برگزیده های پرشین تولز

باج خور

buf

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2003
نوشته‌ها
676
لایک‌ها
3
بابا وقتتونو نذارين رو خزعبلات اين نقيبي! مگه خبر ندارين...؟
البته واضح و مبرهن است كه كسي كه طرفدار كيمياييه بايد قيدشو نه تنها در بينش سينمايي و هنري بلكه اصولا در تمام مواردي كه به مغز ارتباط پيدا مي كنه زد! (به عنوان مثال من هيچ وقت هيچ مقاله اي رو كه نويسنده ش جواد طوسي باشه نمي خونم)
البته ممكنه طرف به خاطر رفاقت (مثل پرويز دوايي) پارتي بازي كنه. در اين صورت اگه فقط يك بار چنين اتفاقي بيفته قابل چشم پوشيه.
يا اينكه مزد و مواجب مي گيره كه در اين صورت... !!
 

mori

Registered User
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2004
نوشته‌ها
1,706
لایک‌ها
14
محل سکونت
Tehran
از موتمن به كيميايي !
يه سوال
اين سربازان جمعه رو كي ديده؟ چطورياست؟
گاوخوني كه حتما ديدن داره ! البته اگه افخمي به كار مدرس صادقي گند اساسي نزده باشه! اون چطورياست؟
 

anathema

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 نوامبر 2003
نوشته‌ها
270
لایک‌ها
1
گاوخوني كه حتما ديدن داره ! البته اگه افخمي به كار مدرس صادقي گند اساسي نزده باشه! اون چطورياست؟
من كه شنيدم و خوندم (هزاران جا) كه تر زده.
اساسي هم تر زده.
آقا ببينيد نقل قول كردما .!!!!
 

kami

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2002
نوشته‌ها
1,144
لایک‌ها
2
سن
40
محل سکونت
تهران
تنها پيشرفت كيميايي اين بوده كه جاي چاقو چماق داده دست شخصيت هاش. وگرنه بقيه اش پسرفت محضه.
 

mori

Registered User
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2004
نوشته‌ها
1,706
لایک‌ها
14
محل سکونت
Tehran
آخه كتابش (گاوخوني) خيلي رديفه! واقعا ايده عالي واسه يه فيلمه خفن بود!
اگه خرابش كرده بياين خودمون دوباره سازيش ميكنيم :D
 

MojtabaGol.

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
91
لایک‌ها
0
سن
36
محل سکونت
Tehran
راستش من با بوف جون موافقم کاملا درباره اون قضيه... بعد هم حالم از کيميايی به هم می خوره. واقعا نمی دونم چه جوری اينا روشون می شه بگن ما طرفدار اين ياروييم...؟!
درباره گاوخونی هم فکر نمی کنم خيلی بد شده باشه. خود مدرس صادقی که راضی بوده. هرچند نظر اون شرط نيس! بايد خودمون ببينيم ديگه! ولی سايتش خوبه:
www.gavkhooni.com
 

buf

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2003
نوشته‌ها
676
لایک‌ها
3
مرسي مجتبي جون! راستي اين گاوخوني مال كدوم انتشاراته؟ من هنوز نخوندمش! به نظرتون قبل از اينكه فيلمشو ببينم بخونمش؟؟...
 

mori

Registered User
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2004
نوشته‌ها
1,706
لایک‌ها
14
محل سکونت
Tehran
امير قادرى:فرزاد موتمن جزء معدود فيلمسازهاى كاربلد سينماى ماست. اين كه هنوز فيلم خوبى نساخته، دخلى به اين حقيقت ندارد. او برخلاف خيلى از كارگردان ها، چيزهايى مثل زاويه دوربين و ريتم را مى شناسد و بر لحن كلى يك فيلم احاطه دارد. طورى كه آدم وقتى فيلمش را مى بيند، به نظرش مى رسد كه فاصله چندانى بين ايده هايى كه در ذهنش وجود داشته و آنچه بر پرده منتقل كرده، نيست. موتمن حواسش به نورپردازى صحنه ها هست و مثلاً مى داند كه براى به ثمر رساندن فلان صحنه، از كدام سمت چهره بازيگرش استفاده كند.

