• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

تاپیک درباره رفاقت و دوستی

رفیق پایه دارید ؟

  • دارم

    Votes: 26 31.0%
  • ندارم

    Votes: 31 36.9%
  • رفاقت تعطیل

    Votes: 27 32.1%

  • Total voters
    84

epsi1on

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2008
نوشته‌ها
940
لایک‌ها
2,616
یه زاویه حاده رو در نظر بگیر. دو ضلع زاویه اولش با هم تلاقی دارن، اما هرچی که میگذره از هم دورتر میشن... فقط در یک حالت امکان داره که این دو ضلع از هم دور نشن، زاویه بینشون صفر باشه. من و یکی از دوست هام اینجوری هستیم. از دبیرستان تا الان با هم هستیم. واقعا زاویه بینمون صفره. دقیقا مثل هم فکر می کنیم:D
حالا اگر زوایه بین دو تا دوست صفر نباشه، با گذشت زمان از هم دور میشن، اما در مسیرشون با اضلاع زوایای دیگه تلاقی میکنن و دوباره مدتی با اون ها هستن تا از هم دور بشن. کلا مسیر زندگی ما یک خطه ! این خط ممکنه با خطوط زیادی تلاقی داشته باشه و بر حسب انطباقش با اون خطوط، مدتی رو نزدیکشون باشه
در مورد ازدواج و خانواده یا دوستان خیلی صمیمی، آدم حتی خط و مسیر خطش رو عوض می کنه تا همیشه بر خط همسرش یا خانوادش یا دوست صمیمیش، تطابق داشته باشه.... اما این تغییر زاویه و جهت رو برای 100 نفر نمیشه انجام داد.... فوق فوقش برای اعضای خانواده و 2-3 نفر دوست صمیمی
اوه مای گاد، لوک هِر هو ایز تاکینگ اِباوت سایکولوجیک عِستافف!
 

koosharz

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2012
نوشته‌ها
3,623
لایک‌ها
9,551
سن
30
محل سکونت
شمال
آقا من این اشتباه تایپی( زوایه= زاویه) رو دیروز تصحیح کردم، چرا دوباره برگشت ؟:eek:o_O


:p:p:p کوشا اخیرا در اذیت کردنت لذتی هست که در اذیت کردن مهران نیست:D
مهران رو اذیت نکن:general210:
 

moein_moein

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 سپتامبر 2015
نوشته‌ها
17
لایک‌ها
8
سن
30
من فکر میکردم دوستی یه چیز عادیه و همه یه چار پنج تا دوست صمیمی رو دارن، ولی الان که نظرات رو میخونم خدا رو شاکرم که حداقل تو این یه مورد ینی برقراری رابطه دوستی مشکلی ندارم، تو ذاتمه، با هرکی دو کلمه حرف میزنم رفیق میشم
الان که همسنام که باهاشون دوست بودم دارن کم کم بزرگ میشن و میرن سر کار، خیلی جاها که میرم میبینم دوستم پشت میز یا دخل نشسته میگه مهمون ما باش:general406: تازه هنوز اون دوستام که دارن پزشکی میخونن نرفتن سر کار:general703:
واقعا خوش بسعادتون. البته طبق گفته دوستان سال ها بعد باید ببینی همچین رفتاری باهات دارن یا نه.... نظر من هرکسی که این جواب رو میخوه بدونه که باید و باید و باید 1 دوست خیلی خیلی خیلی نزدیک و صمیمی تو زندگی داشته باشی تا بتونی زندگی کنی .... این نظر شخصیمه ولی از چند نفر دیگه بابت این حرفم تائید گرفتم ..
 

