• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

رابیندرانات تاگور، شاعر مبارز

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
ذهن من درنگ می‌كند در جرقه‌ای
در میان جریان بی‌وقفۀ افكار
جون آبشاری در یكی از قطره‌هایش
كه هرگز تكرار نخواهد شد.
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
بیا…
همان گونه كه هستی بيا، دير مكن…
گيسوان مواجت آشفته
فرق مويت پاشيده.
بيا دلگير مشو
بيا همان گونه كه هستی
بيا دير مكن
چمن ها را پايمال كرده به سرعت بيا.
اگر چه مرواريد‌های گردنبندت بيفتد و گم شود.
باز بيا و دلگير مشو
از كشتزارها بيا،
تندتر بيا…
ابرهايی كه آسمان را پوشيده است می‌بينی
در طول رود كه در آن ديده می‌شود.
دسته پرندگان وحشي در پروازند.
بادی كه از روی چمن‌ها می‌گذرد و هر آن شدت می‌گيرد باد آن را خاموش خواهد كرد
چه كسی می‌تواند ترديد داشته باشد كه به ابروان و مژگانت سرمه نپاشيده‌ای
زيرا ديدگان طوفانيت از ابرهای بارانی هم سياه ترند
اگر هنوز حلقۀ گل بافته نشده، چه مانعی دارد؟
اگر زنجير طلايت هم بسته نشده آن هم بماند
آسمان از ابر آكنده است، دير شده همان گونه كه هستی بيا…
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
ترانه‌های کوتاه و اشیاء کوچک
امروز صبح به یادم می‌آیند.
انگار در قایقی روی جویباری شناورم،
و از میان هر دو ساحلِ دنیا عبور می‌کنم.
هر منظرۀ کوچکی آهی می‌کشد و می‌گوید «من دارم می‌روم».
درد و لذّت دنیا، مثل برادر و خواهری،
نگاه رقت‌بارشان را از دور
به رویم می‌اندازند.
عشق خانگی از گوشۀ کلبه‌اش
سرک می‌کشد تا نگاه گذرایش را
به من ببخشد.
با چشم‌های مشتاق از میان دریچۀ قلبم
به اعماق دل دنیا خیره می‌شوم،
و احساس می‌کنم که دنیا با همۀ خوبی‌ها و بدی‌هایش
دوست‌داشتنی است.



برگرفته از کتاب «شعرهای تاگور» ترجمه صفدر تقی‌زاده
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
آه ای مرد خدا، تلاش‌هایمان را حرمت ببخش
با نور هالۀ مقدّست.
در قلبمان بنشین،
تصویر عظمت خود را در برابرمان بگیر.
خطاهایمان را ببخش،
بخشودن را به ما بیاموز.

میان این بردباری آرام، ما را رهنمون شو
میان همۀ شادی‌ها و غم‌ها،
با عشق به ما الهام ببخش
تا بر غرور نفس خود فائق آییم،
و بگذار ایثار ما در راه تو
همۀ دشمنی‌ها را از ذهن‌ها بزداید.


برگرفته از کتاب «شعرهای تاگور» ترجمه صفدر تقی‌زاده
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
قلبم را در دنیا پرتاب کردم؛
تو آن را گرفتی.
به دنبال شادی بودم، اندوه نصیبم کردی،
به من اندوه بخشیدی و شادی را یافتم.
قلب من تکه تکه پخش شده بود
تو تکه‌ها را در دست گرفتی و به نخ عشق کشیدی.
رهایم کردی و از این در به آن در سرگردان شدم
تا نشانم دهی که سرانجام چه قدر نزدیکی.
عشق تو مرا غرق در تشویش عمیق کرد.
وقتی سرم را بلند کردم دیدم که
در آستانۀ درت ایستاده‌ام.


برگرفته از کتاب «شعرهای تاگور» ترجمه صفدر تقی‌زاده
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
attachment.php


مرغى در قفس اسير بود و مرغى ديگر در جنگل‌ها پرواز مى‌كرد.
هنگام آن رسيد كه يكديگر را ديدار كنند.
تقدير چنين خواسته بود.

