• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست

از بس که گره زد به گره ، حوصله ها را

......

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش

بگذار که دل حل بکند مسئله ها را
 

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
مهر پاییز کجا بود در این شهر شلوغ
چار فصل دل من در خطر بی مهری ست
 

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
ای یار دوردست که دل می بری هنوز

چون آتش نهفته به خاکستری هنوز

هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان

در چشمم از تمامی خوبان ، سری هنوز

گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم

اما دلم برای همان هیچ کس گرفت

گویند دل به آن نامهربان مده

دل آن زمان ربود که نامهربان نبود ..
 

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
به اخمت خستگی در می رود ، لبخند لازم نیست

کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست
 

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم

که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…


ولی پدر ...یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند

خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست

فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …


بیایید قدردان باشیم ...

روز پدر مبارک

عاشقانه تر از مادر و پدر هم مگر هست ؟
 

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
قدری صبور باش که این نیز بگذرداین روزهای زرد و غم انگیز بگذرد
آری بهار پشت زمین لانه کرده استچیزی نمانده که پاییز بگذرد
گفتم کنار مردم نامرد زندگی ؟؟؟گفتی صبور باش که این نیز بگذرد . . .
 

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
کوچه های سیمانی از مجموعه شعر این شهر شاعر ندارد؟


عاشق بیقرار و طوفانی


در غم عشق خویش زندانی


خسته از شروه های محزونت


بیقرار بهـــار گلــــدانی


جای پاهای خسته ات مانده است


بر دل کوچه های سیمانی


پشت پرچین عاشقی هامان


روی گلبوسه های بارانی


از تمنای تشنــگی لبریز


یکشب ساکت زمستانی


می‌نویسم که دست تقدیر است


می‌نویسم ولی نمی خوانی


پشت دیوارهـــای تنهایی


بعد از آن جاده های طولانی


از رهایی سخن نمی‌گویم


در کدامین قبیله می مانی


راه دریا مسیر خورشید است


جشن پولک، شب چراغانی


کاش یکشب انیس من بودی


از غم عاشقی چه می دانی ؟
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی ست

وگر عمرم به ناکامی سر آید

تو را دارم که مرگم زندگانی ست
---------
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
قیصر امین پور

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
 

miladkalantar

Registered User
تاریخ عضویت
4 آگوست 2011
نوشته‌ها
9,199
لایک‌ها
1,710
محل سکونت
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند..
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم
 

aloochy

Registered User
تاریخ عضویت
11 آگوست 2011
نوشته‌ها
243
لایک‌ها
214
همه چيزم در ديار اجنبي است
ميوه هاي خونم و هر كه از ريشه ي من نوشيد
آتيه و رؤياهايم ، و حتي سايه ي عشقم
عاطفه هاي بي قرار
بخ ساحلهاي روسپيان بلند بالا و نخل هاي بهاري كوچيد
چرا با تو مي مانم اي مادر كهن
كه نمي دانم
چه وامي بر من داري ؟
سال هايم را هدر دادي
خونم را هبا كردي كه بنوشند اجاره داران
جوانيم را در سوداهايم خيالي به گرو نهادي
عوض را به من برات دوردستي دادي ، كه مبلغش آرمان بود
اكنون در پايان راه دستم مثل فكرم سپيد است
چه برايم ماند
جز غربت ناخواسته و دشنام از نورسيدگاني كه ندانم چه حقي بر من دارند ؟
گاه در پروازهايم رايحه ي نيل را مي شنوم
و گمشده ام را مي بينم كه در غرفه ي نامحرمان
به تماشاي رود وقت مي گذراند
انگار موقع دعاي سفر شد
راهم را بگشا
ديني اگر دارم بستان
اگر مي مانم نه براي توست
اگر مي خوانم نه به درگاه تو
به خدايي است كه هرگز تو را نيافريد
 