mamad_j_k

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
16 نوامبر 2003
نوشته‌ها
230
لایک‌ها
2,222
محل سکونت
طهران
به نظر من دوستی باید بر پایه منطق باشه و نه احساسات. هرکسی مسئول مستقیم زندگی خودشه. اصلا معنی داره کسی جای دوستش که زده با ماشین یه نفر و کشته بشینه پشت فرمون؟! همچین چیزی منطقی هست یا نه؟
به نظرم اگه یه رابطه دوستی از روی احساسات باشه کلا درست نیست و باید قطع بشه. اگه در یه رابطه دوستی توی معذوریت قرار میگیرید. نمیتونید حرفتون رو بزنید. توی رودربایستی قرار میگیرید. بهتره اون رابطه رو تموم کنید.
من میدونم اکثر دوستان (نه همه) کم و سن سال هستند و از روی احساسات تصمیم گیری های عجولانه انجام میدن و به قول خودتون "مرام کشی و ..." می کنند برای رفیق هر کاری می کنن. ولی اینا از روی بی تجربگی هست. آخر همه اینا اگه نه، اخر اکثرشون نارو زدن و فریب و نامردیه. وقتی سن شخص بالاتر میره می بینه چه رفتارهای مضحک و مسخره ای انجام داده در گذشته.
من خودم دوستانی دارم که همونطور که گفتم دوستیمون منطقی هست. گرو کشی نمیکنیم و اگر هم کاری برای هم انجام میدیم از روی چوب خط کارهای طرف مقابل نیست. من دوستی دارم که سخت بیمار بوده و چون کسی رو نداشته بهش برسه، چند روز وقتم رو گذاشتم بردمش بیمارستان و آزمایش و ... این منطقیه ولی اینکه برای دوست کاری انجام بدم که امنیت زندگی خودم از نظر قانونی زیر سوال بره یا بخوام عمل خلاف عرف و هنجاری انجام بدم فقط به دلیل اینکه دوستم خطایی انجام داده، این منطقی نیست.
یه سری باورهای دیگه دارم بصورت کلی با هر شخصی که باهاش ارتباطی دارم. معمولا با آدمهای خشک مذهبی که تلاش می کنند خودشون رو متشرّع و معتقد نشون بدهند، رابطه ندارم چون اونها بر اساس متر کج فهمی خودشون هرجا که نیاز باشه تبصره و ماده میزنن و عمل نادرست خودشون رو رفع رجوع می کنند مثل وقتی که کارشون گیره رشوه میدن و دروغ میگن و تملق میگن و ...
همیشه سعی می کنم با افرادی رابطه دوستی (منطقی!) داشته باشم که سری توی سرها داشته باشن. این رفاقت هایی که دو یا سه نفر مدام پشت یه موتور تو خیابون دور دور میکنن یا توی قهوه خونه و ... شوخی های سخیف انجام میدن و همدیگه با با الفاظ زشت مثل "چطوری مادر فلان" و ... خطاب می کنند خیلی خیلی خیلی قبیج و زننده هست و اونجور آدما کلا برای هم ساخته شدن و از نظر اومانیستی برام از یه گوسفند هم بی ارزش تر هستند! دوستانی که من دارم و رابطه های دوستی که دارم خلاصه میشه در رابطه های کاری، فنی، تحصیلی و شغلی با افرادی که معمولا در مسائل مورد علاقه خودم سررشته دارند و میتونیم با هم تعامل داشته باشیم. تعدد دوستان برام اصلا مهم نیست. یه دوستی دارم منتقد هنرهای نمایشی و سینما هست گهگاهی با هم تئاتر میریم یا فیلمی نگاه میکنیم یا بحث میکنیم در مورد تغییرات هنر و سینما و ... و از مصاحبت با هم لذت می بریم. شوخی هایی که می کنیم در دایره ادب هست و نه مثل بچه های 17-18 ساله که مترصد انداختن تکه های چیزدار به همدیگه و خانواده هم هستند. دوستان دیگه ای که دارم یا نوازنده و صدابردار و متخصص الکترونیک هستند یا تو کار نشر و فروش کتاب. نکته آخر اینکه هر چقدر دوستان خوبی داشته باشید و هرچقدر منطقی باشید در دوستی، بازهم یه ضریبی برای خطای انسانی در نظر بگیرید. یه دوست هر چقدر هم خوب باشه شما نباید اون رو در موقعیتی قرار بدین که اصول رابطه دوستی که برقرار هست رو زیر پا بزاره.
اوه چقدر حرافی کردم! انگشتام درد گرفت.


