mr fausty
کاربر تازه وارد
لقمان حكيم را كسي دعوت كرد , گفت :مي آيم به سه شرط
گفتند:هر چه باشد به جان منت داريم.
گفت:با علم به اين كه مي دانم به حرفم گوش نمي دهيد مي آيم:
شرط اول:آن كه اذيتم نكنيد !
شرط دوم:اين كه مريضم نكنيد!
شرط سوم:اين كه محبوسم نكنيد!
گفتند:چنين فكري از خيال هيچ نا جوانمردي هم خطور نمي كند.
سر انجام رفت و مهماني برگزار شد ه در اخر سر گفت:ديديدكه هر سه شرط را عمل نكرديد.
گفتند:چطور؟
گفت:اول كه آمدم گوشه متناسب با حال خود و مقام مجلس نشستم ولي شمامرتب جايم را عوض كرديد و هر كس آمد خواست در محلي بنشيند ,اشخاص زيادي كه در مجلس بودند به ناچار از جا بلند شده مرتب جاي خود را عوض مي كردند و به همان ترتيب مرا هم تغيير مكان مي دادند و بالاتر مي نشاندند در حالي كه شرف المكان بالمكين است . بعد موقع ناهار خوردن به قدري با اصرار و ابرام به من خورانيديد كه حتما به جهاز هاضمه من تحميل شده و بيمار خواهم شد.
و اما شرط سوم,موقعي كه خواستم به دنبال كار خود بروم ,نگذاشتيد و گفتيد :حالا زود است ! و چندين ساعت زنداني شما بودم در حالي كه خود شخص مهمان بايد بداند كه زياد نشستن ,خسته كننده است
جالب بود