• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

بازیگران قدیمی سینمای ایران

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
احساس میکنم از وقتی فروم بخشهایش را تفکیک کرده بازدید کم شده
انگار فروم خلوت شده
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
احساس میکنم از وقتی فروم بخشهایش را تفکیک کرده بازدید کم شده
انگار فروم خلوت شده

من اینطور احساس نمیکنم!
چون با این تغییرات تاپیک شما همیشه در صفحه اول باقی میمونه و تعداد بازدیدکننده بیشتری از این صفحه دیدن میکنن!
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
نسرین و ضیا ء


نسرین و ضیا ء دو خواننده معروف دهه 1350 هستند که هر دو هم در شوهای رنگارنگ حضور فعال داشتند. نسرین قبل از خوانندگی کارمند دولتی بوده که پس از پا گذاشتن به عرصه هنر بدلیل مشغله زیاد از کار خود استعفا داد و چند سال بعد ازدواج کرد. تاریخ ازدواجش درست چند ماه بعد از آن مصاحبه معروفش در شو میخک نقرهای با فرخزاد بود. نسرین پس از انقلاب به اروپا رفت و دو تا بچه دارد. ضیا از یک پدر و مادر گرجی کهبه خاطر اکتشاف نفت در خوزستان برای کار به خوزستان آمده بودند در شهر مسجد سلیمان به دنیا آمد و از 9 سالگی به تهران آمد و از 24 سالگی کار خوانندگی را آغاز کرد و خیلی مورد استقبال جوانان آن روز قرار گرفت و یک دفتر هنری ایجاد کرد که بسیاری از خوانندگان خوب معروف مثل خانم بتی از طریق ایشان وارد عرصه خوانندگی شدند.

ضیا بعد از انقلاب وارد عرصه سیاست شد و یک شبکه تلویزیونی مشترکا با حمید شبخیز راه اندازی کرد که برنامه های آن فقط در شرق امریکا قابل دریافت بود و پس از مدتی با هم اختلاف پیدا کردند و هر کدام برای خودشان یک شبکه زدند که هر دو از دنیای هنر خداحافظی کردند. منبع
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
شورانگیز : من دلم میخواهد عاشق شوم !





شورانگیز طبلطبایی ستاره 22 ساله فیلم های ایرانی که بمدت یکسال و نیم است در فیلم های فارسی بازی می کند از زندگیش و عشق حرف می زند


او می گوید : یکبار که 18 سال داشتم عاشق شدم و بعد که وارد کار سینما شدم چندبار دیگر در مسیر ازدواج قرار گرفتم .آخرین بار چند ماه پیش بود که از پسری که قرار بود باهم ازدواج کنیم جدا شدم .او در مورد راز زندگی اش می گوید :روزی فکر می کردم راز زندگی من عشق است ولی حالا این موضوع به من ثابت شده است که عشق چیز خنده دار و مضحکی است .من خیلی دلم میخواهد واقعا عاشق شوم آنوقت قول میدهم بخاطر چنین عشقی سینما را کنار بگذارم و یک زن خانه دار بشوم .


شورانگیز که در یکی از محله های شرق دنیا بدنیا آمده است ازیک خانواده پرجمیعت است و هنوز هم نزد پدر و مادر خود زندگی می کند .او می گوید : من هیچ وقت با یکی از همکاران سینمایی خودم یعنی آقایان هنرپیشه ازدواج نخواهم کرد ،چون خوب میدانم که مرد هنرپیشه نمی تواند برای زنی و یا حداقل من مرد ایده الی باشد .من اگر شوهر داشته باشم زن حسودی نسبت به او خواهم بود ولی اینطور که پیداست به این زودی ها ازدواج نخواهم کرد .من سینما را به عنوان یک حرفه قبول دارم و عاشق آن نیستم .


برای همین است که موقع ازدواج نه خودم باید هنرپیشه باشم و نه شوهرم .


شورانگیز می گوید : اگر روزی کار سینما را کنار بگذارم یک انسیتوی زیبایی که رشته تحصیلی خودم باشد ،باز خواهم کرد و یا یک آتلیه عکاسی دائر خواهم کرد .


شورانگیز بقول خودش از هیچ چیز به اندازه تنهایی وحشت ندارد .می گوید هروقت احساس تنهایی می کنم یک گوشه ای را گیر می آورم و آنقدر گریه می کنم گه حالم بد می شود .او می گوید بهترین تفریح من سینما رفتن می باشد .حتی حالا که خودم هم هنرپیشه هستم ،هر وقت فرصت پیدا کنم خود را به سینمایی که فیلم مورد علاقه ام را که اکثرا فیلم های خودم می باشد می رسانم و به تماشای آن می نشینم .او هر فیلم خود را بارها تماشا می کند .






مجله اطلاعات هفتگی / شماره 1741 /خرداد 1354



پيام هاي ديگران ( 2 ایده ) link شنبه، 1 اردىبهشت، 1386 - محمد آدينه
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
مسعود اسداللهی و آهو خردمند که د رحال حاضر هم بازی میکند

28Masoud.jpg



27Masoud2.jpg



taiedi.jpg
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
دوستان عزیز باید ببخشید اینروزها متاسفانه هم گرفتارم و هم از همه بدتر کامپیوترم ناسازگار شده
برای همین کمتر مطلب میگذارم
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
خوب عکس زیر مربوط به خانم ار غوان یکی از بازیگران قدیمی سینمای ایران میباشد

تقدیم به دوست عزیز جناب مایکل مور

چند وقت قبل از من این عکس را خواسته بودید با تا خیر شد ولی به هر حال رسید



577314-554_display.jpg
 

michael moore

Registered User
تاریخ عضویت
27 دسامبر 2006
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
چاکر داش فردین هم هستیما.....قربون دستت..ولی این عکس رو دیده بودم بازم ممنونم...
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
خیلی مخلصیم
دیگه شرمنده از ارغوان دیگر چیزی ندارم
یا حق
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۶


بعد از درگذشت مهوش معلوم شد که بخش اعظم درآمد خود را صرف نیکوکاری می‌کرده است


مهوش یکی از خوانندگان زن ایرانی در سبک موسیقی عوام در دهه پنجاه میلادی بود. این خواننده از خوانندگان لاله‌زاری بشمار می‌آمد و از چهره‌های کاباره‌ای تهران بود. شوهر مهوش، حسن‌زاده نام داشت و در برنامه‌های مهوش ویلن می‌زد. مهوش در آغاز در نیمه ‌کاباره‌ها برنامه داشت ولی بعدا در نخستین کاباره تهران یعنی کافه جمشید به روی صحنه رفت. نمایش‌های او بر روی صحنه شمار زیادی از افراد معروف به اوباش را به خود می‌کشید که باعث جنگ و جدال میان این افراد نیز بود. از جمله، بزرگترین دعوا در کافه جمشید میان گروهی به نام هفت‌کچلان با دیگر اوباش، بر سر مهوش، اتفاق افتاد. مهوش در چند فیلم سینمایی نیز بازی کرد. مهوش در یک حادثه رانندگی کشته شد و این خبر رکورد جدیدی از فروش روزنامه در ایران آن زمان را بجای گذاشت. پس از درگذشت مهوش، معلوم گشت که وی بخش اعظم درآمد خود را صرف نیکوکاری می‌کرده و هزینه ده‌ها کودک یتیم را تقبل کرده بوده است.

در تشییع جنازه مهوش هزاران تهرانی شرکت کردند و به روایتی یک سر تشییع کنندگان در شهر ری و سر دیگر به شاه عبدالعظیم می رسید. در یکی از شماره های فصل نامهء کاوه (چاپ آلمان) گزارش دقیقی از تشییع جنازهء تاریخی مهوش انتشار یافته که در نوع خود سندی بی نظیر محسوب می شود. در جستجوی اسناد و مدارکی بودم دربارهء وقایع پس از کودتای 28 مرداد که به سند زیر برخوردم: چند روز قبل (…) مهوش از طرف بازرس شعبهء 31 دادسرای تهران به بازپرسی احضار شده بود. اتهام وی نشر کتاب رازهای کامیابی های جنسی بوده است.