اما چيزى كه در اغلب موارد اين مهارت را تحت تاثير قرار داده و باعث شده كه آثار موتمن، فيلم هايى درخور اين مهارت به نظر نرسند، تلقى ناجورش از خيلى چيزهاست. به نظرم فرزاد موتمن فاقد آن ديدگاه عميق و قوى و پيچيده اى است كه يك فيلمساز براى به نتيجه رساندن كارش نياز دارد. تلقى سطحى و سهل انگارانه موتمن از فلسفه و اخلاق و عشق و قهوه، به اين آثار ضربه زده است. اين است كه مثلاً در شب هاى روشن، رابطه عاشقانه را با يك خودپرستى مطلق اشتباه مى گيرد يا نمى تواند قبول كند كه استاد روشنفكر فيلمش بالاخره لازم است كه گاهى وقت ها دستشويى هم برود و داد هم بزند و عوض لب زدن به قهوه، گاهى بخواهد آن را هورت بكشد و اين باعث شود كه مقدارى از محتويات تيره فنجان، روى پيراهن سفيد استاد بريزد.

در باج خور همچنين تلقى هاى ساده انگارانه اى درباره هنر و اخلاق به كل كار ضربه زده است. منظورم شكل برخورد موتمن با دستمايه فيلمش است. او طورى با داستان فيلمش طرف شده كه انگار چيز نجسى است كه براى جا به جا كردن آن بايد از انبر استفاده كند. پس هيچ وقت با تمام وجود، قصه اش را در آغوش نگرفته است. موتمن به شهادت گفت وگوهايش با ساختن باج خور، خواسته به عنوان يك روشنفكر فيلمى براى عامه تماشاگران بسازد تا بفروشد. او به هيچ وجه به اين نكته توجه نكرده كه فيلم پرفروش و كم فروش يا فيلم روشنفكرانه و عامه پسند نداريم. فيلم ها يا خوب هستند يا بد. كشيدن چنين خطى بين هنر والا و پست، يكى از همان سطحى نگرى هايى است كه پيش از اين درباره اش صحبت كرديم. قصه هاى مشهور به عامه پسند، مى توانند به عميق ترين و پيچيده ترين دست مايه ها تبديل شوند و سخنرانى هاى روشنفكرانه گاهى سطحى ترين چيزى است كه مى شود به آن برخورد. كليشه، تفاوت چندانى با ضدكليشه ندارد، مهم اين است كه چه طور آنها را به كار مى بريم. اما موتمن عقيده اى به اين چيزها ندارد. به نظر مى رسد كه براى او فيلم ساختن درباره استاد دانشگاه، شأنى اجل بر فيلم ساختن درباره يك دزد را دارد. اين است كه به قصه باج خور، به عنوان پروژه اى نگاه كرده كه به عنوان يك تكنسين حرفه اى بايد آن را به نتيجه برساند.

و البته در باج خور، سكانس هايى وجود دارد كه مهارت موتمن را به عنوان يك تكنسين حرفه اى ثابت مى كند. از جمله بهترين سكانس فيلم كه يكى از بهترين صحنه هاى سال سينماى ايران است. جايى كه فريبرز عرب نيا به عنوان قاتل، در انتظار آماده شدن مقتولش در اتاق نشسته. درك موتمن از ريتم و زاويه چهره هنرپيشه ها در اين صحنه عالى است و قطعه بسيار خوبى براى پخش روى تصاوير انتخاب شده و استفاده كارگردان از جزئياتى مثل ته سيگارهاى زن و درى كه زن پشتش پناه گرفته و نورى كه از پشت در مى تابد، خيلى تاثيرگذار است. صحنه ماشين سوارى مرد و زن براى رسيدن به قتل گاه هم خوب از كار درآمده و آن صحنه اى هم كه آدم ها بعد از قتل در آن اتاق خالى نشسته اند، پوچى و رخوتش را بيشتر از همه چيز از اجراى كارگردان و دركش از فضا و موقعيت خانه مى گيرد.

جزئيات ديگرى هم البته وجود دارند از جمله كاربرد مناسب پلكان مارپيچ حجره توفيق يا صداى ظريف پك زدن آدم ها به سيگار و دود سيگار زن كه روى چهره عرب نيا مى رقصد و به هوا مى رود و عنوان بندى خيلى خوب فيلم، كار مانى حقيقى و شهره مهران كه قابليت استفاده در يك محصول بين المللى را هم دارد. با اين حال انتخاب نيكى كريمى براى ايفاى نقش يك femme fatal اشتباه است. بى علاقگى موتمن به فيلمنامه اش، روى حاصل كار نتيجه منفى گذاشته و اغلب صحنه هايى كه بين اين سكانس ها و ايده هاى خوب مى بينيم، جذابيت چندانى ندارند. آن سكانس خود بازتاب دهنده پسرك پوسترفروش هم خيلى فضل فروشانه به نظر مى رسد همان قضيه با انبر برداشتن داستان است. در اين جا خودآگاهى در كاربرد كليشه ها با مبرادانستن خود از كاربرد نفرت انگيز آن ها، قاطى شده است.

