• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

دل نوشته های طنز آمیز محمد جاوید

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
بيا تا برويم

موسم گشت و گذر هست بیا تا برویم
تا که بنزین سفر هست بیا تا برویم
چون که از جانب اقوام در این تعطیلات
باز امکان خطر هست بیا تا برویم
باز امسال برای جُل و آوار شدن
خانه ها تحت نظر هست بیا تا برویم
گرچه در راه خطر هاست ولی ماندن تو
باعث خون جگر هست بیا تا برویم
گر شبیخون بزند خاله ویا عمه قزی
ماندنت عین ضررهست بیا تا برویم
حال و مالت زشبیخون همه محفوظ شوند
این سفر سکۀ زر هست بیا تا برویم
گر که خواهی بگریزی زبلای شب عید
چاره اش رفتن ِ در * هست بیا تا برویم
گرچه صد لیتر تو را تا ده بالا ببرد
باز هم مانع شر هست بیا تا برویم
راحت از فکر هتل باش که درآبادی
دشت ، یا کوه وکمر هست بیا تا برویم
چادری باید و پیک نیکی ویک زیرانداز
فکرکن سیزده بدر هست بیا تا برویم
کوه و صحرا و درو دشت و بیابان خدا
مایۀ حظ بصر هست بیا تا برویم
گفت« جاوید » به همسر که بلای امسال
گوییا عمه قمر هست بیا تا برویم
لیک افسوس زنش گفت که گاوت زایید
عمه جانت پس در هست، مبارک باشد

*: رفتن ِ در = همان در رفتن خودمان است
اين شعر در عيد سال گذشته سروده شده
 
Last edited:

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
خدايا شكرت

شادي وعيد كياني است خدايا شكرت
موسم سورچراني است خدايا شكرت
دوش ديدم كه ملائك همه جا جار زدند:
باز امسال گراني است خدايا شكرت
خرج لامصب من با رقم دخل حقير
باز مشغول تباني است خدايا شكرت
قيمت پسته و آجيل در اين اول سال
برتر از بُرد يماني است خدايا شكرت
با دو تا حملۀ گاز انبري مهمانان
صاحب ِ خانه رواني است خدايا شكرت
از فشار زن و فرزند وخريد شب عيد
پاره اين جيب كتاني است خدايا شكرت
دستمزدم بدهد دولت فرخنده ، ولي
ظرف سي ثانيه فاني است خدايا شكرت
از گراني و تورم چو بگويي ، گويند
اين مقولات جهاني است خدايا شكرت
قيمت نفت كه يك روز به آن نازيديم
كمتر از قيمت راني است خدايا شكرت
عيد و گشت و دَدَر ولطف جناب سارق
حاصلش خانه تكاني است خدايا شكرت
زين همه نعمت بي حد كه نصيب بعضي ست
سهم ما باد وزاني است خدايا شكرت
موش توي تله افتاده و در سال جديد
نوبت گاو چراني است خدايا شكرت
موش هرچند كه رفته ولي اين گاو امسال
در پي موش دواني ست خدايا شكرت
صرفه جويي است شعار همه امسال ، ولي
اين سخن حرف چاخاني ا ست خدايا شكرت
ما به ولخرجي و اصراف ارادت داريم
مصرف از ما عصباني است خدايا شكرت
مشتي « جاويد» هم از گفتن اين شعر بلند
مقصدش مزه پراني است خدايا شكرت
........................................
در پرانتز:

زبان حال اعضاي تيم ملي ايران:

در غيبت او اگرچه ما مي برديم
از يمن حضور او ولي گل خورديم
از هالۀ نور او همه كورشديم
از جام جهاني به خدا دور شديم


