- تاریخ عضویت
- 18 می 2007
- نوشتهها
- 403
- لایکها
- 2
چراغ این تاپیک رو زنده نگه داریم!خب بعد از مدتها دوباره یکسری به این تاپیک بزنیم
چراغ این تاپیک رو زنده نگه داریم!خب بعد از مدتها دوباره یکسری به این تاپیک بزنیم
خوش به حال لوسین فروید...به اين ميگن نقاش خوشبخت
به نقل از sepantra.com :ایران دَرّودی (۱۳۱۵ - ) نقاش برجسته معاصر ایران و جهان که به عقیده برخی پیرو مکتب فراواقعگرایی (سورئالیسم) است. او همچنین کارگردان، نویسنده، منتقد هنری و استاد دانشگاه رشته تاریخ هنر است. ایران درودی از برجسته ترین و بزرگترین چهرهای معاصر هنر نقاشی ِایران و جهان است. او در ۱۱ شهریور ۱۳۱۵ در مشهد به دنیا آمد. خانواده پدری، نسل در نسل از بازرگانان صاحب نام خراسان بودند و خانواده مادری از بازرگانان قفقاز که در اوایل انقلاب روسیه به ایران مهاجرت کرده بودند. وی در سال ۱۹۵۴ برای تحصیل در رشته نقاشی در دانشکده بوزار در پاریس به تحصیل مشغول میشود و در سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۸ به یادگیری هنر در آموزشگاهها و دانشکدههای گونانگون پرداخت: مدرسه هنرهای زیبای پاریس (بوزار)، مدرسه لوور پاریس، دانشکده سلطنتی بروکسل (ویترای) ، انیسیتوی آر.سی.آی نیویورک (رشته تهیه و کارگردانی برنامههای تلویزیون). خانم درودی همچنین کارگردان و تهیهکننده چند فیلم مستند و کوتاه برای تلویزیون بودهاست. درودی در ۱۹۷۰ به درخواست دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف به تدریس تاریخ هنر در این دانشگاه پرداخت. ایران درودی در ۱۱ شهریور ۱۳۱۵ در خانوادهای اشرافی در خراسان بهدنیا آمد. پدرش خراسانی بود و مادرش قفقازی. تبار پدریاش پشت در پشت بازرگان بودند و مادرش به همراه خانواده بعد از انقلاب اکتبر و تشکیل کشور شوروی از قفقاز به ایران مهاجرت کردند.[۱] در کودکی با خانواده به اروپا سفر کرد و از شهرهای مختلف اروپا دیدن کرد وقتی جنگ جهانی دوم شروع شد خانواده او در هامبورک زندگی میکرد و با شروع جنگ به ایران بازگشتند و مدتی در مشهد زندگی کردند و بعد به تهران آمدند و ساکن تهران شدند. درودی در حالی که در مدرسه درس میخواند به دلیل علاقه به نقاشی به کلاسهای آزاد طراحی و نقاشی هم میرفت. بعد از پایان تحصیلات متوسطه راهی فرانسه شد تا در دانشکدهٔ هنرهای زیبای پاریس نقاشی بخواند. پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و در اردیبهشت ۱۳۳۹ آثارش در تالار فرهنگ تهران به نمایش گذاشته شد. در سالهای دهه چهل خورشیدی در شهرهای مختلف اروپا آثار خود را در گالریهای مختلف به نمایش گذاشت و سپس به آمریکا رفت. در آمریکا با پرویز مقدسی کارگردان تآتر و سینما آشنا شد و با یکدیگر ازدواج کردند. هر چند دوران زندگی مشترک این دو طولانی نبود و با مرگ زود هنگام مقدسی به پایان رسید اما تاثیر بسیار عمیقی بر درودی گذاشت و او دیگر هرگز ازدواج نکرد. ایران درودی تا کنون در بیش از ۴۳ نمایشگاه آثار خود را به دید عموم گذاشته است و با نوشتن کتاب «در فاصلهی دو نقطه» به نویسندگی نیز روی آورده است
ياد اين نقاشي افتادم ، مسيح در بيابان . لابد يك شاهكار هست چون از تاريخ هنر يادم بوداما بهترین اثر ها! در بیابان کشیده شده
شايد در لحظات نااميدي اين مطالبو ابراز كرده . حيفه مردمو نسبت به هنرمندا بدبين كردن.داوری پیکاسو درباره ی پیکاسو
ترجمه منیژه عراقی زاده
دقیقا به خاطرم نمانده که این نوشته را در کدامیک از نشریات هنری قدیمی خواندم ، اما چون دقیقا دیدگاه مرا نسبت به هنر مدرن سده ی بیستم ، آن هم از طرف یک استاد مسلم که خود به عنوان یکی از اسطوره های نقاشی مدرن شناخته می شود تایید می کرد ، یک نسخه ی فتوکپی از آن برای خودم تهیه کردم .