اين فاصله گرفتن موتمن از داستانى كه مى خواهد بسازد، بيشتر از همه تاثيرش را در سكانس هاى كتك كارى گذاشته. آدم ها بايد همديگر را بزنند كه نمى زنند. خود موتمن گفته نمى تواند به خودش اجازه بدهد كه بازيگر روشنفكرش را كتك بزند. اين همان تلقى سطحى از اخلاق است. درست مثل يكى از رفقا كه نشسته بوديم و با هم جلد اول بيل رو بكش را نگاه مى كرديم. صحنه بامزه و پر از رقص و آوازى كه شخصيت عروس، مى زند چشم يكى از دشمنانش را در مى آورد. به اين جا كه رسيد رفيق ما زد توى سرش و گفت: «واى، پس انسانيت چى مى شه؟»
 

MojtabaGol.

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
91
لایک‌ها
0
سن
36
محل سکونت
Tehran
گاوخونی/جعفر مدرس صادقی/نشر مرکز/1376
 

mori

Registered User
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2004
نوشته‌ها
1,706
لایک‌ها
14
محل سکونت
Tehran
حامد عطايى:نهايت خوش بينى است كه بگوييم باج خور، تجربه متعارفى است در حيطه اداى دين نسبت به پاره اى مولفه هاى متفرق سينماى كلاسيك و بازى با عناصر فيلم نوآر در حد و اندازه هاى فيلمسازى با علايق حرفه اى كه در آثار متاخرش، ضمن داشتن گوشه چشمى به سمت و سوى بدنه هرم سينماى ايران، دگرديسى گرايشاتى فرماليستى را در وجود خويش به اثبات رسانيده است. فرزاد موتمن، پيش زمينه اى از سومين اثرش برايمان ترسيم نموده بود و خيالمان را راحت ساخته بود كه اين فيلمى است مخاطب پسند و احتمالاً بفروش كه ساختارى متين و يك دست دارد و در حد استانداردهاى يك نوآر سنتى، آبرومند از كار درآمده است. جداى از بازى سازى هاى ضعيف و اجراى بى در و پيكر باج خور، نفس جسارت فيلمساز در كار كردن روى تماتيك اين روايت و ترسيم اتمسفر كرخت تقابل خرده لمپن ها و سرانشان به سبك فيلم سياه و انتقال آدم هاى اين گونه سينمايى به مديوم درام ايرانى با حفظ برخى اصول جا افتاده ژانر(همچون كمرنگ ماندن موردى كاراكترهاى فرعى) ستودنى است. باج خور البته متكى به سينمايى است كه حداقل دغدغه ميانه اش تجارى بودنش است.

حالا اينكه چنين فيلمى در برقرارى ارتباط با مخاطب و جذب او ناموفق است، تا حدى برمى گردد به متنش. يك جنبه مشكل اين قصه بر پرده عريض، اين است كه روح ندارد چون كه زمينه اش غنى نيست. نه اينكه لزوماً آدم هايش شناسنامه مشخصى داشته باشند. در باج خور، كنش مندى و انگيزش شخصيت ها كه قرار بوده بسان نوآرهاى اروتيك، اتفاقاً آدم هاى نامتعارفى باشند در مسير ژانر سير نمى كند. حتى يك بار هم به توفيق نزديك نمى شويم و هيچ گاه تنهايى، غم وارگى و پوچى اسى را درك نمى كنيم. چه اينها با لخت ترين حالت چهره، فقط از اهداف فعلى و گذشته شان حرف مى زنند و با كمرنگ ترين انگيزه حسى و نمايشى، دست به اعمال تبهكارانه مى زنند. در اين ميان، تم فرعى انتقام نيز طى نقشه كشيدن هاى بى رمق زن مثلاً اغواگر و مرد مثلاً فريفته در كافه تريا و ميزانسن هاى مضحكى مثل جرح توفيق به دست رعنا، در سطحى ترين شكل ممكن صورت اجرايى به خود گرفته است.

