آقا من یبار کله صبحی ساعتای ۸ اینطورا با دوستان گرامی پاشدیم خواستیم بریم استخر با * مترو * ( قبل کنکور ) بعد من این کارمندا و دانشجو ها رو میدیم که سریع میدویدن برن سوار شن ( لنتی چ ابهتی) ازون موقع دیگه بشدت دلم خواست دانشجو شم :general606: و کنکور رو خوب بدم تا تخم چشم همه دربیاد با این حال کسی باور نمیکرد من درس بخونم و اینجانب من بسی قبول شدم ( :general105: خرخونی هم نکردم و کلا ولگردی و دور دور بودم )
روز اول رو که به زور مامان بابام رو راضی کردم نرم گفتم الان سریع میفهمن من ترم اولی ام و تیکه بارون .
باید بگم روز دوم دانشگاه دیگه
خیلی سعی کردم که طوری رفتار کنم که ضایع نباشم مثلا ترم اولی نیستم
general710: میدونین ک ؟! )
منم کلا آدم بشدت خجالتی ام و قیافم طوریع که همه فکر میکنن بشدت خودخواه و از خود شیفته و مغرورم
سر همینم سخت دوست پیدا میتونم بکنم
:| مامانم بشدت و خوب روابط اجتماعیش بالاست ولی بهش نرفتم و دائم تو عذابم
خلاصه منم رسیدم و گفتم سرمو ببرم تو گوشی
مثلا مثل ندید پدیدا (ک بودم) نیگا نکنم و ضایع نشه
ولی ازونجایی که قیافه من بشدت بیبی فیسه
نقشم فکر نکنم گرفت چون تا تا دیدم محیط رو سکته رو زدم نمیدونستم چیکار کنم :general503: یذره ول گشتم اونجاهارو تا ببینم چه خاکی بر سرم بریزم
دیگه اخر سر پرسیدم و شیک رفتم سر کلاس
و اونجا با تعداد زیادی پسر مواجه شدم که فک کنم صورتم سفید شد ( توقع این تعداد زیادو نداشتم :general208
همونجا خشکم زده بود برگردم ؟! برم ؟!
رفتم نشستم خیلی لاکچری و استاد اومد یسره رفت سر درسش
:general705:خوشبختانه دوستم پیدا کردم ولی نه دختر
هرچی بود از تنهایی روز اول بهتر بود
کم کم دیگ ب تعداد دوستان گرامی زیاد شد
کلا دوره خیلی خوب برای من شماها روا نمدانم:general711: