستان عزیزم
چند روز گذشته سخت ترین و طاقت فرسا ترین روزهای عمرم رو تجربه کردم!
تو این چند روز، اردوگاه کوشک نصرت قم در دمای 47 درجه تو بیابون برهوت تجربه کردم.
روز اول صبح ساعت 3 تو پادگان از خواب بیدار شدیم و 6 صبح با اسلحه هامون به سمت کویر قم راه افتادیم البته بارهامون رو که روز قبلش سوار تریلر کرده بودیم و تا رسیدیم اونجا چادرهامون رو تا ظهر علم کردیم
بعد از صرف نهار بلافاصله به سمت میدان تیر راه افتادیم،یکسریا همون اول از شدت گرما زمین خوردن...
تو میدان تیر تو 3 مرحله، 100 متر، 200 متر بدون ماسک و 00 متر با ماسک ،نفری 40 فشنگ شلیک کردیم.
اولین دوره بودیم که این تعداد زیاد فشنگ با اسلحه ژ-3 شلیک کردیم.
بعد از اتمام کار 1 خشاب گم شده بود که تا ساعت 10 شب اسیر بودیم اونجا تا پیدا شد.
بعدش رفتیم سمت چادرها و شام رو صرف کردیم. موقع خواب دیدم که اسم من جزء پاسدار نگهبانها با اسلحست!!!!!! یعنی خواب تعطیل.
فقط وقت کردم از ساعت 3:30 تا 4:30 نصف شب از شدت خواب روی خاک وسط بیابون با قمقمه به عنوان بالشت بخوابم.
روز دوم و سوم فشار کمتر بود،چون کمی عادت کرده بودیم .
البته آفتاب واقعا دیوانه کننده بود.روزی حدودا 6 ساعت تو اوج گرما زیر آفتاب کلاس های رزم انفرادی داشتیم خیلیا حالشون بد بود و گرما زده شده بودن.
من ارشد چادر خودمون بودم،یکسری قوانین گذاشته بودم که بهداشت تو اون شرایط کمی رعایت بشه :)
لباسهامون کثافت خالی بود
بالاخره این نیز گذشت
اینو هم بگم که اونجا طلوع و غروب فوق العاده زیبایی داشت،شب هاشم خنک بود.
بعد از برگشت از اردوگاه هم فقط 12 ساعت مرخصی بهمون دادن و فردا صبحش دوباره به پادگان برگشتیم
خستگی مونده تو تنمون
فعلا هم کار خاصی تو پادگان نداریم و وقتمون بیشتر تو تمرین رژه صرف میشه
 

boose_bar_khoda

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 نوامبر 2013
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
7
عالیه
اینجور شرایط باعث میشه بدن مقاوم شه و از نازک نارنجی بودن در بیاد البته به شزطی که شخص دیدگاهش مثبت باشه
بعد از سربازی یه آدمی میشه که هر شرایطی رو تحمل میکنه و اگه یه روز کولر یا بخاری نبود هی ناله نمیکنه
 

m2012m

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2014
نوشته‌ها
316
لایک‌ها
113
سن
33
سلام به دوستان عزیزم
چند روز گذشته سخت ترین و طاقت فرسا ترین روزهای عمرم رو تجربه کردم!
تو این چند روز، اردوگاه کوشک نصرت قم در دمای 47 درجه تو بیابون برهوت تجربه کردم.
روز اول صبح ساعت 3 تو پادگان از خواب بیدار شدیم و 6 صبح با اسلحه هامون به سمت کویر قم راه افتادیم البته بارهامون رو که روز قبلش سوار تریلر کرده بودیم و تا رسیدیم اونجا چادرهامون رو تا ظهر علم کردیم
بعد از صرف نهار بلافاصله به سمت میدان تیر راه افتادیم،یکسریا همون اول از شدت گرما زمین خوردن...
تو میدان تیر تو 3 مرحله، 100 متر، 200 متر بدون ماسک و 00 متر با ماسک ،نفری 40 فشنگ شلیک کردیم.
اولین دوره بودیم که این تعداد زیاد فشنگ با اسلحه ژ-3 شلیک کردیم.
بعد از اتمام کار 1 خشاب گم شده بود که تا ساعت 10 شب اسیر بودیم اونجا تا پیدا شد.
بعدش رفتیم سمت چادرها و شام رو صرف کردیم. موقع خواب دیدم که اسم من جزء پاسدار نگهبانها با اسلحست!!!!!! یعنی خواب تعطیل.
فقط وقت کردم از ساعت 3:30 تا 4:30 نصف شب از شدت خواب روی خاک وسط بیابون با قمقمه به عنوان بالشت بخوابم.
روز دوم و سوم فشار کمتر بود،چون کمی عادت کرده بودیم .
البته آفتاب واقعا دیوانه کننده بود.روزی حدودا 6 ساعت تو اوج گرما زیر آفتاب کلاس های رزم انفرادی داشتیم خیلیا حالشون بد بود و گرما زده شده بودن.
من ارشد چادر خودمون بودم،یکسری قوانین گذاشته بودم که بهداشت تو اون شرایط کمی رعایت بشه :)
لباسهامون کثافت خالی بود
بالاخره این نیز گذشت
اینو هم بگم که اونجا طلوع و غروب فوق العاده زیبایی داشت،شب هاشم خنک بود.
بعد از برگشت از اردوگاه هم فقط 12 ساعت مرخصی بهمون دادن و فردا صبحش دوباره به پادگان برگشتیم
خستگی مونده تو تنمون
فعلا هم کار خاصی تو پادگان نداریم و وقتمون بیشتر تو تمرین رژه صرف میشه
واقعا خسته نباشید دوست عزیز....
انشالا موقع تقسیم هم جای خوبی بیفتید
 