مرغ آزاد فرياد مى‌كشد: معشوق من، بيا تا با هم به سوى جنگل‌ها پرواز كنيم.
مرغ اسير به نجوا مى‌گويد: تو بيا تا هر دو در اين قفس زندگى بسر بريم.
مرغ آزاد مى‌گويد: در ميان آن ميله‌ها، چگونه بال و پر مى‌توان گشود؟
مرغ اسير فرياد مى‌كشد: در اوج فلك بر كجا مى‌توان نشست.

مرغ آزاد فرياد میزند: اى دلدار من، سرود جنگل‌ها را سر كن.
مرغ اسير مى‌گويد: در كنار من بنشين تا زبان دانايان را به تو بياموزم.
مرغ آزاد پاسخ میدهد: نه، هرگز. سرود و نغمه آموختنى نيست.
مرغ اسير مى‌گويد: افسوس، من سرود جنگل‌ها را نمى‌دانم.

عشق آنان با رشته آرزوها سخت محكم گرديده است،
لكن قدرت پرواز با هم را ندارند.

از ميان ميله‌هاى قفس به هم نظر مى‌افكنند،
لكن شناختن يكديگر را بيهوده آرزو مى‌كنند.

مشتاقانه بال بر هم ميزنند و مى‌خوانند: «معشوق من، نزديك‌تر بيا!»

مرغ آزاد فرياد مى‌كشد: ممكن نيست! من از درهاى بسته قفس وحشت دارم.
مرغ اسير آهسته مى گويد: بال‌هاى من خشك و ناتوان‌اند.

برگرفته از كتاب «باغبان عشق»
ترجمۀ دكتر فتح الله مجتبايی
 

فایل های ضمیمه

  • 01.jpg
    01.jpg
    137.2 KB · نمایش ها: 61

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
سلام

غریب آشنای عزیز منم تشکر میکنم ، بسیار لذت میبرم از خوندن این اشعار.
امیدوارم که شاهد فعالیت های بیشترتون باشیم. :happy:
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
سلام

غریب آشنای عزیز منم تشکر میکنم ، بسیار لذت میبرم از خوندن این اشعار.
امیدوارم که شاهد فعالیت های بیشترتون باشیم. :happy:

سلام manuela جان،

خواهش می‌کنم، من که کاری نمی‌کنم. من تشکر می‌کنم از زحمات شما و سایر دوستان و همچنین از امیر عزیز برای معرفی کتاب «مرغان آواره» و از نگین عزیز برای معرفی کتاب «چيترا» در ابتدای تاپیک.
امیدوارم سایر دوستان نیز همراهی کنند و روزی این تاپیک تبدیل به مجموعۀ کاملی از اشعار زیبای این شاعر متفكر و آزاده بشه.

//

attachment.php


هنگامى كه چراغم بر بالين خاموش گشت، با نخستين پرندگان، ديده از خواب گشودم.
بر كنار پنجره جاى گرفتم و بر گيسوى پريشان خويش، از گلهاى شاداب تاجى نهادم.
در ميان مه گلرنگ صبحدم، مسافر جوان از راه رسيد.
رشته‌اى از مرواريد بر گردن داشت و پرتو خورشيد صبح بر تاج سرش تابيده بود.
در برابر خانه من بايستاد و مشتاقانه فرياد زد: «او كجاست؟»
شرمم نگذاشت كه بگويم: «او منم، اى مسافر جوان، آنكس كه تو مى‌خواهى منم!»
شامگاه، چراغم خاموش بود و من افسرده و دلتنگ به بافتن گيسوان خويش سرگرم بودم.
در پرتو شامگاهى، مسافر جوان از راه رسيد.
اسبان گردونه‌اش كف بر لب آورده بودند و غبار راه جامه‌اش را پوشانده بود.
در برابر خانه من قدم بر زمين نهاد و به آهنگى خسته گفت: «او كجاست؟»
شرمم نگذاشت كه بگويم: «منم، اى مسافر خسته، آنكس كه تو ميخواهى منم!»
شب بهار است. چراغ خانه‌ام روشن است.
نسيم جنوب به آرامى ميوزد و طوطى سخنگوى در قفس به خواب رفته است.
سينه بندم، همرنگ سينه طاووس، و پيراهنم چون علفهاى شاداب بهارى، سبز رنگ است.
بر كنار پنجره جاى گرفته و به كوچه متروك چشم دوخته‌ام.
تمام شب را با خود مى‌گويم: «منم، اى مسافر نوميد، آنكس كه تو مى‌خواهى منم!»


