DIXIE CHICKS
Registered User
- تاریخ عضویت
- 8 می 2007
- نوشتهها
- 1,124
- لایکها
- 661
- هر زنی برای مرد خودش تا حدودی مادر هم هست. اما ما هیچ وقت چیزهایی رو که به معشوقمان می گوییم به مادرمان نمی گوییم.
//
"یک زن رویایی که کاملا در خدمت تو بود، تنها مقصد و مقصودش مواظبت از تو بود، تا تو را آماده کند برای روزی که تو دنیای واقعی باهاش رو به رو می شدی، آره، حق داری، اگر همچو آدمی را رد می کردی دیوانه بودی. آه، لئون، مردها خیلی آسیب پذیرند."
//
- چیزی که بیشتر از همه نارحتت می کرد این بود که بهت بگویند بچه مزلف؟
- این از همه دردناک تر بود.
- خب، این از آن چیزهایی است که ما نمی توانیم کاریش بکنیم، این که دیگران چه اسمی روی ما می گذارند. ما فقط می توانیم تصمیم بگیریم خودمان را به چه اسمی بخوانیم.
//
- توی یک اتاق بزرگ تیره و تار بودیم، انگار توی یک قصر، او پنجره ها را یکی یکی باز کرد، بعد نور نارنجی رنگ عجیبی ریخت توی اتاق، وادارم کرد توی نور نفس بکشم، بعد به ام گفت: " بهترین لحظه توی زندگی وقتی است که نمی دانی چه باید بکنی چون، پسرم، فقط آن وقت است که کشف می کنیم چه قدرت پنهانی داریم." تو این حرف رو می ردی؟
- بفهمی نفهمی از آن فلسفه بافی های آبکی ست، اما احتمالا می زدم. آن وقت بود که بهت پیشنهاد کرد بروی دنبال جعل خط و امضای آدم های دیگر؟
اعتماد نوشته ی آریل دورفمن ترجمه ی عبدالله کوثری
//
"یک زن رویایی که کاملا در خدمت تو بود، تنها مقصد و مقصودش مواظبت از تو بود، تا تو را آماده کند برای روزی که تو دنیای واقعی باهاش رو به رو می شدی، آره، حق داری، اگر همچو آدمی را رد می کردی دیوانه بودی. آه، لئون، مردها خیلی آسیب پذیرند."
//
- چیزی که بیشتر از همه نارحتت می کرد این بود که بهت بگویند بچه مزلف؟
- این از همه دردناک تر بود.
- خب، این از آن چیزهایی است که ما نمی توانیم کاریش بکنیم، این که دیگران چه اسمی روی ما می گذارند. ما فقط می توانیم تصمیم بگیریم خودمان را به چه اسمی بخوانیم.
//
- توی یک اتاق بزرگ تیره و تار بودیم، انگار توی یک قصر، او پنجره ها را یکی یکی باز کرد، بعد نور نارنجی رنگ عجیبی ریخت توی اتاق، وادارم کرد توی نور نفس بکشم، بعد به ام گفت: " بهترین لحظه توی زندگی وقتی است که نمی دانی چه باید بکنی چون، پسرم، فقط آن وقت است که کشف می کنیم چه قدرت پنهانی داریم." تو این حرف رو می ردی؟
- بفهمی نفهمی از آن فلسفه بافی های آبکی ست، اما احتمالا می زدم. آن وقت بود که بهت پیشنهاد کرد بروی دنبال جعل خط و امضای آدم های دیگر؟
اعتماد نوشته ی آریل دورفمن ترجمه ی عبدالله کوثری