• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

بازیگران قدیمی سینمای ایران

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
به گزارش خبرنگار مهر، چندی پیش محمدمهدی دادگو اعلام کرد قصد دارد دو نسخه سینمایی "امیرکبیر" و "میرزا رضا کرمانی" از مجموعه "سلطان صاحبقران" تدوین و روانه پرده سینماها کند. حاتمی با اعلام مخالفت خود و خانواده اش با این اقدام گفت: "متاسفانه آقای دادگو با من و خانواده ام برای انجام این کار مشورت نکرد و نظر ما را جویا نشد که آیا با این کار موافقیم یا نه."

همسر مرحوم علی حاتمی ادامه داد: "ایشان در سریال "هزاردستان" هم همین کار را انجام داد و در آن زمان هیچ مشورتی با ما نکرد و حقوق مادی و معنوی خانواده حاتمی کاملا نادیده گرفته شد. علی تمام جوانی اش را صرف ساختن "سلطان صاحبقران" و "هزاردستان" کرد و بابت تولید آنها نصفه و نیمه دستمزد گرفت. او و خانواده اش مالک اصلی کار هستند و نباید حقوق آنها نادیده گرفته شود."

حاتمی در پاسخ به این سئوال که آیا وی با بازسازی سینمایی سریال های علی حاتمی مخالف است یا با اقدام دادگو گفت: "من و خانواده ام با کلیت کار موافقیم، چرا که باعث می شود نام حاتمی همیشه زنده بماند، اما به شرطی که ما را در جریان کار قرار دهند. خانواده حاتمی صاحب معنوی آثار او هستند و باید این کارها با مجوز آنها انجام و حقوق مادی و معنوی آنها نیز در نظر گرفته شود."

زهرا حاتمی در پایان گفت: "شنیده ام آقای ضرغامی موافقت خود را با انجام این کار اعلام کرده، به همین دلیل در تلاش هستم با ایشان ملاقات کنم و موضوع نادیده گرفته شدن حقوق مادی و معنوی خانواده حاتمی را خدمتشان بگویم تا بتوانند از ضایع شدن حق ما جلوگیری کنند

مخالفت همسر علی حاتمی با بازسازی سریال سلطان صاحبقران
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
درزمینه عکس باید عرض کنم همه صفحات را خوب ببینید و دقت بفرمایید و صبر کنید تا کامل شود بزرگترین گنجینه عکس را خواهید دید ااز تمام بازیگران مخصوصا خانم زهرا حاتمی چه عکسهای جدید و چه قدیم
ذکر یک نکته لازم است که تا صفحه 8 تاپیک عکسها به شکل کوچک قرار دارد با کلیلک برروی آنها بزرگ و بهتر قابل دید خواهند بود
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
تصویری از خانم زهرا حاتمی(زری خوشکام)
عکس جدید حدود یکسال قبل



4powmyo.jpg
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
بهروز وثوقي: من هم مستثني نيستم.
بهروز وثوقي نامي آشنا درسينماي معاصر ايران است. در سال‌هاي اخير دوستدارن او در شهرهاي مختلف جهان، همچنين بازي او را روي صحنۀ تئاتر ديده‌اند. چندي پيش، در برگزاري مراسم بزرگداشت او در كشور كانادا كه به همت جمعي از ايرانيان مقيم تورنتو انجام شد، ايدۀ تاسيس بنيادي با هدف حمايت از سينماگران جوان ايراني را اعلام كرد كه مورد استقبال علاقمندان به سينما قرار گرفت.
همكار ما خانم سما شورايي در بارۀ چگونگي تشكيل و فعاليت اين بيناد، مصاحبه‌اي با بهروز وثوقي انجام داده كه اول بار در «راديو قاصدك» كه به مديريت و اجراي ايشان در شهر زوريخ در كشور سوئيس تهيه مي‌شود پخش شد.
اين مصاحبه را در برنامۀ جُنگ صدا امروز بشنويد. متن نوشتاري اين گفت‌وگو را هم دردر ادامه خواهيد خواند.




آقاي وثوقي، هدف شما از ايجاد چنين انجمني چيست و اين كمك و پشتيباني به چه نحوي خواهد بود؟
اين فكر و ايده‌اي است كه از مدت‌ها پيش داشته‌ام و هدفي هم كه دنبالش بوده‌ام تا آن را به انجام برسانم اين هست كه بتوانم كمكي كنم به جوانان هموطنم در ايران و خارج از ايران. كساني كه استعداد دارند و مي‌خواهند آن را شكوفا كنند ولي وسيله‌اي ندارند. يعني هيچ عاملي نيست كه كمك كند تا آنها وضعيتي كه مي‌خواهند را در كار هنري خود فراهم كنند.
اين انجمن يا بنياد يا هر اسم ديگري كه بعدها به‌خود بگيرد، وقتي درست شد، هدفش اين است كه به اين جوان‌ها در هر جاي دنيا كه باشند در كاري كه بلد هستند؛ و آنچه را كه مي‌خواهند عرضه كنند كمك كند تا در مراحل انجام آن به چشم‌اندازي و هدفي كه دارند برسند.
مثلا اگر جواني در گوشه‌اي از دنيا دلش مي‌خواهد سناريست يا بازيگر و يا كارگردان سينما بشود اما وسيلۀ لازم را ندارد؛ و از نظر مادي هم برايش اين امكان نيست كه به دانشگاه يا به جاهاي بخصوصي كه براي استفاده در اين مورد هست برود، ما در اين نهاد يا انجمن ـ وقتي كه تشكيل شد ـ كمك مي‌كنيم تا اين شخص بيايد اينجا، و يا در همان‌جا كه هست بتواند كارش را تكميل و دنبال كند. فرقي هم نمي‌كند اين جوان از ايران بيايد يا از هر جاي ديگر دنبا. اين انجمن در واقع شكلي از يك تشكل غيرانتفاعي و عام‌المنفعه خواهد داشت.
آقاي وثوقي آيا اين حمايت‌ها فقط به‌شكل مالي خواهند بود يا بيشتر در زمينۀ آگاهي‌رساني و انتقال تجربۀ چندين سالۀ شما در زمينۀ سينما؟
شكل اين كار كه چطور كمك كنيم تا جوان‌هايمان استعدادهاي‌شان را به ثبوت برسانند و بتوانند از استعدادهاي‌شان استفاده كنند مهم نيست. مهم اين است كه اين كار انجام شود. طبيعي است كه در زمينه‌هايي بايد كمك مالي و مادي بگيرند؛ و در زمينه‌هايي هم از آنچه كه از اهداف اين انجمن خواهد بود؛ و اميدوارم كه به انجام برسد.

ارتباط شما براي رساندن اين كمك‌ها و تجارب شخصي خودتان در سينما به چه شكل خواهد بود؟ اين جوان‌ها با شما به‌عنوان موسس اين انجمن چگونه ارتباط برقرار مي‌كنند؟
بهرحال طبيعي است كه اين نهاد، هيات مديره‌اي خواهد داشت كه كار آنها رسيدگي به همين مسائل خواهد بود، و اگر لازم باشد كه من در جاي خاصي قرار بگيرم و كاري مشخصي را در كمك‌هاي فكري انجام دهم طبعا به من خبر خواهند داد.
در حال حاضر در مرحلۀ صحبت‌هاي اوليۀ تشيكل اين نهاد هستيم. مهمترين مسئله براي من، انتخاب هيات مديره‌اي است كه هم كارساز باشند، هم وقت و فرصت براي اين كار را داشته باشند و هم اينكه بهرحال دور از اين مسائل نباشند.

آقاي وثوقي شما بارها در گفتگوهايتان به اين نكته اشاره كرده‌ايد كه مشخصۀ اصلي و كليدي يك سينماي خوب، پيام‌رساني است. شما تاثير يك سينماي خوب بر جامعه را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
سينما به هيچ وجه از جامعه دور نيست. سينما اصلا چيزيي شخصي نيست. در عالم سينما از جمله فيلم‌هاي خوب يكي هم آنهايي هستند كه حامل پيام و به نوعي نشان دهندۀ مسائل اجتماعي هستند و درخيلي موارد به دليل آگاهي رساندن، از نظر اجتماعي كمك‌هاي بزرگي براي مردم بوده‌اند. اين در همه‌جاي دنيا هست و آرزوي من اين است كه سينماي مملكت ما هم اين‌طور باشد.
البته محدوديت‌هايي در كار ساختن فيلم در ايران وجود دارد كه ما در كارها مي‌بينيم و متوجۀ آن هستيم، اما به نظرمن فيلم‌سازان ما تلاش خود را مي‌كنند و سعي دارند تا با همۀ اين محدوديت‌ها پيام خودشان را به من و شما برسانند كه در بيشترموارد موفق هستند و در بعضي موارد هم نه. علل اين مسائل كاملا مشخص است و اميدوارم كه كم‌كم اين مسائل از بين برود و سينما شكل واقعي خودش را پيدا كند.

آقاي وثوقي با توجه به اينكه شما مشغول تاسيس انجمن حمايت از سينماگران جوان هستيد، پيام و پيشنهادتان براي اين سينماگران چيست؟
من البته رسالتي براي اين كار ندارم كه حتما پيام بخصوصي را به سينماگران القاء بكنم. در حال حاضر، هم در ايران، و هم در خارج از ايران آنقدر وسائل و مسائل آگاهي‌دهنده به سينماگران وجود دارد كه بتوانند از آنها استفاده كنند و آنچه كه از سينما بايد وجود داشته باشد را به مردم بدهند. مثلا اينترنت كه وسيلۀ مهمي براي آگاهي دادن به مردم است؛ و يا دانشجوياني كه در خارج از ايران در رشته‌هاي كارگرداني، بازيگري، سناريو نويسي و رشته‌هاي ديگر سينما تحصيل مي‌كنند. اينها بالاخره فارغ‌التحصيل خواهند شد و راه خودشان را پيدا خواهند كرد.
من فكر مي‌كنم تا ده سال آينده، سينماگران ايراني وضعيت بسيار خوبي در دنيا و به‌خصوص در هاليود پيدا خواهند كرد. با توچه به دانشجوياني كه سال‌هاست در اين رشته كار و تحصيل خود را شروع كرده‌اند و دارند وارد بازار كار مي‌شوند.

خبردار شديم كه آوريل امسال از سوي دوستدارن شما مراسم بزرگذاشتي در تورنتوي كانادا برگزار شد.
طبيعي است كه آدم وقتي پا به سن مي‌گذارد، در هر رشته‌اي، در ضمن از او هم تجليل هم مي‌كنند و يا ارجي بر او قائل مي‌شوند كه خب بهرحال من هم مستثني نبودم. آقاي عارف محمدي كه از سينماگران است و در تورنتو، به من پيشنهاد كرد و من‌ هم قبول كردم.
اين مراسم براي من بار احساسي قويي داشت. چون دوستان و هنرمنداني كه من هنوز يادشان هستم، يا با شركت خودشان در اين مراسم، و يا با فرستادن پيام ويديويي و صداي خودشان، خيلي مرا تحت تاثير قرار دادند. من از ايشان براي ترتيب دادن اين مراسم تشكر مي‌كنم. اين كار بايد براي در همۀ رشته و هر ساله انجام بشود. به‌خصوص كه مردم شريف ايران كه همه‌جا و هميشه پشتيبان هنرمندان، ادبا، نويسندگان و شعرا بوده اند و هستند.
فكر مي‌كنم برگزاري مراسمي از ايندست در هر سال براي كساني كه از نظر ما جايي مشخصي در اجتماع دارند، و ارج گذاشتن به زحماتي كه او در طول سال‌ها كشيده، كار قشنگي است.
اميدوارم در سال‌هاي آينده هم از همۀ انسان‌هايي كه در مملكت ما زحمت كشيده‌اند و كارهاي‌شان چه فرهنگي و چه هنري مشخص بوده، به همين‌ترتيب قدرداني بشود.

آقاي وثوقي آيندۀ فعاليت‌هاي هنري خود را در كار سينما وتئاتر چگونه پيش‌بيني مي‌كنيد؟
من هميشه براي كار آماده هستم. تا آخرين لحظات زندگي‌ام مي‌توانم روي صحنه و يا جلوي دوربين باشم. منتهي آدم كمي كه سنش بالاتر مي‌رود، سليقه و انتخابش هم كمي سخت‌تر مي‌شود. و خب من هم مستثني نيستم. دلم مي‌خواهد اگر كاري مي‌كنم، كاري باشد كه خودم هم دوست داشته باشم.


از شركت‌تان در اين مصاحبه تشكر مي‌كنم و اميدوارم كه در كار پيشبرد انجمن سينماگران جوان كه به گفتۀ شما مي‌تواند سكوي و پايگاهي باشد براي رشد استعدادهاي جوان در زمينۀ سينما موفق باشيد.
من هم آروزي توفيق دارم و اميدوارم روزي برسد كه واقعا همۀ جوان‌هاي مملكت ما از آزادي‌ فردي و اجتماعي خود برخوردار بشوند و بتوانند هميشه در هر زمينه‌اي كه هستند شكوفا باشند.

فايل صوتي مصاحبه را در [اينجا] بشنويد!
برنامۀ پيشين جُنگ صدا را هم در [اينجا]


بهروز وثوقی: مامور ساواک به من گفت با کامیون می آیم روی ماشینت



خبرگزاري انتخاب : بخش نخست




۲۴ خرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت : ۳۱ , ۰۲
خبرگزاري انتخاب :

بخش نخست گفت و گو: بهروز وثوقی اسطوره ی به یاد ماندنی فیلم های پیش از انقلاب که در آثار بزرگی چون «قیصر»، «گوزن ها»، «داش اکل» هنرنمایی کرده، میهمان امروز «انتخاب» است و به بخشی از سوالات خوانندگان، پاسخ گفته است.



بخش دوم این گفت و گو را اینجا بخوانید.



این بازیگر با نام واقعی خلیل وثوقی در سال 1316 خورشیدی برابر سال 1937 میلادی در شهر خوی متولد شد.