برگرفته از كتاب «باغبان عشق»
ترجمۀ دكتر فتح الله مجتبايی
 

فایل های ضمیمه

  • 01.gif
    01.gif
    26.3 KB · نمایش ها: 56

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
دلدار من، با من سخن بگوى،
و نغمه‌اى را كه سرودى بر زبان بياور.
شب تاريك است.
ستارگان در ابرها ناپديد گشته‌اند.
باد در ميان برگها ناله مى‌كشد.
گيسوى خويش پريشان خواهم ساخت.
جامه آبى رنگم، چون شب مرا در بر خواهد گرفت.
سر تو را بر سينه خواهم فشرد و در آن تنهائى دلنواز،
با قلب تو به نجوا سخن خواهم گفت.
چشم بر هم نهاده، گوش فرا خواهم داشت
و بر چهره تو نظر نخواهم كرد.
چون لب فروبندى، هر دو خاموش و آرام،
بر جاى خواهيم نشست،
تا تنها درختان در تاريكى شب نجوا كنند.
رنگ از رخ شب خواهد پريد و صبحدم خواهد شكفت.
آنگاه ما، در چشمان يكديگر نگريسته،
هر يك به راهى خواهيم رفت.
دلدار من، با من سخن بگوى
و نغمه اى را كه سرودى بر زبان بياور.


برگرفته از كتاب «باغبان عشق»
ترجمۀ دكتر فتح الله مجتبايی
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
تو همچون ابر شامگاه، در آسمان رؤياهاى من بال و پر گشوده‌اى.
من همواره تو را بر وفق آرزوهاى عشق خويش تصوير مى‌كنم.
تنها توئى كه در رؤياهاى بى‌پايان من خانه گزيده‌اى.
اى خوشه چين نغمه‌هاى شامگاهى من!
پرتو آرزوهاى دل من قدمهاى تو را چون گل رنگين ساخته است.
لبهاى تو، با طعم شراب دردهاى من، تلخ و شيرين گرديده است.
تنها توئى كه در خلوت رؤياهاى من خانه گزيده‌اى.
اى ساكن اعماق نگاه خيره و حيران من!
سايه دردهاى من ديدگان تو را تار كرده است.
من تو را به چنگ آورده و از نغمه و سرود، گردا گرد تو تارى تنيده‌ام.
تنها توئى كه در رؤياهاى جاودان من خانه گزيده‌اى.


برگرفته از كتاب «باغبان عشق»
ترجمۀ دكتر فتح الله مجتبايی
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
اگر تو خواسته باشى، من سرود خويش را پايان مي‌دهم.
اگر نگاه من قلب ترا پريشان ميدارد، نظر از چهره تو برمى‌گيرم.
اگر ديدار من تو را در راه، مضطرب مى‌سازد،
به كنارى رفته، راه ديگر در پيش خواهم گرفت.
اگر بهنگام گل چيدن، از ديدن من آشفته مى‌گردى،
باغ خلوت تو را ترك مى‌گويم و از آن دورى مى‌گزينم.
اگر زورق من آب درياچه را خشمگين و پرتلاطم مى‌كند،
زورق خويش را از ساحل تو به دور خواهم داشت.


برگرفته از كتاب «باغبان عشق»
ترجمۀ دكتر فتح الله مجتبايی
 

Spring's Girl

كاربر فعال موسيقي
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2009
نوشته‌ها
6,299
لایک‌ها
325
محل سکونت
داستانهای بلند...
اگه پستم اسپم محسوب نشه میخواستم از دوست خوبم "غریب آشنا" بخاطر
معرفی این شاعر و شعرهای زیبایش تشکر کنم.بخصوص شعرهایی که از کتاب "باغبان عشق" انتخاب کردند عالی بودند.مرسی:happy:
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
اگه پستم اسپم محسوب نشه میخواستم از دوست خوبم "غریب آشنا" بخاطر
معرفی این شاعر و شعرهای زیبایش تشکر کنم.بخصوص شعرهایی که از کتاب "باغبان عشق" انتخاب کردند عالی بودند.مرسی:happy:

