• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

تاپیک درباره رفاقت و دوستی

رفیق پایه دارید ؟

  • دارم

    Votes: 26 31.0%
  • ندارم

    Votes: 31 36.9%
  • رفاقت تعطیل

    Votes: 27 32.1%

  • Total voters
    84

manager_66

Registered User
تاریخ عضویت
9 نوامبر 2008
نوشته‌ها
349
لایک‌ها
1,573
محل سکونت
مشــهد
:general609:
رفاقت تعطیله میاد بویِ بدش :general502:
تو مرد نیستی ، مرد دیدی بکش روی سرت ;)
 

masoodregister

Registered User
تاریخ عضویت
4 مارس 2010
نوشته‌ها
374
لایک‌ها
120
محل سکونت
Boushehr
اقا رفیق و رفاقتا به باد رفته،اگه میخوای کسی رفیقت باشه و بتونی روش حساب کنی سعی کن فاصله ات رو باهاش حفظ کنی؛نه زیاد ازش دور باش،نه زیاد نزدیک؛دقیقا همونجا وایسا که بیشترین آرامش رو داری!
این آدما که بیشترین تایم رو باهاشون میگذرونی واسه خنده و دورهمی و ... اینا دوستای موقتن با رفیق اشتباهشون نگیر،وقتی دوره اش تموم شد دیگه حتی حوصله نداری جواب تلفنشون رو بدی؛مث خودشون باش و زیاد مرام و معرفت واسشون نزار که میشه حق مسلموشون و اگه روز نزاری میشن طلبکارت! خودم زیادسرم اومده که میگم! موفق باشید دوستان!
 

تسلا

Registered User
تاریخ عضویت
31 جولای 2010
نوشته‌ها
877
لایک‌ها
943
محل سکونت
نقطه آبی کمرنگ
مدتها پیش داستانی در مورد یک استاد ذن خوندم که شخصی پیش این استاد میاد و میگه: من میخوام به این شهر نقل مکان کنم. مردم این شهر چطور آدمایی هستند؟ استاد میپرسه مردم شهری که تو باهاشون زندگی میکنی چطور آدمایی هستند؟ میگه: آدمهای متقلب و دورو و بدی . استاد میگه: مردم این شهر هم همینطور هستند. مدتی بعد شخص دیگری میاد و ازش میپرسه: من میخوام به این شهر نقل مکان کنم. مردم این شهر چطور آدمهایی هستند؟ استاد میپرسه مردم شهری که تو باهاشون زندگی میکنی چطور آدمهایی هستند؟ میگه آدمهای مهربان و خوبی هستند. استاد میگه: مردم این شهر هم همینطور هستند.

هدفم از این داستان این بود که بگم شاید بد نباشه یه نگاه صادقانه و بیطرفانه به خودمون داشته باشیم. شاید ما فقط ضعف های همدیگر رو می بینیم. شاید اگر دوست خوبی نداریم دلیلش اینه که دوست خوبی نیستیم. چرا باید فقط آدمای بد به طرف ما جذب بشن؟ یعنی به غیر از ما، آدم حسابی توی این کشور وجود نداره؟
 

lejeuner

Registered User
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2012
نوشته‌ها
2,084
لایک‌ها
911
بحث جالبیه .
به نظر من رفاقت یک واژه متناهی هست . جمله ای که من به همه دوستانم میگم . رفیقی تو دنیا وجود نداره . هر کسی تا یه خطی باهاته تا یه مرزی باهاته . هر کسی تا یه سقفی پات میاد . حالا یکی در حد سخیف یکی در حد بیشتر اما همه تا یه مرزی باهاتن . حتی پدرت حتی مادرت . همه تا یه جایی پات میان . این واقعیت تلخ رو باید بااور کنی و با این تئوری زندگیت رو بسازی .
من اگر برای کسی کاری کنم هیچ توقعی ازش ندارم بابت همینم هیچکسی از دستم ناراحت نمیشه منم از دست کسی ناراحت نمیشم . با همه دوستم اما با هیچکس رفیق نیستم و این اساس زندگی ای هست که تونسته منو پایدار نگه داره .