يك مسئله ديگر هم هست. اينكه سينماى امروز ايران، ظرفيت و پتانسيل كار روى ايده هاى نوآر و حتى نئونوآرى را ندارد و ضمناً برخى از چنين آثارى خواسته يا ناخواسته مخاطبانشان را دست كم مى گيرند و همه چيز را در حد ادا و اطوار برگزار مى كنند. باج خور مى توانست با حفظ عناصر فيلم نوآر، متكى بر مواجهه معركه آدم هاى ريز و درشت خلافكارى باشد كه با ريتمى موجز پيش مى رود تا ويرانى و تاوان پايانى به وجهه اى كوبنده و نه مضحك، در اوج روايت، حادث شود. نه اينكه زوم كند روى مابه ازاى دو نوع شخصيت پردازى كلاسيكى كه مى داند از پرداختن به وجوه آداپته شان برنمى آيد. اگر خوره فيلم باشيد، لابد در طول اين سال ها حداقل يك بار سعى كرده ايد كه با يك ديد ديگر هم كه شده به تماشاى اثر شخصى و متوسط والتر هيل، تحت عنوان راننده بنشينيد. همان فيلم كه ايزابل آجانى در آن نقش يك قمارباز مجرد را بازى مى كرد كه كنه رايان اونيل شده بود. سواى پيرنگ خلاقه فيلمنامه، زن جوان در تمام قله هاى روايت در پشت تمام نقاب هايش، حكم يك ناجى را براى ضد قهرمان عبوس فيلم داشت. والتر هيل خيلى راحت رازهاى او را زمانى كه سر مرد جوان كلاه گذاشته بود و مى رفت، حل كرده بود. در حالى كه گره گشايى خاصى هم صورت نمى داد. راننده چندان خود را مقيد به ايستايى در حصار ژانر نمى داند. يك چيزهايى را گرفته و پارامترهاى جديدى از آنها ارائه داده. سر كسى هم كلاه نمى گذارد. كلاهش هم به سر خودش چندان گشاد نيست.

در باج خور، شخصيت پردازى رعنا در حصار ژانر مشكل دارد. به سنت آثار پيشرو نوآر كلاسيك، قرار بوده رعنا صرفاً تيپى منفى نباشد. شخصيت پردازى يك جور آدم زخم خورده مدنظر بوده است و عشقى كه قرار است در اين مخمصه، بلاى جان شود. اينها هم انصافاً درنيامده اند. به عبارتى، وجهه ضد قهرمان زن، پرداخت درستى ندارد. او كه در فكر فريب اسى است در پايان سپر بلايش مى شود، ولى چه سود كه اين شتك، مخاطب را حتى چند قدمى به درك اين شخصيت نزديك نمى كند. چيدمان باسمه اى تقابل شخصيت ها و هيجان حمايت لحظه اى رعنا از اسى در برابر دكتر، دور از ذهن مى نماياند. فيلمساز در كل در ترسيم شمايل زن اغواگرگونه سينمايى كه ادعايش را دارد موفق نيست.

ميميك و رفتار رعنا تنها ناقل مضحكى از دلهره شيطانى شخصيتى دام افكن است كه در هيچ زمانى، توجهى جلب نمى كند. پس از اين همه سال كه تماشاگران از فيلم پسر جوان هاليوود فاصله گرفته اند مى بينند فيلمى است كه هم موش و گربه بازى برون گرايانه گونه پليسى را دارد، هم زير ژانر پليس هاى رفيق را در برمى گيرد، هم آدم تنها دارد، هم مايه هاى آثار خيابانى و هم زن اغواگر فيلم هاى سياه را كه البته ضمن تثبيت هوشمندى اش، رمز آلود مى نماياند تا شهوت انگيز. در اولين سكانس، ايزابل آجانى را در باشگاه شبانه مى بينيم كه چطور با مهارت پوكر بازى مى كند و لقب گاوچران هم كه بروس درن به اونيل داده بود تا مدت ها در خاطره شنيدارى مخاطب باقى مى ماند.