بازپرس مربوطه پس از تحقیق از نامبرده مبلغ چهل هزار ریال قرار کفالت برای وی صادر کرد که بلافاصله متهم با تأمین آن آزاد شد. روزی که مهوش به بازرسی احضار شد، عده ای از کلاه مخملی ها و پولدارها با اسناد مالکیت او را تا جلو شعبهء بازرسی اسکورت کرده بودند. (تهران مصور – خرداد 1339)

از آنجا که مهوش در میان مردم نفوذ فراوان داشت، از متن خبر با عتوان مهوش یاغی شده است و اتهامات دیگر از جمله قتل یک پسربچهء چهارساله در یک تصادف رانندگی پیداست که در صدد بودند برای او به اصطلاح پاپوش بدوزند. گفتنی است که مهوش به اکرم آبگوشتی ملقب بود، شوهر کرده بود، و از گفته های شعبان جعفری اینطور برمی آید که نزد کلاه مخملی های آن روزگار به یک زن پاکدامن اشتهار داشت.
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
درباره امیر نادری به بهانه بیستمین سالگرد مهاجرتش: بیست سال گذشت امیر نادری برنگشت


روز نامه آینده نو: اصولا برای اینکه بتوانیم هرزمان به سراغ کار گردان مطرحی برویم باید بهانه ای داشته باشیم. برای پرداختن به امیر نادری هیچ بهانه ای وجود ندارد. چون مدت هاست خبری از تو منتشر نشده است ولی شاید همین موضوع بهانه ای باشد تا به این کارگردان محبوب سینمای ایران بپردازیم. كارگرداني كه مدت دوري او از ايران به 21 سال مي رسد. از امير نادري نقل قول شده است كه مدت زمان دوري او از ايران ‌٢٠ سال خواهد بود. بیست سال گذشت و هنوز امیر نادری به ایران برنگشته است. امير نادري كارگردان جنوبي سينماي ايران كه هم ‌اكنون در آمريكا به كار خود ادامه مي‌دهد با ساخت فيلم‌هايي چون دونده، ساز دهني و تنگنا از بنيان‌گذاران سينماي نوين ايران به شمار مي‌آيد. امير نادري متولد ‌٢٥ مرداد ماه ‌١٣٢٤ در آبادان است. نادري از دوازده سالگي با تماشاي فيلم‌هاي خارجي در سينماي آبادان به سينما و نمايش علاقه پيدا كرد و بعد در تئاتر حافظ آبادان گاه نقش‌هايي كوتاه از بچه‌ها را بازي مي‌كرد.

آشنايي و پيوندش با سينما از فروش تخمه در سينما آغاز شد و با خريد و فروش بليت و بعد آپاراتچي شدن ادامه پيدا كرد. به دليل علاقه‌اش به عكاسي و آشنايي‌اش با عليرضا زرين‌دست به عكاس‌خانه‌ها و استوديوهاي فيلمسازي راه پيدا كرد و فعاليت در سينما را با عكاسي صحنه‌هاي فيلم قيصر در سال ‌١٣٤٨ آغاز كرد. در سال ‌١٣٤٩ نيز براي فيلم‌هاي‌ حسن كچل و پنجره عكس گرفت. او سپس به مدت شش ماه به لندن رفت و پس از بازگشت به ايران در سال ‌١٣٥٠ فعاليت فيلمسازي را با فيلم خداحافظ رفيق به عنوان كارگردان و نويسنده آغاز كرد. در سال ‌١٣٦٦ بعد از كارگرداني دونده (‌١٣٦٣) و انتقادات تند نويسندگان سينمايي از آن و برخي مسائل ديگر به آمريكا مهاجرت كرد و كار فيلمسازي را در آنجا ادامه داد. از معروف‌ترين آثارش در هجرت مي‌توان به منهتن از روي شماره (‌١٩٩٣) اشاره كرد. از بهترين فيلم‌هاي نادري در ايران هم مي‌توان به خدا حافظ رفيق، تنگنا (‌١٣٥٢)، تنگسير (‌١٣٥٣)، ساز دهني (‌١٣٥٢) و آب، باد، خاك (‌١٣٧٠) اشاره كرد.



نادری به روایت کیارستمی، مخملباف و پناهی

عباس كيارستمي: من و امير نادري هر دو با هم كار فيلم سازي را شروع كرديم. او عكاس بود و من سازنده تيتراژ؛ او نقش مهمي در ايجاد سينماي جديد ايران برعهده داشت. ما دلتنگ آثار او در ايران هستيم.

محسن مخملباف: امير نادري يكي از عزيزترين، خودآموخته‌ترين و شاعرترين فيلمسازان ايراني است. او يكي از استادان واقعي و يكي از بنيان‌گذاران سينماي جديد ايران باقي خواهد ماند. اگر چه او سال‌هاست كه در يك تبعيد خود خواسته زندگي مي‌كند. اما كوچه پس كوچه‌هاي ايران همچنان رنگ و بوي روح قوي سينماي او را مي‌دهد؛ او چيزي را از ما نياموخت، بلكه خود سينما را ياد گرفت؛ زنده بايد جادو و شاعرانگي تصاويرش.

جعفر پناهي: نسل من به نسل پيشين سينماگران ايراني كه تصاوير جديدي به سينماي ايران عرضه كردند، مديون است. فيلم‌هاي آنان به ما آموخت كه چگونه واقعيات ببينيم. امير نادري سهم بزرگي در آموزش نسل ما دارد؛ به ويژه او به ما نشان داد، چگونه روي پاي خود بايستيم و مقاومت كنيم.

اين اظهارات ‌٣ كارگردان سينماي ايران درباره امير نادري است كه دربرنامه بزرگ بزرگداشت امير نادري در نيويورك و در سال هشتاد عنوان شده است. برنامه اي كه انجمن فيلم مركز فرهنگي لينكلن پس از حملات تروريستي ‌١١ سپتامبر در شهر نيويورك، برگزار كرده بود.

امیر نادری که پیش از این با برخی از رسانه ها داشت از فیلمنامه ای با عنوان ماه با چنان اشتیاقی یاد کرده بود که همه گمان می کردند این فیلم جدیدترین فیلم نادری خواهد بود. نادری فیلمنامه این فیلم را حاصل بیست سال حضور در آمریکا دانسته بود. ماه از یک داستان عجیب و غریب عشقی با شخصیتهای گوناگون و کشش دراماتیک برخورداراست. البته فیلمنامه دیگری نیز وجود داشته که نادری علاقمه مند به ساخت آن بوده است چاه کندن در لاس وگاس دیگر فیلمنامه امیر نادری بوده که نیمی از بودجه آن رایک شرکت آمریکایی قبول کرده بود تامین کند و این شرکت از نادری خواسته تا این فیلم را بسازد. اما آنطور که نادری در گفت و گویی که دو سال پیش با ماهنامه فیلم داشت گفته ذهن روح و وجودش با ماه است.

نادری در این سال ها همیشه به دنبال سینما و دست یابی به امکانات و توانایی های در خور سینما بوده است او در مصاحبه ای گفته است برای رسیدن به این مقصد حتی حاضر است تا ماه نیز پیاده برود.



چاه کردن کسب و کار من است

چاه کندن برای رسیدن به آب در بسیاری از فیلم های نادری وجود دارد. زار محمد درتنگسیر در حال چاه کندن است. جستجو هسته اصلی تمامی کارهای امیرنادری است از خداحافظ رفیق تا فیلم هایی که درآمریکا ساخته او حتی عنوان دوفیلمش جستجوی 1و جستجوی 2 است.