وی برادر چنگیز و شهراد وثوقی است که هر دو در ایران به کار هنرپیشگی مشغولند. تحصیلات وی در حد دیپلم می باشد و همسرسابق گوگوش می باشد اولین فیلم سینمائی اش فیلم صدکیلوداماد (1341به کارگردانی عباس شباویز) می باشد و فیلمی که درسال 1348 بهروز درآن بازی کرد وهرگز به نمایش عمومی درنیامد (هوکانی .به کارگردانی سیاوش یاسمی)اول بوده است ،



از مشهورترین نقش های بهروز وثوقی نقش قیصر در فیلم قیصر به کارگردانی مسعود کیمیایی در سال ۱۳۴۸ بود. جوان اول آن سالهای سینمای ایران در بسیاری از فیلمهای فارسی به هنرنمایی پرداخته است که از جمله فیلمهای بهروز وثوقی می‌توان به بازی هنرمندانه او در فیلم (سوته دلان) که از دسته فیلمهای هنری و ماندگار در تاریخ سینمای ایران نیز هستند اشاره کرد ضمن اینکه اثار دیگری چون { کندو ، داش اکل ، همسفر ، ممل آمریکایی ، ماه عسل ، دشنه ، طوقی و گوزنهاوبسیاری دیگر) جزو اثار به جا مانده از وی است.



بهروز وثوقی جزو معدود هنرپیشگان سینمای ایران است که توانایی بازی در انواع گونه‌های سینمایی را دارد از کمدی تا تاریخی از عرفانی تا تجاری. البته به ایشان (کلینت ایستوود) ایران لقب داده اند. او پس از آن به آمریکا رفت تا در فیلم « گربه در قفس » ساخته بهمن زرین دست بازی کند که از آن روزها، به ایران سفر نکرده است.



یکی از اتفاقات مهم در حضور هنری وثوقی در سالهای اخیر جایزه ای است که داوران جشنواره سانفرانسسيكو در سال 1979 به عباس کیارستمی اهدا کردند و او نیز تقدیم وثوقی کرد.







وی برنده جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره جهانی فیلم هند در دهلی در سال 1973 برای بازی در فیلم تنگسیر و همچنین برنده جایزه بهترین بازیگر مرد در سومین جشنواره جهانی فیلم تهران در سال 1353 برای بازی در فیلم گوزن ها است.



بهروز وثوقی هم اکنون در سانفرانسيسکو، با همسرش کتايون، زندگی می کند.



حدود یک ماه پیش، «انتخاب» از خوانندگان خود خواست سوالات خود را از آقای وثوقی بپرسند، اما پاسخ به این سوالات به دلیل کسالات مختصر آقای وثوقی و همچنین سفر ایشان به ترکیه و همچنین کانادا در مورد بزرگداشت ایشان، به تعویق افتاد.



تهیه و اجراي مصاحبه: فريدون وحدت شعار



[email protected]



پاسخ سوالات آقای وثوقی به سوالات خوانندگان «انتخاب» در پی می آید:



آقای وثوقی عزیز! امسال وارد 70 سالگی شده اید، به عوان سوال نخست دوست دارم برای علاقمندانتان از وضع سلامتي خود بگویید، چه احساسي می کنید،



بهروز وثوقی: از سلامتي كامل برخوردارم و در اين سن وسال احساس بسيار زيبايي از زندگي دارم



تا چند سالگی در شهرستان خوی بودید و چه زمانی به تهران آمدید و در كدام محله در خوي و تهران بزرگ شديد؟



وثوقی: من تا شش ماهگي در خوي بودم و بعد به تهران امدم اوايل را به ياد ندارم ولي بعدا در خيابان خرمشهر زندگي ميكردم



از چه سالي فعاليت هنري شما اغاز شد و ماحصل این فعالیت ها، چند فیلم و تئاتر است؟
وثوقی: من از سن 18 سالگي فعاليت هاي خودم را شروع كردم و ماحصل اين فعاليتها حدودا نزديك به 90 تا 100 فيلم و سريال ميباشد



چه مشاغلی در دورانی که هنوز بازیگر نشده بودید و یا هنوز بازیگر مشهوری نشده بودید، داشتید؟



وثوقی: : بعد از اينكه دوبار در كنكور رد شدم در اداره بهداشت شروع به كار كردم و بعد در وزارت دارايي

یکی از خوانندگان از شما پرسیده، جریان اخراج شما از ورات بهداشت و درگیری با یک مقام وزارت دارایی چه بوده؟
وثوقی: در اداره بهداشت بخاطر توهيني كه يكي از بازرسها در خرم دره زنجان به من كرد درگيري بوجود امد و مرا اخراج كردند



چند برادر و خواهر داريد؟
وثوقی: چهار برادر دارم به اسامي چنگيز , بهزاد, شهراد و فيروز




آقای وثوقی، از کی فهمیدید که به بازیگری علاقه دارید؟
وثوقی: زماني بديدن فيلمي به اسم ولگرد با شركت اقاي ملك مطيعي رفتم و از انجا كه امدم بيرون احساسي در من بوجود امده بود و با ديدن چندين بار اين فيلم، جرقه اي از بازيگري در من زده شد



واکنش خانواده به علاقه حضرتعالی به سینما و بازیگری چه بود؟
وثوقی: :خانواده با كار من بطور كلي مخالف بودند, البته بيشتر پدرم.



برای اولین بازی، چقدر دستمرد گرفتید؟



وثوقی: برای اولین بازی،2000 تومان دريافت كردم







چند سال فعالیت دوبله در سینما را پیگیری می کردید؟
وثوقی: :در دوبله كه بمدت 7 سال طول كشيد



آیا بازی در فیلم های پیش از "قیصر" که شکل و شمایل فیلم فارسی را داشت، شما را راضی می کرد؟
وثوقی: شما براي شروع هر كاري بايد از صفر شروع كنيد منم مثتثنی نبودم مسلما راضي نبودم



تکنیک بازیگری برجستگی های غیر قابل انکاری دارد، آیا حضرتعالی دوره ی خاصی را گذراندید؟
وثوقی: من دوره بخصوصي نديدم فكر ميكنم دوران دوبله براي من كلاس خوبي بود




فیلم های پیش از انقلاب، اصولاً برای نمایش در سینما دوبله می شده است.این مسئله باعث آزار شما نمی شد که فرد دیگری روی چهره ی شما صحبت می کند؟



وثوقی: من 10فيلم اوليه ام را با صداي خودم بازي كردم و بعد در فيلمهاي تنگسير, سازش, گوزنها هم صداي خودم بود و آنهايي هم كه با صداي خودم نبود بدليل مشغله زياد و بموقع رسيدن فيلم - بدليل قرار دادي - من در محل دوبله نميتوانستم حاضر باشم



برجسته ترين خاطره هاي شما از زنده يادان علي حاتمي و فريدون گله و اخيرا مرحوم عزيز رفيعي چيست؟
وثوقی: همراه با زنده ياد علي حاتمي در ايتاليا براي تهيه سر پرسوناژ و انتخاب گريمور بودم كه روزهاي خوبي بود , فريدون گله هم كه از دوستان خوب من بود, و مرحوح عزيز رفيعي را هم بيشتر در امريكا ميديدم



جناب کیمیایی چندی پیش در یک مصاحبه گفته بود که بهروز وثوقی همیشه اصرار داشت که اسم "او" در ابتدای تیتراژ فیلم ها باشد.
وثوقی: طبيعتا زماني كه من با اقاي كيميايي شروع بكار كردم اسم معروفي داشتم و ياد ندارم كه هيچ تهيه كننده اي حاضر بود كه اسم من در رديف اول نوشته نشود چون تجارت را هم در نظر ميگرفتند و اصولا من در قرارداد ذكر ميكردم در مورد نوشتن نام در رديف اول، وگر نه كار نميكردم







شما و اقاي كيميايي خالق شاهكارهايي بينظيري همچون قيصر , داش آكل , خاك و گوزنها بوديد ايا اگر به ايران بازگشتيد اين تيم طلايي دوباره با هم فيلم خواهند ساخت؟



وثوقی: در مورد همكاري دوباره فكر نميكنم



.چندی پیش آقای کیمیایی سفری به آمریکا داشتند، ايا باهم ملاقاتي داشتيد؟



وثوقی: نه خير ، ایشان را نديدم




.آیا در فیلم هایی که بازی می کردید، سانسوری هم از سوی حکومت شاه صورت می گرفت، فکر می کنم برای خیلی از فیلمها از جمله گوزن ها سانسور زیادی صورت گرفته است.
وثوقی: بله همينطور است



بازگردیم به "قیصر"، تصور می کنم فیلم «قیصر» اثری بود که جامعه را به تکاپو داشت و فکر می کنم، از آنجا بود که اسم بهروز وثوقی به عنوان یک بازیگر مطرح سینما، به گوش می رسید، واکنش مردم به فیلم "قیصر" چه بود ؟ در مجموع كدام يك از فيلمهاي شمابا استقبال زيادي رو برو شد و پرفروشترينها بودند؟



وثوقی: قيصر بدليل اينكه نقطه ضعف اجتماعي بود مورد استقبال مردم قرار گرفت و بعد از آن هم بيشتر فيلمهاي من از فروش خوبي برخوردار بودند




.


تصور می کنم که حضرتعالی برای بازی در گوزن ها و آن نقش، کارهای متفاوتی کردید؟
وثوقی: خوب هر بازيگري براي رسيدن به نقشي بايد تلاش زيادي بكند و من هم همين همينكار را كردم.



گوزن ها، قطعا یکی از بهترین فیلم های شما محسوب می شود،چه شد که این فیلم توقیف شد؟
داستان از ابتدا شکل سیاسی داشت. به همان شکل بازی شد که نوشته شده بود. هیات سانسور وقت، ایراد خاصی ندیدند د ولی بعدا که مردم دیدند و تفسیر خاصی کردند، فیلم توقیف شد. اگر دقت کرده باشید، همه کارهای من با هم فرق دارد .این هم یکی ازکارهای من بود که با کارهای دیگر من متقاوت بود از آنجا که هر بازیگر سعی می کند کارهای متفاوتی انجام دهد. من هم می خواستم کارهای غیرمتعارف بکنم. تنها گوزنها نبود که از نظر کار بازیگری غیرمتعارف بود. گوزنها کاربسیار بسیار مشکلی بود ، اگر دراین فیلم موفق نمی شدم، سابقه ام حرفه ای به هم می خورد و تلاشم این بود که موفق بشوم . به همین خاطر شش تا هشت ماه طول کشید تا خودم را به آن نفش نزدیک کنم....



بسياري از كارهاي شما به عنوان شاهكارهاي تاريخ سينماي ايران ثبت شد سوته دلان" هم یکی از بازی های درخشان شماست، این را قبول دارید؟
وثوقی: عنوان شاهكار براي فيلمهاي من را نميدانم براي من قضاوت مردم در درجه اول قرار دارد








. سعید راد در گفت و گویی از اختلاف نظر تخصصی با شما سخن گفته، اومی گوید: با بهروز وثوقى اختلاف نظر داشتم. او معتقد بود كه بازيگر، ابتدا به ساكن يك چيزهايى در درونش هست كه آن را به نقش محوله اضافه مى كند. من مخالف بودم و مى گفتم كاراكتر را مولف خلق مى كند و بازيگر بايد به عنوان يك عامل ابزارى و اجرايى، با درگيرى حسى با آن نقش، در اختيار كارگردان باشدايا ميتوانيم خلاصه موفقتر بودن شما در اثر هايي كه خلق كرديدرا در اين اختلاف تفكر خلاصه كنيم؟.



وثوقی: با سعيد راد رابطه نزديكي نداشتم و نميدانم راجع به چه موضوع صحبت كردند اما معتقدم هر بازيگري براي رسيدن به نقشهايش راهها و سليقه اي بخصوص پيدا ميكند.



اقاي سعید راد توی بخش دیگری از مصاحبه می گوید: منكر استعداد بهروز وثوقى نيستم، اما واقعاً اگر كيميايى نبود، او چه وضعيتى داشت؟، نظر شما در این مورد چیست؟



وثوقی: :اين اقاي سعيد راد از خودشان نپرسيدند كه اگر بهروز وثوقي نبود انوقت قيصر چه وضعيتي پيدا ميكرد



یکی از انتقاداتی که به شما هست این است که شما در اوج کارتان رفتید و «ليلى و مجنون» يا «ممل آمريكايى» و «ماه عسل» و «بت شكن را بازی کردید، آیا این کار دلیلی داشت؟



وثوقی: من اجبارا بايد فيلمهايي تجارتي را هم بازي ميكردم كه تهيه كننده از نظر مالي تامين شود كه بتواند فيلم درست تري را سرمايه گذاري كند.



یکی از خوانندگان پرسیده ايا فيلم اخراجی ها را دیده اید؟
ج:نه متاسفانه



بعضي از اثارهاي نمايشي اثرهاي سوء فرهنگي در جامعه ها داشته و دارد، از جمله بنا به امار بعد از پخش فيلم قيصر 10 ميليون جفت كفش به علت خواباندن پاشنه يكسال زودتر ازموعد عمر كرده و دور انداخته شده اين پديده تا كنون نيز ادامه دارد. بسیاری این مسئله را تاثير سوء فيلمهاي از نوع قيصر ميدانند ، نظر شما چيست؟



وثوقی: راجع به خواباندن پاشنه كفش و ميليون جفت زباد خبري ندارم اين يكي از عادتهاي اين نوع نقشها بود و من هم اجرا كردم. فيلمهاي من اثار مثبت هم داشته مثلا بعد از نمايش گوزنها نامه های فراوانی به دستم رسید كه در آن مادر ، برادر، يدر و خواهر معتادين از من تشكر ميكردند چرا كه عزیزانشان را در فيلم ديدند و تصميم به ترك گرفتند.



با کدام یک از بازیگران سینمای پیش از انقلاب رابطه دارید؟ آیا خبری از اقاي ملک مطیعی داريد؟
وثوقی: بله ازاقاي ناصر ملك مطيعي خبر دارم ايشان را هم دوست دارم و هم در ارتباط هستم اقاي مشايخي هم همينطور .