نمونش : به نظر من یکی از دوستانم به نام X آدم خوبیه . اما به نظر دوست دیگری ایشون آدم نامرد و آشغالیه و ارزش برای رفاقت نداره . چرا این دو دیدگاه اینقدر متفاوته؟
- چون دوستمون آقای X کار لوازم روشنایی داره و دوست دیگر روزی به هوای دوستی میره پیشش و میخواسته جنس چکی برداره و طرف هم نداده اما من اگر تو جیبم پول نباشه هیچوقت این انتظار رو از اون آقای X ندارم که لوستر سه تومنی رو چکی بهم بده و فقط برای این میرم پیشش که ساعتی بگم بخندم و خاطره بسازم و برم . انتظاره که دیدگاه رو تعیین میکنه و این انتظار بر اساس اشتباه اساس رفاقت تشکیل میشه همون اساسی که هیچ رفیقی در دنیا وجود نداره
 
Last edited:

Noel Gallagher

کاربر فعال موسیقی و فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2009
نوشته‌ها
6,540
لایک‌ها
15,857
محل سکونت
in my Dream
هیچوقت یه رفیق واقعی نداشتم ! الانم فقط با دو سه نفر رابطه دارم که اونا هم چتر بازن!
همیشه رفاقتام یه طرفه بوده.پول دستی بهشون بدی , راننده شخصیشون باشی و هر موقع بهت نیاز دارن بهشون کمک کنی ولی حداقل یه بار جبران کارتو نبینی خیلی زور داره
دو ماه مریض بودم یکی یه زنگ نزد حالمو بپرسه ! تو اون مدت فقط یکی دو نفر اس ام اس دادن میای بریم بیرون!(همون نقش راننده شخصی!)
وقتی هم برنامه هاشون اوکی باشه و خرشون از پل بگذره دیگه یادت نمیوفتن
*** تو هر چی رفاقته!
 

Saul

Registered User
تاریخ عضویت
23 می 2015
نوشته‌ها
552
لایک‌ها
3,864
سن
33
محل سکونت
میان دیوار های سمی اتاقم
جهان و به دو قسمت اگه تقسيم کني‌ يه مرز باريکي وسطش ترسيم کني‌


حکمن يه عده خوبن و بقيه بدن چن تا رفيقنتو بقيه همه دشمنان


طرفه تو همه صافن و لوطي و با مرام طرفه ديگه حتما پليدن و هيولان


ولي‌ دروغه وقتي‌ بفهمي يه جنسن دوطرف اين وسط فقط تورو بازي دادن


تو ميشي‌ پله بقيه بالا مي‌رن ازت تو چشات نيگاه مي‌کنن و بهت ميخندن


ميشه دائم باهات از اميد و اعتماد بگن تو باور ميکني‌ اونا تو رو به گور ميسپارن


تو يه دستمال چرکي تو دستشون همين لجن روحشون و با تو پاک مي‌کنن
 

http2iran

Registered User
تاریخ عضویت
13 آگوست 2014
نوشته‌ها
346
لایک‌ها
1,772
محل سکونت
بَلمی به سوی بندر
دوست کمه ولی اگر واقعیش رو پیدا کردی سعی کن از دستش ندی . من دارم شاید اندازه انگشتان دست حدود 8 تا میشن ، 2 تاشون باهام مچ هستن ، ولی تا حدودی که مرز رفاقتمونه شاید 2 هفته همو نبینیم ولی وقتی میاییم پیش هم عادی انگار که 2 هفته همو ندیدیم کلآ ریلکسیم :)
 

aryan sTs

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 ژوئن 2014
نوشته‌ها
67
لایک‌ها
492
يه دونه دوست خوب دارم...بامرام.....به نظرم بايد از هر کسي به اندازه خودش وتواناييهاش توقع داشت...دوست کلمه بزرگيه.....خيلي کارا بايد انجام داد...تا ثابت بشه طرف واقعا دوست هست يانه...
 

afshin5

Registered User
تاریخ عضویت
5 اکتبر 2012
نوشته‌ها
1,979
لایک‌ها
1,548
محل سکونت
tehran

* کدخدا

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2015
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
626
محل سکونت
سرزمین جماعت خواب ، جماعت خواب زده ، ملت چورتی
دوست کمه ولی اگر واقعیش رو پیدا کردی سعی کن از دستش ندی . من دارم شاید اندازه انگشتان دست حدود 8 تا میشن ، 2 تاشون باهام مچ هستن ، ولی تا حدودی که مرز رفاقتمونه شاید 2 هفته همو نبینیم ولی وقتی میاییم پیش هم عادی انگار که 2 هفته همو ندیدیم کلآ ریلکسیم :)
خدا نعلتت کنه زیر خاکی بالا آوردی :D
ما افتک را دوست داریم و و او را به عنوان یکی از دوستان بر میگزینیم گاهی از راهنمایی های ایشان استفاده می کنیم گاهی هم بهش حمله میبریم اینم از مزایای دوستی ما با ایشان است :D
 

http2iran

Registered User
تاریخ عضویت
13 آگوست 2014
نوشته‌ها
346
لایک‌ها
1,772
محل سکونت
بَلمی به سوی بندر
خدا نعلتت کنه زیر خاکی بالا آوردی :D
ما افتک را دوست داریم و و او را به عنوان یکی از دوستان بر میگزینیم گاهی از راهنمایی های ایشان استفاده می کنیم گاهی هم بهش حمله میبریم اینم از مزایای دوستی ما با ایشان است :D
درود بر کدخدا . هنوز زنده ای فکر کردم منقرض شدی :D
کدخدا نیستی :general710::general711:
 

saeedboy68

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2012
نوشته‌ها
470
لایک‌ها
254
محل سکونت
ماتریکس
سلام
چرا دوستی های صمیمی چندین ساله از هم میپاشه؟
 

moein_moein

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 سپتامبر 2015
نوشته‌ها
17
لایک‌ها
8
سن
30
اگر می خواهی حالت همیشه خوب باشد
حالت را به حال دیگران گره نزن
خیالت راحت... تو که خوب باشی دیگران هم حالشان خوب است...

اگر می خواهی بدانی چه قدر برای دیگران عزیز و مهم هستی?
کافیست چند روزی سراغشان را نگیری!
نه اینکه خودت را لوس کنی! نه... هرگز
فقط چند روزی وظیفه سراغ گرفتن از حال دیگران را فراموش کن
در این صورت یا دلتنگت می شوند یا فراموشت می کنند
اگر دلتنگ و نگرانت شدند قدرشان را بدان
و به هر قیمتی که شده آنان را در کنار خود داشته باش
و اگر فراموشت کردند
به راحتی فراموششان کن... اینان همان هایی هستند که ترس را به تو آموختند... ترس از تنهایی و عدم توجه و تایید... آنها بابت نوازش های روحی که تو را می کنند
بهایش را نقد از تو طلب می کنند... گویا همیشه به آنها بدهکاری و این ترس در ناخودآگاهات
تو را همیشه مجبور می کند تا راضیشان نگه داری...

همیشه پروانه بودن نشانه عقل و انسانیت نیـــــــــــــــــــــــست....