نادری در این سال ها اعتقاد داشته که فیلم هایی چون آب باد خاک و ماه و دونده را باعشق ساخته ولی فیلم هایی چون منهنتن از روی شماره و مرثیه بانفرت ساخته شده است. نادری پس از سال ها که فیلم آب باد خاک را می بیند رعشه اش می گیرد چون در آن سال ها اصلا برخورد خوبی با این فیلم از سوی منتقدان نشد جوری با فیلم نادری برخورد شد که انگار این جور فیلم ها صد تا در سال ساخته می شود او برای ساخت این فیلم تمامی سنگ ها را می چیند و تمامی خاک های بیابان را با کامیون از مرز افغانستان می آورد و تکه چوب های رها شده در بیابان را جمع می کند و به سر صحنه می آورد. او وقتی به یک فیلمساز مشهور می گوید که این فیلم راتدوین کند پاسخ می شنود که این فیلم بیست دقیقه هم نمی شود!

اما لاس وگاس، دو سال پیش در نمایشگاه عکسی که نادری در تورین برپا کرد او درعکس هایش، لاس وگاس را به گونه ای به تصویر کشیده که این شهر شهریست که پول قدرت به خاک کشیدن آدم ها را دارد. لاس و گاس اگر چه در ظاهر شهری برای برنده شدن و پولدار شدن است ولی در اصل از نگاه نادری تبدیل به شهری شده که همه را لخت می کند.



انتظار

آلبرتو باربرا مدیر سابق جشنواره ونیز و موزه ملی تورین که سال گذشته مجموعه ای از آثار امیر نادری را به نمایش گذاشته بود انتظار را بهترین فیلم نادری دانسته است: اصلا نمی شود تصور کرد که این فیلم که یک مدرنیته محض است 32 سال پیش ساخته شده باشد.



تا استخوان اورژینال

نادری چهر پنج سالی است که نه به سینما می رود ونه تلویزیون می بیند چون می خواهد که تا استخوان اورژینال باشد. او همیشه سعی کرده زیر سایه ومنت کسی نباشد فیلمسازی معمولی نباشد و همیشه تجربه کرده وچیزهای تازه یاد بگیرد.

نادری آرشیوی از فیلم های قدیمی دارد که گهگاه فیلمی از آن نگاه می کند آن هم بدون صدا و فقط تصویر!

او از همان ابتدا فکر می کرده که باید بکوبد وبرود جلو. از همان دوران کودکی نه تنها شیفته فیلم دیدن بلکه شیفته دیدن پوستر و عکسهای سینما بود. نادری تحصیل کرده سینما نبود ولی کار سینما را تحت تاثیر فیلم هایی که دیده بود شروع کرد ولی بعدا راه وروشی را انتخاب می کند که مال خودش است.



خداحافظ رفیق

برای ساخت خداحافظ رفیق اولین فیلمش، چندتن از نویسندگان سینمایی کمکش می کنند، نویسندگان مجله ای که او عکاسش بود. داستان کودکی امیر نادری برای آنها بسیار جذاب و در عین حال عجیب غریب بود. او در آبادان نظافت چی و بلیط فروش سینما بود و برای رفتن به تهران باید از خانه فرار می کرد. او مثل فیلم دونده حتی یخ آب خنک و نوشابه می فروخت.

نادری فیلم ریفی و جنگل آسفالت را دیده بود و خبر دزدی از یکطلا فروشی را خوانده بود او به علیرضا زرین دست که در آن سال ها در یک عکاسی با هم کار می کردند و همیشه با هم سینما می رفتند گفته بود می خواهد دراین باره فیلمی بسازد.



دشمن سنت!

آبادان همیشه برای نادری حس مدرن و بدون نوستالژی داشته است و او همین را دوست داشته است مثل نیویورک. نادری همیشه به چهره مدرن زندگی فکر کرده به فولاد تکنولوژی سینما مترو. یا به هرچیزی که رو به جلو حرکت کند. او هیچ گاه آدم سنتی نبوده. حتی وقتی از او بارها پرسیده اند که چرا سنت های کشورش را حفظ نکرده گفته است که من حتی در زمانی که در ایران زندگی می کردم این سنت ها را نمی شناختم. ذاتا از بوی هر سنتی بدم می آمد. چون آبادان شهری مدرن پولدلر وپر از خارجی بود.



تهران شهری خشن

تهران برای نادری اما شهر خشن و پر درد سری بود و البته از بعضی جهات با اصالت خاصی که با نادری ناسازگار بود. نادری اولین با رکه یک دوربین سوپر هشت را در مغازه عکاسی که در آن کار می کرد دیده بود زندگی اش عوض شد و فهمید که سینما چیست او سه دقیقه با فیلم پنهانی فیلمبرداری کرد و برای ظاهر شدن آن را به لابراتواری در آلمان فرستاد ولی همین کار بتعث شد صاحب کارش با فحش و کتک او را بیرون کند!



قهر 25 ساله

امیر نادری بیست و پنج سال است که با علیرضا زرین دست قهر است البته کارزرین دست از نظر نادری محشر بود. آخرین بار سال ها پیش بود که ازروی پله های استودیو بدیع از کنار هم رد می شوند

نادری کارول رید ومرد سوم او نیکلاس ری وجانی گیتارش یا فیلم بزرگتر از واقعیت با جیمز میسون و حتی کوروساوارا دوست دارد. او یادش می آید که فیلم های موزیکال برادران وارنرو مترو گلدین مه یر را دوست داشته است.



دشمن فیلمسازان بد

امیر نادری از همان ابتدا خوره سینما بودو آن موقع یک لیست از فیلمسازان بد در ایران نوشته بود و همیشه همراهش بود شب ها که از خود بی خود می شد جلوی استودیوها می ایستاده و اسم آنها را فریاد می زده است سر و کله کچیستهای تکشن کار که پیدا می شد همیشه درحال کتک کاری بود به خاطر سینمایی که دوست داشته همیشه پایش در کلانتری بود و یک چسب یک جای صورتش. نادری هر شب درب و داغون خانه رفیقی می خوابیده و صبح از خانه رفیق دیگری بیرون می زده. خاته اسفندیار منفرد زاده همیشه جای آدم هایی مثل نادری بود. یک رفیق سر تا پا لوطی که هر چه در می آورد خرج رفقایش می کرد و هیچی از خودش نداشت.



افکار مخرب نادری

در آن سال ها افکار اورا در شرایط گندیده فیلمفارسی، برای ساخت فیلم های غیر تجاری مخرب می دانستند.



صدای سوت

امیر نادری از کودکی خیلی سوت می زده است او در فیلم های امریکایی اش هم همین کار می کند در صحنه اخر دیوار صوت این صدای سوت نادری است که شنیده می شود.



فیلمسازی دربی پولی

نادری برای ساخت اولین فیلمش خیلی بی پول بود او مجبور شد با کولی بازی از هر کس که می تواند قرض بگیرد به آنها می گفت که اتفاقی برایش افتاده که نمی تواند بگوید با جمع کردن ششصد تومان یکی از سکانس های فیلم را که در یک بیلیارد می گذشت فیلمبرداری کرد بعد هم با فروش گردن بند و انگشتر زن سعید راد که تازه ازدواج کرده بود فیلم ادامه یافت.



اودیسه 2001 بزرگترین ریسک نادری

نادری در سال 1968یکی از بزرگترین ریسک های زندگی اش را می کند اتفاقی که همه یا به آن خندیدند و یا شو که شدند او همه چیزش را فروخت و به لندن رفت تا بلیط اولین نمایش اودیسه فضایی 2001 استنلی کوبریک را بخرد او شیفته کوبریک بود.

سفر خیلی سختی برای امیرنادری بود او حدود ساعت 7 صبح به سینما می رسد او باصرار وارد سالن می شود کوبریک در سالن در حال تست تصویر بود کوبریک از نادری می پرسد کدام قسمت پرده فوکوس است. نادری جواب می دهد چپ و کوبریک با رضایت می گوید که می تواند وارد شود. آخر سر هم کوبزیک پول بلیط او را می دهد او دربازگشت مجبور می شود کامیونی را بشورد تا در عوض مسافتی را با آن بیاید. آن کامیون اگر چه قالش می گذارد ولی تصادف می کند.

بی پولی باعث شده بود تا مجبور شوند بیشتر فیلم را در نماهای بلند بگیرند آن هم با دوربین روی دست که در وقت کم بتوانند حداقل سکانس ها را تمام کنند. سر این فیلم با علی زرین دست دعوامی کرد داد می کشید و کار به قهر هم می کشید.