.از هنرپيشگان و كارگردانان مشهور هالي وود كدام يك مورد علاقه شما بود و هست و با كدام دوستي داريد؟



وثوقی :رابرت دنيرو را ميپسندم و دوستي بسيار نزديكي با زنده ياد آنتوني كويين داشتم



.گفته ميشود شما نتوانستيد به راحتي خود را با جامعه هنري خارج از كشور از جمله هالي وود وفق دهيد و در گفتگوهايي كه قبلا شما داشتيد اينطور به نظر ميرسد بر خلاف بسياري از هنرمندان ايراني هاليوود از پذيرفتن نقشهايي منفي تا انجا كه ميشده خودداري كرديد و كلا فرموديد نقشهاي پيشنهادي در شان شما نبوده ? با فرض جدا دانستن يهود از صهيونيست ها به نظر شما تا چه حد فرضيه هاليوود در خدمت صهيونيستها صحت دارد



وثوقی: آن اوايل از من خواستند كه خودم را اسراييلي معرفي كنم و حتي اسم بروس واساي را هم برايم انتخاب كرده بودند بهشان به صراحت گفتم من ايرانيم و به ان افتخار ميكنم و كار را با اين شرط ارزاني خودشان كردم و اين درست كه تا اندازه زيادي رابطه جاي ضابطه و مستعدين را در هاليوود گرفته و اين جايگزيني ها و كنارگذاري شايسته سالاري چيزي جديد و فقط مختص به هاليوود و اين نقطه از دنيا نيست. اينطور به نظر مي آيد از هنرمندان ايراني علارقم استعدادهاي استثنايي كه دارند زيركانه در بيشتر موارد نقشهاي ضد ايراني و نقش تروريستها و نوعا منفي به انها داده ميشود و تا انجا كه ممكن است رولهاي مثبت به انها داده نميشود. چيزي كه من را بسيار خوشحال ميكند اين جوانهاي پر استعداد و خلاقي كه ازدانشگاه ها پا به اين عرصه ميگذارند چه در ايران و چه در اينجا. اميدوارم روزي برسد ايرانيها در هالي وود به جايگاه والايي ارتقا پيدا كنند كه حتما پيداخواهند كرد. در مجموع من كاري بكار كسي ندارم و نميدانم ديگران چه ميكنند ولي ميدانم كه من بايد كار را دوست داشته باشم و انتخاب كنم حالا اگر سالها طول بكشد







در گفت و گویی که چندی پیش با سینما دوستان سان فرنسیکو داشتید گفتید که در زمان حکومت شاه، به دلیل برخی آثارم از جمله "گوزن ها" مورد آزار و اذیت قرار گرفتید و حتی گفتید که به ساواک احضار شدید. ماجرا چه بود؟
وثوقی:ما برای فیلم گوزنها، مجبور به تغییر کامل 30 دقیقه از فیلم شدیم.این فیلم ابتدا نامش «تیرباران» بود، اما دستور آمد که باید نامش عوض شود.یک مسئله دیگر هم بود که می گفتند، «چرا در «گوزن ها» برای یک دزد این همه پاسبان می آید؟» البته ما هم پاسپانها را کم کردیم.






برای همین فیلم، یک روز یک اقایی به من زنگ زد ، آدرس داد و گفت، فردا ساعت 8 صبح بیا در خانه ای در خیابان گلستان.من به آنجا رفتم، یک نفر در انجا بود.مرا در اتاقی برد که فقط یک صندلی داشت.به من گفت اینجا بنشین الان کسی که با شما کار دارد، پیدایش می شود.اما فرد مورد نظر تا ساعت 4 بعد از ظهر نیامد و من عصبانی شدم و گفتم آقا ما کاروزندگی داریم، اما او گفت: این اقا جلسه داشته و دارد می آید.



فرد مذکور بالاخره در ساعت6.7 آمد.یک آدم بسیار لاغر و نحیفی بود.اولین سوالش از من این بود که چرا در این فیلم بازی کرده اید؟گفتم دلیل خاصی ندارد من فیلمهایی با موضوع متفاوت را بازی می کنم.او گفت : اگر در فیلمی تفنگ به تو بدهند و بگویند شاه را بکش تو می کشی؟ گفتم اگر موضوع متفاوت و خوبی داشته باشد بله این کار را می کنم.او گفت، نه خیر، اشتباه می کنی!



آن فرد به من گفت، ما برای شما احترام قائلیم ، اما این کارها را نکن.مثلاً یکی از یک میلیون کاری که می توانیم بکنیم آن است که ساعت 12 شب با کامیون روی ماشینت برویم و بکشیمت.شیشه ی مشروبی هم در ماشینت می گذاریم که روزنامه ها و مردم بگویند، بازیگر خوب سینما در حالت مستی رانندگی کرد و مرد.آنروز گذشت، اما من تا 8 ماه بعد از آن قضیه، هر وقت کامیونی در پشت سرم می دیدم، آنقدر گاز می دادم و کوچه پس کوچه می رفتم که خطر از بین برود.








آیا پیش از این قضیه و یا پس از آن هم، چنین مزاحمت هایی بود؟
وثوقی: نه فيلمها روال ساده تري بخود گرفت و بيشتر خانوادگي و كمتر سياسي شده بودند



پایان بخش نخست گفت و گو



● اخبار مرتبط



بهروز وثوقی: خروج من از ایران به خاطر انقلاب نبود| شاید به ایران بازگشتم، می خواهم در وطنم باشم | آرزو دارم اندوخته هایم را به رايگان در خدمت جوانان ايراني قرار دهم



بهروز وثوقی: خروج من از ایران به خاطر انقلاب نبود| شاید به ایران بازگشتم، می خواهم در وطنم باشم



خبرگزاري انتخاب : بخش پایانی




۲۶ خرداد ماه ۱۳۸۶ ساعت : ۰۷ , ۱۷
خبرگزاري انتخاب : بخش دوم گفت وگو: بهروز وثوقی اسطوره ی به یاد ماندنی فیلم های پیش از انقلاب که در آثار بزرگی چون «قیصر»، «گوزن ها»، «داش اکل» هنرنمایی کرده، میهمان امروز «انتخاب» است و به بخشی از سوالات خوانندگان، پاسخ گفته است.
بخش نخست این گفت و گو را اینجا بخوانید.


بخش دوم گفت و گوی «انتخاب» با بهروز وثوقی در پی می آید:


آقای وثوقی! انقلاب که شد شما کجا بودید؟
وثوقی:من در امريكا بودم. خروج من از ایران به خاطر انقلاب نبود. دوماه قبل از وقوع انقلاب من برای ساخت فیلمی با آقای زرین دست به آمریکا رفتم وقتی که این فیلم را بازی کردم، انقلاب شد. بعد از آن هم فکر کردم که اوضاع مناسبی برای بازگشت نیست و بدین ترتیب تا به حال ماندگار شدم.






آیا پس از انقلاب تا به حال سفري به ايران داشته ايد؟
وثوقی:نخير نداشتم


در زماني كه ايران تشريف داشتيد به كداميك از شهرهاي ايران سفر نكرديد و دوست داريد آن شهر هارا ببينيد؟
وثوقی:نزديك به 30 سال است كه در ايران نبودم ولي يادتان باشد كه من هميشه عاشق ايرانم و از ديدن وجب به وجب آن لذت ميبرم و اميدوارم كه يك روز اين ديدن تحقق بپذيرد.









فيلمي كه در هنگام انقلاب در خارج مشغول به بازی در ان بوديد كدام بود و ايا فيلم موفقي از اب در امد؟
وثوقی: من براي بازي در فيلمي به كارگرداني اقاي زرين دست به امريكا امده بودم كه فيلم بسيار بدي هم از آب درامد .








آیا در فیلمی پس از انقلاب هم بازی کرده اید؟
وثوقی:اوايل انقلاب كه زمان گروگان گيري بود بدليل ايراني بودنم فعاليتي نتوانستم داشته باشم، ولي آهسته اهسته شروع به كار كردم و چند فيلم و سريال بازي كردم.


. آیا طی این سال ها، تحصیلات خاصی هم در آمریکا داشته اید؟
وثوقی:خير



در دنيا به صورت بسيار جدي و وقیحانه تحريفاتي حساب شده و سياه نمايي هاي غیر واقعي عليه تاريخ ايران در حال شكل گيري است، ازسعي در تغيير نام خليج فارس گرفته تا ساخت فيلمهاي اسكندر و 300 .یصورتی جدی احساس می شود که در كشور نيازي جدي به ساخت فيلمهاي تاريخي داریم كه جلوي اين تحريفات و سياه نمايي هاگرفته شود. اين منظور هنرپيشگاني با تجربه و كاركشته مانند شما را ميطلبد در صورت اظهار تمايل فيلمسازان كشور ايا حاضريد فيلمهايي از اين نوع بازي كنيد?


مسلما, و خب سينماي ايران هم اگر مشکلي نداشته باشد بايد فيلمهاي تاريخي نيز داشته باشد كه تاريخ پر بهاي ما را جهانيان بهتر بشناسند


اخیراً در کاری از هوشنگ توزيع بازی کرده اید، استقبال چطور بود؟
وثوقی:بسيار استقبال خوبي در تمام دنيا داشتيم . اقاي هوشنگ توزيع از معدود كساني هستند كه بسيار با حساب و انديشمندانه و پرمعنا مينويسند و در اين نمايش هم توانسته بودند نقاط ضعف جامعه ايراني لس انجلس را هنرمندانه بقلم بياورند و در موفقيت اين نمايش سهم بسزايي داشتند.


آیا فیلم های پس از انقلاب را پیگیری می کنید؟ چه فیلم هایی را دیده ید؟
وثوقی:خيلي زياد نه چند فيلمي را ديدم آژانس شيشه اي, مارمولك و آتش بس و تعدادي ديگر كه نام انها را به ياد ندارم.







آیا فیلم های ژانر دفاع مقدس را هم دیده اید؟ آثاری مثل آژانس شیشه ای ابراهیم حاتمی کیا. نظرتان در مورد فیلم های این ژانر چیست؟
وثوقی::فيلم آژانس شيشه اي را پسنديدم بخصوص بازي يكدست اقاي پرستويي را



بهترین فیلم ساخته شده بعد از انقلاب به نظر شما کدام است؟
فیلم "زمانی برای مستی اسبها" ساخته بهمن قبادی و فیلم "باد ما را خواهد برد" ساخته عباس کیارستمی.



به کدامین بازیگران و همچنین کارگردانان در سینمای پس از انقلاب، بیشتر علاقمند هستید؟ با ذکر نام لطفا
وثوقی:آقايان پرويز پرستويي و خسرو شكيبايي


در نشستی که شما در سان فرانسیکو داشتید، انتقاد زیادی از فیلم های پس از انقلاب کردید، این مسئله باعث ناخرسندی بسياري از هنرمندان داخل وطن شد . لطفا در اینجا به طور خلاصه مهمترين انتقادي كه شما به سينما و سينماگران ايران بعد از انقلاب داريد را بیان کرده و همچنين چه وجوه مثبتي ،طي اين مدت مورد توجه شما قرار گرفته است؟
وثوقی: همانطوريكه اشاره كردم داستان فيلمها يكنواخت است. البته بغير از دو ،سه فيلمي كه در سال ساخته ميشود و در فستيوال ها نمایش داده مي شود .یقینا انتقاد من مي بايست سازنده باشد نه اينكه انها را ناراحت كند






آقای وثوقی، شنیده شد که شما در سال هایی که در آمریکا زندگی می کنید، رو به عرفان آورده اید.[با توجه به آن که عکسی از شما منتشر شد که شما را با مو و ریش بلند نشان می داد .] چه شد که به سوی عرفان رفتید؟ ایا دوری از ایران، یکی از دلایل این مسئله نبود؟
وثوقی:اولا آن عكس مربوط به نمايش رستمي ديگر و اسفندياري ديگر است و اينكه چطور شد به مکتب عرفان رو اوردم هميشه دنبال گمشده اي بودم و بالاخره در مکتب عرفان را يافتم.



به هر حال با موقعيت اجتماعي كه شما داريد فكر می كنم رو به عرفان اوردن و از خود گذر كردن كاري بسيار مشكل باشد؟!(گرچه ناممکن نیست.)
وثوقی:در عرفان شما از خود گذر نمي كنيد بلكه به درون خود سفر ميكنيد و خود را بهتر می شناسید.



با توجه به اين واقعيت كه به تصوير كشيدن دوران جاهليت هر عصري چه بعد و چه قبل از اسلام ،لزوما گرایش و منویات هنرمند به ارزشهاي ارائه شده منفي و مثبت آن رولها نميباشد و با عنایت بدین نکته که هنرمند تنها پيام رساني و اجرائ نقش ميكند , متاسفانه قشري از جامعه كم لطفي كرده و شخص شما را نماينده فيلمهاي جاهلانه دانسته و به شما انتقادهايي دارند.ايا اين ميتواند به این سبب باشد كه به علت غيبت شما در سينماي بعد از انقلاب اين شخصيتها در اذهان ثابت مانده و تصوير هنري شما به علت فعل و انفعالاتي كه صورت گرفت نيمه اندام و ناتمام افتاد؟


وثوقی: اولاً من فقط قيصر را كار كردم كه شخصيتي در آن زمان از جنوب شهر ما بود و حتي در ان فيلم كه كارگردان اصرار داشت كلاه مخملي سرم بگذارم قبول نكردم. و بعد هم تصوير هنري من هيچگاه ناتمام نيفتاد بلكه كامل در ذهن همه مردم هميشه منعكس است، اگر قبول نداريد از مردم بپرسيد. فراموش نكنيم كه هميشه مرغ همسايه غازاست. تعدادي معدود از ما حاضر نيستيم به اصل پيامي كه مثلا در قيصر آن زمان به مخاطب داده ميشد توجه كنيم و آن را جاهلانه خطاب ميكنيم اما فيلمهاي وسترن و هفت تير كشي جاهلي غربي و بزن بزن هاي انها را كه در بخش فيلمهاي سينمايي تلويزيون ايران هنوز سهم بسزايي دارند را می پسنديم و هنوز انها را در اين دوره هم مشاهده مي كنيم.