اين اواخر در سينماى خودمان، آدمك ها را در نظر بگيريد. على قوى تن خطى نوآرى در حال و هوايى بومى پرورانده است. و نكته اينجاست كه مواجهه با قطب اغواگر را در خط فرعى پى گرفته و پيرنگ اصلى اش را بر همراهى و همسويى لمپن جوان قصه اش و دختر نوجوانى از همين قشر متمركز ساخته . بگذريم كه چه طور فاصله گذارى غريزى فيلمساز، بيان او را در تنگنا مى گذارد و ناخواسته شخصيت هايى ترسيم مى شوند كه رفتار و برون ريزى هايى دور از ذهن دارند و دست آخر هم به جمع كثير كاراكترهاى اثيرى و دست نيافتنى سينماى ايران مى پيوندند! و قصه اى آنچنانى را به رغم هسته مركزى شور انگيزش براى مخاطب، كسالت بار مى سازند.

موتمن موكد است كه در هنگام بازنويسى فيلمنامه ايرج افشار به كمك سعيد عقيقى، زير داستان ها و برخى رابطه هاى فرعى را كمرنگ و حتى در مواردى حذف كرده تا بتواند خط اصلى را پر رنگ و پرتنش تر جلوه دهد. همين به پاشنه آشيل فيلمنامه بدل شده است. تا آنجا كه كمى پرداخت بيشتر تيپ هاى فرعى و خرده تبهكارانى كه در كنار قطب ضد قهرمان قدم برمى دارند راه نجات باج خور بوده است

يكى ديگر از مهم ترين ضعف هاى فيلمنامه باج خور كه تماشاگرش را زده مى كند اين است كه سعى داشته تا حد زيادى، او را نسبت به تفكر شخصيت هايى مثل دكتر و رعنا و تقشه هاى شومشان بى خبر نگه دارد. حضور نهايى دكتر، زمانى كه اسلحه اش را به طرف اسى نشانه مى رود، صرفاً حامل عنصر غافلگير ناپخته اى است كه سرخوردگى تماشاگر از ناتوانى در پيش بينى جريان وقايع را به دنبال دارد. از خود مى پرسيم كه چرا از اين شخصيت غافل مانده ايم و نتوانسته ايم كوچكترين حدسى در خصوص او بزنيم. در حالى كه در سينماى كليشه پردازى كه باج خور داعيه دارش است، مخاطبين يا حدس هايشان درست از آب درمى آيد كه در اين صورت خشنود مى شوند يا اينكه حدس هايشان اشتباه از آب درمى آيد كه در اين صورت حاصلش شگفتى و شعفى دو چندان است و ضمناً مى تواند تلقى يك جور تشويقشان باشد به شركت در مسابقه دوى ماراتن با كاراكترهاى داستان. در الاكلنگ تعاملى باج خور، مخاطب و كاراكتر در يك راستا در طوفان حوادث قرار دارند. مخاطبين، هيچ گاه ارتفاعى بالاتر را نسبت به شخصيت ها تجربه نمى كنند و فاصله اى دهشتناك بين شان به چشم مى آيد كه آزارنده است. يكبارى هم كه با اوج گرفتن موسيقى متن ملال آور، زمانى كه رعنا در اتومبيل اسى به كودك خردسالى در پارك خيره شده و داغ دلش تازه مى شود قرار بوده به او نزديك شويم كه به هيچ وجه، همذات پندارى مان را برنمى انگيزد و اسباب خنده مان مى شود. همين چيزها سرخورده مان مى كند.

شايد اگر همين موسيقى در تنهايى قلمرو لمپن قصه، اوج مى گرفت بهتر مى بود، كه اين طور براى ما تماشاگران خو كرده به هنجارهاى سينماى بدنه ايران، يكنواخت نباشد. باج خور موتيف برجسته اى هم كه ندارد. ادا و اطوارهاى هميشگى است. يك نما هست كه صورت عرق كرده اسى را مى بينيم كه دارد در آسانسور از حال مى رود و البته اسلحه اش را هم به سمت رعنا نشانه گرفته. قرار بوده در خاطره تصويرى مان بماند. ولى وقتى ياد قطرات عرق پيشانى اسى هنگام ملاقات هاى اوليه اش با رعنا مى افتيم حالمان بد مى شود و عطاى تك لحظه هاى ناب فيلم را به لقايش مى بخشيم. كليت اثر به واسطه كنش مندى نه چندان عاطفى و خلق و خوى مكانيكى شخصيت ها فاقد حيات حسى است و قدر مسلم اينكه چنين وضعيتى، باج خور را در پارادوكسى قرار مى دهد كه در عين نو بودن در حال و هواى سينماى اين روزها به شدت كهنه بنماياند. دست آخر اينكه اگر وفادارى به كليشه ها حاصلش اين باشد كه بايد در اين سينما را گل مى گرفتند. اما نه، هنرنمايى كم دردسرى مثل اين، نبايد اعجاز كليشه ها را از ذهنمان بزدايد.
 

