• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

" اعصاب خورد کن " های زندگی ما ...! (پست اول مطالعه بشه)

Mohsen Khan

Registered User
تاریخ عضویت
11 فوریه 2007
نوشته‌ها
2,225
لایک‌ها
299
بابا سیستم انجمن سیو داره خب
توی ورد تایپ کن نپره
 

koonkooa

Registered User
تاریخ عضویت
14 ژوئن 2012
نوشته‌ها
1,274
لایک‌ها
2,542
زدم،دو تا صفحه رو هم بررسی کردم لایکی ندیدم!:eek:بابا جونتون درآد واضح و روشن بگید چطوری توی این بخش پستهارو لایک میکنن:jealous:

با فيلتر شكن بايد وارد بشي تا لايك برات روشن بشه
 

wildcat1995

Registered User
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2012
نوشته‌ها
3,767
لایک‌ها
197
محل سکونت
اصفهان-تهران
این بابا فلافل من رو بده میگم چه جوری لایک بدید!!!!
تا فلافل به دستم نرسه من نمیگم

از دوستان دیگه که فلافل نمیخوان بپرسید تا بهتون بگن
ولی خیلی نزدیک شدید
یه کم دیگه تلاش کنید به لایک میرسید
 

nima_00989166

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2012
نوشته‌ها
7,193
لایک‌ها
16,499
هیییییییییییییییییییی!!!
از چی بگم برات؟!!!

بعد از پایان ترم 5 دانشگام ..یعنی تیر 91 ..نشستم و فکر کردم و شغل مورد علاقه ام رو پیدا کردم..
شروع به کار کردم..تاجایی مصمم بودم که خواستم از دانشگاه انصراف بدم و برم دنبال شغل خودم..
به خودم ایمان داشتم چون این فعالیت رو خودم انتخاب کردم و برعکس دانشگاه ..تحمیلی نیست..حتما توش موفق میشم..
بعد از مشاجره های زیاد با خانواده اونها رو راضی کردم که من مال دانشگاه نیستم. حتی اگر هم لیسانسم رو بگریم و باهاش برم سر کار. دل به کار نمی دم!!
خلاصه دیقه 90 تصمیم گرفتم بجای انصراف.. ترم مهر رو مرخصی بگیرم... تا اگه چیزی رو توی برنامه های پیش بینی نکرده بودم راه برگشی به دانشگاه داشته بشم برای بهمن ماه!!
این شد که ترم مهر رو مرخصی گرفتم..چند روز اول با قدرت شروع به کار کرده بودم..بعد از حدود 20 روز تیر هار زهر آلود پدر شروع شد!
"پس چرا هیچ در آمدی نداری؟!"...
"دانشگات رو ول کردی ..نقد رو دادی به نسیه"
"این همه خرجت کردم همش دود شد رفت هوا"
گفتم بابا ..یه مهندس قبلش 4 سال درس میخونه بعد میرسه سر کار.. یکم مهلت بده تا خومو جمع کنم!!
گفت نه..از تو هیچ بخاری بلند نمیشه!!
سرکوفت پسرعموم رو بم میزنه که توش شهرستان داره با وانت توی میدون تره بار کار میکنه!! :D or :blink:
میگم.. بابا.. اون داره با وانت کار میکنه.. من دارم نویسندگی میکنم!! من کجا و اون کجا؟!!!
خلاصه هیچی به کتش نمیره... هر روز رو مخمه!! دانشگام رو ول کردم.. از نویسندگیم هم عقب افتادم!!
یعنی به معنی واقعی کلمه : خودم و گوز با هم شریکیم!!!
 

amme joon

Registered User
تاریخ عضویت
2 می 2012
نوشته‌ها
1,502
لایک‌ها
2,939
هیییییییییییییییییییی!!!
از چی بگم برات؟!!!