شاید لازم باشه بازخوانی بشه :general709:
 

farzad.sadeshi4

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 فوریه 2014
نوشته‌ها
967
لایک‌ها
467
سن
36
سلام

یه مدته با یکی دوستم
حس میکنم دوسش دارم

واقعن میگم. مسخره نکنید

هیچ کس و قبلن اینقدر دوست نداشتم
وضعشون هم متوسطه

میگه گوشی ندارم. یعنی گوشی خوب
به نظرتون واسش بگیرم؟

ابلهی نیست؟ احمقی نیست؟

ممنون
 

davodmg

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2014
نوشته‌ها
1,150
لایک‌ها
1,311
محل سکونت
تهران
رفاقت رو من فقط در حد بیرون رفتن و گپ و گفت میبینم . تا حالا هم هیچ انتظاری از دوستام نداشتم . حتی اگه تو چاهم بیوفتم از دوستام کمک نمیگیرم . چون دوست ندارم منت کسی سرم باشه !
رفاقت به اون معنی که دوستت جونشو برات بده قسم میخورم الآن نیست واگه باشه خریته ! همین که گاهی اوقات چی بشه حالتو بپرسن بسه . البته خوب حقم دارن , هرکی دنباله زندگی خودشه , آدم وقت نمیکنه حال اینو اونو بپرسه .


من چند وقته یه دوست گربه پیدا کردم:general406:
CF خیلی خوبه منم دارم :general406: البته قصدمون ازدواجه :general504::general703::general703::general703:
دوست گربه رو فکر کردم من اختراع کردم , میخواستم ثبتش بکنم , آرزوهامو خراب کردی :general505:
 

davodmg

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2014
نوشته‌ها
1,150
لایک‌ها
1,311
محل سکونت
تهران
سلام

یه مدته با یکی دوستم
حس میکنم دوسش دارم

واقعن میگم. مسخره نکنید

هیچ کس و قبلن اینقدر دوست نداشتم
وضعشون هم متوسطه

میگه گوشی ندارم. یعنی گوشی خوب
به نظرتون واسش بگیرم؟

ابلهی نیست؟ احمقی نیست؟

ممنون
سلام
اگه واقعا دوسش داری و ارزششو داره ( هم جنس یا جنس مخالف ) بگیر براش :general406: نه آیفون سیییکس . یه چیز جم و جور .
منم خعلیی پسر خوبیییمااااا :general505::general709: دوسم نداررری ؟ نیگا کن عکس پروفایلمم خودمم :D ( آدام لمبرته ها , فردا پا نشم ببینم 100 تا پی ام اومده مثل " سلام جییگر " و ... ! :general703: ) بیا بیژم :oops: در ضمن یه پنت هاوس دیدم تو زعفرانیه , پنت هاوس ندارم , میخریش ؟ :general709::general703:
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
اینجا چه خبره
 

omidss3

Registered User
تاریخ عضویت
24 مارس 2014
نوشته‌ها
1,111
لایک‌ها
1,449
والا با وضع این دوره با اعضای خونواده هم نمیشه ساخت چه برسه به دوست!!
 

امیر.ع

Registered User
تاریخ عضویت
24 جولای 2013
نوشته‌ها
316
لایک‌ها
244
محل سکونت
شیراز

omidss3

Registered User
تاریخ عضویت
24 مارس 2014
نوشته‌ها
1,111
لایک‌ها
1,449
وضعیت اقتصادی سیاسی منظورت نیست که ایشالا؟ چون هیچ ربطی نداره
نه بزرگوار منظورم عوض شدن نوع روابطه...احترام،اعتماد و خیلی چیزای دیگه کمتر شدن این چیزایی هم که گفتی کم تاثیر نمیزاره البته به صورت غیر مستقیم
 

