• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

انجمن دوستاران سهراب سپهری

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
آره منم موافقم شعر خیییلی سختیه، آخه شعرای سهراب سختن تازه ماهیچ مانگاه که دیگه سخت تر
ایشالا



دشمنتون شرمنده
پس کی زحمت شعر بعدی رو بکشه ؟
شما زحمت شعر بعدی رو بکشید
کلا الان سلیقه شعریم نم کشیده
شما شعر رو بنویسید شاید چراغ منم روشن شد

سپاس
 

netmsm

Registered User
تاریخ عضویت
17 فوریه 2012
نوشته‌ها
1,711
لایک‌ها
1,999
محل سکونت
اصفهان
من یه تاپیک باز کردم قبلا، که ندای عزیز زحمت پایین آوردن کرکشو کشید :) از اونجا که شعرای سهراب سختن و اکثرا مخاطبین سهراب هر بار در هر مقطع زمانی ممکنه با چند مصرع از شعرای سهراب بیشتر گرم بگیرن، پیشنهادم این بود که هر بار در مورد یکی دو مصرع نهایتا چند مصرع به جای یک شعر کامل گفتگو کنیم .
خب این پیشنهاد من بود :) هم ساده تره هم با احساس تر.
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
من یه تاپیک باز کردم قبلا، که ندای عزیز زحمت پایین آوردن کرکشو کشید :) از اونجا که شعرای سهراب سختن و اکثرا مخاطبین سهراب هر بار در هر مقطع زمانی ممکنه با چند مصرع از شعرای سهراب بیشتر گرم بگیرن، پیشنهادم این بود که هر بار در مورد یکی دو مصرع نهایتا چند مصرع به جای یک شعر کامل گفتگو کنیم .
خب این پیشنهاد من بود :) هم ساده تره هم با احساس تر.

منم با چند مصرع موافقم .

در مورد تاپیک قبلیتون یه توضیح بدم ، جامعه مجازی طوریه که آدم یه مدت فعالیت میکنه یه مدت شاید اصلا همه چیو فراموش کنه و به هرحال گذر زمان خیلی چیزها رو عوض میکنه وقتی یه تاپیک مرجع مورد استفاده قرار بگیره

هرکس هر زمانی که بیاد و بخواد فعالیت کنه از همین تاپیک مرجع استفاده میکنه و گذشت زمان باعث فراموشی و بی استفاده بودن اون تاپیک نمیشه ، خیلی از تاپیک هایی که فقط چندتا پست خوردن و عمر مفیدشون تموم

شده و مجبور شدیم بایگانی کنیم!

اما سهراب سپهری همیشه طرفدار داره و اگر چند سال دیگه هم کسی بخواد فعالیت کنه به راحتی میتونه از اینجا استفاده کنه.

به هرحال عذرخواهی میکنم از دوستانی که مجبور شدم تاپیک هاشون و پاک کنم یا منتقل کنم، ولی اینطوری هم برای نظم اینجا و هم برای خودشون بهتر بوده.
 

p30room

Registered User
تاریخ عضویت
14 فوریه 2010
نوشته‌ها
2,375
لایک‌ها
3,562
محل سکونت
IRAN
شرمنده من قانون تاپیک رو نمیدونم ولی این شعر رو خیلی دوست دارم :

شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدم ها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هردم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم
قطره ای کو که به دریا ریزم
صخره ای کو که بدان آویزم
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است
 

netmsm

Registered User
تاریخ عضویت
17 فوریه 2012
نوشته‌ها
1,711
لایک‌ها
1,999
محل سکونت
اصفهان
منم با چند مصرع موافقم .

در مورد تاپیک قبلیتون یه توضیح بدم ، جامعه مجازی طوریه که آدم یه مدت فعالیت میکنه یه مدت شاید اصلا همه چیو فراموش کنه و به هرحال گذر زمان خیلی چیزها رو عوض میکنه وقتی یه تاپیک مرجع مورد استفاده قرار بگیره

هرکس هر زمانی که بیاد و بخواد فعالیت کنه از همین تاپیک مرجع استفاده میکنه و گذشت زمان باعث فراموشی و بی استفاده بودن اون تاپیک نمیشه ، خیلی از تاپیک هایی که فقط چندتا پست خوردن و عمر مفیدشون تموم

شده و مجبور شدیم بایگانی کنیم!

اما سهراب سپهری همیشه طرفدار داره و اگر چند سال دیگه هم کسی بخواد فعالیت کنه به راحتی میتونه از اینجا استفاده کنه.

به هرحال عذرخواهی میکنم از دوستانی که مجبور شدم تاپیک هاشون و پاک کنم یا منتقل کنم، ولی اینطوری هم برای نظم اینجا و هم برای خودشون بهتر بوده.

چرا عذرخواهی ؟ من شوخی کردم ندای عزیز
حق با شماست .

شرمنده من قانون تاپیک رو نمیدونم ولی این شعر رو خیلی دوست دارم :

شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدم ها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هردم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم
قطره ای کو که به دریا ریزم
صخره ای کو که بدان آویزم
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است

دشمنت شرمنده دوست عزیز، اینم یه شعر عالی، خدا رسوند ;)
 

netmsm

Registered User
تاریخ عضویت
17 فوریه 2012
نوشته‌ها
1,711
لایک‌ها
1,999
محل سکونت
اصفهان
اگه فرصت شد ایشالا در مورد اسم کتاب های سهراب مطلب جالبی هست که می نویسم خدمت دوستان، فعلا در مورد اسم کتابی که این شعر توش هست، مرگ رنگ .
رنگ مجاز از پوست همه عالم و عالمیانه، مرگ این پوست، یعنی شخص متوجه شده که چیزی در زیر این پوسته وجود داره، و این سرآغاز راه شناخت محسوب میشه :)
با همین فرض وقتی به شعر نگاه کنیم برای رسیدن به معانی شعر راه ساده تری داریم.

وقتی از شب صحبت می کنیم چی رو می تونیم تصور کنیم، یه وضعیتی که هیچ جا دیده نمیشه که اشاره به عدم آگاهیه و ما می تونیم با لمس کردن نسبت به محیط اطرافمون شناخت پیدا کنیم که این هم می تونه اشاره به عدم بصیرت داشته باشه، بصور عام، شب مجاز از وضعیت یا مرحله ای از شناخت هست که ما فقط خودمون رو پیدا کردیم ! همون آشفتگی آغازین که دکتر عطاری ازش استفاده کرده
سرد بودن در شعر سهراب رو باید روبروی گرم بودن در شعرش قرار بدیم، "به گرمی یک سیب می کند مانوس" این گرما رو من اینطور تصور می کنم: مشاهده ارتباط بدوی بین سیب و بیننده، که فقط و فقط از راه دانش قابل حصوله. وقتی از سرد بودن گفته شده و از این مطلب استفاده کنیم، می تونیم بگیم هم تاکیدی هست بر عدم دانش کافی و هم نشون دهنده جدا شدن و عدم تعلق و میل به دنیا .
وقتی به اشعار سهراب دقت کنیم می بینیم که "من" اشاره به شخص نداره، بلکه اشاره به روح شخص داره . کما اینکه یکی از کلماتی که استفاده می کنیم و موید وجود روح میشه همین کلمه "من" ه. من افسرده، افسردگی روحش رو بیان می کنه که تو این شرایط، شاید از فرط تنهایی افسرده اس.
راه دور که مشخصه ;) پایی خسته، اشاره به جسم ناتوان داره، "چون می تواند کشیدن این پیکر لاغر من"
تیرگی رو اگه تاریکی حساب کنیم اونوقت منظور تاریکی رو تو شعر سهراب می دونیم که با کلمه شب تقریبا هم معناست . اما سهراب اگه این معنی منظورش بود خب از کمله تاریکی استفاده می کرد، پس اینجا چیزی باید باشه که به چراغ مرده هم ربط داشته باشه . "تیره" کجا کاربرد داره، مثلا رنگ تیره ! ذرات رنگ سبز با رنگ سیاه آمیخته شده و سبز تیره ایجاد شده. اینجا تیره شدن موجب مردن چراغ شده، یه نگاهی هم به سینمایی "ارباب حلقه ها" : هر چقدر قدرت سایرون بیشتر می شد حلقه که به دست فرودو بود نیروی بیشتری به اون وارد می کرد تا حدی که در مرحله آخر، حلقه، قلب فرودو رو تسخیر کرد... . تیرگی با تاریکی مساوی نیست، تیرگی برگرفته از آمیخته شدن با سیاهیه، این آمیختگی با سیاهی، باعث مرگ چراغ شده . شاعر داره از بیرون به داخل نگاه می کنه و چراغ رو می بینه، اما چراغ که نماد فطرته رو در دنیای بیرون (ظاهر) مرده (= فراموش شده) می بینه، چرا که شدت آمیختگی آدم ها با عالم جسمانی زیاد شده و توجهی به چراغ صورت نمی گیره .
اینجا عبور کردن به تنهایی انجام میشه، و شاعر منکر این نیست که کسان دیگه در پس و پیش اون در عبور از جاده هستن، تنهایی به فعل عبور کردن نسبت داده شده . "می کنم" شامل ضمیر فاعلی "من"ه . من هم که روح بود ... روح شاعر، شاعر رو به راه انداخته و از جاده عبور میده، به تنهایی .
 