mori

Registered User
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2004
نوشته‌ها
1,706
لایک‌ها
14
محل سکونت
Tehran
مجيد توكلى:• خانم نيكى كريمى بازى در فيلم باج خور، تجربه متفاوتى در پرونده كارى شما محسوب مى شود؟

دقيقاً همين طور است. «رعنا» نقش متفاوت و جذابى براى من بود و البته آقاى موتمن را مى شناختم و كار هاى قبلى ايشان را ديده بودم و مى دانستم كه آقاى موتمن فيلمساز متفكرى هستند و براى هر كارى فكر مى كنند. همچنين وقتى فيلمنامه را خواندم متوجه اين نكته شدم كه رعنا نقش خاصى است كه تا به حال آن را بازى نكرده بودم؛ هر حال خيلى دوست داشتم نقشى بازى كنم كه تاكنون در دوره كارى ام تجربه نكرده بودم.

• وقتى فيلم را ديديد از بازى خودتان راضى بوديد؟

بله، راضى بودم.

• بازتاب نقش تان در ميان منتقدان و نويسندگان سينمايى چه طور بود؟

نمى دانم، چون متاسفانه فرصت نكردم مطالبى را كه درباره اين فيلم نوشته شده بخوانم. ولى در زمان جشنواره مطلب منفى اى در مطبوعات نديدم و اكثر كسانى كه اين فيلم را ديده بودند، راضى بودند. از همين جهت احساس كردم كه كار جواب خودش را گرفته است.

• آيا كارهاى قبلى فرزاد موتمن را ديده بوديد و يا بهتر بگويم با نحوه كار ايشان آشنا بوديد؟

كار هاى مستند ايشان را ديده بودم و مى دانستم كه استاد دانشگاه هستند و از تفكر تازه اى در سينماى ايران برخوردار هستند. ديگر اينكه ايشان را به عنوان فيلمسازى صاحب انديشه قبول داشتم. به هر حال همين شناخت، اين اعتماد به نفس را به من مى داد، تا اولين تجربه ام را در نقش يك فم فتال با آقاى موتمن داشته باشم.

• اين تجربه جديد شما را به هراس نينداخت؟ به هر حال بازيگران يا بهتر بگويم بازيگران سوپراستار بعد از جا افتادن در يك تيپ هاى خاص هم براى تماشاگر و هم براى خودشان سخت است كه از آن خارج شوند.

به هر حال من بازيگرم. طبق معمول ديگر نقش هايم كه بازى كردم چيزى براى ترس نداشتم، چون ديدى كه نسبت به اين كار داشتم از قبل برايم روشن بود.

مسئله بعد اينكه «باج خور» يك كار درست و محكم و قابل دفاعى بود، چون عوامل خوب و حرفه اى سينما دور هم جمع شده بودند و با اين اوصاف چيزى به نام ترس معنا پيدا نمى كرد.

• فيلم گيشه اى عنوانى بود كه برخى از منتقدين براى اين فيلم انتخاب كردند. شما چقدر با اين عنوان موافق هستيد؟

اين اصطلاح برايم عجيب است. من اميدوارم فيلم فروش كند ولى اين را كه صرفاً براى فروش ساخته شده باشد، قبول ندارم.

• فرزاد موتمن در جايى گفته بود كه قصد داشته يك فيلم گيشه اى و تجارى بسازد كه بفروشد.

توضيحى كه ايشان دادند اين بود كه «سينماى كلاسيك» را دوست دارند. حتى اين قصه اى كه بار ها و بارها تكرار شده كه آن يك رابطه عشقى است كه در آن زنى باعث مى شود همه چيز به هم بريزد. ضمناً اين را هم بگويم «فكر مى كنم خودتان اين مطلب را چاپ كرديد كه «جيم جارموش» در مطلبى قانون طلايى براى فيلمسازى را عنوان كرده بود و به اين نكته اشاره كرده بود كه «هيچ داستان تازه اى وجود ندارد و آن بيان ماست كه هر قصه را نو مى كند.»
 
بالا