آیا اخبار روز ایران را پیگیری می کنید؟
وثوقی: من از طريق اينترنت تمام مسائل واخبار روز ايران را دريافت ميكنم و مطمئنا از هر لحظه كه در وطنم ميگذرد با اطلاع هستم


سایت انتخاب چطور است؟
وثوقی:انتخاب را می خوانم، سايت خوب و نسبتاً معتدلی است و بیشتر خبرها دست اول است.


چندی پیش خبری منتشر شد مبنی بر این که شما قرار است با آقای قبادی همکاری کنید. این مسئله چقدر صحت دارد؟
وثوقی:بله من قرار است با اقاي قبادي همكاري كنم.


همچنين چندي پيش قرار بود شما در نقش عمر خيام در فيلمي به نام "نگهدارنده" بازی کنید، چه شد؟
وثوقی:آن فيلم را نپسنديدم داستانی آبكي داشت.


شنیده شده شما قرار است در کاری به کارگردانی آقای کیومرث پوراحمد که داستان زندگی یک بازیگر سوپر استار سابق است، بازی کنید؟ چقدر این مسئله صحت دارد؟
وثوقی: خیر اینگونه نیست.






کار با آقای غریب پور به کجا رسید
وثوقی:در حد صحبت بود و سر انجامي نداشت.

آیا دلیل خاصی برای عدم بازگشت به ایران دارید یا بطور مثال نگرانی خاصی؟
وثوقی: من نگران هيچ چيزي نيستم.


آیا تا به حال از سوی مقامات ایرانی، پیغامی برای شما فرستاد شده دائر بردعوت از شما برای بازگشت يه وطن عزیزمان ایران؟
وثوقی:بله، دعوت زياد شده ولي اساسي نبوده است.

با توجه به اينكه يك هنرمند تنها رول يك شخصيت از فيلمي را بازي ميكند و هيچ نوع اشكال حقوقي بر ان وارد نيست، بسياري از شخصيتهاي فيلم هاي قبل از انقلاب نيز هنوز در ايران يا مشغول به ايفاي نقش هستند و يا به فيلمسازي مشغول هستند، اگر هم فارغ باشند به ايران رفت و امد ميكنند. با توجه به اينكه جشن ملي سينما ایران نزديك است ايا من ميتوانم مژده امدن شما را به دوستدارانتان كه بي صبرانه منتظر بازگشت شما هستند را بدهیم؟
وثوقی:اگر دعوت رسمي بشود شايد


اگر به ایران آمدید، اولین جایی که می روید کجاست؟
وثوقی:اولين مكان مقبره پدر و مادرم است.



حضرتعالی کتابی در خارج از کشور منتشر کرده اید،و متاسفانه اين كتاب علی رقم غير سياسي بودن ان و رعايت كامل اصولهاي تعريف شده قوانين انتشار نتوانست در ايران اجازه نشر دريافت كند،ايا از لحاظ قانوني واز طريق وكيل پيگير مجوز برای انتشار آن در ایران هستيد؟ خوشحال می شویم برای خوانندگان انتخاب، كمي را جع به اين كتاب براي ما بگوييد . چه وقت اين كتاب را نوشتید و چند صفحه است و در مورد چه هست؟
وثوقی:اين كتاب حدودا 700 صفحه است و سرگذشت پشت صحنه فيلمهايي است كه مردم از آن خاطره دارند و اگر اجازه نشر آن را ندادند، جای سوال از من بهتر است از مقامات مسئول سوال كنيد.







چه خاطره جالبي از فيلمي و يا اتفاقی كه در پشت صحنه افتاده دارید؟
وثوقی:بعد از اينكه فيلم رضا موتوري اكران شد، پیش مردم در سینما نشستم و فيلم را تا اخر تماشا كردم. وقتي فیلم به آخر رسيد، مردم خيلي ها گريه ميكردند .من كه تحت تاثير احساس مردم واقع شده بودم نخواستم زودتر سينما را ترك كنم. تا چراغ ها روشن شد خانم مسني در ميان جمعيت که اول مرا ديده بود، فرياد زد :«خدا رو شكر زنده است خدا رو شكر زنده است.» اتفاق پشت صحنه هم اينكه در فيلم نفس بريده زير پلي فكر ميكنم پل گيشا که تاره ساخته شده بود چند صحنه داشتیم. زير اين پل فيلم برداري ميكرديم و من نقش يك ادم غشي را بازي ميكردم .يك صحنه اي مثلا من غش كرده بودم و مردم هم دورم جمع شده بودند، پيرزني با ديدن اين صحنه هراسان شروع كرد به فحش دادن كه خاك عالم بر سرتون اين جوان داره مي میره شما ايستادين بر و بر تماشا ميكنيد ؟ببريدش لاقل بيمارستان!...



البته به علت تقاضا هاي مكرر براي بازگو كردن از اين دست خاطرات طنز گونه كه پشت صحنه اتفاق مي افتاد و جريانهاي ديگر پشت صحنه كه كم هم نيستند ،آن را بصورت كتاب در اختيار علاقمندان قرار دادم كه متاسفانه تا به امروز اجازه انتشار آن در ايران داده نشده است.




شنیده شده در صورت برداشتن موانع از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد ،بهروز وثوقي و فاطمه معتمد اريا در فيلمي به نام "سوار بر طوفان " با كارگرداني اقاي بهروز غريب پور بازي خواهند كرد این خبر تا چه اندازه صحت دارد؟
وثوقی: همانطوريكه اشاره كرديد صحبتي با خانم معتمدآريا و اقاي غريب شد ولي سرانجامي نداشت.





آیا هیچ وقت دوست داشتید فیلم بسازید؟ اصلا تا به حال ساخته اید؟
وثوقی:من در بيشتر فيلم هايم به كارگردانان كمك فكري زيادي مي كردم ،در آن زمان بعلت مشغله زياد نمي توانستم فيلم مستقلي بسازم ولي حالا با تجربه كافي اين سالها اماده اين كار هستم.

آقای وثوقی، آیا می دانید شما هنوز هم در میان مردم ایران یکی از پرطرفدارترین و محبوب ترین بازیگران سینما هستید؟ چه احساسی دارید؟آیا با هموطنان خود در ایران و طرفدارانتان ارتباط دارید؟
وثوقی:هموطنان من هميشه با لطف و محبت خود من را شرمنده ميكنند و حتي گاهي اوقات اشك به چشمانم مي اورند. مردم ايران ،مردم شريفي هستند...







یکی از خوانندگان پرسیده، ماجرای اختلاف و کدورت شما با فروزان در فیلم دالاهو چه بوده؟آايا از ايشان خبر داريد؟
وثوقی: من با ايشان كدورتي نداشتم , دو سه بار تلفني احوال پرسي داشتيم.


چه احساسی به شما دست می دهد وقتی در مورد شما از واژه "سوپر استار سابق" استفاده می شود؟
وثوقی:من خودم را هيچ گاه سوپر استار نميدانم من يك بازيگر ساده سينماي مملكتم هستم.

فرهنگ و تمدن ایرانی تا چه اندازه برای شما ارزشمند است؟ دوستداران شما دلشان بسيار براي شما تنگ شده و خيلي ها از بازگشت شما نوميدند این دوری از ایران، شما را افسرده و دلتنگ نكرده است؟
وثوقی: دوري از وطن و هموطنان بسيار آزار دهنده است ,منم دلم براي يك يك هموطنانم تنگ شده و البته هرجای دنیا که باشم ایرانی هستم.









تا به حال با رسانه اي داخلي ديگري هم مصاحبه داشته ايد يا اين اولين مصاحبه اي است كه شما با يك سايت داخل ايران داريد ؟
وثوقی: بله رسانه هاي هنري داخلي با من گفتگو كرده اند و امانت دار خوبي نبودند و من اميدوارم شما هر آنچه گفته شد را چاپ كنيد.

چه آرزويي داريد و اينكه مي خواهيد نسلهاي اينده از شما به چه عنوان ياد كنندو درآ خر اگر صحبتي و يا مطلبي خاص خطاب به دوستدارانتان داريد بفرماييد؟
وثوقی:بعد از گذشت حدود 30 سال، ازنظرمردم انگار نه انگار این زمان گذشته است. مردم حتی نگاه نمی کنند که موهای من سفید شده است. به من همان نگاهی را می کنند که سی سال پیش درایران داشتند. به همین خاطر می خواهم دست به گردن مردم وطنم بیاندازم و به ایران برگردم.... بد حادثه سرنوشت را اینطور رقم زده است.... اگر دلم می خواهد درآن مملکت باشم نه اینکه آنجا کار کنم . نه! این اشتباه پیش نیاید. چون هم سنی از من گذشته و یا اینکه کارمناسب من نیست، اما می خواهم در وطنم باشم .


اميدوارم و آرزو دارم روزي برسد كه همه هموطنانم از آزادي خوبي برخوردار باشند ديگر اينكه آرزو دارم بتوانم اندوخته نيم قرن تجربه هنري خودم را به رايگان در خدمت جوانان با استعداد ايراني قرار دهم


____________________________________________



اخبار مرتبط● ● ●


بخش نخست: بهروز وثوقی در گفت و گو با «انتخاب»: مامور ساواک به من گفت با کامیون می آیم روی ماشینت | در آمریکا از من خواستند خودم را اسرائیلي معرفي كنم، گفتم من ایرانی ام و به آن افتخار می کنم



4v85vsz.jpg
 

michael moore

Registered User
تاریخ عضویت
27 دسامبر 2006
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
سلام فردین جان..خوبی؟؟؟منو یادت میاد..خیلی وقت بود نمی تونستم بیام..
87.gif

خیلی مطالبت عالی هستن...اگه میشه از فیلم عروس فرنگی هم بنویس..ممنونم...
85.gif
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
سلام استاد
خیلی مخلصیم مگر میشود شما را فراموش کرد
برای شما آرزوی موفقیت دارم
فیلم عروس فرنگی اولین حضور پوری بنایی در سینماست و به خاطر بازی در آن به عنوان شهروند افتخاری نیویورک انتخاب شد توسط شهردار وقت نیویورک
من فیلم را ندیدم ولی نصرت وحدت و پوری بازی میکند
برای شما آرزوی سلامتی دارم
قربانت
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
يک روز آفتابی با پری زنگنه


مهدی جامی: پری زنگنه، خواننده معروف اپرا و ترانه‌های محلی ایران، ماه گذشته برای کنسرتی در شهر لاهه، يک دو شب مهمان ایرانیان مقیم هلند بود. او در یک سانحه اتوموبیل در دهه 1340 بینایی خود را از دست داد ولی فعالیت‌های هنری خود را ادامه داد. گرچه در سال های پس از انقلاب، فعالیت‌های او در ایران به کنسرت‌هایی ویژه بانوان محدود شد. در يک روز آفتابی در هتل محل اقامتش در لاهه با او گفتگو کردم. شب پيش سخت راضی شده بود که گفتگو کند. اما چند ساعتی که همراهش بوديم با دوستان زمانه احساس صميمت کرد و پذيرفت. شنيدن برای او مهم است. راه اصلی تماس او با آدم هاست. می خواست از ما بشنود و با ما حرف برند تا بتواند اعتماد کند. صبح که نشستيم برای ضبط گفتگو دوستانه بود. آرام و شمرده و سنجيده حرف می زد. با نوعی غرور دوست داشتنی که کاملا برازنده او و دستاوردهای بزرگ اوست.

بعد از گفتگو آمديم به محوطه باز روبروی هتل. آفتاب را خوب حس می کرد و سمت دريا را نشان مان داد و پرسيد اين طرف بايد دريا باشد. و بود.

من هيچگاه او را زنی نابينا نديده ام. زير آن عينک سياه چشمانی جهان بين تصور کرده ام. اما واقعيت جز اين است. او نمونه خوبی از يک روحيه مثبت و اميدوار و انسانی است که توانسته است بر فاجعه نابيناشدن اش غلبه کند. و همين او را برای من سخت عزيز و محترم می کند.



شما در حیطه‌ای دارید کار می‌کنید که حیطه‌ی خیلی شناخته‌شده‌ای در ایران نبود و سنتی نداشته است. نمی‌گویم شما تنها کسی بودید که در این خصوص کار کرده‌ ولی شما در واقع می‌شود گفت که تنها کسی هستید که توانستید هنری را که سنتی نداشت وارد جامعه‌ی سنتی ایران کنید. هنر نخبگان مثلا اروپا‌رفته بود را با علائق مردم بپیوندید. بنابراین ارزش دارد از زبان کسی که چنین انتخابی کرده، یک چنین مسیر همواره نشده‌ای را رفته بشنویم که چگونه این مسیر را انتخاب کرده است.

خیلی خوشحالم که شما سوال و صحبتی را به‌میان آوردید که همیشه برای خودم هم سوال بود. نه تنها از نظر خودم، بلکه از دید جامعه‌ی ایران که آیا واقف هستند به سبکی که من کار می‌کنم و حالا بنا به صحبت‌ شما انتخاب کرده‌ام، آیا واقعا می‌دانند این شیوه‌ای را که من کار می‌کنم چگونه بوجود آمد، چگونه است. شما راجع به اپرای ایران فرمودید. اپرای ایران اپرایی نوپا و جوانی بوده و چندان ریشه‌ای شاید بیش از ۶۰ سال یا ۵۰ سال نداشته است. البته اپرای ملی ما، می‌توانم بگویم، تعزیه‌ خوانی‌ست که اصولا یعنی آواز خواندن، داستانی را تعریف‌کردن، حکایتی را گفتن با آهنگ که البته آن لازمه‌اش این است که آدم داستان اپرا را، تاسیس اپرا را بدانند که در قرون گذشته از کلیساها شروع شد. این تاریخ موسیقی‌ست که در ایتالیا، مادر اپرا، شروع شده است. در ایران شاید بیش از ۶۰ـ ۵۰ سال قبل در محل هنرستان عالی موسیقی تهران دانشجویانی تحصیل کردند، هنرجویان و هنرمندانی در رشته‌ی آواز که صدایشان اپرایی بود و معلمینی هم در ایران بودند که تدریس می‌کردند و گروه‌هایی نیز به اتریش و ایتالیا اعزام شدند. معروفترین‌شان خانم فرح عافیت‌پور ‌بود، آقای حسین سرشار و خانم پری ثمر و دیگر خوانندگانی بودند که همه در اروپا خیلی خوش درخشیدند و البته اولین کسانی که در ایران اپرا خواندند و تحصیل کردند سرکار خانم فاخره‌ی صبا، خانم ئولین باغچه‌بان و خانم منیر وکیلی بودند که من افتخار شاگردی خانم ائولین باغچه‌بان را داشتم.