Preceptor

Registered User
تاریخ عضویت
25 آگوست 2012
نوشته‌ها
195
لایک‌ها
106
سلام به دوستان عزیز و طرفداران سهراب! از این تاپیک خوشم اومد گفتم یه پستی هم من داشته باشم:lol:

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دير گاهي است در اين تنهايي
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رنگ خاموشي در طرح لب است
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بانگي از دور مرا مي خواند ،[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ليك پاهايم در قير شب است[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رخنه اي نيست در اين تاريكي [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در و ديوار بهم پيوسته[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سايه اي لغزد اگر روي زمين[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نقش وهمي است ز بندي رسته[/FONT]​
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزگاري است در اين گوشه پژمرده هوا[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر نشاطي مرده است[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دست جادويي شب[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در به روي من و غم مي بندد[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مي كنم هر چه تلاش ،[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]او به من مي خندد[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نقش هايي كه كشيدم در روز ،[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شب ز راه آمد و با دود اندود[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]طرح هايي كه فكندم در شب ،[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روز پيدا شد و با پنبه زدود[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دير گاهي است كه چون من همه را[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رنگ خاموشي در طرح لب است[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جنبشي نيست در اين خاموشي[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دست ها ، پاها در قير شب است[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] " سهراب سپهری "[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
 

netmsm

Registered User
تاریخ عضویت
17 فوریه 2012
نوشته‌ها
1,711
لایک‌ها
1,999
محل سکونت
اصفهان
روح من گاهی مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد
اینجا، سهراب بازداری فطری رو بیان می کنه، از دوستان، کسی شعری از سایر شعرا به خاطر داره که همسان با این مفهوم باشه
 

Preceptor

Registered User
تاریخ عضویت
25 آگوست 2012
نوشته‌ها
195
لایک‌ها
106
شب آرامی بود
می روم در ایوان،
تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،
هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ،آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد،
تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،
به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم..........................
 

Bvafa

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 آگوست 2010
نوشته‌ها
784
لایک‌ها
3,795
من در این خانه به گمنامی غمناک علف نزدیکم

من صدای نفس باغچه را می شنوم


و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد

و صدای سرفه ی روشنی از پشت درخت

عطسه ی آب از هر رخنه ی سنگ

چکچک چلچله از سقف بهار

و صدای صاف باز و بسته شدن پنچره ی تنهایی

و صدای پاک پوست انداختن مبهم عشق

متراکم شدن ذوق پریدن در بال


و ترک خوردن خودداری روح

من صدای قدم خواهش را می شنوم

و صدای پای قانونی خون را در رگ

ضربان سحر چاه کبوتر ها

تپش قلب شب آدینه

جریان گل میخک در فکر

شیهه ی پاک حقیقیت از دور

من صدای وزش ماده را می شنوم

و صدای ایمان را در کوچه ی شوق

و صدای باران را روی پلک تر عشق

روی موسیقی نمناک بلوغ

و صدای متلاشی شدن شیشه ی شادی در شب

روی آواز انارستا ن ها

پاره پاره شدن کاغذ زیبایی

پر و خالی شدن کاسه ی غربت از باد
 

trian

Registered User
تاریخ عضویت
27 فوریه 2011
نوشته‌ها
2,086
لایک‌ها
2,885
شعرهای سهراب سپهری طراوت خاصی داره انگار زندس ...شعرهای این شاعر فوق العادست

جه کسی ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﭘﯿﻠﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺧﻮﺩ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﭼﻪ ﻛﺴﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﯾﻚ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ
ﭘﯿﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﮕﺸﺎ، ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺷﺪﻥ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
 

netmsm

Registered User
تاریخ عضویت
17 فوریه 2012
نوشته‌ها
1,711
لایک‌ها
1,999
محل سکونت
اصفهان
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلک ها را بتکان
کفش به پا کن و بیا
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد = پس به سمت گل تنهایی می پیچی، دو قدم مانده به گل، ...
 

Farzad.N

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 فوریه 2013
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
5
تو چه گفتی سهراب؟
قایقی خواهم ساخت
باکدام عمر دراز؟
نوح اگر کشتی ساخت عمر خود را گذراند
با تبر روز و شبش بر درختان افتادسالیان طول کشیدعاقبت اما ساخت …پس بگو ای سهراب شعر نو خواهم ساختبی خیال قایق …یا که میگفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد …این سخن یعنی چه ؟با شقایق باشی… زندگی خواهی کرد ؟ورنه این شعر و سخن یک خیال پوچ است …پس اگر میگفتی تا شقایق هست حسرتی باید خورد جمله زیباتر میشدتو ببخشم سهراب که اگر در شعرت نکته ای آوردم انتقادی کردم …بخدا دلگیرم از تمام دنیا …از خیال و رویا …
بخدا دلگیرم …
 

Bvafa

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 آگوست 2010
نوشته‌ها
784
لایک‌ها
3,795
يك نفر بايد اين نقطه محض را
در مدار شعور عناصر بگرداند...
 
بالا