 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
تحويل شما
*************************
سال نو با مشكل بسيار تحويل شما
خسته و وامانده تر از پار تحويل شما
لحظۀ تحويل آمد، خوب تحويلش بگير
با دعاي يا اولوالابصار... تحويل شما
بي تعارف او خودش تشريف فرما مي شود
چار فصل سال بالاجبار تحويل شما
آنفولانزا دارم اما در پي تحويل سال
بوسه اي از اين لب بيمار تحويل شما
چون شنيدم ميهمان را دوست مي داريد،پس
لشكري از ساوه و بيجار تحويل شما
چادروپيك نيك و زيلو چند ديگ وقابلمه
شد سوييتي گوشۀ بلوار ، تحويل شما
روز سيزده با طبيعت بس كه قاطي ميشوند
كوهي از آشغال و ته سيگار تحويل شما
مستراحي گرشود پيدا در اين ايام خوش
توي صف يك لشكر تاتار تحويل شما
خشك سالي ماند بيخ ريش ما از سال قبل
جاي سبزه صد بيابان خار تحويل شما
رفت در سوراخ آن موش دو مثقالي ، ولي
گاوبا يك هيكل پروار تحويل شما
در هواي روح بخش و دلكش فصل بهار
اين ركود و سردي بازار تحويل شما
از نبود مرغ و ماهي روي سفره غم مخور
در عوض مرغان ماهيخوار تحويل شما
انتخاباتي است در خرداد برپا ظاهراً
چند كانديداي خوش گفتار تحويل شما
از سوي هركانديدا اين دور هم مانند قبل
وعده ها در قالب طومار تحويل شما
حل نشد چون مشكلات اقتصادي سال پيش
اقتصاد نسبتاً بيمار تحويل شما
بابت اخذ عوارض يا وصول ماليات
چشم هاي كاملاًً بيدار تحويل شما
باز هم امسال در سيماي جمهوري ما
فيلم تكراري و هي اخبار تحويل شما
آدم يك رو و صادق چون ندارد ارزشي
(شصت چي) با چهرۀ بسيار* تحويل شما
در تصادف باز در سكّوي اول مانده ايم
جاده هاي از خطر سرشار تحويل شما
مي ترقــّد وزرش ما باز در سال جديد
سر مربي با دوصد اطوارتحويل شما
ِ از سوي ويران سل و گمراه اول جملۀ
مشترك دست از سرم بردار تحويل شما
دختران سال گذشته چون كه ارشاديده اند
تنگي و كوتاهي شلوار تحويل شما
دوش با من گفت رندي، در پس اين كارها
دست هاي زشت استكبار تحويل شما
چون حديث قصۀ ما قـّدِ صدها مثنوي است
هفتصد من كاغذ آچار(A4) تحويل شما
گفت زيدي بس كن اي « جاويد» واز سانسور بترس
گفتمش اين تيغ لاكردار تحويل شما

*ظاهرا غرض مردي با يك يا دو هزار چهره مي باشد
 
Last edited:

satlamerd

Registered User
تاریخ عضویت
2 دسامبر 2007
نوشته‌ها
210
لایک‌ها
0
تحويل شما
*************************
سال نو با مشكل بسيار تحويل شما
خسته و وامانده تر از پار تحويل شما
لحظۀ تحويل آمد، خوب تحويلش بگير
با دعاي يا اولوالابصار... تحويل شما
بي تعارف او خودش تشريف فرما مي شود
چار فصل سال بالاجبار تحويل شما
آنفولانزا دارم اما در پي تحويل سال
بوسه اي از اين لب بيمار تحويل شما
چون شنيدم ميهمان را دوست مي داريد،پس
لشكري از ساوه و بيجار تحويل شما
چادروپيك نيك و زيلو چند ديگ وقابلمه
شد سوييتي گوشۀ بلوار ، تحويل شما
روز سيزده با طبيعت بس كه قاطي ميشوند
كوهي از آشغال و ته سيگار تحويل شما
مستراحي گرشود پيدا در اين ايام خوش
توي صف يك لشكر تاتار تحويل شما
خشك سالي ماند بيخ ريش ما از سال قبل
جاي سبزه صد بيابان خار تحويل شما
رفت در سوراخ آن موش دو مثقالي ، ولي
گاوبا يك هيكل پروار تحويل شما
در هواي روح بخش و دلكش فصل بهار
اين ركود و سردي بازار تحويل شما
از نبود مرغ و ماهي روي سفره غم مخور
در عوض مرغان ماهيخوار تحويل شما
انتخاباتي است در خرداد برپا ظاهراً
چند كانديداي خوش گفتار تحويل شما
از سوي هركانديدا اين دور هم مانند قبل
وعده ها در قالب طومار تحويل شما
حل نشد چون مشكلات اقتصادي سال پيش
اقتصاد نسبتاً بيمار تحويل شما
بابت اخذ عوارض يا وصول ماليات
چشم هاي كاملاًً بيدار تحويل شما
باز هم امسال در سيماي جمهوري ما
فيلم تكراري و هي اخبار تحويل شما
آدم يك رو و صادق چون ندارد ارزشي
(شصت چي) با چهرۀ بسيار* تحويل شما
در تصادف باز در سكّوي اول مانده ايم
جاده هاي از خطر سرشار تحويل شما
مي ترقــّد وزرش ما باز در سال جديد
سر مربي با دوصد اطوارتحويل شما
ِ از سوي ويران سل و گمراه اول جملۀ
مشترك دست از سرم بردار تحويل شما
دختران سال گذشته چون كه ارشاديده اند
تنگي و كوتاهي شلوار تحويل شما
دوش با من گفت رندي، در پس اين كارها
دست هاي زشت استكبار تحويل شما
چون حديث قصۀ ما قـّدِ صدها مثنوي است
هفتصد من كاغذ آچار(A4) تحويل شما
گفت زيدي بس كن اي « جاويد» واز سانسور بترس
گفتمش اين تيغ لاكردار تحويل شما

