• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

اعزامی های فرماندهی هوایی شهید خضرایی بیان اینجا

مهدی حلاج

Registered User
تاریخ عضویت
11 دسامبر 2011
نوشته‌ها
12
لایک‌ها
0
نمیدونم چرا همه میگن امروز سخت بود . با اینکه امروز ساعت 6 گذشته بود و هنوز تو پادگان بودیم و فکر کنم آخرین گروهی بودیم که کارمون تموم شد اما امروز برای من یه روز خیلی خوب بود . جدا امروز خوش گذشت . نمیدونم چرا با بقیه بچه ها شریک نیستم تو این حس خوب . شاید انتظار چیزای بد تریو داشتم اما واقعا امروز خوب بود . جدا همه خوش اخلاق بودن و این به نظرم از همه چی مهمتره . نا سلامتی اومدیم سربازی . 2 ساعت رو آسفالت نشستن که سختی نیست . سختی اونجاییه که شخصیت آدم خورد بشه . من جدا لذت بردم از رفتار مسئولان پادگان . شما هم یه ذره دیدتون رو عوض کنید شاید بتونیم تو این حس قشنگ شریک باشیم
من یه چیزی رو واقعا بهش ایمان دارم که هر چیو سخت بگیری سخت میشه . بچه های قدیمی تر می تونن قضاوت کنن راجع به حرفم
ببخشید زیاد حرف زدم
 

amir_h_mk2006

Registered User
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2011
نوشته‌ها
22
لایک‌ها
0
نمیدونم چرا همه میگن امروز سخت بود . با اینکه امروز ساعت 6 گذشته بود و هنوز تو پادگان بودیم و فکر کنم آخرین گروهی بودیم که کارمون تموم شد اما امروز برای من یه روز خیلی خوب بود . جدا امروز خوش گذشت . نمیدونم چرا با بقیه بچه ها شریک نیستم تو این حس خوب . شاید انتظار چیزای بد تریو داشتم اما واقعا امروز خوب بود . جدا همه خوش اخلاق بودن و این به نظرم از همه چی مهمتره . نا سلامتی اومدیم سربازی . 2 ساعت رو آسفالت نشستن که سختی نیست . سختی اونجاییه که شخصیت آدم خورد بشه . من جدا لذت بردم از رفتار مسئولان پادگان . شما هم یه ذره دیدتون رو عوض کنید شاید بتونیم تو این حس قشنگ شریک باشیم
من یه چیزی رو واقعا بهش ایمان دارم که هر چیو سخت بگیری سخت میشه . بچه های قدیمی تر می تونن قضاوت کنن راجع به حرفم
ببخشید زیاد حرف زدم


دقیقا باهات موافقم
هم توی خضرایی و هم اسلامشهر فرماندهان واقعا احترام میزارن و این برای منم در درجه اول اهمیت بود
بقیه مسائل رو فقط باید گذروند اینم دورانیه برای خودش
انشالله 2 ماه دیگه میاید همین جا و خودتون مینویسید که واقعا راحت گذشت چرا که هر کاری اولش سخته تا انسان عادت کنه مدتی طول میکشه
ولی از اونجا که توی آموزشی شرایط همه یکسانه زودتر با محیط خو میگیرین و خیلی عادی میگذره
تنها نکته مهم اینه که توی این 2 ماه فقط وقتتون تلف شده که اونم اگر با دوستان بگید بخندید راحت تر میگذره کاری بهتون میگن انجام بدید سخت نگیرید! به این فکر کنید که 2 ماه دیگه خبری از این کارا نیست!
فقط لبخند یادتون نره!
اگر بخواید میتونید تنبیهات که 4 تا بشین پاشو باشه هم با خنده تمومش کنید این خواست خود هنر آموزا هست!


یه نکته دیگه هم هست
از دوره قبلی که ما بودیم کل خضرایی و اسلامشهر یک گردان شد به نام بابایی که شامل 3 گروهان دوران فهمیده و اردستانی میشه
اردستانی میره اسلامشهر و دوران و فهمیده تهران میمونن

دوران که من بودم فرمانده و هنرآموزاش فوق العاده عالی هستن
بچه های قبلی میدونن بچه های دوران خیلی راحت و با روحیه شاد دوره رو گذروندن!