بیضایی همان زمان چند صحنه را از این فیلم می بیند و به نادری تبریک می گوید موسیقی منفرد زاده و ترانه جمعه فرهاد از شعر شهریار قنبری کم و بیش فیلم سبک و شکل خودش را پیدا کرد. نادری می خواست فیلمی به سبک قتل کوبریک درست کند ولی آخر سر چیزی از کار درآمده بود مثل از نفس افتاده گدار.

خداحافظ رفیق به گفته نادری یک حس شفاف و برنده از جامعه ایران و تهران آن روزها داشت.خداحافظ رفیق یک فیلم ارزان خیابانی سیاه و سفید نوآر بکر با پشتوانه ای از نئورائالیسم ایتالیا و موج نوی فرانسه بود ولی اتمسفر کار با شهر و حس استیصال شهری اش دست اول بود که از تجربه های مستقیم خودش می آمد وعمل می کرد.



تنگنا، باز هم بی پولی باز هم سعیدراد

تنگنا، به گفته نادری چند چیز به ظور مستقیم از خداحافظ رفیق به تنگنا آمد مثل بیپولی و مثل سعیدراد. سبک و استیل و حس یک خشونت تشنه در سعید راد که انگار منتظر امیر نادری بود و داشت می جوشید آنچنان انرژی و بی صبری در وجود نادری بود می توانست به قول خودش یک ساختمان را بخورد.

الان هم نمی گذارد چیزی از دستش برود به همین خاطر تا به امروز که نیویورک است چهار فیلم ساخته است. علی عباسی تهیه کننده معروف که به قول نادری شبیه آلن دلون بود روزی پیشنهاد فیلم جدید نادری را می دهد عباسی با مقداری از پول حسن کچل علی حاتمی برای ساخت فیلم بعدی نادری به او کمک می کند.



نادري به روايت اسكويي

مهرداد اسكويي كارگردان مطرح سينماي مستند در پايان نامه خود درباره امير نادري مي نويسد: او وقتي چشم به جهان گشود، پدرش در قيد حيات نبود، در فيلم‌هاي انتظار، ساز دهني، مرثيه، ساخت ايران، دونده و آب - باد - خاك نيز آدم‌هاي محوري پدر ندارند نبود پدر براي آنها به اين معناست كه جز خود پشت و پناهي ندارند و تنها بايد به خود و به توانايي‌هاي خود متكي باشند همچون خود نادري كه بدون پشتوانه و خود ساخته قدم به عرصه فيلمسازي مي‌گذارد. يكي از ويژگي هاي برخي از شخصيت‌هاي فيلم‌هاي نادري اين است كه در حالي كه خود به شدت محتاج پناه و تكيه گاهند، اما از موجود ناتواني نگهداري مي‌كنند خود نادري نيز در عين بي‌پناهي تنهايي و سرگرداني خود به عنوان والد به سرپرستي كودكان برادرش مي پرداخت، در حاليكه خود ماوي و سرپناهي نداشت.



تنهايي دونده ماراتن

نادري مدتي را در منزل اسفنديار منفرد زاده زندگي كرد. چند صباحي را نيز با سعيد راد گذراند يك مدت منزل شهريار قنبري بود و مدتي هم در خانه احمدرضا احمدي، مدت زيادي را هم در خانه كامران شيردل گذراند.

در فيلم‌هاي نادري بيشتر شخصيت‌هاي محوري، تنها به فكر خود و موقعيت و پيشرفت و ترقي خود هستند و به نوعي هيچ گونه وفاداري خاصي نسبت به ديگران ندارند. نادري شايد به اين دليل كه تمام زندگي يعني سرمايه و دارايي‌اش را وقف سينما كرده، نمي‌خواهد كه با تداوم ارتباط با افراد مختلفي كه به زعم او هيچ ثمره‌اي برايش ندارند، فرصتي را كه مي‌تواند به سينما بپردازد، از دست بدهد هدف غايي او سينماست. براي نادري مهم نيست كه آن چيزي كه ديگران دوست دارند ببينند را بنويسد به همين لحاظ است كه نوجوان هاي تنهاي داستان هاي او بكر، صميمي و دوست داشتني هستند و نيز به همين دليل است كه نوشته‌ها و فيلم‌هاي او مانند كسي نيست جز خودش. زيرا او تجربه‌هاي زندگيش را با كسي مشترك نيست. به نظر مي رسد كه نادري با اعتقاد به واقعيت زندگي كه از راه مطالعه عيني در مشاهدات و تجربه‌هاي خود به دست آورده، بدون آنكه دخل و تصرف عمده‌اي در واقعيت كرده باشد، آنها را به نوشته تبديل كرده است. نوشته‌هايي كه به وضوح تصويري است و حتي به نوعي دكوپاژ شده مي‌نمايد. در اين رابطه جمله‌هاي كوتاه و گاه ناقص و توصيف‌هاي فوري و گذران، بر هر چه تصويري‌تر شدن نوشته‌هاي او تاكيد دارد نوشته‌هايي كه گاهي ما را در لحظاتي با سادگي شيرين و غرابت دريافت‌ها و منحصر به فرد بودنش، شگفت زده مي‌كند.



بار ديگر تنهايي

در بخش پاياني پايان نامه اسكويي آمده است: نادري پس از سال‌ها فيلمسازي و تجربه اندوزي به آدمي مشهور، شناخته شده و تاثيرگذار تبديل مي‌شود. رسيدن به اين مرحله، ديگر زندگي‌اي آميخته با فقر و فلاكت و تنهايي، چون دوره اوليه زندگي او را بر نمي‌تابد، اما نادري خود خواسته، با بي‌وفايي‌هاي مكرر در حق دوستانش كه او را در رسيدن به اين مرحله از شهرت و محبوبيت ياري كرده‌اند و با سفر به كشوري غريب چون آمريكا، بار ديگر به تنهايي پرسه زدن در خيابان ها و زندگي تلخ و پرمشقت روي مي‌آورد. گويي او چون آدم هاي محوري تنهايش، براي خود نيز فيلمنامه مي‌نويسد و همه عناصر را به شكلي در كنار هم قرار مي‌دهد كه تك افتاده و تنهايش بگذارند تا او بتواند براي ساخت آدم هاي تنهاي فيلم‌هاي بعدي‌اش كه آمريكايي هستند باز به خود رجوع كند.



نکته هایی از فیلمسازی امیر نادری

این نکات را درباره امیر نادری بدانید بد نیست!

نادری موسیقی خودمان را دوست نداشت شاید این به خاطر طبیعت آبادانی اش بود.

کار نادری در این سال ها چه در آمریکا و چه در ایران گشتن در کوچه ها، سوت زدن و رفتن به سینما و لوبیا خوردن بود.

کمک اصلانی به سناریو تنگنا به گفته خود نادری صد در صد بود. اصلانی عاشق برسون وکارل درایر بود او و نادری در سفارت فرانسه فیلم های این فیلمسازان را می دیدند نادری از اصلانی خیلی چیزها یاد می گیرد او ترمز نادری بود و خیلی خوب او را درخط درست می انداخت.

تنگنا، به گفته خود نادری در گفت و گوهایش یک امیر نادری خالص بود فیلم برای جوان ها یک افشاگری محض اجتماعی بود آنها فیلمی از جامعه خودشان تابه این حد خشن ندیده بودند.

دوربین نادری و شخصیت علی خوش دست تا اوج نکبتی که خیلی از جوان ها آن را درک کرده بودند می رفت.

در تنگنا زمان برای نادری اهمیت داشت داستان باید در زمان کمی اتفاق می افتاد نصرت الله کنی فیلمبردار و مهدی رجایی مونتور فیلم بودند.