*ظاهرا غرض مردي با يك يا دو هزار چهره مي باشد


جاوید گرامی ضمن تشکر
امید است در مورد فوتبال و حواشی اش هم یک شعر باحال بسرایی چرا که حیف است این سوژه استفاده نشود.
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
جاوید گرامی ضمن تشکر
امید است در مورد فوتبال و حواشی اش هم یک شعر باحال بسرایی چرا که حیف است این سوژه استفاده نشود.

سلام دوست عزيز

اتفاقا شعري در درحال سرودن دارم كه هنوز تكميل نشده و با اين ابيات شروع ميشه/ بزودي تمومش مي كنم

عجب حال وهوايي داره فوتبال
زمين با صفايي داره فوتبال
مربي هاي با اخلاق و زبده
و خيلي با حيايي داره فوتبال

تماشاچي فهيم وبا شعوره
نمك داره ماشاالله شوره شوره
ولي گاهي مثال چاله ميدون
طرف دار چماق و حرف زوره
 

King Cyrus

Registered User
تاریخ عضویت
24 جولای 2008
نوشته‌ها
852
لایک‌ها
21
محل سکونت
ایرانِ ویران
درود بر شما

بسیار نیکو شعر می‌سرایید.

پاینده باشید.
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
دوست دارم

« دلي دارم خريدار محبت»
هرآن كس را كه بينم دوست دارم
گزينش نيست دراين كار ِ بنده
به عكس ميوه، درهم دوست دارم
چه من يك روز دنبالش بيافتم
چه او آيد به سويم ، دوست دارم
ندارد فرق بيتا با ستاره
سحر را قدر شبنم دوست دارم
منيژه ، مه لقا، مهناز و مهوش
مونا و ماهرخ هم دوست دارم
نمي آيد خوشم از قرتي بازي
همه را مثل آدم دوست دارم
نپرس از من چرا؟ دست خودم نيست
هميشه من همينم ، دوست دارم
نباشد عشق من يك بار مصرف
من آن ها را دمادم دوست دارم
به غير از دختران فوق، كيسي
اگر گردد فراهم دوست دارم
به دانشگاه رفتم ديدم اي واي
در آن جا هم يك عالم دوست دارم
يكي مي گفت گر با حاجي آقا
شوم امروز محرم دوست دارم