این متن خیلی عالی بود....
از همون بچگی تنها بودم و تنها بازی میکردم با خودم. دبستان که شد مادرم دستمو گرفت و برد پیش یکی گفت باهم دوست شین.دوست موندیم سالها تا سال اول دبیرستان. مدرسه هامون جدا شد و دوستای جدیدی پیدا کرد.من تنها موندم نشد برم همون مدرسه ای که توش درس میخوند.خیلی سعی کردم دوباره دوستی برقرا بشه اما نشد. هروقت گله میکردم که چرا ؟ میگفت کاردارم و سرم شلوغه.ازش میپرسیدم تونستی دوستی پیدا کنی؟ گفت آره اما نه مثل تو ( من ) ... یه مدت کوتاه ارتباط کمی داشتین در حد اس اما همونم دیگه نبود... سر یه سری مسائل 1 سال مدرسه نرفتم ... تو اون مدت هیچ دوستی نداشتم ... همه هم سن و سالام رو میدیم که با دوستاشونن و من هیچکس رو نداشتم . بالاخره رفتم مدرسه دوست داشتم باهم سن خودم دوست بشم واسه همین با سال سومی ها گشتم.من دوم دبیرستان بودم و اونا سوم... با یکیشون با هزار بدبختی دوست شدم ... 5 ماه بیشتر دوست نبودیم.با من نمیگشت-سر جمع 3 یا 4 بار رفتیم بیرون باهم. من حرف نمیزدم .. چون کم حرف بودم.اما اگه حرفم میومد حرف بیخود نمیزدم .اشتباهی هم نداشتم و مشکلی هم نبود. رفتم کربلا ..از حضرت ابوالفضل التماس کردم کاری کنه دوست باشیم و بتونم یه دوست خوب پیدا کنم... 2 هفته بعد از اومدنم بهم گفت : ما اخلاقمون به هم نمیخوره.فرقشون زمین تا آسمونه.. آخه اون سیگار میکشید و .... من اما نه ... گفت برو دنبال یکی دیگه باش .... خیلی سئختم تموم 3 ماه تابستون رو گریه میکردم مثل سگ پا سوخته ... با پدرم کمی درددل کردم و گفت اشکالی نداره برو دوستای دیگه پیدا کن ... سال سوم دبیرستانم شروع شد و بچه های کلاسمون همه بودن.از میون اون 30 خوردی نفر چند نفر چشمم رو گرفتن برای دوستی چون زیر نظرشون داشتم.یکیشون اسمش امیر حسین بود.به خودم میگفتم یعنی میشه این بشه دوست صمیمیم؟ خلاصه روز تولدم تو آذر ماه دوستی ما صمیمی شد بهش گفتم خوشم اومده ازت و ... از سال 91 تا به حال با هم بودیم-.جدای از امیر من 2 رفیق دیگه داشتم.یکیشون x و یکی y . y به رابطه ی من با امیر حسودی میکرد...اخلاقش رو من تاثیر گذاشت.مثلا میگفت چرا بیرون رفتین به من نگفتین . چرا با من میای بیرون با اون نمیای ؟ چرا فلان جا رفتین ؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟ و هزاران چرای دیگه ... کم کم اخلاقش رو من تاثیر گذاشت. رو رابطه ام با امیر ... منم تاثیر پذیر بودم.باعث جدایی کوتاه شد بینمون... باهاش قطع رابطه کردم.چون امیر و مثل برادرم میدونستم. از طرفی شخص دیگری باعث شد اعتماد امیر نسبت به من هیچ بشه که با صحبت های منطقی دوباره اعتماد برگشت... خیلی صمیمی بودیم..همه مارو باهم میدیدن.. پدر مادرم میدونستن با امیرم خیالشون جمع بود.بزرگترین نعمت زندگیم بود بعد مادرم. کم کم دیدم دارم وابسطه میشم بهش ...یه کمی ارتباطو کم کردم که خراب شد و باهام سرد شد .3 ماه اول 94 رو به سختی گذروندم و از تابستون امسال باهام خوب بود.تا اینکه یکی از همکلاسی هامون در حقم نامردی کرد و سرم کلاه گذاشتو بنام من حساب باز کرد.با مدارک جعلی .. دادگاهی شد و سابقه دار.گذشت ... بار دوم هم اینکارو کرد. دوستم امیر بجای اینکه طرف منو بگیره طرفدار اونو کرد و گفت چوبشو داری میخوری.آخه خدا قبول ...اما 1 بار ...نه دو بار... اعصابم بهم ریخت که طرفدارشه.. به دوستم x گفتم : با امیر هستی نیا بیرون دنبالم. نمیتونم امیرو ببینم چون طرفدارشه و اعصابم بهم میریزه.آخه انتظار ندارم رفیق فابریکم طرفدار اون باشه ... به گوش امیر رسید و قطع رابطه کرد.باهاش حرف زدم و گفت صمیمیتی دیگه در کار نیست و در حد 10 % بیشتر نمیتونم باشم باهات.من چاره ای نداشتم. ازش فرصت خواستم اما نداد.چون مسائلی در گذشته بوده و ذکر کردم... همیشه باهام بود.حتی از X هم بیشتر بود.دوتا رفیق نزدیک داشتم.امیر حسین و x .امیر یه درجه بالاتر بود برام. الان که امیر اینجوره .. x هم به تابعیت از اون باهام زیاد ارتباطی نداره. الان ایمرحسین و x و y شدن دوست اما من هیچ ....
دوست واقعی بودم یا نبودم نمیدونم .. همیشه سعی میکردم براش بهترین باشم ... کلا با همه ی آدمای زندگیم امیر فرق داشت ... بزرکتر از سنش میفهمید ... به موزیک واهنگسازی خیلی علاقه داشت. تنظیم کننده هم هست و باچند نفر هم کار کرده. همیشه دوست داشتم یه جوری تو کارش بهش کمک کنم..اما اصلا دوست نداشت زورکی باشه...منم بیخیال شدم.. دوستی ما مثل بچه های 19-20 ساله نبود.. شوخی هامون با فحش و بد و یراه نوبد... مثل بقیه همسن وسال هامون فحش ماردو خونواده بهم نمیدادیم.. از الفاظ تو فیلم ها و شوخی های تو فیلم ها استفده میکردیم.. خوب و خوش ... عالی بود یعنی.نمیدونم چی بگم که درکش کنین. هم با شخصیت بود هم با فهم و درک.. همیشه همراهم بود .. حیف که دیگرا ازم گرفتنش ... الان حتی پیام هم نمیده .. قدیما هر وقت کم حرف میزدم یا بی حوصله بودم یا ... خودش پیام میداد چه خبر؟ خوبی ؟ کجایی؟؟ بیرون میریم؟؟ چته ؟؟ همیشه یه بحثی رو میاورد و باهم حرف میزدیم تا خود صبح ...خوش بحال هرکسی که بهش نزدیکه.
 