متن کامل
نظر و انتقاد شما؟(۳)
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
ملوك ضرابی يك خواننده خير و نيكوكار


كمتر كاسبي در بازارچه جمهوري بود كه ملوك (كوتوله) را نشناسد او به اين نام معروف شده بود آنها در مورد ارتباط ملوك با اقبال السلطان حرف هائي مي زدند.اقبال السلطان مجاور منزل ملوك زندگي مي كرد و هر وقت در منزل شروع به خواندن مي كرد، ملوك هم به وجد مي آمد و با باز نمودن پنجره با آواز به او جواب مي داد، تا اينكه بالاخره ملوك با مشورت خواهران و در خفا اقبال السلطان را به استادي برگزيد و از اين نظر بود كه بازاري ها حرف هائي مي زدند و بعد كه در كار خود ورزيده شد مسئله را آفتابي كرد و خواندن را براي مردم شروع نمود. ولي پدرش حاج حسين فرش فروش بسيار متعصب بود بطوريكه وقتي شنيد دخترش صفحه اي بنام عاشقم من منعم نكنيد دردم برسيد، را پر كرده و مي خواهد اين تصنيف را در اختيار مردم بگذارد تصميم گرفت دخترش را بگناه اين جرم معدوم كند. در خانه ملوک هنگام خوردن ناهار هميشه تعداد زيادي سر ميز بودند هنرمند، تاجر، دانشگاهي، موسيقيدان و خود او بالاي يك ميز كه مستطيل بلند بود مي نشست، بعضي ها بدون دعوت مي آمدند و ميگفتند ما از اين طرف رد مي شديم گفتيم سلامي بكنيم.

او هميشه ضرب خودش را پشت صندلي گذارده بود و بلافاصله بعد از صرف غذا صندلي را عقب ميزد و با نواختن ضرب يك يا چند قطعة ضربي مي خواند، به كسي مهلت صحبت كردن نمي داد از سياست، هنر، موسيقي و تعريف حكايات و اتفاقات جالب و شنيدني همه را مي گفت و كاري مي كرد كه لذت غذا چند برابر شود. شيرين زبان بود و گفتني هاي زيادي داشت. مي گفت خريد براي منزل من يك وقه يك كيلو يا دو كيلو معني ندارد بايد يك بار انگور يك بار هندوانه و يك بار برنج بياورند. وقه بدرد من نمي خورد و به جائي نمي رسد.

روزي در سر ناهار تعريفي مي كرد كه شنيدني است. او در جواني دختري بود خوش پوش، خوش رو و خوش بيان، جوانان آرزومند بودند كه با او هم صحبت شوند. او مي گفت جواني خيلي مزاحم مي شد و ول كن معامله نبود و من نمي دانستم چه كنم. بفكرم رسيد كه او را عاجز كنم تا دست از سر من بردارد. به او گفتم بسيار خوب من تو را فلان روز ساعت 3 بعد از ظهر تابستان زمانيكه آفتاب تهران سرسام آور است در وسط ميدان فلان مي بينم و به او مي گفتم اگر درست وسط ميدان نه ايستي چون من تو را نديده ام و نمي شناسم تو را پيدا نخواهم كرد حتما وسط ميدان بايست و تكان نخور. شكي نبود كه من نمي رفتم و آن بيچاره در وسط آفتفب سوزان مي سوخت. فرداي آنروز با من تماس مي گرفت و من با عذر خواهي و اظهار تاسف مي گفتم تو خودت مسائل خانوادگي ما را ميداني و فردا باز همان ساعت يعني ساعت 3 بعد از ظهر در وسط ميدان باش و تكرار مي كردم درست وسط ميدان بايست تا من تو را با ديگري اشتباه نكنم. اين متد، مرا از مزاحمين راحت كرده بود و همه اين ابتكار را مي دانستند و مي گفتند امروز نوبت كيست؟

او زني بود نسبت به زندگي بسيار خوش بين و بعقيده او در اين دو روزه هستي بغير مستي و عشق بهر چه رو كني آخرش پشيماني است ولي او عاشق نیكوكاري و احسان به هم نوعان بود و چون از داشتن فرزند محروم بود آنچه مي توانست براي كودكان يتيم انجام مي داد و آنها را نزد خود مي برد و به پرورش و تربيت آنان همت مي گماشت.

ملوك ضرابي علاقه اي به تحصيل نداشت و تا كلاس چهارم ابتدائي بيشتر نخواند و مي گفت من استعداد درس خواندن ندارم او تعريف مي كرد كه ما اصلا يك فاميل كاشاني هستيم و صدا و خواندن ارث فاميلي ماست، او اضافه مي كرد كه پدرش صبح ها بعد از نماز، دعاي دوازده امام را با صداي بلند و رسا مي خواند، اگر يكروز نمي خواند همسايه ها مي گفتند چه شده؟ و به آن صدا عادت كرده بودند.

مي گفت من وارث اين صدا هستم و از طاهرزاده متشكر بود كه او را خيلي هدايت كرده بود و از معلم ضرب خود حاج خان عين الدوله كه علاوه بر ضرب آهنگ هاي ضربي را هم به او ياد داده بود هميشه سپاسگزار بود.

ملوك ضرابي اطلاعاتي در مورد رديف هاي موسيقي ايراني نداشت و خيلي علاقمند بود كه شاگرداني داشته باشد ولي داوطلبي پيدا نشد. اولين كنسرت او در دبيرستان فيروز بهرام انجام گرفت كه شروع فعاليت هاي هنري او شد و شهرت او از اين دبيرستان آغاز شد. مرحوم احمد دهقان براي شهرت ملوك ضرابي خيلي فعاليت كرد و بيستمين سال خوانندگي او را جشن گرفت و به او يك نشان فرهنگ اهداء نمودند. او در اكثر مجالس مهم در حضور سياستمداران خارجي برنامه هاي جالبي اجرا مي كرد و چون تنها به خواندن اكتفا نمي كرد و گه گاهي با نواختن ضرب و لطيفه و جوك گوئي جلسات را بسيار گرم مي كرد از اين نظر در ميهماني هاي رسمي كاخ گلستان هم او را دعوت مي كردند.

او طبع و نظر بالائي داشت بطوريكه علاقمند بود كه اسمش فقط در رديف صبا - قمر - وزيري و ساير استادان بزرگ موسيقي ذكر شود.

ملوك ضرابي اعتقاداتي داشت كه به آن ها احترام مي گذاشت مثلا درب هاي زير زمين خانه اش را خيلي كوتاه ساخته بود بطوري كه براي رفتن به اطاق بايد بكلي خم شد و از او سوال شد چرا اينكار را كرديد به خنده گفت همه بايد تعظيم كنند تا نزد من بيايند. او به شهرستان ها براي كنسرت هم نمي رفت و نرفت و سفرهاي كوتاهي هم خارج از جمله پاريس كرد. زني بود بيش از حد خير، جسور و روشن فكر بطوريكه در اوائل قرن يكي از اولين هنرپيشه هاي زني بود كه روي صحنه تاتر ظاهر شد و صحنه هائي چون خسرو شيرين - عدالت - و ليلي و مجنون را اجرا كرد. ملوک ضرابی در سال 1378 در آپارتمان شخصی اش در سن 108 سالگی زندگی را وداع گفت. روحش شاد. منبع
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
بنان 96 ساله شد


15 ارديبهشت مصادف با نود و ششمين سال‌روز تولد استاد غلام‌حسين بنان خواننده نام آور ايراني است. غلامحسين بنان در سال 15 ارديبهشت 1290 در تهران متولد شد. او در خانواده هنردوست و اعيان خود كه نسبت نزديكي با ناصرالدين شاه داشتند - چرا كه مادرش برادر زاده ناصرالدين شاه بود، با آوازهاي پدر، اولين درس‌هاي موسيقي را آغاز كرد و پس از مدتي همراه با خواهرانش به مكتب مرتضي ني‌داوود نوازنده و آهنگساز نامدار ايران راه يافت كه اولين معلم رسمي او در واقع ني‌داوود بود. او آواز را بعدها نزد ضياء الذاكرين و ناصر صيف به روش سينه به سينه ادامه داد. او آن زمان شناختي از تئوري موسيقي و نت نداشت و آواز را به شيوه قدما و بدون توجه به جايگاه صدايش مي‌خواند. سال‌ها بعد به دعوت روح ا... خالقي نزد صبا رفت تا به جمع خوانندگان مكتب وزيري بپيوندد. ابوالحسن صبا در اولين ديدار متوجه استعداد و توانايي‌هاي بنان شد.