دوست خوبم، ببخش که جوابت دیر شد. :blush:;) ممنون از نظر لطفت عزیز جان، در واقع از مرحوم تاگور باید تشکر کرد.

attachment.php


چراغ چرا خاموش گشت؟
دامان خويش را بر آن گرفتم تا از وزش نسيم آسيبى نبيند.
و همان سبب شد كه خاموش گردد.
گُل چرا پژمرد؟
با عشق و اشتياق، آنرا به قلب خويش فشردم.
و همان سبب شد كه پژمرده گردد.
چشمه سار چرا خشكيد؟
در راه آن سدى نهادم تا عطش خويش را فرو نشانم.
و همان سبب شد كه فرو خشكد.


برگرفته از كتاب «باغبان عشق»
ترجمۀ دكتر فتح الله مجتبايی
 

فایل های ضمیمه

  • 9125-004-4FB03E32.jpg
    9125-004-4FB03E32.jpg
    25 KB · نمایش ها: 35

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
attachment.php


او به قلبم نزدیک است
همانگونه که گل مرغزار به زمین؛
او چون خواب بر تن خسته
دلپذیر است.

عشق من به او، زندگی من است
که در سرشاری روان است،
و چون رود سیل پائیز
آرام آرام میرود.
سرودهایم با عشقم یگانه است،
چون زمزمه جویبار
که با تمام امواج و جویهایش
نغمه میخواند.


برگرفته از كتاب‌های «پرواز قوها» و «دلبر گریزان»
ترجمۀ آقای عسگری پاشایی
 

فایل های ضمیمه

  • 02.jpg
    02.jpg
    95.6 KB · نمایش ها: 93

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
اگر آسمان و همۀ ستاره‌هایش
از آن من بود،
اگر جهان و ثروت بیکرانش
از آن من بود،
من باز بیشتر از این‌ها می‌خواستم،
ولی من در این جهان به کوچکترین
گنج آن خرسندم
اگر که فقط او از آن من باشد.


برگرفته از كتاب‌های «پرواز قوها» و «دلبر گریزان»
ترجمۀ آقای عسگری پاشایی
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
خانه‌ام کنار پرچینی از گل‌های حناست؛
راه را نشانت خواهم داد.
برایت بستری خواهم گسترد
و چراغی خواهم افروخت.
بامدادان هنگامی که مرغان
از صدای دوشیدن گاوها
سر از خواب برگیرند،
بیدارت خواهم کرد.


برگرفته از كتاب‌های «پرواز قوها» و «دلبر گریزان»
ترجمۀ آقای عسگری پاشایی
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
آن چیست که این زنبورها،
این رهروان راه نهانی را از خانه
بیرون می‌کشد؟
در بال‌های مشتاق آنها چه غوغاست؟
آنها چگونه می‌توانند موسیقیی را
که در جان گل‌ها خفته است
بشنوند؟
آنها چگونه می‌توانند به اتاقی
که انگبین شرمگین خاموش
در آنست راه بیابند؟


برگرفته از كتاب‌های «پرواز قوها» و «دلبر گریزان»
ترجمۀ آقای عسگری پاشایی
 

غریبِ آشنا

کاربر فعال ادبیات و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2010
نوشته‌ها
1,219
لایک‌ها
585
محل سکونت
Garden of Eternity
دیشب در باغ شراب جوشان
جوانیم را پیشکش تو کردم.
چشمانت را فرو بستی؛
ساغر را به لب بردی و لبخند زدی،
و من نقابت را بالا بردم،
گیسوانت پریشان بود؛
دیشب هنگامی که رؤیای ماه
همۀ دنیا را فراگرفت
چهره‌ات را به سینه‌ام می‌کشیدی

امروز تو در آرامش سرد شبنم بامدادی
شستشو کرده و جامۀ سپید پوشیده‌ای،
و با سبدی پر گل بسوی پرستشگاه خدا میروی.
و در آرامش سحری با سری افکنده
در سایه درخت کنار راه خلوت
پرستشگاه می‌ایستم.


برگرفته از كتاب‌های «پرواز قوها» و «دلبر گریزان»
ترجمۀ آقای عسگری پاشایی
 
بالا