زمانی که جوان بودم ، مثل همه ی جوان ها مذهبم هنر بود ، هنر بزرگ .اما با گذشت سالیان متوجه شدم که هنر به آن مفهومی که تا پایان [سال های] 1800 داشت دیگر آخرین نفس ها را می کشد و محکوم به فناست و فعالیت به اصطلاح هنری ، با تمام فراوانی اش جز نمود و شکل های متنوع احتضار هنر نیست . مردم روز به روز از نقاشی و تندیس سازی و شعر بیش تر فاصله می گیرند و نسبت به آن ها سرد تر و بی اعتنا تر می شوند . انسان امروز ، به عکس آن چه که در ظاهر وانمود می شود ، روح و جانش معطوف به چیزهای دیگر است : ماشین ، اکتشافهای علمی ، ثروت ، سلطه بر نیروهای طبیعت و و چنگ اندازی بر زمین های سراسر جهان . دیگر ما ، مانند مردم سده های گذشته ، احساس نیاز حیاتی و معنوی به هنر نمی کنیم .
در میان بسیارند کسانی که هنوز هنرمند و دلمشغول هنرنداما آینده آنان وجه تشابه اندکی با هنر حقیقی دارد و بیشتر ناشی از روحیه ی تقلید ، دلتنگی برای سنت ها ، بی تحرکی ، عشق به خودنمایی و تجملات ، کنجکاوی روشنفکرانه و پیروی از جریان های باب روز و حسابگری است .
این عده هنوز از سر عادت و خودنمایی در گذشته ی نزدیک زنگی می کنند اما اکثریت در تمام محافل فاقد عشق راستین به هنراند و به آن ، دست بالا ، به عنوان سرگرمی اوقات فراغت و چیزی تزئینی می نگرند .
در آینده نسل های جدید عاشق مکانیک و ورزش که صادقانه تر ، کلبی مسلک تر و خشن تراند هنر را به عنوان چیزی نامفهوم و یادگاری بیهوده از گذشته در موزه ها و کتابخانه ها رها خواهند کرد .
در چنین هحوالی تکلیف هنرمندی چون من که آینده ی نزدیک را به روشنی می بیند ، چیست ؟ تغییر حرفه دادن بسی دشوار و از نظر مالی خطرناک است . بنابراین دو راه پیش پای امثال من نمی ماند : خوشگذراندن و پول درآوردن .
وقتی هنر دیگر خوراک بهترین ها نباشد ، هنرمند می تواند برای بیان استعدادش به انواع هوس ها و فانتزی های روشنفکرانه دست یازد . مردم دیگر در هنر در پی تسلا و خلسه نیستند . اما پولدارها و تن آساها و همه ی آن هایی که ذات وجود را می چلانند در پی چیزهای تازه ، غیرعادی ، بدیع ، عجیب و غریب و جنجال برانگیزند و من از دوره ی کوبیسم و بعد از کوبیسم این آقایان و آقایان منتقدان را با هر چیزغیرمعمول و غیرعادی که به سرم می زد ارضا کرده ام و هر چه کارهایم را کمتر فهمیده اند بیش تر آن ها را ستوده اند . و من این خل و چل بازی ها ، این دوز و کلک ها ، این معماهای لاینحل و اسلیمی بازی ها را که باعث تفریحم می شوند آن قدر ادامه دادم که خیلی زود به شهرت رسیدم . شهرت هم برای نقاش به معنای فروش تابلوها ، موفقیت ، کسب درآمد و ثروت است .
امروز همانگونه که مطلعید ، مشهور و پولدارم . اما وقتی با خودم تنها می شوم شهامتش را ندارم که خود را هنرمند به مفهوم عتیق آن بدانم .
نقاشان بزرگی بودند جوتو ، تیسین ، رامبرانت و گویا . اما من فقط یک دلقک عمومی ام که زمان خود را شناخته ام و تا آن جا که در توانم بوده است بلاهت ، خودپسندی و حرص و آز همعصرانم را تسکین داده ام .
اعتراف دردناکی است ، دردناک تر از آنچه بتواند به تصور درآید ، اما ارزشش در اینست که صادقانه است .
----------------------------------