ولش كن قافيه چون لامروت
سه چارتا چيز ديگر دوست دارم
برايم خوشگلي اصلا مهم نيست
سياه و چاق و لاغر دوست دارم
دلم چون آسمان صاف است و گنده
دو كوكب با سه اختر دوست دارم
هميشه چون كه در بند دل هستم
دل و دلدار و دلبر دوست دارم
سياسي نيستم پس از چپ و راست
بيايد هرچه دختر دوست دارم
كسي كه كرده اصلاح اصولي
به خوبي صورت و سر دوست دارم
خودم باهوشم اما دختران را
كمي خنگ و غضنفر دوست دارم
آهاي اي دختران فكّ و فاميل
شما را بيشتر تر دوست دارم
اگرچه عقد چيز خيلي خوبي است
وليكن صيغه بهتر دوست دارم
زنم را نيز البته بگويم
نه رودر رو كه از بر دوست دارم
تمام شاعران را بس كه خوبند
هميشه مثل همسر دوست دارم
شنيد اين گفته چون « جاويد» وارفت
مثال موشكي روي هوا رفت
زسويم چون كه احساس خطر كرد
تلفن زد صد و ده را خبر كرد
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
وللش

انتخابو وللش سورو بچسب
دايره و تنبك و شيپورو بچسب
هركسي كباب اون مشتي تره
توو ستادش برو و اورو بچسب
كباب بره و بريوني و مرغ
كمي هم ماهي هامورو بچسب
تراول هاشو بگيرو دِ فرار
راه پرپيچ و خم و دورو بچسب
(محسن) و( مهدي) و( مير و) وللش
اون كه داره هاله نورو بچسب
تو هم اي كانديد خوب و محترم
حرفاي گـُنده و پر شورو بچسب
بگو آزادي ميدم به خانما
دامن و روسري تورو بچسب
گشت ارشادو ببر زير سؤال
رأي اون زناي ناجورو بچسب
با دمكراسي حسابي حال بده
بستن قيچي و سانسورو بچسب
واسۀ خوشان خوشان جوونا
بحث برداشتن كنكورو بچسب
ساسي مانكن رو ولش كن كاكو جون
برو اون اندي و منصورو بچسب
(اوباما) خيلي سياهه ، وللش
( آنجلا مركل ِ) مو بورو بچسب
تو متينگا داد بزن آهاي جوون:
عصر آزاديه ، پاسورو بچسب
ويسكي و شيشه بزن داخل رگ
بعدشم منقل و وافورو بچسب
رفقاي با كلاس ميخواي چيكار
آدم عشقي و كيفورو بچسب
تو خيابون اگه ديدي دختري
مُخشو تريت بكن، تورو بچسب
گفتمان فايده به حالت نداره
لب ِ چون كندوي زنبورو بچسب
اگه اين چيزا بهت حال نمي ده
رو به قبله كن پا رو ، گورو بچسب
بعدشم اگه كه بردنت بهشت
همه چي رو ول كن و حورو بچسب
مشتي «جاويد» رو ولش كن تو بهشت
من ِ كانديداي مشهورو بچسب

 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
قاضي عادل

شنيدم كه در شوشتر مسگري
به قاضي خود گفت ور بپّري
چرا مي نويسي به پايم ، چرا؟
گناهان آهنگر بلخ را
اگر سرقتي مي كند در وطن
تو زرتي زني هر دو انگشت من
شرابي اگر خورد در ميكده
به حكم تو شلاق من يكصده
تجاوز كند گر به ناموس كس
تو حد مي زني بنده را يك نفس
نه انگشت در دست دارم نه پا
زشلاق پشتم شده اين هوا
مگر خورده ام مال باباي تو ؟
ويا اينكه تنگيده ام جاي تو؟
كه هي حكم جلب مرا مي دهي
بگو كه عذابم چرا مي دهي ؟
گمانم كه با او پسر خاله اي
كه بهر گناهان او ماله اي
بنازم به اين عدل بي حد تو
ورحمت به جد و پدر جد تو
چنين گفت قاضي چه خنگي بشر
چرا سكه ات كج شده اينقدر؟
نه با آن طرف من پسر خاله ام
نه در فكر روپوشي و ماله ام
مرا كشته اما مرامات او
به ما مي رسد از كرامات او
به پاس همين دست و دلبازي اش
نمايم زخود كاملا راضي اش
تو حالا برو كنج زندان بمان
و آب خنك توي خيگت بران
« چنين است رسم سراي درشت»
به پوز ضعيفان بزن يك دو مشت
و«‌ جاويد » ماند در اين روزگار
هر آنكس كه دارد يورو يا دلار
 