نگران نباشید
مطمئنا سخت که نمیگذره هیچ از هفته دوم خوش هم میگذره :D
 

omidmoradiannas

Registered User
تاریخ عضویت
13 می 2008
نوشته‌ها
14
لایک‌ها
0
نمیدونم چرا همه میگن امروز سخت بود . با اینکه امروز ساعت 6 گذشته بود و هنوز تو پادگان بودیم و فکر کنم آخرین گروهی بودیم که کارمون تموم شد اما امروز برای من یه روز خیلی خوب بود . جدا امروز خوش گذشت . نمیدونم چرا با بقیه بچه ها شریک نیستم تو این حس خوب . شاید انتظار چیزای بد تریو داشتم اما واقعا امروز خوب بود . جدا همه خوش اخلاق بودن و این به نظرم از همه چی مهمتره . نا سلامتی اومدیم سربازی . 2 ساعت رو آسفالت نشستن که سختی نیست . سختی اونجاییه که شخصیت آدم خورد بشه . من جدا لذت بردم از رفتار مسئولان پادگان . شما هم یه ذره دیدتون رو عوض کنید شاید بتونیم تو این حس قشنگ شریک باشیم
من یه چیزی رو واقعا بهش ایمان دارم که هر چیو سخت بگیری سخت میشه . بچه های قدیمی تر می تونن قضاوت کنن راجع به حرفم
ببخشید زیاد حرف زدم

کاملا موافقم مهدی :دی
رفتار مسئولا که خوب بود.
به من و خودتم به خصوص که خیلی خوش گذشت :))
 

ramin.cs

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2011
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
2
روز اول هم تموم شد لباسارو گرفتیم ...
خداییش رفتارشون واقعا عالیه... راستی بچه های فوق دیپلم من همونیم که برگه آبی ها و اون فرم 3 صفحه ای رو که پر کرده بودین ازتون میگرفتم برگه مرخصی می نوشتم
ایشالا تو اسلام شهر بیشتر آشنا میشیم:D
 

ramin.cs

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2011
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
2
رامین جان هایدا سن
آقا شرمنده 5 شنبه از **** وظیفه تبریز ما رو سوار اتوبوس کردن واسه تهرن هر چی هم گفتیم که 5 شنبه هست فردا هم تعطیله گوششون بدهکار نبود ... بلاخره 8شب رسیدیم خضرایی شام ندادن و فقط تخت واسه خواب دادن جمعه هم اومدن صبح ساعت 8 صبح اومدن گفتن آقا از صبخانه نهار شام خبری نیست بید بیرون بخورین بیاین رفتیم شب اومدیم خوابیدیم تا اینکه شنبه لباسارو دادن ساعت 5 کارمون تموم شد اومدیم ... من الان ساعت 3 صبح رسیدم تبریز ... فک کنم منو دیده باشین اونجایی که لباسارو میدادن من نشسته بودم برگه ها رو تحویل میگرفتم
 

ramin.cs

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2011
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
2
وسایلی که دادن : یک دست لباس کار (همون لباس آبی) یدونه اورکت - یک دست لباس کفنی :lol: پوتین 2 جفت جوراب ...
ولی خیلی ناقصه: لباس زیر ... مسواک خمیر دندون صابون تاید و... ندادن ؟ میدن یا دودره کردن؟؟;)
 

Taher-Korfa

Registered User
تاریخ عضویت
12 دسامبر 2011
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
0
سلام طاهر
من منم قاطی شما بودم. گ دوران.
ببینم ما الان مهر روی برگه مرخصیمون خورده گردان یکم.
در حالی که بچه های فوق دیپلم هم من پرسیدم همین گردان یکم ان! اگه کل گردان بره اسلام شهر که یعنی منم می رم!
تو الان مهرت کدوم گروهانه؟
بعد یه چیز دیگه این تلقا که قراره بدوزیم گروهان اینارم باید بنویسیم بچسبونیم؟

سلام امید..
روی برگه مرخصی من نوشتیم "گ دوران".. مهرش هم "گردان یکم".. اما بین ما فوق دیپلم نبود.. همه لیسانس بودیم به جز چند نفر که فوق لیسانس بودن..
اون افسر که به ما گفت ما تهرانیم و تو همین خضرایی می مونیم.. اما هنوز 100% مشخص نیست.. کار اینها که حساب و کتاب نداره.. دوما، تا لیست ها نهایی بشن و هشتصد نفر تقسیم بشن زوده که بگیم تهران یا اسلامشهر..
به ما گفتن فقط طلق ها رو از سه طرف بدوزین.. رو به زیپ باز باشه.. هفته ی بعد میاییم اتیکت ها رو میدن یا میگن چی بنویسیم..
 