آشنايي غلامحسين بنان با روح الله خالقي، علي نقي‌وزيري و مخصوصا ابوالحسن صبا نقطه عطفي در زندگي هنري بنان محسوب مي‌شود. وي پس از آشنايي با اين بزرگان، همچنين استفاده از راهنمايي‌هاي آنها در زمينه آواز، پس از چند سال به ستاره‌اي در آسمان آواز ايراني تبديل شد.

مخصوصا راهنمايي‌هاي وزيري كه در اروپا دوره‌هاي آواز كلاسيك ديده بود، باعث شد بنان در محدوده صدايي خود بخواند.

آن زمان وزيري با ارائه طرح‌هاي جديد خود در موسيقي ايراني و مخصوصا تئوريزه كردن آن، مورد توجه موسيقيدانان بود. وزيري با معرفي كردن استانداردهايي براي اجراي موسيقي ايراني، جريان موسيقي ايراني را به طرف نظم جديدي هدايت مي‌كرد. او به شاگردان و مجريان طرح‌هايش هم كه بايد نمونه كامل ايده‌هاي او مي‌بودند توجه بيشتري داشت. بنان نيز كه آن زمان يكي از بهترين مجريان طرح‌هاي وزيري بود با آواز پاكيزه و خوش تكنيك خود جريان آواز خواني كلاسيك ايراني را به سمت خود مي‌كشيد. كم كم آوازهاي بنان در راديو شهرت زيادي بين مردم كسب كرد و هنرمندان بزرگ راديو كه بيشتر از شاگردان صبا بودند با ساخت قطعاتي، همكاري خود را با او آغاز مي‌كردند. همچنين هنرمندان بزرگي مانند جليل شهناز و حسن كسايي كه اهل اصفهان بودند در سفرهايي كه به تهران داشتند، در جواب آواز با او همكاري مي‌كردند. بنان آن زمان ميان خوانندگان ايراني، آوازه خواني پيشرو در موسيقي ايراني محسوب مي‌شد. بسياري از آوازهاي او را پيانو و ويلن دو ساز محبوب آن دوران همراهي مي‌كردند كه آن سال‌ها اولين تجربه‌هاي همكاري با سازهاي غربي و از همه مهمتر تجربه همكاري با اركستر بزرگ به اجرا درمي‌آمد.

خوانندگان زيادي هم نسل او آن روزها بودند كه هم از نظر وسعت و حجم صدا بر او برتري داشتند. ولي بنان با ظرافت و تيزبيني مخصوص خود همواره چند گام جلوتر از آنها بود. وقتي بنان به ميانسالي رسيده بود خوانندگان زيادي وارد راديو شده بودند كه از نظر ظرافت و دقت در شكل ارائه موسيقي و كلام گاهي با او برابري مي‌كردند كه در ميان خوانندگان مرد مي‌توان به حسين قوامي و محمدرضا شجريان كه خود بهره گرفته از بنان بودند اشاره كرد.

در سال 1336 بنان در يك سانحه رانندگي چشم راست خود را از دست داد كه اين اتفاق تاثير شديدي در روحيه او داشت به طوري كه پس از اين ماجرا دچار افسردگي شد ولي همچنان با قدرت به كار خود ادامه مي‌داد. دوره حيات اين خواننده مصادف با آخرين سال‌هاي زندگي خوانندگان كهنسال قاجار تا خوانندگان پس از انقلاب كه در راس آنها شجريان بود. بنان با هوشياري ذاتي خود غير از اينكه صاحب سبك خاص در آواز خواني بود، آوازي كه او با اركستر اجرا مي‌كرد و آوازي كه با يك ساز مي‌خواند، كاملا متفاوت بود همچنين همكاري بنان با اركستر، مايه‌هايي از خوانندگي غربي را دارا بود. سرانجام وي 8 اسفند سال 1364 به علت ناراحتي دستگاه گوارش در بيمارستان ايران مهر درگذشت. پس از مرگ او، پري بنان همسرش به احترام او ساعت‌هاي خانه بنان را از آن روز تاكنون متوقف كرد
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
ویدا قهرمانی از پشت میز دبیرستان به جلوی دوربین فیلم برداری رفت


ویدا قهرمانی متولد خرداد ۱۳۱۵ تهران است. در سال ۱۳۳۳ برابر با 1954 میلادی فعالیت سینمائی خویش را آغاز نمود. جوانی، زیبائی و استعداد در خور ستایش او سبب گردید که بلافاصله در فیلم چهار راه حوادث به کارگردانی ساموئل خاچیکیان در نقش مقابل ناصرملک مطیعی که در اوج شهرت سینمائی خود بود قرار گیرد. شرکت دختری شانزده هفده ساله در فیلم فارسی اقدامی متهورانه بود که تا آن تاریخ در سینمای نو پای آن زمان سابقه نداشت. جامعه، همانند تمام پدیده های دیگر در ایران تحت تأثیر رابطه ها و ضابطه های مرد سالاری بود و شرکت دختری را در فیلم بر نمی تافت و صلاح نمی دانست. بانوانی که در انگشت شمار فیلم های فارسی نقشی ایفا می کردند یا بدلیل سابقه تئاتری یا خوانندگی شناخته شده بودند یا از مرز ازدواج گذشته بودند. ویدا قهرمانی که در خانواده ای پیشرو متولد شده و از حمایت پدری صاحب منصب و تحصیل کرده اروپا و مادری فرهنگی برخوردار بود، از پشت میز دبیرستان به جلوی دوربین فیلم برداری رفت.

اخراج ویدا قهرمانی از دبیرستان و محرومیت از تحصیل به جرم نا بخشودنی بازی در فیلم، مشت نمونه ای بود از انگاره های نادرست و تهی از خردِ حاکم در جامعه آن روز.

ویدا با پایداری و ادامه راه هنریش، راهگشائی شد برای دختران جوان و با استعداد دیگر که برای رسیدن به هدفشان کوشا و مقاوم باشند.

ویدا قهرمانی پس از بازی در فیلم های بیاد ماندنی و تاریخ ساز صنعت سینمای ایران همچون چهار راه حوادث، طوفان در شهر ما، فریاد نیمه شب، فردا روشن است و آتش و خاکستر در مقابل هنرپیشگان بنامی چون ناصر ملک مطیعی، حسین دانشور، آرمان، فردین، گرشا رئوفی، بهروز وثوقی . . . . . و کارگردانان معروفی همچون ساموئل خاچیکیان، آرامائیس آقامالیان، سردار ساکر، خسرو پرویزی . . . و کسب تجربه، خود اقدام به تهیه فیلمی نمود بنام آخرین نسل خان که برای نمایش نام آن به عشق و انتقام تغییر یافت و کاری بود مشترک با فردین، داویت یقیازاریان و احسانی.

ویدا همینطور به مدت دو سال تهیه کننده و مجری برنامه ای ابتکاری و بسیار موفق و پر بیننده تلویزیونی بنام جاده شانس در اولین ایستگاه تلویزیونی ایران تلویزیون ثابت پاسال بود که جاذبه آن باعث جلب پشتیبانی اقتصادی کمپانی های خارجی مانند شرکت هواپیمائی لوفت هانزا یا وسائل آرایشی لائورا و غیره به وسائل ارتباط جمعی ایران شد.

او همچنان مبتکر کافه گالری بنام موند و دانسینگ رستورانی بنام کوچینی است که هر دو با هدف بوجود آوردن محیطی ثابت برای نمایش استعدادهای هنری و جوان در رشته های نقاشی، مجسمه سازی و موسیقی پایه گذاری شد و گروه جاویدان بلاک کتز با فرهاد مهراد، ابی، شماعی زاده از جمله جوانانی بودند که در کانونی بنام کوچینی، هنر و خلاقیت خود را پرورش داده و به شهرت رسیدند.