Hamid_KK

Registered User
تاریخ عضویت
23 ژوئن 2015
نوشته‌ها
560
لایک‌ها
6,722
به نظرم روبات انسان نما قابل اعتماد ترین موجودی هست که در این دنیا بوجود خواهد آمد
بچه ها پایه باشن AIش رو دوره همی می نویسیم
سیم کشی و چسبودن آهن هاش بهم رو هم می دیم دکتر افتک انجام بدن
 

a1a1

Registered User
تاریخ عضویت
5 آگوست 2007
نوشته‌ها
232
لایک‌ها
146
این متن خیلی عالی بود....
از همون بچگی تنها بودم و تنها بازی میکردم با خودم. دبستان که شد مادرم دستمو گرفت و برد پیش یکی گفت باهم دوست شین.دوست موندیم سالها تا سال اول دبیرستان. مدرسه هامون جدا شد و دوستای جدیدی پیدا کرد.من تنها موندم نشد برم همون مدرسه ای که توش درس میخوند.خیلی سعی کردم دوباره دوستی برقرا بشه اما نشد. هروقت گله میکردم که چرا ؟ میگفت کاردارم و سرم شلوغه.ازش میپرسیدم تونستی دوستی پیدا کنی؟ گفت آره اما نه مثل تو ( من ) ... یه مدت کوتاه ارتباط کمی داشتین در حد اس اما همونم دیگه نبود... سر یه سری مسائل 1 سال مدرسه نرفتم ... تو اون مدت هیچ دوستی نداشتم ... همه هم سن و سالام رو میدیم که با دوستاشونن و من هیچکس رو نداشتم . بالاخره رفتم مدرسه دوست داشتم باهم سن خودم دوست بشم واسه همین با سال سومی ها گشتم.من دوم دبیرستان بودم و اونا سوم... با یکیشون با هزار بدبختی دوست شدم ... 5 ماه بیشتر دوست نبودیم.با من نمیگشت-سر جمع 3 یا 4 بار رفتیم بیرون باهم. من حرف نمیزدم .. چون کم حرف بودم.اما اگه حرفم میومد حرف بیخود نمیزدم .اشتباهی هم نداشتم و مشکلی هم نبود. رفتم کربلا ..از حضرت ابوالفضل التماس کردم کاری کنه دوست باشیم و بتونم یه دوست خوب پیدا کنم... 2 هفته بعد از اومدنم بهم گفت : ما اخلاقمون به هم نمیخوره.فرقشون زمین تا آسمونه.. آخه اون سیگار میکشید و .... من اما نه ... گفت برو دنبال یکی دیگه باش .... خیلی سئختم تموم 3 ماه تابستون رو گریه میکردم مثل سگ پا سوخته ... با پدرم کمی درددل کردم و گفت اشکالی نداره برو دوستای دیگه پیدا کن ... سال سوم دبیرستانم شروع شد و بچه های کلاسمون همه بودن.از میون اون 30 خوردی نفر چند نفر چشمم رو گرفتن برای دوستی چون زیر نظرشون داشتم.یکیشون اسمش امیر حسین بود.به خودم میگفتم یعنی میشه این بشه دوست صمیمیم؟ خلاصه روز تولدم تو آذر ماه دوستی ما صمیمی شد بهش گفتم خوشم اومده ازت و ... از سال 91 تا به حال با هم بودیم-.جدای از امیر من 2 رفیق دیگه داشتم.یکیشون x و یکی y . y به رابطه ی من با امیر حسودی میکرد...اخلاقش رو من تاثیر گذاشت.مثلا میگفت چرا بیرون رفتین به من نگفتین . چرا با من میای بیرون با اون نمیای ؟ چرا فلان جا رفتین ؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟ و هزاران چرای دیگه ... کم کم اخلاقش رو من تاثیر گذاشت. رو رابطه ام با امیر ... منم تاثیر پذیر بودم.باعث جدایی کوتاه شد بینمون... باهاش قطع رابطه کردم.چون امیر و مثل برادرم میدونستم. از طرفی شخص دیگری باعث شد اعتماد امیر نسبت به من هیچ بشه که با صحبت های منطقی دوباره اعتماد برگشت... خیلی صمیمی بودیم..همه مارو باهم میدیدن.. پدر مادرم میدونستن با امیرم خیالشون جمع بود.بزرگترین نعمت زندگیم بود بعد مادرم. کم کم دیدم دارم وابسطه میشم بهش ...یه کمی ارتباطو کم کردم که خراب شد و باهام سرد شد .3 ماه اول 94 رو به سختی گذروندم و از تابستون امسال باهام خوب بود.تا اینکه یکی از همکلاسی هامون در حقم نامردی کرد و سرم کلاه گذاشتو بنام من حساب باز کرد.با مدارک جعلی .. دادگاهی شد و سابقه دار.گذشت ... بار دوم هم اینکارو کرد. دوستم امیر بجای اینکه طرف منو بگیره طرفدار اونو کرد و گفت چوبشو داری میخوری.آخه خدا قبول ...اما 1 بار ...نه دو بار... اعصابم بهم ریخت که طرفدارشه.. به دوستم x گفتم : با امیر هستی نیا بیرون دنبالم. نمیتونم امیرو ببینم چون طرفدارشه و اعصابم بهم میریزه.آخه انتظار ندارم رفیق فابریکم طرفدار اون باشه ... به گوش امیر رسید و قطع رابطه کرد.باهاش حرف زدم و گفت صمیمیتی دیگه در کار نیست و در حد 10 % بیشتر نمیتونم باشم باهات.من چاره ای نداشتم. ازش فرصت خواستم اما نداد.چون مسائلی در گذشته بوده و ذکر کردم... همیشه باهام بود.حتی از X هم بیشتر بود.دوتا رفیق نزدیک داشتم.امیر حسین و x .امیر یه درجه بالاتر بود برام. الان که امیر اینجوره .. x هم به تابعیت از اون باهام زیاد ارتباطی نداره. الان ایمرحسین و x و y شدن دوست اما من هیچ ....
دوست واقعی بودم یا نبودم نمیدونم .. همیشه سعی میکردم براش بهترین باشم ... کلا با همه ی آدمای زندگیم امیر فرق داشت ... بزرکتر از سنش میفهمید ... به موزیک واهنگسازی خیلی علاقه داشت. تنظیم کننده هم هست و باچند نفر هم کار کرده. همیشه دوست داشتم یه جوری تو کارش بهش کمک کنم..اما اصلا دوست نداشت زورکی باشه...منم بیخیال شدم.. دوستی ما مثل بچه های 19-20 ساله نبود.. شوخی هامون با فحش و بد و یراه نوبد... مثل بقیه همسن وسال هامون فحش ماردو خونواده بهم نمیدادیم.. از الفاظ تو فیلم ها و شوخی های تو فیلم ها استفده میکردیم.. خوب و خوش ... عالی بود یعنی.نمیدونم چی بگم که درکش کنین. هم با شخصیت بود هم با فهم و درک.. همیشه همراهم بود .. حیف که دیگرا ازم گرفتنش ... الان حتی پیام هم نمیده .. قدیما هر وقت کم حرف میزدم یا بی حوصله بودم یا ... خودش پیام میداد چه خبر؟ خوبی ؟ کجایی؟؟ بیرون میریم؟؟ چته ؟؟ همیشه یه بحثی رو میاورد و باهم حرف میزدیم تا خود صبح ...خوش بحال هرکسی که بهش نزدیکه.
خیلی حال کردم دمت گرم
خیلی وقت بود اینهمه صداقت یجا ندیده بودم
 