shamekhi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
3 آپریل 2015
نوشته‌ها
29
لایک‌ها
6
سلام
بچه هاى 1/6 کجان ؟
اگه راهنمایی لازم داشتین بگین
 

Behzad b

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 آگوست 2015
نوشته‌ها
21
لایک‌ها
7
سن
36
سلام
بچه هاى 1/6 کجان ؟
اگه راهنمایی لازم داشتین بگین
سلام. من اعزام 1/6 هستم. از شهرستان دور هم ميام.ميخواستم بدونم چه وسایل و مدارکی باید همرام بیارم؟
موهامو بزنم یانه؟یکشنبه عصر میرسیم خضرایی. مرسی
 

Behzad b

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 آگوست 2015
نوشته‌ها
21
لایک‌ها
7
سن
36
سلام. من اعزام 1/6 هستم. از شهرستان دور هم ميام.ميخواستم بدونم چه وسایل و مدارکی باید همرام بیارم؟
موهامو بزنم یانه؟یکشنبه عصر میرسیم خضرایی. مرسی
 

Behzad b

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 آگوست 2015
نوشته‌ها
21
لایک‌ها
7
سن
36
سلام
بچه هاى 1/6 کجان ؟
اگه راهنمایی لازم داشتین بگین
سلام. من اعزام 1/6 هستم. از شهرستان دور هم ميام.ميخواستم بدونم چه وسایل و مدارکی باید همرام بیارم؟
موهامو بزنم یانه؟یکشنبه عصر میرسیم خضرایی. مرسی
 

Behzad b

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 آگوست 2015
نوشته‌ها
21
لایک‌ها
7
سن
36
بروبچ کسی نبود جواب مارو بده؟مرسی
 

shamekhi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
3 آپریل 2015
نوشته‌ها
29
لایک‌ها
6
بروبچ کسی نبود جواب مارو بده؟مرسی
سلام
به سلامتى مدارک کارت ملى و شناسنامه کپى ببر و کپى مدارک اعزام شماره حساب سپه رو حتما ببر
موهاتم بزنى بهتره نزنى هم چیزی نمیشه
خودکار هم ببر
همون روز مرخصى میدن تا شنبه
 

Behzad b

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 آگوست 2015
نوشته‌ها
21
لایک‌ها
7
سن
36
سلام
به سلامتى مدارک کارت ملى و شناسنامه کپى ببر و کپى مدارک اعزام شماره حساب سپه رو حتما ببر
موهاتم بزنى بهتره نزنى هم چیزی نمیشه
خودکار هم ببر
همون روز مرخصى میدن تا شنبه
ممنون داداش که ج میدی.شما مطمئن هستی که یکشنبه بریم بعد میزارن برگردیم تاشنبش؟ اگه وقت داشتی تابازم سوال دارم.مرسی
 

Behzad b

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 آگوست 2015
نوشته‌ها
21
لایک‌ها
7
سن
36
لباس، ساک و وسایل دیگه که بچه ها تو صفحات قبل گفتن رو باید ببریم نبریم؟یا مرخصی میدن تابریم جورکنیم؟ راستی تو دوره آموزشی باشگاه بدنسازی یا والیبال فوتبال چیزی هست انجام بدیم که حوصله مون سر نره؟ممنون بابت جواب
 
بالا