ویدا برای چند سال در انگلستان به تحصیلاتش در رشته کارگردانی تلویزیون و تهیه برنامه های کودکان ادامه داد و پس از بازگشت به ایران در کانون پرورش فکری کودکان و نو جوانان مربی تئاتر خلاقه کودکان و نو جوانان بود، و بالاخره در سال ۱۳۵۵ موفق به تکمیل دوره دبیرستان و ورود بلافاصله به دانشکده برای دوره آموزش قبل از دبستان شد و در سال ۱۳۵٨ با پذیرش دانشگاه برای دوره فوق لیسانس وارد آمریکا شد، با هدف گسترش معلومات و تجربه سیستم های مدرن آموزشی و برگشت و استفاده از آن در پیشبرد آموزش و پرورش در گوشه و کنار ایران. که متاسفانه اقامت در آمریکا ادامه پیدا کرد.

ویدا قهرمانی عضو سندیکای هنرپیشگان آمریکاست و در حال حاضر مشاور هنری و همکار گروه نمایشی سازمان غیر انتفاعی ریسمان طلائی یا Golden Thread Productions در سانفرانسیسکواست، که چندین سال است به همت ترنج یقیازاریان دخترش تاسیس و بطور فعالانه ای کوشش در گسترش فرهنگ ایران و خاورمیانه و شناسائی بیشتر آن به دنیای غرب از طریق تئاتر و ادبیات غنی ایران دارند و در فستیوال سالانه نمایشنامه های کوتاه که شرط اصلی آن طرح مسائل خاورمیانه است، هر سال از سراسر جهان نمایشنامه ها به مرکز سازمان فرستاده می شود و از میان آن به قضاوت هیئت متخصص ده نمایشنامه انتخاب شده و پس از استخدام کارگردان و بازیگران و تیم فنی و تمرینات مفصل در زمانی معین به روی صحنه می آید (به زبان انگلیسی) ویدا قهرمانی علاوه بر صحنه تئاتر در فیلمهائی نیز در آمریکا شرکت داشته و آخرین فیلم او در سال 2007 به روی اکران خواهد آمد. منبع
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
خوب دوستان عزیز سلام
یک چند وقتی نبودیم به همه شما درود میفرستم
چند مطلبی بالا قرار دادم انشا الله بزودی مطالب جدیدتر قرار میدهم

در ضمن برای خانم مهستی هم آرزوی غفران الهی میکنم
 

www-ir18-ir

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
1 جولای 2007
نوشته‌ها
12
لایک‌ها
0

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
خوب دوستان عزیز سلام
یک چند وقتی نبودیم به همه شما درود میفرستم
چند مطلبی بالا قرار دادم انشا الله بزودی مطالب جدیدتر قرار میدهم

در ضمن برای خانم مهستی هم آرزوی غفران الهی میکنم


سلام بسيار خوشحال شدم كه مجددآ شما رو در اين فروم ميبينم!
اميدوارم بيشتر به اينجا سر بزنيد و هميشه موفق باشيد!
 

www-ir18-ir

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
1 جولای 2007
نوشته‌ها
12
لایک‌ها
0
درود برشما
-
با سلام به همه دوستان وبا تشکر از همه دوستان بخصوص فردین خان
منم از امروز تصمیم گرفتم مطالبی از سینمای فارسی (ایران دیروز)برای شما دوستان قرار دهم
در سایتم مطالب با ارزشی از بازیگران قدیمی سینما هست اگه خواستین سر بزنید www.IR18.ir (نشریه اینترنتی هموطن آنلاین)
بدلیل اینکه میهن بلاگ خراب شد تصمیم گرفتم مطالبم را در اینجا قرار دهم
-



4hi8kt3.jpg


اواخر بهار1340 بود و اکیپ تولید فیلم "فریاد نیمه شب" با همراهی "ساموئل خاچیکیان" معروفترین فیلمساز آن زمان با یک شورولت استیشن عازم مکان فیلمبرداری تعیین شده برای آن روز ،بودند که هنگام توقف پشت چراغ راهنمایی چهارراه پهلوی (ولی عصر فعلی)ناگهان با برخورد یک اتومبیل شیک به عقب ماشین خود مواجه می گردند. اتومبیل شیک متعلق به سفارت آمریکا بود و راننده اش جوان زشت رو اما خوش هیکلی بود که سریع پیاده شد و جهت عذر خواهی جلو رفت . جوان ضمن اظهار ارادت به ساموئل خاچیکیان ، خود را رضا آرتیست معرفی کرد و ابراز تمایل نمود که در یکی از فیلم های این کارگردان پرطرفدار به اصطلاح جنایی ساز بازی کند. درآن لحظه شاید حتی ساموئل هم تصور نمی کرد جوانی که با آن شور و حرارت متواضعانه مقابلش ایستاده روزی با نام " رضا بیک ایمانوردی " در سینمای ایران مشهور می شود بطوریکه برای امضای قرارداد بازی در فیلم ها وقت چند ماهه می دهد! خاچیکیان خود در مصاحبه ای با نگارنده درباره آن روز و چگونگی هنرپیشه شدن "بیک ایمانوردی"گفت:" آن جوان من را آقای خاچیک خطاب کرد و به زبان ترکی شروع به حرف زدن کرد که من از همین جسارت او خوشم آمد و دلم نیامد خواهشش را زمین بیندازم و به راننده ام گفتم کارت استودیو را به وی بدهد تا در اولین فرصت در آنجا ملاقاتش کنیم .البته گفتم که فعلا در میانه فیلمبرداری فیلم فریاد نیمه شب هستیم و امکان اینکه او در آن فیلم بازی کند وجود ندارد .ولی بعد به فکرم رسید که برای امتحان هم که شده در یک صحنه کوتاه از او بازی بگیرم." به این ترتیب بیک ایمانوردی به نقش یکی از افراد باند خلافکار ، در حالی که به نشانه همراه داشتن اسلحه دستش را از داخل جیبش بالا گرفته بود ، بدون ادای هیچ دیالوگی تنها چند لحظه در مقابل دوربین فیلم "فریاد نیمه شب" قرار گرفت و نخستین بازی سینمایی خود را انجام داد.



ساموئل از همان چند لحظه بازی به این باور می رسد که رضا آرتیست ، استعدادهایی برای بازیگری دارد که اگر در مسیر صحیح بیفتند می تواند آتیه ای خوش برای وی رقم بزند و از همین رو بیک ایمانوردی را به رخ هنرپیشه های معروف آن زمان که در " فریاد نیمه شب "بازی داشتند ، می کشد. خاچکیان خود آن ماجرا را اینگونه شرح می دهد:" وقتی فیلمبرداری آن صحنه تمام شد ، آرمان و فردین و دیگران در سالن پایین استودیو میثاقیه نشسته بودند. به آنها گفتم این رضا ، زمانی از همه شما پیشی می گیرد . آنها هم حسودیشان شد و رفتند نزد میثاقیه علیه من حرف زدند و باعث شد میان من و میثاقیه شکرآب بشود که سرانجام به حال قهر استودیو را ترک کردم .ولی به آنها گفتم من از خیابان آدم می آورم و هنرپیشه اش می کنم و بدون همه شما فیلم بعدی ام را پرفروشترین فیلم می کنم ."و این تهدید ساموئل به واقعیت می انجامد و فیلم بعدی وی به نام "یک قدم تا مرگ "با عده ای بازیگر آماتور و همان رضا آرتیست به پرفروشترین فیلم سال تبدیل می شود.و همین فرصتی برای بیک ایمانوردی می شود تا در نقشی طولانی تر خود را بشناساند.فیلم دیگر ساموئل یعنی "دلهره "معروفیت رضا بیک ایمانوردی را در نقش های منفی خصوصا با چهره خشن و نه چندان خوش ترکیب افزون می سازد و از همین رو مورد توجه فیلمسازان دیگر واقع می شود و در فیلم های "زمین تلخ "و "طلاق " بازی می کند.