Taher-Korfa

Registered User
تاریخ عضویت
12 دسامبر 2011
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
0
سلام طاهر جان راستش من 3 پوشیدم خیلی کوچیک بود از یکی 1گرفتم که بزرگه فکر کنم باید 2 بپوشم.
من هم افتادم گردان 1 از خود ستوان 1 پرسیدم گفت بابایی هستی که می شه همین جا البته که در کل فرقی نداره خدمته دیگه تفریح که نمیریم....
راستی بچه ها وسایلی که نوشته بودن بیاریم چیابود؟؟؟؟
2 تومان آرما خیلی زور داشت....

آها.. پس هیچی.. منم همین فردا پس فردا میرم گمرگ برای عوض کردن لباسا..
من افتادم: گ دوران.. گردان یکم..
جریان لوازم و وسایل که باید بیاریم چیه..؟ به ما که لباس و آرم زورکی دادن.. بیرونمون کردن گفتن واینستید و برید.. مام اومدیم بیرون..
 

Taher-Korfa

Registered User
تاریخ عضویت
12 دسامبر 2011
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
0
وسایلی که دادن : یک دست لباس کار (همون لباس آبی) یدونه اورکت - یک دست لباس کفنی :lol: پوتین 2 جفت جوراب ...
ولی خیلی ناقصه: لباس زیر ... مسواک خمیر دندون صابون تاید و... ندادن ؟ میدن یا دودره کردن؟؟;)

من پرسیدم این جریان ناقص بودن رو.. گفتن هفته ی بعد که اومدیم، وسایل رو تکمیل تحویل میدن.. حالا راست و دروغش پای خودشون..
 

Taher-Korfa

Registered User
تاریخ عضویت
12 دسامبر 2011
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
0
با سلام به همه بچه ها روز سختی بود طاهر جان امروز سعادت نداشتم ببینمت فردا باهات تماس میگیرم با هم هماهنگ باشیم

من قبل 8:40 رسیدم دم پادگان.. هیچی.. پرسیدم گفتن که فوق دیپلمه و شهرستانی ها رفتن تو.. فکر کردم همه رفتن تو، بعد رفتنم تو، فهمیدم که فقط شهرستانی ها رو دارن پذیرش می کنن و تهرانی ها تو حیاط وایستادن..
 

Taher-Korfa

Registered User
تاریخ عضویت
12 دسامبر 2011
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
0
نمیدونم چرا همه میگن امروز سخت بود . با اینکه امروز ساعت 6 گذشته بود و هنوز تو پادگان بودیم و فکر کنم آخرین گروهی بودیم که کارمون تموم شد اما امروز برای من یه روز خیلی خوب بود . جدا امروز خوش گذشت . نمیدونم چرا با بقیه بچه ها شریک نیستم تو این حس خوب . شاید انتظار چیزای بد تریو داشتم اما واقعا امروز خوب بود . جدا همه خوش اخلاق بودن و این به نظرم از همه چی مهمتره . نا سلامتی اومدیم سربازی . 2 ساعت رو آسفالت نشستن که سختی نیست . سختی اونجاییه که شخصیت آدم خورد بشه . من جدا لذت بردم از رفتار مسئولان پادگان . شما هم یه ذره دیدتون رو عوض کنید شاید بتونیم تو این حس قشنگ شریک باشیم
من یه چیزی رو واقعا بهش ایمان دارم که هر چیو سخت بگیری سخت میشه . بچه های قدیمی تر می تونن قضاوت کنن راجع به حرفم
ببخشید زیاد حرف زدم