خانم ئولین باغچه‌بان همان خانمی هستند که ما صفحه و سی.دی رنگین‌کمان را از ایشان شنیدیم؟

بله. ایشان همسر آقای ثمین باغچه‌بان هستند. ثمین باغچه‌بان پسر استاد جبار باغچه‌بان، موسس مدرسه‌ی ناشنوایان ایران هستند. خانم باغچه‌بان اصلا خودشان اهل ترکیه بودند و آنجا با استاد ثمین آشنا شدند. دوران تحصیلی‌شان به ایران آمدند و در هنرستان عالی موسیقی تهران تدریس می‌کردند که من افتخار شاگردی‌شان را داشتم و اینکه من چرا این رشته را انتخاب کردم؟ خب صدا از بچگی با من بود. می‌دانید که آوازخواندن چیزی نیست که با علاقه و خواسته در کسی ایجاد بشود. اینجا ما همیشه شنیده‌ایم که خواستن توانستن است.

در مورد بعضی چیزها باید بگویم که واقعا هرچقدر هم شما بخواهید، نمی‌توانید یا تا حدی می‌توانید به‌دست بیاورید. آوازخواندن و هنر چیزی‌ست که باید در وجودتان باشد. یعنی توانایی فیزیکی‌اش را داشته باشید. این توانایی را اگر دنبالش بروید، پرورشش بدهید و ابتکار و خلاقیت در آن بوجود بیاورید، آنوقت دیگر هنرآفرینی می‌کنید. من از کودکی، خب، دارای صدای خوش بودم و اغلب هم در کودکستان و بتدریج در دبستان و دبیرستان می‌خواندم.



اینها چه سال هایی است؟

سالهایی که دوران کودکی من بود.



دوره‌ای بوده که دیگر بهرحال دخترها مدرسه می‌رفتند و مدرسه‌رفتن رواج پیدا کرده بود؟

نخیر دیگر. ما مال قرن پیش که نیستیم. من وقتی به کودکستان می‌رفتم، به کودکستان ایران می‌رفتم، بعد به دبستان بزرگمهر رفتم، و بعدها هم به دبیرستان طبری و بعد هم دیگر همینطور دبیرستان می‌رفتم. تا اینکه یک سالهایی به توصیه بعضی از دوستان به هنرستان عالی موسیقی معرفی شدم و آنجا بود که خانم باغچه‌بان تشخیص دادند که صدای من وسعت زیادی دارد و برای اپرا خوب است. من بدون هدف فقط بخاطر توانایی خودم به هنرستان رفتم و دوـ سه‌سال با خانم باغچه‌بان کار کردم. سالهایی این کار متوقف شد و بعد دوباره شروع کردم به کارکردن. وقتی من اپرا اجرا کردم، خب خیلی زود مشغول شدم. البته بایستی بگویم قبل از من خانم‌هایی که رفته بودند به اروپا و آمریکا و بعضی‌ها در ایران موفق شدند. من بایستی حتما این را بگویم که آنها پیشکسوتان من بودند تا حق آنها گرفته نشده باشد. فقط فرقی که یک کمی ایجاد شد کنسرتهای متعددی بود که من برگزار کردم و آوازهای ایرانی را با سبک اپرا و با صدای سوپرانو اجرا کردم که یک کمی تفاوت کرد. یعنی آن مسئله‌ی علمی غربی را، آن سیستم را من وارد آوازهای ایرانی و آوازهای محلی کردم.



این ابتکار شخصی خود شما بود یا با همفکری خانم باغچه‌بان و دیگر استادان؟

نه خانم باغچه‌بان اصلا دیگر کاری نداشتند. ایشان تعلیمی داده بودند و من بعد از ایشان معلم‌های دیگری را دیدم. به ایتالیا رفتم، خانم فارستا کپتی را دیدم. یعنی تابستانها کورسهای تابستانی می‌گرفتم و در شهر گراتس با خانم ارمان کوپر و خانم شیلا هانس کار کردم و بطور مداوم با آقای هانس کار می‌کردم که پیانیست بودند و در حقیقت بنوعی پدر هنر من بودند. ایشان آلمانی بودند و سالها هم قطعات اپرایی را با من کار می‌کردند و در کنسرتهای اروپا همیشه با من همراه بودند. این استاد عزیزم چندسال قبل مرحوم شدند و همیشه درخاطر من بسیار عزیز هستند.



اولین‌باری که به‌اصطلاح این سبک را خواندید که بین آموخته‌های کلاسیک اپرایی و موسیقی محلی پیوند زدید، چه زمانی بود و با کدام ترانه‌ها شروع شد؟

اولین‌باری که من در تالار رودکی برنامه‌ اجرا کردم درسال 1352 بود و به توصیه‌ی مسئولین وقت که در وزارت فرهنگ و هنر بودند، به من گفتند که بهتر است به برنامه‌ام که برپایه‌های اپرا و لیدهای آلمانی ایجاد شده بود، چند ترانه‌ی محلی هم اضافه کنم. ترانه‌های محلی توسط استاد روبیک گریگوریان، یکی از اساتیدی که رییس مدرسه‌ی عالی موسیقی هم بودند و چند قطعه از آوازهای محلی را تنظیم کرده بودند، نت‌هایش را در جای صدای سوپرانو‌ نوشته بودند، به من گفتند که بهتر است شما ایرانی هم در برنامه‌هایتان بگذارید. این کار شروع شد از پنج‌- شش قطعه‌ای که برای صدای سوپرانو ساخته و تنظیم شده بود.



قبل از شما ساخته شده بود یا برای شما ساخته شده بود؟

نخیر ساخته شده بود. این‌ها محلی‌هایی هستند که استاد روبیک گریگوریان رویش کار کرده بودند و برای صدای سوپرانو گذاشته بودند که هر خواننده‌ای بخواهد سوپرانو ‌بخواند بتواند اینها را اجرا بکند. من آنها را اضافه کردم. پس از آن، کانون پرورش فکری کودکان گفت که شما بیایید یک صفحه‌ای ضبط بکنید با همان ترانه‌های محلی و با همان سبک و سیاق و... وقتی اجرا کردم خیلی مورد علاقه قرار گرفت. البته خب خانم باغچه‌بان، خانم صبا، خانم وکیلی و دیگر خواننده‌های دیگر هم در برنامه‌هایشان آوازهای محلی را گنجانده بودند و آنها هم اجرا می‌کردند. ولی خب صفحه نشده بود. وقتی ضبط شد، خیلی مورد علاقه قرار گرفت و به این جهت بود که استاد واروژان، تنظیم‌کننده‌ی بزرگ، ایشان آمدند و چند ترانه‌ی محلی دیگر را تنظیم کردند درجای صدای من و این بود که ضبطهای متعدد انجام شد و باعث شهرت فراوان و علاقه‌ی زیاد در مردم شد. این شیوه‌ای بود که وارد بازار آواز‌های سنتی ایرانی شد. البته من بایستی احترام، سپاس و آن ارج به آوازهای محلی ایران که توسط خود خوانندگان دیار و اقلیم‌های ایران، و البته هر کشور دیگری که توسط اهالی آن خوانده می‌شود ابراز کنم. این آوازها را هم بایستی در نظر بگیریم. چون می‌بینید که حتما درمناطق هر کشوری کسانی که اهالی بومی هستند خیلی خوب می‌توانند اجرا بکنند، دلسوخته‌تر از ما، منتها ما یک کمی این کار را آکادمیک و علمی‌تر کردیم.



شما هیچوقت با این خوانندگان محلی تماس داشتیده‌اید و یا به نظرتان رسیده که باهم یک کار مشترک انجام بدهید یا اصلا نشستید باهاشان که از نغمه‌های آنها بشنوید و چیزی ضبط بکنید؟

شنیدم.



یعنی از استادان محلی هم شنیده‌اید!

شنیدم، بله. ولی من هرگز باهاشان برنامه اجرا نکرده‌ام. ولی خب همیشه و همه‌جا می‌شنویم دیگر ترانه‌های محلی، لالایی‌ها.



می‌دانم، ولی هیچوقت سفر کرده‌اید به مناطق مختلف ایران که اینها را بشنوید و جمع‌آوری بکنید؟

من نکردم،‌ ولی از کتابها استفاده کرده‌ام، از ضبط‌ها و گاهی اوقات در کنسرت‌ها از خود این مناطق آدمهایی آمدند و من شنیدم. دیگر بالاخره گوش ما ایرانی‌ها پر است از این آوازهای عزیزانمان که درگوشه‌وکنار خوانده‌اند. آقایان سالمند، پیرمردانی که در گوشه‌و کنار می‌زنند و می‌خوانند مثل حاجی قربان که یکی از آنهاست و در خطه‌ی خراسان معروف هستند و می‌خوانند. خودشان هم می‌زنند با سه‌تار، دوتار، می‌زنند و می‌خوانند. همچنین عاشیق‌های آذربایجان که یکنوع همخوانی زیبایی دارند که واقعاً آن خطه‌ی آذربایجان می‌دانید که چقدر اینها ارزش دارند برایشان.



قبلا که صحبت می‌کردیم اشاره کردید به علاقه‌ی خاصی که به این عاشیق‌ها دارید.

بله.



اگر مایل باشید یک‌مقدار راجع به آنها توضیح بدهید.

من زیاد توضیح و اطلاعات علمی درباره شان ندارم.



نه، همان حس‌تان و اینکه چرا فکر می‌کنید این آهنگ‌ بی‌نظیر است و ویژگی‌اش یک طوری‌ست که مثلا از سایر آهنگهای محلی ایران متفاوت است.

نمی‌توانم این را بگویم، برای اینکه در ایران مثلا در کردستان، آوازهای محلی‌شان بسیار غنی و پر است. آوازهای منطقه‌ی خراسان هم فولکلور بسیار غنی‌ای دارد و همینطور آذربایجان. من بایستی بگویم این سه منطقه قوی ترین را دارند. جنوب ایران هم که خب مشخص است، آوازهای بندری که می‌بینید چه ریتم‌های خوبی دارد که اروپایی‌ها هم در آوازها و رقص‌های دسته‌جمعی‌شان استفاده می‌کنند. اینها هرکدام ارزش و زیبایی‌های خودشان را دارند. ولی من اطلاعات آکادمیکی بطور تخصصی در این زمینه ندارم. اما خب همیشه ستایشگر بودم. خیلی هم آشنا هستم، ولی اگر بخواهم حرفه ای صحبت بکنم، دیگر کار متخصصین است.





ولی خودتان فکر می‌کنید که عاشیق‌ها یکجای ويژه‌ای دارند در موسیقی محلی ایران؟

نه! برای اینکه کردها را ما نمی‌توانیم فراموش کنیم. جنوب خراسان را نمی‌توانیم فراموش کنیم. همه در یک سطح‌اند به نظر من.



شما خودتان آهنگهای محلی مختلفی خوانده‌اید. با این لهجه‌ها و زبانهای محلی ایران چگونه آشنا شدید؟

حفظ کردم.



مثل مثلا سایر قطعات اپرایی که می‌خوانید و سینه‌به‌سینه می‌رسد یا باید آنها را حفظ کنید؟

قطعات اپرایی را شما باید مطالعه کنید، زبان بشناسید. در اپرا وقتی شما رشته‌ی اپرا را کار می‌کنید، حتما باید زبان آلمانی را بخوانید، برای لیدهای شوبرت، شومان و بسیاری از لیدنویس‌های آلمان و اتریش و اصولا غرب اروپا. اپرا هم که باید زبانشان را بدانید که زبان ایتالیایی‌ست که البته بعضی قطعات هم به زبان لاتین است. به فرانسه هم خب خیلی اپراها نوشته شده، ولی ایتالیایی و آلمانی را باید خواننده‌ی کلاسیک بداند. این است که خیلی هم حساس‌اند در این مورد. کلاسهایی هم داشتیم که حتا کلاس تلفظ و بیان بوده است. بنابراین آنجا زبانشناسی را باید رعایت می‌کردیم. اما در مورد فولکلور ایرانی که من اجرا کردم، خب از بچگی گوش ما پر است. اینها اغلب گویش هستند، لهجه‌های متفاوت هستند که من سعی کردم اصالتا این لهجه‌ها را اجرا و تقلید بکنم. ولی خب.



ولی خب مثلا شما ترکی می‌خوانید، ترکی می‌دانید یا فقط درترکی هم.

یک کم. ترکی و اینها خب زبانهای داخل ایران است. اینها را دیگر آنگونه مطالعه نکرده‌ام که زبان ایتالیایی را. ولی بهرحال آشنا هستم با آنچه از بچگی در اطرافمان شنیده‌ایم و دیده ایم در شهرهای مختلفی که سفر کرده‌ایم. همه اینها را سعی کردم که اندکی لهجه‌هایشان را رعایت بکنم.