Hamid_KK

Registered User
تاریخ عضویت
23 ژوئن 2015
نوشته‌ها
560
لایک‌ها
6,722
این متن خیلی عالی بود....
از همون بچگی تنها بودم و تنها بازی میکردم با خودم. دبستان که شد مادرم دستمو گرفت و برد پیش یکی گفت باهم دوست شین.دوست موندیم سالها تا سال اول دبیرستان. مدرسه هامون جدا شد و دوستای جدیدی پیدا کرد.من تنها موندم نشد برم همون مدرسه ای که توش درس میخوند.خیلی سعی کردم دوباره دوستی برقرا بشه اما نشد. هروقت گله میکردم که چرا ؟ میگفت کاردارم و سرم شلوغه.ازش میپرسیدم تونستی دوستی پیدا کنی؟ گفت آره اما نه مثل تو ( من ) ... یه مدت کوتاه ارتباط کمی داشتین در حد اس اما همونم دیگه نبود... سر یه سری مسائل 1 سال مدرسه نرفتم ... تو اون مدت هیچ دوستی نداشتم ... همه هم سن و سالام رو میدیم که با دوستاشونن و من هیچکس رو نداشتم . بالاخره رفتم مدرسه دوست داشتم باهم سن خودم دوست بشم واسه همین با سال سومی ها گشتم.من دوم دبیرستان بودم و اونا سوم... با یکیشون با هزار بدبختی دوست شدم ... 5 ماه بیشتر دوست نبودیم.با من نمیگشت-سر جمع 3 یا 4 بار رفتیم بیرون باهم. من حرف نمیزدم .. چون کم حرف بودم.اما اگه حرفم میومد حرف بیخود نمیزدم .اشتباهی هم نداشتم و مشکلی هم نبود. رفتم کربلا ..از حضرت ابوالفضل التماس کردم کاری کنه دوست باشیم و بتونم یه دوست خوب پیدا کنم... 2 هفته بعد از اومدنم بهم گفت : ما اخلاقمون به هم نمیخوره.فرقشون زمین تا آسمونه.. آخه اون سیگار میکشید و .... من اما نه ... گفت برو دنبال یکی دیگه باش .... خیلی سئختم تموم 3 ماه تابستون رو گریه میکردم مثل سگ پا سوخته ... با پدرم کمی درددل کردم و گفت اشکالی نداره برو دوستای دیگه پیدا کن ... سال سوم دبیرستانم شروع شد و بچه های کلاسمون همه بودن.از میون اون 30 خوردی نفر چند نفر چشمم رو گرفتن برای دوستی چون زیر نظرشون داشتم.یکیشون اسمش امیر حسین بود.به خودم میگفتم یعنی میشه این بشه دوست صمیمیم؟ خلاصه روز تولدم تو آذر ماه دوستی ما صمیمی شد بهش گفتم خوشم اومده ازت و ... از سال 91 تا به حال با هم بودیم-.جدای از امیر من 2 رفیق دیگه داشتم.یکیشون x و یکی y . y به رابطه ی من با امیر حسودی میکرد...اخلاقش رو من تاثیر گذاشت.مثلا میگفت چرا بیرون رفتین به من نگفتین . چرا با من میای بیرون با اون نمیای ؟ چرا فلان جا رفتین ؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟ و هزاران چرای دیگه ... کم کم اخلاقش رو من تاثیر گذاشت. رو رابطه ام با امیر ... منم تاثیر پذیر بودم.باعث جدایی کوتاه شد بینمون... باهاش قطع رابطه کردم.چون امیر و مثل برادرم میدونستم. از طرفی شخص دیگری باعث شد اعتماد امیر نسبت به من هیچ بشه که با صحبت های منطقی دوباره اعتماد برگشت... خیلی صمیمی بودیم..همه مارو باهم میدیدن.. پدر مادرم میدونستن با امیرم خیالشون جمع بود.بزرگترین نعمت زندگیم بود بعد مادرم. کم کم دیدم دارم وابسطه میشم بهش ...یه کمی ارتباطو کم کردم که خراب شد و باهام سرد شد .3 ماه اول 94 رو به سختی گذروندم و از تابستون امسال باهام خوب بود.تا اینکه یکی از همکلاسی هامون در حقم نامردی کرد و سرم کلاه گذاشتو بنام من حساب باز کرد.با مدارک جعلی .. دادگاهی شد و سابقه دار.گذشت ... بار دوم هم اینکارو کرد. دوستم امیر بجای اینکه طرف منو بگیره طرفدار اونو کرد و گفت چوبشو داری میخوری.آخه خدا قبول ...اما 1 بار ...نه دو بار... اعصابم بهم ریخت که طرفدارشه.. به دوستم x گفتم : با امیر هستی نیا بیرون دنبالم. نمیتونم امیرو ببینم چون طرفدارشه و اعصابم بهم میریزه.آخه انتظار ندارم رفیق فابریکم طرفدار اون باشه ... به گوش امیر رسید و قطع رابطه کرد.باهاش حرف زدم و گفت صمیمیتی دیگه در کار نیست و در حد 10 % بیشتر نمیتونم باشم باهات.من چاره ای نداشتم. ازش فرصت خواستم اما نداد.چون مسائلی در گذشته بوده و ذکر کردم... همیشه باهام بود.حتی از X هم بیشتر بود.دوتا رفیق نزدیک داشتم.امیر حسین و x .امیر یه درجه بالاتر بود برام. الان که امیر اینجوره .. x هم به تابعیت از اون باهام زیاد ارتباطی نداره. الان ایمرحسین و x و y شدن دوست اما من هیچ ....
دوست واقعی بودم یا نبودم نمیدونم .. همیشه سعی میکردم براش بهترین باشم ... کلا با همه ی آدمای زندگیم امیر فرق داشت ... بزرکتر از سنش میفهمید ... به موزیک واهنگسازی خیلی علاقه داشت. تنظیم کننده هم هست و باچند نفر هم کار کرده. همیشه دوست داشتم یه جوری تو کارش بهش کمک کنم..اما اصلا دوست نداشت زورکی باشه...منم بیخیال شدم.. دوستی ما مثل بچه های 19-20 ساله نبود.. شوخی هامون با فحش و بد و یراه نوبد... مثل بقیه همسن وسال هامون فحش ماردو خونواده بهم نمیدادیم.. از الفاظ تو فیلم ها و شوخی های تو فیلم ها استفده میکردیم.. خوب و خوش ... عالی بود یعنی.نمیدونم چی بگم که درکش کنین. هم با شخصیت بود هم با فهم و درک.. همیشه همراهم بود .. حیف که دیگرا ازم گرفتنش ... الان حتی پیام هم نمیده .. قدیما هر وقت کم حرف میزدم یا بی حوصله بودم یا ... خودش پیام میداد چه خبر؟ خوبی ؟ کجایی؟؟ بیرون میریم؟؟ چته ؟؟ همیشه یه بحثی رو میاورد و باهم حرف میزدیم تا خود صبح ...خوش بحال هرکسی که بهش نزدیکه.
یه جوری نوشتی انگار یه رابطه عاشقانه بین دختر و پسر بوده :D
 