بعد از پایان ترم 5 دانشگام ..یعنی تیر 91 ..نشستم و فکر کردم و شغل مورد علاقه ام رو پیدا کردم..
شروع به کار کردم..تاجایی مصمم بودم که خواستم از دانشگاه انصراف بدم و برم دنبال شغل خودم..
به خودم ایمان داشتم چون این فعالیت رو خودم انتخاب کردم و برعکس دانشگاه ..تحمیلی نیست..حتما توش موفق میشم..
بعد از مشاجره های زیاد با خانواده اونها رو راضی کردم که من مال دانشگاه نیستم. حتی اگر هم لیسانسم رو بگریم و باهاش برم سر کار. دل به کار نمی دم!!
خلاصه دیقه 90 تصمیم گرفتم بجای انصراف.. ترم مهر رو مرخصی بگیرم... تا اگه چیزی رو توی برنامه های پیش بینی نکرده بودم راه برگشی به دانشگاه داشته بشم برای بهمن ماه!!
این شد که ترم مهر رو مرخصی گرفتم..چند روز اول با قدرت شروع به کار کرده بودم..بعد از حدود 20 روز تیر هار زهر آلود پدر شروع شد!
"پس چرا هیچ در آمدی نداری؟!"...
"دانشگات رو ول کردی ..نقد رو دادی به نسیه"
"این همه خرجت کردم همش دود شد رفت هوا"
گفتم بابا ..یه مهندس قبلش 4 سال درس میخونه بعد میرسه سر کار.. یکم مهلت بده تا خومو جمع کنم!!
گفت نه..از تو هیچ بخاری بلند نمیشه!!
سرکوفت پسرعموم رو بم میزنه که توش شهرستان داره با وانت توی میدون تره بار کار میکنه!! :D or :blink:
میگم.. بابا.. اون داره با وانت کار میکنه.. من دارم نویسندگی میکنم!! من کجا و اون کجا؟!!!
خلاصه هیچی به کتش نمیره... هر روز رو مخمه!! دانشگام رو ول کردم.. از نویسندگیم هم عقب افتادم!!
یعنی به معنی واقعی کلمه : خودم و گوز با هم شریکیم!!!

خداییش با نویسندگی میخواستی چیکا کنی =))))
 

Amir_aria

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2012
نوشته‌ها
141
لایک‌ها
233
قربونت.
دارم تکمیل میکنم.
تا دو سه روز اینده تکمیله تکمیله!
ممنون که میخونی :)


داداش تا اینجا که داستان جالبی بود شاطر هم که رفتی کباب معروفه رو زدی :دی
بقیشو بگو دیگه راستی دانشگاهت رو هم بگو(حد اقل بگو کجاست؟مثلا صدراست؟)
 

patteerr

Registered User
تاریخ عضویت
27 مارس 2009
نوشته‌ها
4,016
لایک‌ها
3,140
اینایی که منو لایک کردن به روح اعتقاد دارن ؟ من که لایکی نمی بینم .
 

nilson

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2009
نوشته‌ها
1,181
لایک‌ها
827
محل سکونت
Tehran
آخرش را بگو
بهش رسیدی یا نه ؟ :lol:

اره هنوز 2/3 مونده ازش :دی
ولی گفتم اینجا بگم که حد اقل دلم خالی شه و راحت شم :)

خوب آخرش چی شد !
من همیشه گفتم ، شما اول آخرش رو بگو بعد از اول شروع کن من الان اعصابم برات خرد شده برادر
 

shadow fiend

Registered User
تاریخ عضویت
27 ژوئن 2012
نوشته‌ها
1,301
لایک‌ها
515
خوب آخرش چی شد !
من همیشه گفتم ، شما اول آخرش رو بگو بعد از اول شروع کن من الان اعصابم برات خرد شده برادر

قربونت عزيزم,تموم حسش توى کم کم و با حوصله گفتنشه,صبر کن تا داستان رو کامل بگم خچب بياد دستتون و ازش درس بگيرين,البته چيزايي که کسى نبود به من ياد بده!
 
بالا