shadow fiend
Registered User
- تاریخ عضویت
- 27 ژوئن 2012
- نوشتهها
- 1,301
- لایکها
- 515
همش را خوندم
لامصب تا الان داشتم میتایپیدم زدم سیو نشد و قبلیا هم پاک شد :|
الان دوباره میخوام بتایپم.
همش را خوندم
زدم،دو تا صفحه رو هم بررسی کردم لایکی ندیدم!بابا جونتون درآد واضح و روشن بگید چطوری توی این بخش پستهارو لایک میکنن:jealous:ctrl+ A برن.. لایک مشخص میشه :blush:
بابا سیستم انجمن سیو داره خب
توی ورد تایپ کن نپره
زدم،دو تا صفحه رو هم بررسی کردم لایکی ندیدم!بابا جونتون درآد واضح و روشن بگید چطوری توی این بخش پستهارو لایک میکنن:jealous:
تشکر،پس لایک اینجا فیلترهبا فيلتر شكن بايد وارد بشي تا لايك برات روشن بشه
تشکر،پس لایک اینجا فیلتره
الان با اون اومدم ولی چیزی نمیبینمبا فيلتر شكن بايد وارد بشي تا لايك برات روشن بشه
گرفتید مارو؟اگه اینطوری ولش کن همینطوری تشکر میکنیم.حتما هم بايد از سرورهاي روسيه استفاده كني تا برات لايك روشن بشه
اره هنوز 2/3 مونده ازش :دی
ولی گفتم اینجا بگم که حد اقل دلم خالی شه و راحت شم
قربونت.بنویس عزیز
خوب کردی که نوشتی
من همرو خوندم
Sent from my WT19i using Tapatalk 2
هیییییییییییییییییییی!!!
از چی بگم برات؟!!!
بعد از پایان ترم 5 دانشگام ..یعنی تیر 91 ..نشستم و فکر کردم و شغل مورد علاقه ام رو پیدا کردم..
شروع به کار کردم..تاجایی مصمم بودم که خواستم از دانشگاه انصراف بدم و برم دنبال شغل خودم..
به خودم ایمان داشتم چون این فعالیت رو خودم انتخاب کردم و برعکس دانشگاه ..تحمیلی نیست..حتما توش موفق میشم..
بعد از مشاجره های زیاد با خانواده اونها رو راضی کردم که من مال دانشگاه نیستم. حتی اگر هم لیسانسم رو بگریم و باهاش برم سر کار. دل به کار نمی دم!!
خلاصه دیقه 90 تصمیم گرفتم بجای انصراف.. ترم مهر رو مرخصی بگیرم... تا اگه چیزی رو توی برنامه های پیش بینی نکرده بودم راه برگشی به دانشگاه داشته بشم برای بهمن ماه!!
این شد که ترم مهر رو مرخصی گرفتم..چند روز اول با قدرت شروع به کار کرده بودم..بعد از حدود 20 روز تیر هار زهر آلود پدر شروع شد!
"پس چرا هیچ در آمدی نداری؟!"...
"دانشگات رو ول کردی ..نقد رو دادی به نسیه"
"این همه خرجت کردم همش دود شد رفت هوا"
گفتم بابا ..یه مهندس قبلش 4 سال درس میخونه بعد میرسه سر کار.. یکم مهلت بده تا خومو جمع کنم!!
گفت نه..از تو هیچ بخاری بلند نمیشه!!
سرکوفت پسرعموم رو بم میزنه که توش شهرستان داره با وانت توی میدون تره بار کار میکنه!! or :blink:
میگم.. بابا.. اون داره با وانت کار میکنه.. من دارم نویسندگی میکنم!! من کجا و اون کجا؟!!!
خلاصه هیچی به کتش نمیره... هر روز رو مخمه!! دانشگام رو ول کردم.. از نویسندگیم هم عقب افتادم!!
یعنی به معنی واقعی کلمه : خودم و گوز با هم شریکیم!!!
خداییش با نویسندگی میخواستی چیکا کنی =))))
قربونت.
دارم تکمیل میکنم.
تا دو سه روز اینده تکمیله تکمیله!
ممنون که میخونی
آخرش را بگو
بهش رسیدی یا نه ؟ :lol:
اره هنوز 2/3 مونده ازش :دی
ولی گفتم اینجا بگم که حد اقل دلم خالی شه و راحت شم
خوب آخرش چی شد !
من همیشه گفتم ، شما اول آخرش رو بگو بعد از اول شروع کن من الان اعصابم برات خرد شده برادر
اینایی که منو لایک کردن به روح اعتقاد دارن ؟ من که لایکی نمی بینم .