ما 5:10 یا 5:05 اومدیم بیرون، آخرین دسته ایی بودیم که لباس تحویل گرفتیم و درب انبار رو بستن و خلاص.. همه جا خالی بود و تقریبا تاریک.. شماها کجا بودین که بعد ما اومدین بیرون؟!؟
والا من با سختی ش مشکلی ندارم.. بگو بخند های این وسط خوب بود و کم حوصلگی بچه ها رو میزون می کرد و سخت نگذشت.. رفتارشونم از چیزی در مورد ارتش شنیده بودم و فکر می کردم، بهتر بود و معقول..
اما وقتی گفتن برای هشتصد نفر یک کامپیوتر آوردن تعجب کردم و باور نکردم (طرفای 12 هم یکی از بچه های تو حیاط رو بردن کمکی برای کامپیوتر دوم).. بعد که رفتم تو تازه فهمیدم راسته و یکی دوتا بیشتر نیست..
ما اعزامی شهر تهران از میدون ****، از ساعت یه ربع به نه تا 11:30 نشسته بودیم، بعد چیزی از بوفه گرفتیم و دوباره نشستیم تا 3 بعد نیم ساعت رفتیم تو سالن و اونجا تا 4 بودیم..
این کم بودن متصدی و وسایل شون کمی بی انصافی بود.. باید اعتراف کنم که شش یا هفت ساعت نشستن برای روز اول که هنوز آب بندی نشده بودیم و فکر اینجا تو سرمون نبود، کمی سخت بود..
قبول دارم.. کم کم جو بهتر و بهتر میشه، چون دوستی ها شکل نگرفته و هنوز باهمه (اکثریت) غریبه اییم، غر زدن و گلگی ها زیاده، بعدش کمتر میشه.. یه خورده زمان می خواییم که این منگی اول خدمت از سرمون بپره و بیافتیم رو غلتک..
 

shatami

Registered User
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2011
نوشته‌ها
29
لایک‌ها
1
من الان متوجه شدم که سوتی دادم...
به شماها گفتن برین تو کدوم دسته بشینین مرخصی هاتونو پر کنین؟؟؟
من چون داشتم اونجا آشغال لباسارو جمع میکردم دیر رسیدم یه جا نشستم پر کردم
شنبه از همون لیستا که نوشته بودن جدا مون میکنن یا برگه مرخصی؟
 

Taher-Korfa

Registered User
تاریخ عضویت
12 دسامبر 2011
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
0
salam bacheha
ye chizi migam khandaton nagire
man boghz kole gelomo gerefte dare khafam mikone nemidonam shayad man intoriyam be man ke emroz khily khily sakht gozasht hame donbale zerang bazi bodan va aslan be hoghoghe ham ehteram nemizashtan albate na hame jesarat nabashe be dostan khily ha ham ba shakhsiat bodan va to saf harekat mikardan
dar kol be ma goftan gordane babayi gorohane fahmide farmandatonam ya krikvande ya abasi nejad
eltemase doa

ما گروه اول بودیم که از تهرانی ها که رفتیم تو پادگان اما گروه یکی مونده به آخر رفتیم تو سالن.. هی صف ها به هم می خورد و ما عقب تر می افتادیم.. حتی یک بار یکی از کناردستی ها کمی شاکی شد و رفت صحبت کرد اما بازم همون آش بود و همون کاسه.. علی آقا تا شناخت ها از بچه ها بیشتر بشه باید بی خیال از این حرکتها بگذری واللا هی جوش میاری یا زودتر از بقیه خسته میشی.. من و چند نفر از بچه ها که کنار هم بدیم و همدیگر رو نمیشناختیم، با صحبت از دانشگاه و تحصیل شروع کردیم تا رسیدیم به نقد اوضاع سینمای ایران و خیلی چیزای دیگه.. هی گفتیم و خندیدم تا نوبتمون شد..
خوشبختم.. من گ دوران افتادم گردان یکم..
 

Taher-Korfa

Registered User
تاریخ عضویت
12 دسامبر 2011
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
0
من الان متوجه شدم که سوتی دادم...
به شماها گفتن برین تو کدوم دسته بشینین مرخصی هاتونو پر کنین؟؟؟
من چون داشتم اونجا آشغال لباسارو جمع میکردم دیر رسیدم یه جا نشستم پر کردم
شنبه از همون لیستا که نوشته بودن جدا مون میکنن یا برگه مرخصی؟

