dariushiraz
کاربر تازه وارد
مي دوني دوست يعني چي؟ د:داشتن و:اونيکه س:ستايش کردنش ت:تمومي نداره
*.*.*.*.*.*
اي کاش مي توانستند از آفتاب ياد بگيرند که بي دريغ باشند در دردها و شادي هاشان حتي با نان خشک شان و کاردهاي شان را جز از براي قسمت کردن بيرون
*.*.*.*.*.*
در شيريني بوسه غرق بوديم كه ناگهان شوري اشك رابر لبانم احساس كردم و فهميدم كه اين بوسه ي جدايست
گريستن خوب نيست مگر بشود جوري گريست که چشمها نفهمند روزي که گفتي منتظر باش و رفتي تنها شدم وگريستم ، اما هم اکنون تنها نيستم انتظار با من است ولي هر دو با هم مي گرييم
*.*.*.*.*.*
دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه ! اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم در چشمهاي يکديگــر نگــــاه کنيم.
*.*.*.*.*.*
بعد از رفتن تو فقط من مانده ام و روزهايي كه بي تو تكرار مي شوند و من در خلوت شبهاي بي ستاره ام
از به تو انديشيدن عادتي ساخته ام دراز به درازاي آرزوهايي كه برايت داشتم و هنوز نمي دانم برق نگاه
كدامين ليلي ني ني چشمان تو را خيره كرد و تيشه ي عشق كدامين فرهاد ريشه ي عشقمان را خشكاند !
اما ميدانم كه چون مجنون تا ابد در بيابان چشمانت به انتظار تو خواهم ماند....
*.*.*.*.*.*
شبي از پشت يک تاريکي غمناک و باراني تو را با لهجه گلهاي نيلوفري صدا کردم. تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم . پس از يک جستجوي نقره اي در کوچه هاي آبي احساس تو را از بين گلهايي که در تنهاييم روئيد با حسرت جدا کردم .
*.*.*.*.*.*
اون كه مي گفت جونش به جونت بنده حالا داره به گريهات مي خنده
*.*.*.*.*.*
گاه يک لبخند آنقدر عميق ميشود که گريه ميکنم گاه يک نغمه آن قدر دست نيافتني است که با آن زندگي ميکنم گاه يک نگاه آن چنان سنگين است که چشمانم رهايش نميکنند گاه يک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نميکنم
*.*.*.*.*.*
دنيا را بد ساختند .......... کسي را که دوست داري تو را دوست ندارد کسي که تو را دوست دارد تو دوستش نمي داري اما کسي که تو دوسش داري و او هم دوستت دارد، به رسم و آيين هرگز به هم نمي رسيد و اين رنج است زندگي يعني اين............
*.*.*.*.*.*
کاش رويا هايمان روزي حقيقت مي شدند... تنگناي سينه ها دشت محبت مي شدند... سادگي مهر و صفا قانون انسان بودن است... کاش قانونهايمان يک دم رعايت مي شدند ...اشکهاي همدلي از روي مکر است و فريب ...،کاش روزي چشم هامان با صداقت مي شدند... گاهي از غم مي شود ويران دلم ...، کاشکي دلها همه مردانه قسمت ميشدند
*.*.*.*.*.*
آنکس که مي گفت دوستم دارد عاشقي نبود که به شوق من امده باشد رهگذري بود که روي برگهاي خشک پاييزي راه مي رفت صداي خش خش برگها همان اوازي بود که من گمان مي کردم ميگويد: دوستت دارم
*.*.*.*.*.*
! ...... اون كه مي گفت بدون تو مي ميره دروغ مي گه دلش جنس كويره ..... دروغ مي گه تو گوش نده به حرفاش ...... نگو هنوز مي خواي بموني باهاش ...... خيال نكن بدون اون مي ميري ...... بزار بره ...... نباشه جوون مي گيري
*.*.*.*.*.*
يه روز وقتي به گل نيلوفر نگاه مي کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شايد منم يه روزمثل گل نيلوفر تنها بشم. سريع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتي که ميبينم خودم مرداب شدم دنبال يه گل نيلوفر مي گردم که از تنهايي نميرم و حالا مي فهمم گل نيلوفر مغرور نيست اون خودشو وقف مرداب کرده
*.*.*.*.*.*
اي کاش مي توانستند از آفتاب ياد بگيرند که بي دريغ باشند در دردها و شادي هاشان حتي با نان خشک شان و کاردهاي شان را جز از براي قسمت کردن بيرون
*.*.*.*.*.*
در شيريني بوسه غرق بوديم كه ناگهان شوري اشك رابر لبانم احساس كردم و فهميدم كه اين بوسه ي جدايست
گريستن خوب نيست مگر بشود جوري گريست که چشمها نفهمند روزي که گفتي منتظر باش و رفتي تنها شدم وگريستم ، اما هم اکنون تنها نيستم انتظار با من است ولي هر دو با هم مي گرييم
*.*.*.*.*.*
دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه ! اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم در چشمهاي يکديگــر نگــــاه کنيم.