قبل از اینکه برگردیم به ادامه‌ی بحث درداخل ایران، می‌خواستم ببینم که هیچوقت با کشورهای همسایه‌ی ایران و بخصوص روسیه که یک پایگاه مهمی در اپراخوانی بوده در منطقه‌ ما آشنا بودید، رفت‌وآمد کرده‌اید و با اپراخوانهای آنها نشست و برخاست داشته‌اید؟

نخیر، اصلا. اپرای روسیه خیلی در تکنیک تدریس نمی‌کند، معمولا چون خیلی سخت است. کسانی که اپرا بشناسند،‌ می‌دانند که سیستم صداسازی و تمرین‌های اپرایی مسکو خیلی قوی و خیلی مشکل است؛ به روانی ایتالیا نیست. یعنی نحوه‌ی آموزش صدا و تعلیم صدا مثل سایر هنرهای روسی خیلی محکم، غنی، پر و دراماتیک است، مثل ادبیات و بیان‌شان. متوجه هستید! با مسکو ما هیچوقت ارتباط اپرایی نداشتیم، در ایران هم نداشتیم. البته معلمان خوب روسی درهنرستان بودند. معلمین موسیقی فوق‌العاده‌ای بودند روسها در ایران و ارامنه هم نقش بسیار بزرگی داشتند. من همه اینها را در کتابی که ازتاریخ اپرا در ایران می‌گوید جمع‌آوری کرده‌ام، البته بعنوان یک شاگرد. اساتید دیگری هستند که راجع به هنر کلاسیک و پایه‌‌ی هنر کلاسیک در ایران خیلی اطلاعات مفصلی دارند و من کاری که کرده‌ام جمع‌آوری اینها از اساتید بوده، به‌اضافه‌ی تجربه‌ی خودم در هنرستان موسیقی و زمانی که وارد اپرای ایران شدم. تمام خوانندگان، خانمها و آقایانی که همه سمت استادی من را داشتند و حتا مشهور بوده‌اند،‌ مثلا خانم فرح عافیت‌پور، خانم روح‌انگیز یشمی، آرینوش آغایان، خانم زند کریمی، خانم نسیم آزرمی و اینها خوانندگانی بودند که در ایتالیا، آلمان و اتریش مشهور شدند و بسیاری دیگر. همه اینها را در کتاب «شما هم با من آواز بخوانید» که در نیمه‌ی کار هستم نوشته‌ام و فکر می‌کنم لازم است که از همه این خوانندگان را برای مردم بگوییم و حق‌شان را بجا بیاوریم.



شما از کسانی که پیشکسوت‌تان و از اساتیدتان بودند یاد کرده‌اید. خودتان به تعلیم و تربیت کسانی که علاقمند هستند به سبک کار شما، مشغول هستید؟ شاگردانی دارید که در صحنه فعال باشند؟

خانم باغچه بان به من می‌گویند تو با آن صدای ابریشوم، خودت الان باید درس بدهی. می‌گویم خانم باغچه‌بان من خسته می‌شوم، چون اگر بخواهم درس خصوصی بدهم... خب خیلی کلاسهایی داشته‌ام، ولی خب زمان طولانی می‌خواهد و باید دیگر همه رشته‌ها را درس بدهیم. تاریخ اپرا چیزی نیست که تقلیدی بتوانیم بگوییم و یاد بدهیم، آن پایه‌های معلومات بیشتری را لازم دارد و این از حوصله‌ی بعضی از خانم‌ها به‌دور است. بنابراین من ترجیح داده‌ام که کلاسی نداشته باشم، بخصوص که درگیر نوشتن دو کتاب خیلی مهم و بزرگ زندگی‌ام هستم. یکی راجع به همین اپرای ایران و تجربیات صحنه‌ای خودم، و دیگری راجع به زندگی در نابینایی و شناخت نابینایان و نابینایی که بسیار ارزشمند خواهد بود برای آموزش جامعه نسبت به نابینایان. بنابراین وقتی نمی‌ماند برای کلاس. ولی امیدوارم که خداوند به من این لطف را بکند تا مثل همیشه که سلامتی و زمان داشته باشم بتوانم یک آکادمی آواز در تهران ایجاد بکنم، گرچه کلاسهای خصوصی درتهران بسیار پرشاگرد هستند. هنرجوی خانم بسیار زیاد هست، با وجود اینکه می‌دانند نمی‌توانند اجرا زیادی داشته باشند. البته خانم‌ها هم می‌توانند اجرا داشته باشند، ولی با وجود این... یعنی الان این نمونه‌ی هنرخواهی اکنون است، برای اینکه بدون توجه به اینکه فکر کنند می‌توانند روی اپراها و روی صحنه‌های دنیا بیایند و احیانا در کنارش برای زندگی‌شان پولساز باشد، با وجود این بسیار علاقه مند هستند؛ کلاسهای بسیاری در ایران در تهران دایر است که خانم‌ها آموزش می‌بینند و البته خب اجازه هم داده می‌شود که من باز خیلی ممنون هستم که همیشه همه‌ ایرانی‌ها، اعم از مسئولین دستگاهها و غیره به من نهایت محبت را داشته‌اند و من توانسته‌ام برای خانمها کنسرت اجرا کنم. باز در این مورد هم جای شکرش است. امیدوارم که بتوانم یک آکادمی ایجاد بکنم که در آینده خانم‌ها و دختران را تعلیم صدا بدهیم در یک روش و راه درست و صحیح. چون آوازخواندن به این شکل نمی‌تواند بهیچوجه منافاتی با مسایل اخلاقی داشته باشد. این خود یک هنر و یک علم است.



اشاره کردید به اینکه کتاب می‌نویسید و فعالیت‌های دیگری دارید. بخشی از فعالیت‌هایتان هم ضبطهای متعدد ا‌ست. به نظر می‌آید که فعال نیستید در این صحنه، ولی آنطور که باهم صحبت می‌کردیم گفتید که ده‌- دوازده‌تا یا متجاوز از دوازده سی.دی این سالها منتشر کرده‌اید. خوشحال می‌شوم کمی راجع به محتوای کار جدیدتان توضیح بدهید و اینکه آیا در همان چارچوب سبک گذشته‌ی شما هست، یا اینکه به اصطلاح روش تازه‌ای‌ست در ادامه‌ی آن کار؟

البته می‌دانید که اپرا بطور کل صحنه‌ چندان فعالی نیست در ایران. برای اینکه یک هنر شناخته‌شده، عمومی، مداوم و صحنه‌ای نیست. همیشه یک هنر دست‌نیافتنی اشرافی بوده درقرون گذشته. ولی خب امروز دیگر اپرا درهمه‌ی سطوح می‌تواند و درتمام دنیا سعی کرده‌اند که...



مردم‌ پسندتر بشود...

بله، مردم‌پسندتر باشد و میان همه‌ی مردم بتواند دلخواه داشته باشد. ولی هنرنمایی من در اپرا می‌توانست متوقف بشود و همینطور راکد بماند. برای اینکه دیگر پیشرفتی نبود و همان قطعات همیشگی را بایست اجرا می‌کردیم. البته خب رقابت با خوانندگان بزرگ دنیا بسیار سخت است. البته درست است که به من القابی داده‌اند، مثل صدای مخملین یا «Crystal Voice» و بارها به من گفتند که صدایتان را بیمه کنید، ولی من هرگز درصدد برنیامدم. یکنوع بی‌اعتنایی در من اصولا به دنیای مادی وجود داشته و همین امر هم باعث شده که من هیچ سازمانی در مورد نابینایان نتوانم داشته باشم. همیشه کمک‌های من گذرا بوده است. در واقع یک روحیه‌ی درویشی دارم که از هرنوع استحکامی در دنیا زیاد به باورهایی نمی‌رسم، برای خودم. کارم را انجام می‌دهم و گذر می‌کنم. ولی در اپرا تشخیص دادم که تا کی می‌توانم این قطعات تکراری را اجرا بکنم. بنابراین وسعت بیشتری به سبک دیگر آوازخواندنم دادم و بخصوص از شعرای مدرن قطعاتی انتخاب کردم که آهنگسازهای مدرن روی آن کار کرده‌اند. چون می‌دانید، این شعرهای مدرن ایران در قالب دستگاههای سنتی نمی‌گنجند، چون آزاد سروده شده‌اند و بنابراین موسیقی و تنظیمی را می‌خواهد و می‌طلبد که آزادتر باشد و در چارچوب تم‌های ایرانی. چند کار دراین زمینه انجام دادم که خودم بسیار دوست دارم. برای اینکه هنرمند بایستی پیشرفت داشته باشد و باید جلو برود.



شاعرانی که شما شعرهایشان را خوانده‌اید، ممکن است بفرمایید چه کسانی هستند؟

از شش غول بزرگ ادبیات عصر امروز، از استاد اخوان ثالث، شاملو، فروغ فرخزاد و البته فیلسوف عصر و خیام دیگر ما سهراب سپهری که مال شهر خود من کاشان است و نیمایوشیج استاد بزرگ شعر مدرن ایران. از این شعرا من آثاری اجرا کرده‌ام که خودم شخصا لذت می‌برم. این چیزی‌ست که ما باید در آوازهای ایرانی رعایت بکنیم، بیان و تلفظ. یا چیزهایی که مردم ایران را دورنگهداشته از آثار مختلفی که من اجرا کرده‌ام، سلیقه‌ای‌ست که خب معمولا به نظر می‌رسد که کارهای سنگین کمتر مورد دلخواه است و کارهایی که آسان به‌جان می‌نشیند، مثل ترانه‌های محلی، طرفدار بیشتری دارد و این باعث می‌شود که کارهای جدی‌تر من کمتر به جامعه معرفی بشود.



منظورتان از کارهای جدی‌تر چه هست؟

به‌قول یکی از آهنگسازان که می‌گفت، کمتر خواننده‌ای را دیده‌ایم که درعصر خودش اینقدر آهنگسازان بزرگ برایش آهنگ ساخته باشند و اینقدر رپرتوار گوناگونی داشته باشد. از استاد علی تجویدی، استاد حنانه، استاد بابک بیات، استاد باغچه‌بان، امین الله حسین و ... آثاری که ساخته بودند را من اجرا کردم. این تنوع کاری را نشان می‌دهد. کاری که در سالهای اخیر کرده‌ام که کار بزرگی بود و با ارکستر سمفونیک ضبط شد، کاری از آقای مجید انتظامی بود، با اشعار وحشی بافقی، سعدی و عراقی.



در تهران برگزار شد با گروه کر؟

خیر با گروه ارکسترال بود، با گروه بزرگ ارکستر سمفونیک برگزار شد که...



تکصدایی... خودتان به تنهایی خواندید یا...

بله، یعنی ارکستر و من که کاری بسیار عالی بود و من خودم خیلی دوستش دارم. ما سعی کردیم که یک اپرای ایرانی باشد. کاری هم با آقای امیر صراف ضبط کردم بر روی اشعاری از اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و نیمایوشیج که این کار برایم خیلی کار ارزشمندی ست در فهرست کارهایم.



و فقط با پیانو اجرا شده؟

بله، با پیانو. دراینجا بایستی که آهنگساز این وزن و قافیه را در این شعرهای مدرن این استادان رعایت می‌کرد و خب خواننده هم بایستی که بیانش خیلی روشن باشد تا ارزش شعری این نامداران شعر ایران را نشان بدهد و در عین‌حال از تکنیک صدا که خارج نمی‌شود. بایستی آن شیرینی موسیقی ایران را حفظ کند. این چیزی‌ست که خواننده‌ها بایستی در نظر بگیرند و هیچکدام را فدای دیگری نکنند. یعنی تکنیک صدا فدای شیرینی زبان نشود و شیرینی زبان فدای حالتها قرار نگیرد. خواننده‌ باید مهارت زیاد داشته باشد که بتواند این سه اصل را در آوازهایش رعایت کند. یک پیانیستی من داشتم که می‌گفت خواننده‌ای آمده و گفته که از همان محلی‌هایی که پری زنگنه خوانده می‌خواهم کار کنم. خب خواننده‌ها باید کارهای جدیدتری بکنند و تحول و ابتکار توی کارهایشان باشد...



به این تحول و ابتکار در حوزه‌ی انتخاب اثر و آمیختن‌اش با موسیقی را اشاره کردید. می‌خواهم بگویید که خودتان فکر می‌کنید این تحول در کار شما در چه مسیری اتفاق افتاده؟ در نحوه‌ی خواندن تان، در انتخاب اثر یا در مسئله‌ی موسیقی‌ست؟

همه با هم، درهمه هست...



و خودتان این ابتکار عمل را داشته‌اید یا با مشورتی با آهنگسازانتان و شاعران ترانه‌هایتان...

البته خب، وقتی با آهنگسازان صحبت می‌کردیم، مثلا استاد تجویدی که این استاد بزرگ یک قطعه‌ای را در دستگاه ماهور ساخته بودند که به من می‌گفتند این قطعه‌ی من یک اوج صدا دارد که من دوست دارم با صدای شما باشد. البته آهنگ ایشان را من با شعر آقای ترقی اجرا کردم. آواز همان آواز بود در دستگاه ماهور، ولی من با یک شیوه‌ی دیگری اجرا کردم که کمترین کاهشی و کاستنی در شعر و اثر شعری استاد بیژن ترقی و استاد علی تجویدی نداشته باشد. آن وفاداری را نسبت به اثر آنها داشته باشد، با وجود اینکه با صدای اپرایی اجرا می‌کردم.



هیچکدام از این اثرهای تازه‌ی شما منتشر شده به‌شکل عمومی؟

نخیر. اینها را من در آرشیو خودم دارم...



قصد انتشارش را ندارید؟

انشااله... بشود... پیش بیاید... شاید...



چه جوری می‌شود کمک کرد به انتشار این آثار؟ منظورتان از پیش بیاید این است که ناشری می‌خواهد تا پا پیش بگذارد یا خودتان فعلا مایل نیستید که منتشر بشود؟

نه، اینها را خب بعضی از دوستان دارند بطور خصوصی و شخصی، ولی هنوز به این فکر نیفتاده‌ام که بطور عمومی پخش کنم.



چه عاملی باعث می‌شود که نخواهید فعلا منتشر بشود؟ خیلی از علاقمندان صدای شما مشتاق خواهند بود که کارهای جدید شما را بشنوند، کارهایی که می‌گویید در آنها ابتکار تازه‌ای هست!

حالا انشالله در کنسرتهایی که داشته باشم، بعضی‌هایش را در ایران برای خانم‌ها اجرا می‌کنیم روی صحنه. چون خانمهای ایران را هم می‌خواهیم در جریان تحولات موسیقیایی بگذاریم. بخصوص در فستیوالهای موسیقی مثل فستیوالهایی که در تهران برگزار می‌شود و در تالار رودکی من اجرا می‌کنم. برای هنرجویان آواز بعضی وقتها حتا من برنامه‌های آموزشی برگزار می‌کنم، یعنی توضیح می‌دهم راجع به این قطعاتی که اجرا می‌کنم. خب من خیلی آدم پرکاری هستم، خواننده‌ی پرکاری هستم در کنار کار نوشتاری که دارم. بهرحال بایستی همینطور پیش بروم تا این تحول و نوآوری را ادامه بدهم.



