• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

رضاکاظمی

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846



نمیدونم کسی با ایشون آشنایی داره یا نه
ولی من واقعا شعرهاشون رو دوست دارم :rolleyes:


وبلاگ : پابرهنه تا ماه
 
Last edited:

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
با هم که قدم می‌زنیم،

تنهایم.

برو!

بگذار با خیالَ‌ت جمع باشم.
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
حالا که رفته‌اَم

هر روز پشت پنجره می‌ایستی

به « شاید دوباره برگردد! » فکر می‌کنی.

چه فایده!

هیچ‌کس حتا به اشتباه

دو بار به کوچه‌ی بُن‌بست نمی‌رود!
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
هر روز برایت نامه می‌نویسم

و تو،

همه را "برگشت" می‌زنی.

سپاس‌گزارم

هیچ‌کس تا به‌حالْ این‌همه نامه برایم نفرستاده بود!
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
نشسته‌ای توویِ سینه‌اَ‌م

مثلِ تیرِ چندپَر!

نه می‌شود دَرَت آورد

نه گذاشت که بمانی
 

Mariachi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2009
نوشته‌ها
571
لایک‌ها
94
سن
33
منم از اشعار ایشون خوشم میاد..با اجازه از زهرا خانم..

گیسوهات را بگو


دست از سرِ باد بردارند


دارد به کوه می زند خودش را
 

Mariachi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2009
نوشته‌ها
571
لایک‌ها
94
سن
33
این بار که آمدی


خودت را در چشم هایم بریز


شاید دیگر ندیدمت


از مجموعه ی شعر هنوز بوی عاشقی می دهم
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
« تنها شده‌ام »

جمله‌ای کلیشه‌ای‌ست؛ اما

باور کن

تنها شده‌ام!
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
حوّا هم که باشی

من آدم نمی‌شوم

پس بی‌خودی جای بووسه

سیب تعارفَ‌م نکن!


:دی
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
مرسی از Mariachi و ندا ی عزیز :)

//


نایاب شده‌ای

مثل صدای قمر، تارِ یحیا

مثلِ یک موسیقیِ ناب.



کمی پیدا شو!
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
خسته‌اَم

می‌خواهم کمی در شبِ چشم‌هات بخوابم.

لالایی‌اَم را بخوان مادر!
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
چه زود خسته می‌شود شهر

وقتی زیرِ پاهام

از نفس می‌اُفتد

و من هنوز می‌روم...
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
کمی عقب‌تر بایست!

دارد می‌کُشد زنده‌گی‌اَم را

این عطرِ لعنتی!
 
Last edited:

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
روزی یک قدم جلومی آیم

روزی یک آجربالامی روی

ما

هیچ وقت همدیگررا

نخواهیم دید.

تو

همیشه فراموش می کنی

برای قلعه ات

پنجره بگذاری!

.........

پ.ن: زهرا جان وبلاگشون و بزار پست اول.

پابرهنه تا ماه
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
هنووز کوچه‌ها همان‌اَند

خیابان‌ها همان‌اَند

پنجره‌ها و مردمِ بی‌رؤیا، همان.

تنها تویی که نیستی!
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
پروازِ هیچ پرنده‌ای را

حسرت نمی‌برم

وقتی قفس

چشم‌های تو باشد
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
نخی سیگار،

پُکی عمیق،

و لب‌خندِ تو رووی دیوار.

دوود می‌شویم همه با هم امشب!
 
بالا