*.*.*.*.*.*
بعد از رفتن تو فقط من مانده ام و روزهايي كه بي تو تكرار مي شوند و من در خلوت شبهاي بي ستاره ام
از به تو انديشيدن عادتي ساخته ام دراز به درازاي آرزوهايي كه برايت داشتم و هنوز نمي دانم برق نگاه
كدامين ليلي ني ني چشمان تو را خيره كرد و تيشه ي عشق كدامين فرهاد ريشه ي عشقمان را خشكاند !
اما ميدانم كه چون مجنون تا ابد در بيابان چشمانت به انتظار تو خواهم ماند....
*.*.*.*.*.*
شبي از پشت يک تاريکي غمناک و باراني تو را با لهجه گلهاي نيلوفري صدا کردم. تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم . پس از يک جستجوي نقره اي در کوچه هاي آبي احساس تو را از بين گلهايي که در تنهاييم روئيد با حسرت جدا کردم .
*.*.*.*.*.*
اون كه مي گفت جونش به جونت بنده حالا داره به گريهات مي خنده
*.*.*.*.*.*
گاه يک لبخند آنقدر عميق ميشود که گريه ميکنم گاه يک نغمه آن قدر دست نيافتني است که با آن زندگي ميکنم گاه يک نگاه آن چنان سنگين است که چشمانم رهايش نميکنند گاه يک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نميکنم
*.*.*.*.*.*
دنيا را بد ساختند .......... کسي را که دوست داري تو را دوست ندارد کسي که تو را دوست دارد تو دوستش نمي داري اما کسي که تو دوسش داري و او هم دوستت دارد، به رسم و آيين هرگز به هم نمي رسيد و اين رنج است زندگي يعني اين............
*.*.*.*.*.*
کاش رويا هايمان روزي حقيقت مي شدند... تنگناي سينه ها دشت محبت مي شدند... سادگي مهر و صفا قانون انسان بودن است... کاش قانونهايمان يک دم رعايت مي شدند ...اشکهاي همدلي از روي مکر است و فريب ...،کاش روزي چشم هامان با صداقت مي شدند... گاهي از غم مي شود ويران دلم ...، کاشکي دلها همه مردانه قسمت ميشدند
*.*.*.*.*.*
آنکس که مي گفت دوستم دارد عاشقي نبود که به شوق من امده باشد رهگذري بود که روي برگهاي خشک پاييزي راه مي رفت صداي خش خش برگها همان اوازي بود که من گمان مي کردم ميگويد: دوستت دارم
*.*.*.*.*.*
! ...... اون كه مي گفت بدون تو مي ميره دروغ مي گه دلش جنس كويره ..... دروغ مي گه تو گوش نده به حرفاش ...... نگو هنوز مي خواي بموني باهاش ...... خيال نكن بدون اون مي ميري ...... بزار بره ...... نباشه جوون مي گيري
*.*.*.*.*.*
يه روز وقتي به گل نيلوفر نگاه مي کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شايد منم يه روزمثل گل نيلوفر تنها بشم. سريع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتي که ميبينم خودم مرداب شدم دنبال يه گل نيلوفر مي گردم که از تنهايي نميرم و حالا مي فهمم گل نيلوفر مغرور نيست اون خودشو وقف مرداب کرده