فرمودید کنسرت در ایران دارید. این کنسرتها مرتبا برگزار می‌شود یا گاه‌گداری؟

بله، گاهی...



آخرین بار چه زمانی در ایران روی صحنه رفتید؟

در شیراز در دانشگاه پهلوی برای خانمها. چندماه قبل.



تورهای اروپایی چطور؟ بیشتر می‌آیید به اروپا؟

نه بیشتر نمی‌آیم، کم می‌آیم و آنهم بیشتر بخاطر دیدار از مراکز نابینایی دنیاست که اضافه کنم به تجربه‌هایی که درباره‌ی نابینایان دارم.



یعنی ضمن اینکه تورهای آواز دارید، دیدار از مدارس نابینایان را هم دارید؟

نه... می‌خواهم بگویم در اولویت کارم است. چون الان دارم کتاب می‌نویسم، این کار برای من در اولویت قرار دارد تا ببینیم کدام موسسه‌ی فرهنگی درنظر گرفته می‌شود. می‌خواهم دور از هرنوع هیاهو و جنجال اجتماعی و سیاسی، کنسرتهای من برگزار بشود و صرفا برای مردم فرهنگی باشد. این یک تجربه‌ی شخصی‌ست دیگر، برای اینکه من خودم را یک نوع کارشناس می‌دانم و برای کتابی که می‌نویسم خیلی لازم است که این تجربه‌ها را داشته باشم و مقایسه کنم با روشی که امروز برای نابینایان در دنیا به‌کار گرفته می‌شود،‌ که به جاهایی هم رسیده‌ام. البته خب از این مبحث مفصلی که جنابعالی در این برنامه برگزار می‌کنید به دور است، چون صحبت خیلی زیاد است.



نه، خب علاقمند هستیم در این خصوص هم بدانیم که مثلاً از فعالیت‌های شما راجع به نابینایان سازمانی حمایت می‌کند، در ایران و یا فرضا در خارج از ایران، یا این فقط ابتکار شخصی شماست؟

در ایران خیلی خوب کار می‌کنند، یعنی NGOهایی هستند توسط خود دانشجویان و نسبت به زمانی که من نابینا شدم خیلی فرق کرده است. آنوقتها فقط استاد خزاعلی بودند و مدرسه‌ی شهید محبی امروز که سابقا رضا پهلوی نامیده می‌شد اینها بودند و بهزیستی. ولی امروز NGOهای بسیاری وجود دارند و فعالیت‌های نابینایان بسیار گسترده است. طبیعتاً بچه‌های دیروز امروز بزرگ شده‌‌اند، دانشجو هستند و به دانشگاه می‌روند و فعالیت‌های بیشتری دارند و خیلی پیشرفت کرده‌اند. این دیدارهای من نیز از مراکزی که قابل دسترس هستند، در آموزشها برایم موثر است و در این کتابی که می‌نویسم نقش خیلی خوبی خواهند داشت. البته من بطور شخصی با این مدارس تماس‌هایی دارم و آنچه از دستم بربیاید و توانی داشته باشم بهرحال می‌توانیم مجموعاً با دوستان برای بچه‌ها انجام بدهیم. البته این مدارس رسمی و دولتی هستند و همه شبانه‌روزی کار می‌کنند، مدارس دختران و پسران. در استانها هم اگر گاهی اوقات کنسرتهایی برگزار بکنم، از این مدارس هم دیدن می‌کنیم و برایشان کتاب می‌بریم. کارهایی که بشود انجام داد...



گفتید که علاقمند هستید برای بازدید از این مدارس به کشورهای مختلف بروید. می‌خواستم بدانم چند کشور را تا بحال دیده‌اید و سیستم‌های آموزشی نابینایانشان را بررسی کرده‌اید؟

ممالک اسکاندیناوی از همه پیشرفته‌تر هستند. البته خب انگلستان هم خیلی خوب کار می‌کند و همینطور آمریکا. اینها هستند. در واقع ممالک غربی بطور کلی در زمینه‌ی نابینایان پیشرفت‌های عالی و تسهیلات فوق‌العاده‌ای دارند. به مدارس سوئد، آلمان و اتریش رفته ام و بعضی نقاط آمریکا. در هلند فرصت نشد، ولی خب یک مجموعه‌ای به‌دستم رسیده که از طرز کار و تعداد نابینایانش صحبت می‌کند. در لوکزامبورگ و در سوییس مراکزی بوده که آنها را دیدم و مقایسه کردم. بهرحال پیشرفت‌های خوبی دارند می‌کنند. حتا در مدارس سوئد امروز دیگر نابینایان را جدا نمی‌نشانند، چون معتقدند تنها بچه‌هایی که از فکر سالم برخودار نباشند، از نظر فیزیکی،‌ آنها را بایستی در مدارس مخصوص گذاشت.



می‌شود آنها را با شاگردان بینا در یک مدرسه....

بله! برای اینکه نتیجه‌ی بهتری می‌دهد. چون مشکل نابینایان فقط مشکل نابینایی‌شان هست، مشکل دیگری نیست و آنهم با مددکاران و معلمین و اصولا بودنشان در اجتماع در کنار شاگردهای دیگر خیلی راحت‌تر و آسانتر...



ولی از نظر نوع نیازهایی که آنها دارند چه؟ مثلا در کلاسی که بیشتر شاگردانش بینا هستند، نابیناها چگونه نیازهای خودشان را برآورده می‌کنند؟

امروز با کامپیوتر و ضبط صوت مسایل راحت‌تر است تا نوشتن. ولی خب اگر به آنجایی برسد که به خط بریل احتیاج داشته باشند،‌ معلمین و مددکاران اجتماعی هستند که به مدارس روانه می‌کنند.



مهمترین پیشرفتی که باید در مسئله‌ی نابینایان در ایران صورت بگیرد به نظر شما چیست؟ یعنی اگر کتاب شما نوشته بشود و براساس تجاربی که شما دارید، اولین پیشرفت یا مهمترین پیشرفتی که مایل هستید در این زمینه اتفاق بیفتد آن چه خواهد بود؟

چیزی که منظور کتاب من را برآورده خواهد کرد و نظر من را نسبت به نوشتن این کتاب تامین خواهد کرد، آموزشی‌ست که به سایر مردم درباره‌ی پذیرش نابینا و نابینایی بطور کلی داده بشود. این اولین قدم است. یعنی بستری که برای پذیرفتن یک فرد نابینا آماده می‌شود. این خیلی زمینه‌ی خوبی خواهد بود. این اولین قدمی‌ست که هرگز در هیچ کجای دنیا نسبت به آن اقدامی جدی نشده است. معمولا مردم خودشان را راحت می‌دانند و زحمتی نمی‌خواهند به‌خودشان بدهند. این سرنوشت‌ را برای دیگران مقدرشده می‌دانند که از زندگی‌ آنها جدا است. هیچ علاقه‌ای ندارند که به دنیایی با اینگونه مسایل وارد بشوند. و این چیزی‌ست که بایستی رویش جدی فکر کرد...



یعنی برای پذیرش بیشتر نابینایان درجامعه منظورتان است؟

آشنایی، در درجه‌ی اول آشنایی با نابینایان.



یعنی منزوی نمانند، منظورتان این است. بهرحال بخشی از این آشنایی این است که آنها از انزوا دربیایند.

نه، نه! ازاول، قدم اول و الفبا را بایستی شروع کرد و آن این است که جامعه‌ نابینایی را باید بشناسد و خودش را سهیم بداند. وقتی نابینا را بشناسد، همان چیزی که شما گفتید که آنوقت توانایی‌های نابینایان را بهتر می‌شناسد. اگر کمکی هم بخواهد بکند، این کمک را در راههای صحیح خواهد کرد و این حالتی که، من دیده‌ام، اینکه مردم اغلب دستپاچه می‌شوند، هول می‌شوند، نمی‌دانند با نابینایان چگونه برخورد کنند. نابینایان را انگار آمده از کرات دیگر می‌دانند و سوالات عجیب و غریب مطرح می‌کنند و به‌خودشان زحمت نمی‌دهند. در صورتی که این سرنوشتی‌ست که کم‌وبیش درمنزل هر کسی خوابیده است، حالا یا به علت تصادف یا بیماری و یا به‌علت کهولت. همانطور که تمام اعضای بدن...



اصلا کم بینایی خودش خیلی شایع است...

بله. کم بینایی ممکن است به نابینایی منجر بشود. این چیزی نیست که تنها برای عده‌ای خاصی تعیین شده باشد که مردم با تفاخر صحبت از کسی بعنوان نابینایان و «آنها» می‌کنند. نابینایان هم از خود آنها بودند، این است که به نظر من خیلی واجب‌تر است در کنار اینهمه آموزشها و اینهمه مدارسی که برای نابینایان درنظر گرفته می‌شود، جماعتی که کنار نابینایان زندگی می‌کنند اینهمه بی‌خبر بمانند. بنابراین من اصلا با نابینایان در کتاب خودم کاری ندارم، فقط با بیناها. فقط. و این کتاب درحال حاضر به زبان انگلیسی دارد ترجمه می‌شود و امیدوارم فرصتی باشد که من با اینهمه مشکلاتی که دارم، این کنسرتها و سنگینی کار، بتوانم روزی این کتاب را به دانشگاههای دنیا برای معرفی ببرم.



شما دیشب که شروع کردید به خواندن به فارسی، از وطن خواندید و برای ما که در خارج از کشور زندگی می‌کنیم این خیلی شیرین است و در عین‌حال متاثرکننده یا حال نوستالژیک یا هرچیز دیگری که بگوییم. همینطور دیشب یکی از دوستان از شما پرسید که برای شما امکان زندگی در خارج از کشور هم فراهم بوده، چرا در ایران ماندید که خب بهرحال می‌توانستید در خارج از کشور مشکلات کمتری داشته باشید....

من مشکلی ندارم...



فرمودید که نه! من در ایران می‌مانم و آنجا هم مشکلی ندارم. برای من خیلی جالب است که انتخاب شما این است. جالب است که بدانم شما وطن یا ایران را چگونه می‌بینید و وقتی به ایران فکر می‌کنید، به چه چیز ایران فکر می‌کنید و به چیز ایران دلبستگی بیشتری دارید؟

ببینید البته در اینجا نمی‌شود قضاوت کرد یا سرزنش کرد گروههایی که در ایران هستند یا گروههایی که در اینجا زندگی می‌کنند. بهیچوجه قصد من این نیست. خب یک ترانه‌ای هم که از ایران اجرا می‌شود، یک سوغاتی کوچک است که از حال و هوای مملکت و جغرافیایش می‌گوید. بهرحال هر کسی که متعلق به هر منطقه و دیاری از این کره‌ی زمین هست به علت عادت خب آنجا را بیشتر دوست دارد و این نیست که ما بگوییم ما هستیم و وطنم ایران. شما حتما با یک فردی از کشور اندونزوی و کشور غنا یا کنیا و یا دیگر کشورهای دنیا صحبت بکنید، همین حالت را برای موطن خودشان دارند. این حالت انسان بنابه عادتها و شناسایی‌اش است. شما ببینید امروز مردم بیشتر با جهان آشنا هستند، جهان دارد باهم مخلوط می‌شود، در ساده‌ترین مسایل زندگی که مثلا غذاخوردن است، شما ببینید الان همه با غذاخوردن و با آشپزی کشورهای دیگر آشنایی دارند و استفاده می‌کنند. اینکه آدم در یک چارچوبهایی می‌ماند، ‌این عدم آشنایی‌ست که این حالت را بوجود می‌آورد. و اینکه چرا من در ایران دوست دارم زندگی بکنم؟ دلایل خاصی دارد. تا زمانی که برای من مشکلاتی فراهم نشده و نیست، انشالله که خواهم ماند و انشالله که بتوانم در خدمت شما ایرانی‌ها در خارج از ایران باشم. چون من یک کارجهانی می‌کنم، کار من کاری‌ست غیر از مسایل متداول در دنیا و گرویدن به این گروه یا آن گروه سیاسی. همانطور که می‌دانید، من وسواس زیادی با شما به‌خرج دادم که وقتی با شما صحبت می‌کنم، رادیو شما آیا وابستگی دارد، سیاسی هستید یا نه. البته که همه‌ی مردم دنیا سیاسی هستند. هرکسی که اندیشه‌ای دارد برای خودش سیاسی‌ست. اما... من بزرگترین خدمت را پل‌زدن میان دل مردم می‌دانم. جهان جهانی نیست که به تفاوتها و تفرقه‌انداختن نیاز داشته باشد. کاری که ما می‌توانیم همه‌مان داشته باشیم آشنایی با مردم است از هر رنگ، پوست،‌ دیار و نژادی که باشند و این محبت و رفاقت را بوجود بیاوریم، بلکه انشالله از آشفتگی دنیا کاسته بشود. و اما من در تهران! خب علاقه به خانواده، به اقوام و هر وقت فکر می‌کنم یک زمانی اگر بروم، چقدر دلم تنگ خواهد شد، برای قوم‌وخویش‌هایم، برای کسانی که می‌شناسمشان و نوشتن کتاب درایران برایم راحت‌تر است، چون دوستان و عزیزانی هستند که بعنوان دستیار به من کمک می‌کنند و این امکان مالی را من در خارج نخواهم داشت و بایستی که از همه چیز ببرم.



یک محیط صمیمی‌تری هست برای شما...

البته اینجا هم هستند. همه‌ی ایرانی‌ها واقعا با من گرم هستند. ولی خب دسترسی به افراد در اینجا سخت‌تر است. بایستی یک زندگی مستقلی آدم تشکیل بدهد و آنجا در قلب کار هستم و از نابینایان نمی‌توانم جدا بشوم و... یک خانه‌ی قدیمی داریم که راه‌رفتن در آن برایم راحت است، آشنا هستم و مردم خیلی مراعات می‌کنند. این آشنایی‌ها...