Last edited:

Dodge Super Bee

Registered User
تاریخ عضویت
12 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
1,146
لایک‌ها
16,870
رفیق ! *ق* میبینم یاد قورومچیپس میفتم

فقط پارتنر با موی بلند و ریش سیاه واهو واهو واه
 

koosharz

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2012
نوشته‌ها
3,623
لایک‌ها
9,551
سن
30
محل سکونت
شمال
من فکر میکردم دوستی یه چیز عادیه و همه یه چار پنج تا دوست صمیمی رو دارن، ولی الان که نظرات رو میخونم خدا رو شاکرم که حداقل تو این یه مورد ینی برقراری رابطه دوستی مشکلی ندارم، تو ذاتمه، با هرکی دو کلمه حرف میزنم رفیق میشم
الان که همسنام که باهاشون دوست بودم دارن کم کم بزرگ میشن و میرن سر کار، خیلی جاها که میرم میبینم دوستم پشت میز یا دخل نشسته میگه مهمون ما باش:general406: تازه هنوز اون دوستام که دارن پزشکی میخونن نرفتن سر کار:general703:
 

Fthree

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 اکتبر 2015
نوشته‌ها
36
لایک‌ها
504
سن
25
من فکر میکردم دوستی یه چیز عادیه و همه یه چار پنج تا دوست صمیمی رو دارن، ولی الان که نظرات رو میخونم خدا رو شاکرم که حداقل تو این یه مورد ینی برقراری رابطه دوستی مشکلی ندارم، تو ذاتمه، با هرکی دو کلمه حرف میزنم رفیق میشم
الان که همسنام که باهاشون دوست بودم دارن کم کم بزرگ میشن و میرن سر کار، خیلی جاها که میرم میبینم دوستم پشت میز یا دخل نشسته میگه مهمون ما باش:general406: تازه هنوز اون دوستام که دارن پزشکی میخونن نرفتن سر کار:general703:
رفاقت دبیرستانی و دانشگاهی با رفاقت توی زندگی خیلی فرق داره. خیلی وقتا مسیر زندگی آدم ها رو بالاجبار از هم جدا می کنه. حالا می بینی. 10 سال صبر کن:p
 

koosharz

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2012
نوشته‌ها
3,623
لایک‌ها
9,551
سن
30
محل سکونت
شمال
رفاقت دبیرستانی و دانشگاهی با رفاقت توی زندگی خیلی فرق داره. خیلی وقتا مسیر زندگی آدم ها رو بالاجبار از هم جدا می کنه. حالا می بینی. 10 سال صبر کن:p
من دوستای دانشگامو تو دانشگاه خیلی کم میبینم بیشتر بیرون در ارتباطیم
دوستای دبیرستانم که رفتن دانشگاه شهرای مختلف تو شبکه های اجتماعی در ارتباطیم. تابستون هم که جمع میشیم شهر خودمون دورهمی میگیریم
رفاقت تو زندگی نمیدونم منظورت چیه
حالا 10 سال بزرگتری هی پزشو به ما بده:general710:
 
بالا