منم یه جورایی شبیه تو بودم، لیست بچه ها رو می نوشتم، وقتی لیست تموم شد و سرم آوردم بالا دیدم کسی نیست و همه رفتن و از یک افسری پرسیدم گفت همین جا بشین با همین بچه ها کاراتو انجام بده.. بدم لیست ها منگه زدم و تحویل دادم و نشستم بین اون بچه هایی که گفت..
لباس تحویل گرفتم.. بعد برگه های مرخصی رو پر کردیم و اومد امضا کرد و خلاص.. دیگه هیچی نگفتن.. در مورد جدا کردن تهران و اسلامشهر هم پرسیدم که گفت شنبه بیایید بهتون اعلام می کنیم.. نمیدونم از روی چه چیزی یا کدوم لیست می خوان تقسیم کنن..
 

shatami

Registered User
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2011
نوشته‌ها
29
لایک‌ها
1
منم یه جورایی شبیه تو بودم، لیست بچه ها رو می نوشتم، وقتی لیست تموم شد و سرم آوردم بالا دیدم کسی نیست و همه رفتن و از یک افسری پرسیدم گفت همین جا بشین با همین بچه ها کاراتو انجام بده.. بدم لیست ها منگه زدم و تحویل دادم و نشستم بین اون بچه هایی که گفت..
لباس تحویل گرفتم.. بعد برگه های مرخصی رو پر کردیم و اومد امضا کرد و خلاص.. دیگه هیچی نگفتن.. در مورد جدا کردن تهران و اسلامشهر هم پرسیدم که گفت شنبه بیایید بهتون اعلام می کنیم.. نمیدونم از روی چه چیزی یا کدوم لیست می خوان تقسیم کنن..
راستش طاهر جان تصمیم گرفتم دیگه تو این 2 ماه به هیچی فکر نکنم هر چی شد شد....
من فکر کنم دیروز دیدمت حالا انشاالله امروز یه عکس میذارم من اونیم که لیوان چاییشونم شستم :D
 

Taher-Korfa

Registered User
تاریخ عضویت
12 دسامبر 2011
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
0
راستش طاهر جان تصمیم گرفتم دیگه تو این 2 ماه به هیچی فکر نکنم هر چی شد شد....
من فکر کنم دیروز دیدمت حالا انشاالله امروز یه عکس میذارم من اونیم که لیوان چاییشونم شستم :D

من دیروز خیلی سر چرخوندم که ببینم کسی رو می شناسم یا نه.. اما کسی رو نشناختم..
من یک کاپشن سورمه ایی داشتم با کلاه سورمه ایی با کوله ی مشکی و شلوار جین خاکستری..
 

amd_9002

Registered User
تاریخ عضویت
1 دسامبر 2011
نوشته‌ها
56
لایک‌ها
0
یه سوال از بچه های قبلی دارم

این وظیفه هایی که یک ستاره دارن درجشون چیه و چی کارن

و سلسله مراتب چظوری هست چندتا گردان و گروهان هست رئیساینها کیا هستن

اخه دیروز چند تا وظیفه که ستاره هم داشتند هی دستور میدادند

یه راهنمایی میکند
 

Taher-Korfa

Registered User
تاریخ عضویت
12 دسامبر 2011
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
0
یه سوال از بچه های قبلی دارم

این وظیفه هایی که یک ستاره دارن درجشون چیه و چی کارن

و سلسله مراتب چظوری هست چندتا گردان و گروهان هست رئیساینها کیا هستن

اخه دیروز چند تا وظیفه که ستاره هم داشتند هی دستور میدادند

یه راهنمایی میکند

یک ستاره پنج پر: ستوان سوم هستن و مدرکشون لیسانس!
دوتا ستاره: ستوان دوم مدرکشون فوق لیسانس!
با این حساب احتمالا دکترها هم میشن سه ستاره!؟
گروهبان ها یه 8 فارسی طوری روی بازوشون میاد که از یک تا سه متغییره!
بقیه رو نمی دونم چیه و چطورا میشه.. و سمت هاشون چیه..
 

m.ajid

Registered User
تاریخ عضویت
10 اکتبر 2011
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
35
محل سکونت
Tehran
من الان متوجه شدم که سوتی دادم...
به شماها گفتن برین تو کدوم دسته بشینین مرخصی هاتونو پر کنین؟؟؟
من چون داشتم اونجا آشغال لباسارو جمع میکردم دیر رسیدم یه جا نشستم پر کردم
شنبه از همون لیستا که نوشته بودن جدا مون میکنن یا برگه مرخصی؟

نگران نباش هیچ مشکلی پیش نمیاد.
 
بالا