خیلی کمک می‌کند...

خیلی ارزش دارد که من بتوانم بیشتر در خدمت‌شان باشم. مگر یکروزی خب اجبارا باز در جای دیگری باشم که خب بازهم سعی می‌کنم آنجا را دوست داشته باشم و این آشنایی برقرار بشود. و این آن نیست که من دل شما را تنگ‌تر بکنم و بقول معروف بگویم خوش‌به‌حالتان که اینجایید و ما نیستیم و یا خوش‌به‌حال من که آنجا هستم و...



خوش‌به‌حال شما که در ایران هستید...

بله. ولی همین‌قدر که شما با همزبانهای خودمان در تماس هستید، بخصوص شما که یک کار دسته‌جمعی و اجتماعی می‌کنید، حتما شیرینی این بودنها را خیلی حس می‌کنید و این خیلی مهم است. من دیروز در یک کتابخانه‌ای بودم، از ایرانی‌ها. به آنها گفتم چقدرخوب است که شما با این کتابها زندگی می‌کنید، هر کتابی برای شما مثل یک انسان است، مثل این است که شما در یک جامعه‌ای دارید زندگی می‌کنید. و بالاخره قدر دوستی و بودنها را بدانید و زیاد حسرت چیزی را نخورید.

می‌خواستم آخرین سوالم را اگر مایل باشید، به برنامه‌ی شما برای آینده اختصاص بدهم. اشاره کردید به اینکه قرار دارید در ژنو یک برنامه‌ی بین‌المللی داشته باشید با بوچلی. اگر مایل باشید من علاقمندم در مورد برنامه‌ی آینده‌ی شما و بخصوص این برنامه بیشتر بدانم.

خواهش می‌کنم. سمیناری برگزار خواهد شد در آگوست سال آینده برای یکی از بزرگترین موسسات عمومی جهان است که دارند تمرکز می‌دهند به زنان نابینا. چون مردان نابینا در جامعه کمتر مشکل دارند تا زنها. بخصوص امر ازدواج از نظر من برای آقایان نابینا حل‌شده‌تر است تا بانوان. نقشی که زن در زندگی اجتماعی دارد در نابینایی شاید کمی مشکل‌ترش کند و این باعث بشود مسئله‌ی ازدواج به‌آسانی برایش انجام نشود. گذشته از آن، زنان خب مدیریت بیشتری دارند، تحمل بیشتری دارند، زندگی را بهتر می‌توانند اداره کنند. بنابراین داشتن یک همسر نابینا خیلی کمتر می‌تواند لطمه بزند به زندگی زناشویی و زن بینا می‌تواند زندگی را اداره بکند و علاوه بر همسربودن، مادر باشد؛ از اینرو مشکل کمتری برای آقایان نابینا بوجود می‌آید. اما زنان نابینا معمولا دختران ناکامترند، برای اینکه کمتر ازدواج برایشان انجام می‌شود و من پیشنهاد کردم در تمام دنیا، چون بعنوان کارشناس بین‌المللی معرفی شده‌ام با این تجربه‌هایم، پیشنهاد کردم که دختران نابینا حتما باید شغلی داشته باشند و تحصیل بکنند. وقتی که دارای شغلی باشند در اجتماع مردم با توانایی‌های یک دختر نابینا آشنا می‌شوند و این باعث می‌شود راه برای ازدواج آنها باز بشود. حالا در این سمینار که در ژنو برگزار می‌شود از من دعوت شده که بعنوان هنرمند میهمان شرکت کنم و همینطور بعنوان کارشناس در این کنفرانس باشم. پیشنهاد کرده‌ام که اگر با بوچلی بتوانیم یک کنسرت مشترک داشته باشیم، خب درآمدش را برای نابینایان دنیا اختصاص بدهند. من هیچ چشمداشتی ندارم و حتما بوچلی هم همینطور، چون خود او هم نابیناست. علت اینکه چرا او را انتخاب کرده‌ام، بعلت نابینابودنش است و چون روی صحنه‌رفتن من با او یک حادثه‌ای در دنیای نابینایان دنیا بوجود خواهد آورد و خیلی جالب خواهد بود و این امر باعث می‌شود...



و نشان می‌دهد که بهرحال نابینایی مانعی نیست برای جهانی‌شدن و جهانی‌بودن و در صحنه‌ی جهانی ظاهرشدن.

بله. البته ما چون تجارتی نیستیم، من که همیشه فرهنگی بودم، ولی خب البته بوچلی تجارتی‌ست و الان که در دست اجنت‌های دنیاست، طبیعتا خب بهترین استفاده‌ی تبلیغاتی و مالی را می‌کنند این اجنت‌های آمریکایی و بین‌المللی. ولی ما دست‌مان کوتاه است و هیچوقت هم با آژانسی کار نکرده‌ایم و تنها با انجمن‌های فرهنگی اروپا و آمریکا من در تماس بوده‌ام و هیچ پولی هم از آنجا تامین نمی‌شود. می‌دانید! خب چون انجمن‌ها توانایی ندارند و ما هم چشمداشتی نداریم و نمی‌آییم که واقعا پولی به جیب بزنیم و برویم. این اصلا درست نیست و در کنسرتها برگزارکنندگان هم سعی کرده‌اند واقعا با کمترین قیمت انجام بگیرد برای رفاه ایرانیان و آن مقدار هم که هست، طبیعتا برای سالن و سایر مسایلی‌ست که برای برگزاری یک کنسرت لازم است. اما بوچلی اگر آژانس و اجنت‌هایش با او صحبت بکنند، باید متوجه‌اش کنند که این...



یعنی شما خودتان با او تماس نداشتید؟

من شخصا نداشتم، راهش را هم ندارم و حوصله‌اش را هم ندارم. ولی این را واگذار کردیم...



ولی ایده مطرح شده با برگزارکنندگان؟

رییس سازمان نابینایان که البته خودش بیناست ولی چون دختری نابینا دارد در ژنو، وقتی با من صحبت کرد خب علاقه‌ی زیادی دارد و حتما از این انتخاب خیلی استقبال خواهد کرد. انشالله این کنسرت به نفع خودشان باشد. چون این خوانندگان دیگر تجارتی می‌شوند، می‌دانید! دستمزهای زیادی ممکن است بخواهند که البته باهاشان که صحبت بشود باید تعدیلی بوجود بیاورد، چون من که دستمزدی نمی‌خواهم و در فکرش هم نیستم و اگر کمترین چیزی باشد، برای نابینایان دنیا خواهیم خواست. البته این نیست که من احتیاج ندارم، چون همیشه راه پول‌ خرج‌کردن هست. ولی خب تامین هستیم برای یک زندگی روزمره‌ی عادی که خدا را شکر. اما باید کسانی را در نظر بگیریم که واقعا و بخصوص نابینایان آفریقا، نابینایان کشورهای دیگری که امکانات مالی کم دارند. امیدوارم که این تماس درست انجام بشود و اگر کسانی هستند که از طریق رادیو بهتر می‌توانند، کاری بکنند. فقط خواستن نیست البته، خیلی نیروهای قوی می‌خواهد که این کار انجام بشود. البته من در این برنامه شاید دو فولکلور ایران را نت‌اش را بنویسم، تنظیم کنیم و بدهیم بوچلی بخواند.



به فارسی؟

بله، به فارسی بخواند.



حادثه‌ای خواهد شد.

بله. دوتا فولکلور راحت را انتخاب خواهم کرد که تلفظش برای او راحت‌تر باشد. البته برای من راحت‌تر است تا او، چون من ایتالیایی می‌دانم و قطعات اپرایی را که او اجرا می‌کند می‌شناسم و می‌توانیم دوئت یا دو صدایی بخوانیم.



لطف کردید خانم زنگنه که دعوت ما را پذیرفتید. می‌دانم که معمولا مصاحبه‌ نمی‌کنید. امیدوارم که از این مصاحبه راضی بوده باشید.

بسیار بسیار، بخصوص که شما به تحولات و نوآوری کارهای من توجه داشتید و صحبت کردید. سپاسگزار هستم. منبع
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
منوچهر وثوق و خانم کارمن اسکوئی در آخرین سکانس فیلم زن باکره


66vgl12.jpg
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
دوستان عزیزم لطفا از صفحه 46 دیدن فرمایید عکسها و مطالب جدیدی در پایین صفحه قرار گرفته است که دیدن آن خالی از لطف نیست
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
زندگينامه پوران خواننده قديمي ايران

فرح دخت عباس طالقاني (پوران) خواهرزاده روح بخش خواننده سر شناس اواخر دهه ۱۳۲۰ و اوايل ۱۳۳۰ است و به واسطه او جذب خوانندگي شد. او ابتدا با نام بانوي ناشناس و سپس با شهرت همسر اولش (عباس شاپوري) با نام بانو شاپوري و سرانجام با عنوان پوران به كارش ادامه داد. او موسيقي را از شاگردي استاد شاپوري شروع كرد. پوران فعاليت در سينما از ۱۳۳۹ آغاز كرد، برخي از فيلم هايي كه او در آن ها نقش آفريني كرده عبارتند از: ستارگان مي درخشند، عمو نوروز، طلاي سفيد، گرگهاي گرسنه، لاله آتشين، آقاي قرن بيستم، اشكها ولبخندها، دنياي پول، حاتم طائي، گدايان تهران و توفان بر فراز پاترا

همسر دوم پوران آقاي روشن زاده بود كه ايشان و آقاي بهمنش از بهترين مفسران ورزشي ايران بودند، پوران از ايشان داراي 2 فرزند به نام هاي اميد و آرزو شد. مشهورترين ترانه بهاري را او خواند. شايد هم معروف ترين ترانه نوروزي را. گل اومد، بهاراومد، من ازتو دورم... 15 نوروز ايران، با ترانه او آغاز شد و يا ادامه يافت: 41 تا 56.



براي يك دهه كامل و شايد هم بيشتر، بي رقيب ترين خواننده شاد ايران- به سبك خود - بود. در سال هاي غمگين پس از 28 مرداد، اگر با مرا ببوس مي گريستند، با صداي پوران از غم فاصله مي گرفتند.



پوران در دهه 1330 مشهورترين خواننده روز ايران شد و در دهه 40 نيز اين شهرت را براي خود حفظ كرد. او اين راه بلند را خيلي كوتاه طي كرد. از سال 1330 خواند و از سال 1331 با نام مستعار بانو ناشناس وارد راديو ايران شد. بخت و استعداد خود را در چند فيلم هم آزمايش كرد، از جمله فيلم اول هيكل. بدرستي، كس ندانست چرا از شوهرش شاپوري ويلونيستي كه آهنگساز ترانه هاي او نيز بود جدا شد، اما با روشن زاده تا آخرين لحظات مرگ ناگهاني اش ماند

كمتر مي شد حدس زد پوران روزي از فيلتر تنگ برنامه گل ها نيز عبور كند و صدايش براي گلها ضبط شود، كه شد! آنها كه دستي توانا در ترانه سرائي و آهنگسازي داشتند و دارند، هركجا از خاطرات خود گفته و نوشته اند، وقتي به پوران رسيده اند بدون لحظه اي ترديد از استعداد كم نظير او براي اجراي تصنيف و ترانه، گوش تيز او براي گرفتن سيلاب هاي ترانه و آهنگ و آشنائي كامل او به ضربآهنگ ها ياد كرده اند. ريتم را خوب مي شناخت و استادانه نيز مراعات مي كرد.

از او كه در آغاز دهه 60 گرفتار بيماري بي درمان سرطان شد و براي بستن چشم بر جهان، خود را به ايران رساند تا در وطن به خاك سپرده شود، اجراي ترانه هاي بسياري باقي مانده است، اما حيف است اگر از ترانه اي ياد نشود كه مي گويند تا آخرين دوراني كه هنوز مي توانست زمزمه كند، هرگاه مي شد و مي خواست آن را با نفسي كه بيرون مي آمد و كوتاه بود زمزمه مي كرد:

چشماي من ميل به گريه داره

مي خواد بباره

دل نمي دوني كه چه حالي داره

چه حالي داره

غصه بجز گريه دوا نداره

خدا نداره

...

هرچي تو دنيا غمه

مال منه

روزي هزاربار

دل من ميشكنه

دل ديگه او طاقتا رو

نداره

خدا، نداره

پشت سرهم

داره بد مي آره

خدا مي آره

از اين اجرا، مي گويند ضبطي وجود دارد كه پوران ديگر نفس خواندن بلند آن را ندارد، اما چنان مسلط آن را مي خواند كه به گله اي آهنگين مي ماند. پوران در سال 1369 زماني كه براي ديدن نوه اش به ايران آمده بود به علت ابتلا به بيماري سرطان درگذشت و در امام زاده طاهر كرج به خاك سپرده شد
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
شورانگیز طباطبایی بیش از ده بار فیلم فروزان را تماشاکرد .










در مدتی که فیلم خداحافظ کوچولو بر روی پرده سینماها بود .شورانگیز طباطبایی بخاطر تماشای بازی فروزان در این فیلم بیش از ده بار به دیدن آن رفت .انگیزه تماشای این فیلم برای شورانگیز معلوم نیست ،ولی آنچه مسلم است اینکه بعد از کناره گیری فروزان از سینما ناگهان شورانگیزطباطبائی با فیلم اوستاکریم چهره نشان داد و موفقیت های چشمگیری هم بدست آورد .فیلمسازان معتقد بودند که شورانگیز می تواند جای خالی فروزان را در سینما پرکند و به همین جهت در اغلب فیلمها شورانگیز را تشویق می کردند که رفتاری شبیه رفتار فروزان در بازی فیلمهایش داشته باشد واو نیز ناخوداگاه در سینمای فارسی در این قالب درآمد ویک فروزان دیگر شد و اما با بازگشت فروزان به سینما ،بی تردید شورانگیز دچار دلهره شده است .ویا اینکه چون خود تحت تاثیر فروزان و همسنگ او میداند به تماشای فیلم او نشسته تا ببیند این رقیب بزرگ چه می کن


مطلبی از شورانگیز طباطبائی
 
بالا