Last edited:

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
بالاخره مانديم

اگر بار گران بوديم مانديم
اگرنامهربان بوديم مانديم
اگرمانند سنگ پاي قزوين
براي اين و آن بوديم مانديم
اگر با هاله جان نور روزي
رفيق ِ دل ستان بوديم مانديم
براي خوش خوشان مردم خود
طرفدار چاخان بوديم مانديم
براي مفسدان اقتصادي
اگر تنها فغان بوديم مانديم
زن بابا براي ملت خود
مامان ِ ديگران بوديم مانديم
وبا چاوز فقط در اين سه چار سال
اگر هم داستان بوديم مانديم
اگر با پول بيت المال هر روز
به يك كشور روان بوديم مانديم
در اين مدت خلاصه هرچه بوديم
به كام دشمنان بوديم مانديم
اگراز گنده گويي هاي« جاويد»
چو يك آتشفشان بوديم مانديم
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
براي ندا

باز دستي پليد ماشه چكاند
هدفش قلب يك قناري بود
آن كه در قلب كوچكش هردم
جويباري زعشق جاري بود

زد و افتاد وغرق در خون شد
پيرمردي ندا ندا مي كرد
وقناري در آخرين لحظه
وطنش را فقط صدا مي كرد

پرسبزش زخون دل رنگين
چشمها مات ِ اين دنائت بود
كس ندانست كشتن اين مرغ
به كدامين گناه و علت بود
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
ممنون از جاوید عزیز به خاطر شعر قشنگی که سروده اند
4yajuyo.gif
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
پسرم

پسرم اينقدر بهانه چرا؟
داد و فرياد توي خانه چرا؟
باز ايراد هاي جورواجور
گاه با خواهش وگهي با زور
گير لپ تاب مي دهي هر روز
كلّه ام تاب مي دهي هر روز
يا فلان گوشي بلوتوث دار
شده موضوع بحث تو هر بار
روز وشب فكر ديدن سي دي
درخط تازه هاي دي وي دي
مي زني تيپ، موي سيخ سيخي
شده تكيه كلام تو ،بيخي*
توي آيينه گر نگاه كني
شكل خود ، حتماً اشتباه كني
كه منم اين كه موي اوسيخي است ؟
يا كه اين يك جوان مريخي است؟
پسر خوب هيچ مي داني
ادبيات چاله ميداني
شده در گفته هاي تو پيدا
ميكني استفاده گاه به گاه
شده ورد زبان تو مثلاً
عشقي و سوتي و خفن ،عمراً
يا براي خوش آمد برو بچ
مي شوي با تمام آن ها مَچ
معني اين برو بچ و مَچ هم
تو به من ياد داده اي پسرم
و من از اين برو بچ نادان
شده ام نا اميد و دل نگران
گرچه بس فوق العاده اي پسرم!!
ولي البته ساده اي پسرم
مي خوري گول صحبت برو بچ
مغز تو مي شود خزانۀ گچ
كم كمك درس مي شود تعطيل
مي كني كارهاي هردمبيل
لامپ اخلاق را كه آف كني
مي روي نم نمك خلاف كني
تا بجنبي شب است وتاريكي است
پيش رو كوره راه ِ باريكي است
انتهايش رسد به تركستان
گاهي اوقات هم به قبرستان
پسرم كوره راه را برگرد
راه چون شب سياه را برگرد
نوجواني و شور و شر داري
پيش رو راه پر خطر داري
جادۀ صاف هم همين بغل است
معني اش همت و كمي عمل است
پند « جاويد » گوش كن پسرم
چون كه من ناسلامتي پدرم

