نه فیلمهای امروزی اونجوری که شما بدبینانه نگاه میکنید از درون تو خالی هستن نه فیلمهای کلاسیک خیلی باکیفیتن. باید خیلی جزئیتر به قضیه نگاه کرد. باید ببینیم تو چه زمونهای زندگی میکنیم.
مگه آدمای امروزی چقدر عمیق و باحوصله هستن که فیلماشون قرار باشه به همون اندازه یا بیشتر عمق داشته باشه و با حوصله باشه؟ خب فیلمسازها هم از دل همین آدما بیرون میان دیگه.
آدمای امروزی اسیر وسایل هستن. وسایل براشون معانی خاصی داره. لپتاپشون، تبلت یا موبایل، خونه، ماشین. زمانی که VHS تازه اومده بود یادمون نرفته. یا زمانی که واسه هر سیمکارت تلفن همراه باید نزدیک یکمیلیون هزینه میکردی و الآن با کمتر از ۱۰ هزار تومان میتونی دو تا شو بخری! ما با اشیاء بزرگ شدیم و با اشیاء و مادیات خو گرفتیم. عجله هم داریم. تو بچگیمون خیالپردازی میکردیم و روز به روز فاصله بین تخیلات ما و به حقیقتپیوستنشون با پیشرفت تکنولوژی کمتر و کمتر میشد. هر چی که فکر میکردیم غیرممکنه یه روز ممکن بشه، خیلی سریع ممکن میشد. کی ممکنش کرده بود؟ آدمهای بامغز اونور دنیا. پس تخیلمون مُرد. دیگه لازم نبود جاهطلبی داشته باشیم و آرزوهای بزرگ برای ممکنکردن چیزهای غیرممکن. لازم نبود ما هیچ تلاشی بکنیم؛ چون چندین دانشمند با تجربه تر از ما خیلی زودتر از اینکه فکرش به ذهنمون خطور کنه داشتن اونور دنیا روش کار میکردن ، پس با خیال راحت سرگرم MTV دیدن خودمون شدیم! آخه مایکل جکسون کلیپ جدیدشو بیرون داده بود و هیچ چیزی تو دنیا از این مهمتر نبود. حالا مایکل جکسون جاشو به لیدی گاگا داده. چه فرقی میکنه؟ ما همون نسلیم که بزرگ شده و حالا از قبل هم بیحوصلهتره. سکانس آخر «شبکه اجتماعی» بهترین تعریف برای نسل ما بود. رومئو در پایان قصه بعد از مدتها خودداری و نگهداشتن غرورش، بالاخره به ژولیت گفت با من دوست میشی؟ و پشت مانیتور دائم داشت صفحه رو رفرش میکرد تا لحظهای که ژولیت بالاخره جوابشو بده.
البته ریتم سریع تدوین در هالیوود قضیهش فرق میکنه و همیشه بوده. سیستم هالیوود خیلی به زندگی مردم نزدیکه چون یه صنعته و رابطه مستقیم با مخاطب داره. اگه فیلمی با معیار attention span مخاطب زمانه خودش حوصلهسربر باشه خب نمیفروشه و کارگردانش ضرر میکنه پس خود به خود اون فیلمساز مجبوره فیلم بعدیشو جوری بسازه که این مخاطبو راضی کنه و بتونه درآمد داشته باشه. پس اصلاح میشه و در نهایت اونایی رو صحنه باقی میمونن که به این نیازهای مخاطب توجه نشون بدن. پس اسکورسیزی سهبعدی میسازه، تارانتینو آهنگ رپ تو فیلمش میذاره و نولان هم که اسپیلبرگ دومه و تماما در تلاش برای ارضای مخاطب. حالا نوع مخاطب فرق میکنه ولی حتا پل اندرسون هم نمیتونه فیلمی با ریتم کند بسازه هر چقدر هم که بخواد شخصیت هنری فیلمهاشو خدشهدار نکنه و به معیارهای کوبریکی وفادار بمونه. این مخاطب توئه و اتفاقا خود این آدمها نسلی هستن که اکثرا از سنین کم خورهفیلم بودن و اتفاقا attention span خودشونم درطی این سالها فکر نمیکنم خیلی بالا مونده باشه! کلا ریتم سریع تدوین لزوما چیز خوب یا بدی نیست. بلکه نیاز زمانه است و چیزی که توجه پایین مخاطب امروزی طلب میکنه.
در این شرایط تنها کاری که آدم بتونه بکنه اینه که از خودش شروع کنه و توجهشو بالا ببره. دیدن موزیکویدئوها واقعا برای توجه مثل سم میمونه. چون ریتماشون اونقدر تنده که ذهن ما رو بدعادت میکنن. جوری که وقتی فیلم هم میبینیم انتظار داریم سریع کات بخوره وگرنه خسته میشیم. تو زندگی واقعیمونم بهمون صدمه میزنه و زده و خواهد زد. نمیدونم به حرکات پاهامون توجه کردید که مثلا وقتی تو یه جمعی میشینی و یه استادی شروع به حرف زدن میکنه و حوصلهت سرمیره پاها خود به خود شروع به حرکت و چپوراست رفتن مداوم میکنن!
نمیدونم به این دقت کرده بودین یا نه؟! این حرکتو خیلی من دیدم هم پاهای خودم هم پاهای دیگران انجام بدن!
کلا ما همینیم که هستیم! سینما نباید بهانه بیاره. فیلمهای هیچکاک خیلی سریعتر از فیلمهای زمان خودش بودن شاید به خاطر همین هنوزم میشه دیدشون و حوصله آدم سر نمیره. یا وایلدر حتی. شاید زمانه ما اتفاقا نیاز به یه فیلمساز با ذهنیت MTV داره تا نجاتمون بده. تا توجه کسی رو جلب نکنی چطور میتونی درمورد اشتباهاتش بهش هشدار بدی؟ سینما به درد تودهها میخوره و باید اونا رو هدف قرار بده. بهترین راه حل تمام مشکلات، زندگیکردن باهاشونه. فیلمسازهایی که این مسائل رو embrace میکنن ولی همزمان باهاشون کشتی هم میگیرن و به سادگی اونا رو نمیپذیرن، اونا هستن که سرآخر اسمشون سر زبونها خواهد موند. آدمهای نسل ما بیشتر از همیشه به وجدان نیاز دارن و مدتهاست که وجدانهامون به خواب رفتن. رفتن به سینما موقعییه که ناخودآگاه ما به رو میاد و کار یک کابوس کارساز رو برامون انجام میده. باید از این فرصت نهایت استفاده رو کرد.
پ.ن. ادامه بدین بحثهاتون خیلی خوبه. تا حالا کجا بودین شماها؟ :happy: