• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
قصه من و غم تو
قصه گل و تگرگ
ترس بي تو زنده بودن
ترس لحظه هاي مرگ
اي براي با تو بودن
بايد از بودن گذشتن
سر به بيداري گرفته
ذهن خواب آلوده ي من
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
اين روزها
سهم من از قاصدک ها

تنها فقط
ديدن و رقصيدنشان در باد است

چرا ديگر برايم از تو

خبر نمی آورند؟!!!
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
پرنده بودی و از بام ِ من پَرَت دادند
تو ساک بستی و نام مسافرت دادند

قَدَت خمید، نگاهت شکست، روحت مُرد

کلاغ های مزاحم چه بر سَرَت دادند

تو نیم ِ دیگر ِ من بودی و ندانستی

چه داغ ها که به این نیم ِ دیگرت دادند

خدا نخواست من و تو کنار هم باشیم

سه چار هفته به کنکور شوهرت دادند
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
کـــــــــــاش میدانستــــم
حــــالا که در را بسته ای؛
آن را بکـــــــــوبم
یـــا گوشــــــه ای منتظــــــر بمانـــــم؟
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
آمدی بشنوی بمانی

آمدی شنیدی، رفتی!

حالا سال‌هاست دیگر

کسی از لب‌هام نشنیده‌ست: "دوستت دارم"
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
آن‌قدر نیامدی

پاییز هم دلش گرفت

رنگش پرید؛ زرد شد.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
به یک پلک تو می بخشم تمام روزها و شبها را
<که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجه ات حسّی عجیب و مشترک دارم
<فضا را یک نفس پر کن به هم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دل مردم!
<تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیل دل خوشیهایم! چه بغرنج است دنیایم!
<چرا باید چنین باشد؟ ... نمی فهمم سببها را
بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم
<که دارم یاد می گیرم زبان با ادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
<برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را

نجمه زارع
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
قلم کنار تو افتاده لیقه خشک شده
<حرف "ع ش ق" به خطِّ عتیقه خشک شده
دوباره زخم تو گل کرده "دوم" ماه است
<زمان به روی "دو و ده دقیقه" خشک شده
کناره پنجره ای، ماه می وزد ... داری
<به سمت کوچه نگاه عمیق خشک شده
از آن قرار برای تو این فقط مانده است:
<گلی که بر سر جیب جلیقه خشک شده
...هجوم خاطره ها ... چشمهای تو بسته اند
<و دستهای تو روی شقیقه خشک شده
برای "عشق" تو سر مشق تازه می خواهی
<قلم کنار تو افتاده لیقه خشک شده
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
32
محل سکونت
shangri
مکالمه های کوتاه
کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد داد
تا کی سلام کنیم
حال هم را بپرسیم
و به هم دروغ بگوییم که خوبیم
دروغ هایمان از سیم های تلگراف و کوهها و دشت ها عبور کنند
و صادقانه به هم برسند
ما فقط
دروغهایمان به هم می رسد
من خوب نیستم...
اصلا...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
میتوان زیبا زیست...

نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم،

نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب!

لحظه ها میگذرند

گرم باشیم پر از فکر و امید...

عشق باشیم و سراسر خورشید...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
همه حرف دلم با تو همین است که دوست...

چه کنم؟... حرف دلم را بزنم یا نزنم؟...

گفته بودم که به دریا نزنم دل اما

کــــو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟...



"قیصر امین پور"
 

Faridbahrami

Registered User
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2012
نوشته‌ها
164
لایک‌ها
144
محل سکونت
Wherever I May Roam
لورکا. شعر انحنا

از تو جدا مى شوم
با سوسنى در دست.
اى عشق شبانه ى من!
اى بيوه ى جوان! اى ستاره ى من!
من تو را خواهم يافت.

اى رام کننده ى پروانه هاى تيره رنگ
من به راه مى افتم.
هزار سال خواهد گذشت و
تو مرا دوباره خواهى ديد.
اى عشق شبانه ى من!
در کوره راه نيلگون

اى رام کننده ى ستاره هاى تيره رنگ،
من همچنان به رفتن ادامه خواهم داد.
تا انکه کهکشان،
در قلب من جاى بگيرد.

_______________________________
فردا... مگر وقوع معجزتى
يا اتفاق ساده اى
يا طلعت ستاره ى اقبالى
شايد...
فردا...!!!!
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
بغلت گریه ی خاموش چه حالی دارد

غزل و بوسه و آغوش چه حالی دارد!


من که یک عمر شکار توام ای کاش شبی

کبک من باشی و من قوش، چه حالی دارد!


غمزه ی چشم دل آشوب تو کم چیزی نیست

ناز ابروی تو هم روش، چه حالی دارد


دل دیوانه ی زنجیری من می گوید:

حبس در حلقه ی گیسوش چه حالی دارد!


عسلستان غریبی ست گل روش ولی

عسل از شانه ی کندوش چه حالی دارد


طالع شورم اگر پرده بگرداند، آه

چنگ در تار سر موش چه حالی دارد


تار لطفی، غزل سایه -شب از نیمه گذشت-

سر من بر سر زانوش چه حالی دارد!






"کمال الدین علاءالدینی شورمستی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
فروغ فرخزاد


همه شب با دلم کسی می گفت
( سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود ،می رود ، نگهدارش )

من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فرداها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
( هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود ، چشم من به دنبالش
برود ، عشق من نگهدارش )

آه ، اکنون تو رفته ای و غروب
سایه می گسترد به سینهٔ راه
نرم نرمک خدای تیرهٔ غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه هایی همه سیاه سیاه
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
محمد علی بهمنی


تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
<محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
<که در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزل‌هاست جهان را اما
<غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی که به هر شیوه تو را می‌جویم
<تازه می‌یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرام‌تر از پلک تو را می‌بندم
<در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
<از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
<این تو هستی که سزاوار تو باز این‌ها نیست
 

helia999

Registered User
تاریخ عضویت
8 فوریه 2013
نوشته‌ها
866
لایک‌ها
1,342
محل سکونت
جــــــــــهرم
گرچه در خاک برم درد تمنای تو را
تا پسین لحظه پرستم رخ زیبای تو را
کی شبی مست بیایی که من بی سر و پایی
تا سحر گاه زنم بوسه سرا پای تو را
نور باران شده از دوش مرا خانه دل
ای بنازم نگه نرگس شهلای تو را
ما کسی را که نبینیم پرستش نکنیم
بارها دیده دلم روی دلارای تو را
نه شگفت است برآرم سر و از سر گیرم
صبح محشر غم عشق تو و غوغای تورا
تو امیدی،تو نویدی،تو بهشتی،تو بهار
به چه تشبیه کنم، چهره ی زیبای تو را
من واشک وغم ودرد انجمنی ساخته ایم
به که توفیض کنم بزم مهیای تو را
منعم از باده کنی لیک ندانی غم هجر
ما نداریم دل سنگ شکیبای تو را
گر کسی نام خود افزود به شعر تو عماد
تا چه پرواست ز یک مشرب دریای تو را
(عماد خراسانی)
 

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
عاشق کشی دیوانه کردن مردم آزری

یک جفت چشم مشکی و اینهمه کارای!
 

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
تمام زندگیم صرف » شعر « گفتن شد ...

از آن زمان که شنیدم » تو « شعر میخوانی ...
 

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
دوای درد مرا هیچ کس نمی داند

فقط بگو به طبیبان ، دعا کنند مرا
 
بالا