*بيخي = بيخيال
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
جام جم
**************************
« سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد»
نوع ال سي دي سامسونگ تمنا مي كرد
داشتم گرچه يكي تي وي بيست ودوسه اينچ
دل ولي يكصد و ده اينچ تقاضا مي كرد
هرچه مي گفتمش اين تلويزيون مالي نيست
عصباني شده از بنده و دعوا مي كرد
گرچه برنامۀ تي وي همه تكراري بود
چار چشمي همه را خوب تماشا مي كرد
بابت ديدن يك لحظۀ فيلم كُره اي
بي خود از خود شده ، بدجور تقلا مي كرد
زن من هم شده همدستش و با عشوه و ناز
وسط معركه خود را به دلم جا مي كرد
بعد با خواستن مانتو و سرويس طلا
پيش من راز دل خويش هويدا مي كرد
دخترم هم كه پدر سوختۀ بابا بود
هر چه مي خواست بلافاصله پيدا مي كرد
با چاخان كردن و لوس بازي بسيار مرا
خر نموده دوسه تا ليست مهيا مي كرد
و درآتش زدن ِ پول زبان بستۀ من
پيروي از صنم وساغر و مينا مي كرد
پسرم نيز كه بيكاره ولي دكتر بود
روز و شب پول مراخرج عطينا مي كرد
بر نمي خاست از او بو و بخاري اما
نور ديده طلب پاترول و مزدا مي كرد
دست لامصب من ياور آن ها شد و هي
بي محل سفته و چك يكسره امضاء مي كرد
تا به خود آمده ديدم كه طلبكار زبل
از برايم در ِ زندان اوين وا مي كرد
از تباني دل ودست وعيالات عزيز
روز وشب ديده روان اشك چو دريا مي كرد
داخل بند شب و روز دل بيچاره
ياد جام جم و ال سي دي و اين ها مي كرد
بود «جاويد» در آن بند و براي دل من
كارگردان شده و معركه برپا مي كرد
چون سلحشور شده گاهي و با خواندن وِرد
رفع عيب از رُخ پر چين زليخا مي كرد
گاه طناز تر از ده نمكي ها مي شد
سوزوكي را به شبي شاهد و شيدا مي كرد
يا كه مهران مديري شده با صد چهره
مُفسدان را بنوازيده و رسوا مي كرد
چارسالي شد و القـّصه پس از آزادي
باز هم دل طلب جام جم از ما مي كرد

ديده را بسته و سركوب نمودم دل خويش
تا نبينم ستم و زحمت زندان چون پيش
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5

بيگانه

در عجب هستم كه اين بيگانه كيست؟
ردّ پايش هست هرجا گرچه نيست
چند ده سالي است مشتش مي زنيم
هم به پوز و هم به پشتش مي زنيم
هرچه مي كوبيم بر فك و دهان
باز سرحال است اين بيگانه جان
دنده اش پهن است گويي اين هوا
مي زني اورا نمي پرسد چرا؟
غربي اش بدجور غوغا مي كند
گرچه مشت خويش را وا مي كند
شرقي اش اما كمي زيرك تر است
خشتك او نيز البته تر است
لامروت ياوه گويي مي كند
از همه كس عيب جويي مي كند
عامل بيكاري قشر جوان
باعث ترشيدن دوشيزگان
قهر و درگيري بابا با ننه
رشد قيمت هاي كالا اين همه
خشكسالي ها و قهر آسمان
سرنگوني هواپيمايمان
بي شك و ترديد حتماً كار اوست
كار اين بيگانۀ كله كدوست
كارمندان را حمايت مي كند
از گراني ها شكايت مي كند
مي نمايد گاهگاهي اعتصاب
تا كند اوضاع كشور را خراب
كارهاي گنده گنده كار اوست
اعتراض و حرف و لـُنده كار اوست
هركجا فرياد آزادي به پاست
دست يك بيگانه حتماً بر ملاست
تازگي ها باز بلوا كرده است
رأي داده بعد حاشا كرده است
مي زند فرياد راي ما چه شد؟
منتخب از جانب ما ها كه شد؟
هي خودش را جاي ملت جازده
حرف هاي گنده گنده را زده
گفته باشم او براي خود يلي است
كار او يك انقلاب مخملي است
خشتكش را باز بايد جر دهيم
خويش را هم لذتي وافر دهيم
پس تو اي « جاويد» از او دور شو
جاي خود بنشين و لال و كور ش
 
بالا