ایفای نقش در فیلم پر هزینه " ضربت " ساخته ای دیگر از ساموئل خاچیکیان ، محبوبیت بیک ایمانوردی را دوچندان می نماید خصوصا با آن صحنه بازی با چاقو میان انگشتان دست و به همین دلیل پیشنهادات بسیاری برای نقش های مشابه دریافت می نماید. متاسفانه بیک ایمانوردی نصایح ساموئل را به گوش نمی گیرد و هنوز در عرصه بازیگری تجربه چندانی نیاموخته ، به مراحل دیگر سینما وارد می شود و با فیلم "ببر رینگ" یکجا و دریک زمان فیلمنامه نویسی و کارگردانی و تهیه کنندگی را هم می آزماید! ساموئل در این مورد می گفت :" به بیک گفتم تو استعداد خوبی در چرخش ابعاد مختلف یک نقش داری و نگذار با کلیشه بازی که خوراک فیلمفارسی سازان است ، خراب شود.ولی او نه تنها به حرف من گوش نکرد بلکه خیلی زود نویسنده و کارگردان و تهیه کننده هم شد در حالی که به زور دو تا دیالوگ را حفظ می کرد!" سینمای فیلمفارسی بستر مناسبی برای پرورش کلیشه ها بود و براساس ذائقه تماشاگر ساده پسند به سهولت افرادی مانند بیک ایمانوردی را جذب خود می کرد.و به زودی رضا بیک ایمانوردی به صورت یکی از سمبل های این سینمای سطحی نگر بدل گردید. ایرج قادری یکی دیگر از سمبل های آن سینما در گفت و گویی با نگارنده در باره موقعیت بیک ایمانوردی می گفت :" بیشتر اوقات رضا در 3فیلم همزمان بازی می کرد ! مثلا صبح تا ظهر در اختیار یک گروه بود و ظهر تا عصر ، گروه دیگر و شب هم برای یک گروه دیگر فیلمبرداری بازی می کرد!! یادم هست در یکی از فیلم هایم صحنه بازی بیک تمام شد و در حال جمع کردن وسائل بودیم که دیدم بیک ایمانوردی رفته بالای درخت ! به او گفتم رضا اون بالا چکار می کنی ؟گفت مشغول بازی درصحنه ای از فیلمی دیگر هستم !!یعنی حتی گروههای فیلمبرداری را برای راحت تر شدن کارش یکجا جمع می کرد."



از همان اوایل دهه 40 بیک ایمانوردی علاوه بر نقش های منفی در نقش های مثبت هم بازی می کند و در یک تیپ ولگرد آسمون جل ملهم از تیپ های مشابه در سینمای هند و ترکیه با دوبله منوچهر اسماعیلی به سبک گویش و لحن پیتر فالک در فیلم "معجزه سیب" ، کلیشه می شود که ضمن حضور در در گیری ها و کتک کاری و بزن بزن و به خاک مالیدن دماغ آدم بدها ، آواز هم می خواند ، رقص هم می کند ، شوخی و مزه پرانی هم دارد. این تیپ برای اولین بار در فیلم "ولگرد قهرمان "در سال 1344 مورد استفاده قرار گرفت و پس از آن حدود 12-13 سال در فیلم های مختلف مانند :"آقا دزده"، "شارلاتان " ، "گدایان تهران "، " چرخ و فلک "، " میلیونرهای گرسنه "، " رضا چلچله " ، " بابا نان داد" و.... تکرار شد تا اینکه حتی تماشاگر عامه پسند را نیز دلزده کرد .همه فیلم های فوق شامل یک موضوع بسیار سانتیمانتال ساده مثل حمایت از یک بچه یا دختر بی پناه که در دام جنایتکاران افتاده بود ، می گردید و مقداری زد و خوردهای غلو آمیز و رقص و آواز و اشک و....و بالاخره هم جناب رضا آرتیست بدون ذره ای آسیب و جراحت تمامی نابکاران را ناکار می کرد!! اگرچه نقش سینمای امثال رضا بیک ایمانوردی را در سطحی سازی و ساده انگاری و بالاخره نزول کیفی سینمای پیش از انقلاب نمی توان کتمان کرد ولی این را هم نباید پنهان کرد که تیپ کمیک وی با آن دوبله خاص حداقل یک دهه در این سینما هواخواه داشت و سالن های سینما را پر کرد .



اما فیلم های او در اواسط دهه 50 دیگر طرفداری میان تماشاگر ایرانی نداشت و سالن های نمایش دهنده فیلم هایش چندان پر نمی شدند و به همین خاطر هم ترجیح داد با همکاری در تاسیس " مشعل فیلم "بیشتر به تهیه کنندگی رو بیاورد و کمتر مقابل دوربین ظاهر شود . بسیاری از همکاران رضا بیک ایمانوردی طبع جوانمردانه وی را در آن سالها به خاطر کمک های مالی اش به دوستانی که به دلائل مختلف در مضیقه مالی قرار گرفته بودند فراموش نمی کنند اگرچه وقتی خود بیک ایمانوردی پس از پیروزی انقلاب دچار مضیقه مالی شد و به اعتیاد روی آورد ، هیچیک از آن دوستان سراغش نرفتند و رضا آرتیست سابق ،چندین سال دکه ای را در کنار یکی از جاده های خارج شهر اداره می کرد .این در حالی بود که وی در اوائل پیروزی انقلاب در دو فیلم "تپه 303 " و " راهی به سوی خدا " هم بازی کرد که هیچکدام اکران نشدند. رضا بیک ایمانوردی چند سال بعد به آمریکا رفت و در آنجا به حرفه سابقش یعنی رانندگی روی آورد ، منتها این بار به جای اتومبیل های شیک سفارت آمریکا ، پشت تریلی و کامیون نشست و به حمل و نقل بار پرداخت و علیرغم سن بالا و بیماری ، ناگزیر به انجام این کار طاقت فرسا پرداخت تا اینکه وضعیت جسمانی اش این توانایی را نیز از وی دریغ کرد و طی سالهای اخیر در شرایط نامناسب مادی ، خانه نشین شد و دوران پایانی عمرش را در عزلت و فراموشی به سر برد . میگویند به دلیل بیماری سرطان به پیشواز مرگ رفته و برخی نیز از بیماری ریوی او سخن می رانند ولی اگر همه اینها هم صحیح باشد به نظر غبطه بر استعدادی که سالها هرز رفت و حسرت ایام به هدر رفته که دیگر حتی مدعیان رفاقت نیز به یاد آن "ولگرد قهرمان " نیفتادند ، آن چنان روحیه رضا آرتیست را ویران ساخته بود که دیگر نیرویی برای ادامه زندگی بیش از 67 سال برایش باقی نگذاشت

-

رضا بيك ايمانوردی بازيگر و تهيه كننده پيشين سينمای ايران شب يكشنبه 16/شهریور/1382 .در سن 67 سالگی و به دليل عارضه ريوی در آمريكا در گذشت. بيك فعاليت در تئاتر را از 22 سالگی آغاز کرد و در 25 سالگی با بازی در فيلم فرياد نيمه شب وارد عرصه سينما شد و به يکی از پرکارترين بازيگران سينمای ايران مبدل گشت. وی شركت در قريب به 50 فيلم را در كارنامه حرفه ای خود ثبت كرده است. او از سال 1364 ش. و پس از مدتی اقامت در آلمان راهی آمريكا شد و در آنجا اقامت گزيد. وی در آخرين سال های عمر خود به حرفه رانندگی كاميون اشتغال داشت. بيك ايمانوردی از بازيگران مشهور سينماي ايران در قبل از پيروزی انقلاب محسوب می شد كه با وقوع رويدادهای سال 1357 ايران را ترك گفت.
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
با سلام و ارادت از همه دوستان عزیز
بسیار سپاسگزارم
یک مشکل کوچک پیش آمده بوده رفع شد
از ابراز لطف شما آقا بیژن عزیز همنطور دوست قدیمی جناب live for what بی اندازه ممنونم
امیدوارم باز هم مطالب خوبی در سایت قرار دهم
متشکرم
 
بالا