F-5

Registered User
تاریخ عضویت
8 نوامبر 2015
نوشته‌ها
288
لایک‌ها
2,431
سن
25

* کدخدا

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2015
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
626
محل سکونت
سرزمین جماعت خواب ، جماعت خواب زده ، ملت چورتی
امروز یکیشون تصادف کرد وقتی من رسیدم خون تو دهنش بالا میزد امشب تو بیمارستان بستریه غمگینم نمیتونم اونجا حضور داشته باشم :( چرا همیشه خوب هاش میرن :( ؟؟
 

moein_moein

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 سپتامبر 2015
نوشته‌ها
17
لایک‌ها
8
سن
30
خیلی حال کردم دمت گرم
خیلی وقت بود اینهمه صداقت یجا ندیده بودم
نمیدونم ...اا الان دوباره شدیم همون رفیقای سابق که بودیم.. لطف خدا بود.این دو سه ماه اخیر رو واقعا برام سنگ تموم گذاشت و منم تلافیشو کردم <3
 

moein_moein

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 سپتامبر 2015
نوشته‌ها
17
لایک‌ها
8
سن
30
یه جوری نوشتی انگار یه رابطه عاشقانه بین دختر و پسر بوده :D
برداشت بد کردین شما
:general406:
چیزی جز دوستی و رفاقت خالص نیست.چیزی که همین الان حاکمه بینمون
 

Dodge Super Bee

Registered User
تاریخ عضویت
12 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
1,146
لایک‌ها
16,870
زوفیلیا کم داشتیم در پی تی که رویت شد
 
  • Like
Reactions: F-5
بالا