aloochy

Registered User
تاریخ عضویت
11 آگوست 2011
نوشته‌ها
243
لایک‌ها
214
گم كرده نمي گويد چه چيز را
گردش مي كند ميان مهمانخانه
خانم سكوت با زلف پسرانه
تا سكوت ازلي را بياشوبد از نگفتن ها
چه هرج و مرجي
يك حلقه ي بي تعهد را جا گذاشته
در پيش بند ظرف شويي
وسوسه مي شود
اما به ياد نمي آورد
قغاعده اي هم ندارد يافتن ها ، نهفتن ها
كبوتري ابلق ب تخته هاي مطبخ نوك مي كوبد
نسيم مي زود ، مي گذرد ، گلبرگ هاي پژمرده را مي روبد
تنها كاغذ هاي خط خطي شاهدند
در سبد زير ميزش
رفيقانه
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
زندگی موسیقیِ گنجشک هاست



زندگی باغِ تماشایِ خداست...



زندگی یعنی همین پروازها،



صبح ها،



لبخندها،



آوازها...



"مولانا"
 

makh1226

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2015
نوشته‌ها
86
لایک‌ها
41
گذار سر بــه سینه ی من در سکوت ، دوست
گاهی همین قشنگ ترین شکل گفت و گوست

بگذار دست های تـــو با گیسوان من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست

دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق
چیزی که دیر می برد از آدم آبروست!

آزار می رسانــم اگـــر خشمگیــن نشو
از دوستان هرآنچه به هم می رسد ، نکوست

من را مجال دلخوشی بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست

آغــوش وا کن ابر! مرا در بغـل بگیــر!
بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست





م.عباسلو
 

makh1226

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2015
نوشته‌ها
86
لایک‌ها
41
تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود
سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود

به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود
روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود

کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها
کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود

بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود...
چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود
 

makh1226

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2015
نوشته‌ها
86
لایک‌ها
41
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل - میل توست اما بی تو باور کن که من

در هجوم باد های سرد پرپر می شوم
 

makh1226

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2015
نوشته‌ها
86
لایک‌ها
41
یک نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام



امــروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام

خوش كرده ام كنارتو دل وا كنم كمی

همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام

ازحال و روز خودكه بگویم،حكایتی است

بـی صفحه زندگانــی بـی روح و كم دوام

جــویای حـــال از قلــم افتاده هـــا مباش

ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به كام!

دردی دوا نمی كنــد از متن تشــنه ام

چیزی شبیه یک دل در حــال انهــــدام

در پیشگــاه روشــن آییــنه می زنـــم

جامی به افتخــــار تو با بــاد روی بــام

باشد برای بعد اگــــر حرف دیگری است

تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام!
 

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
عاشقی جرم قشنگی ست



ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم

به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور

به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور

به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری

که سراغش ز غزلهای خودم می گیری

به همان زل زدن از فاصله دور به هم

یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو

به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

به نفس های تو در سایه سنگین سکوت

به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت

شبحی چند شب است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانم شده است

در من انگار کسی در پی انکار من است

یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است

یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش

می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش

آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده

بر سر روح من افتاده و آوار شده

در من انگار کسی در پی انکار من است

یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است

یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش

می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانم شده است

آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست

راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست

پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش

عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش

آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود

آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

اینک از پشت دل آینه پیدا شده است

و تماشاگه این خیل تماشا شده است

آن الفبای دبستانی دلخواه تویی

عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

بهروز یاسمی
 

helia999

Registered User
تاریخ عضویت
8 فوریه 2013
نوشته‌ها
866
لایک‌ها
1,342
محل سکونت
جــــــــــهرم
If I where a minstrel
I’d sing you six love songs to tell the whole world of the love that we share

If I where a merchant
I’d bring you six diamonds with six blood red roses for my love to wear

But I am a simple man a poor common farmer
So take my six ribbons to tie back your hair
Yellow and brown, blue as the sky, red as my blood, green as your eye.

If I were a nobleman
I’d bring you six palaces with six hundred servants for comforting care
But I am a simple man a poor common farmer
So take my six ribbons to tie back your hair

If I where a minstrel
I’d sing you six love songs to tell the whole world of the love that we share
so be not afraid, my love,
You’re never alone, love while you wear my ribbons tie’n back your hair

Once I was a simple man a poor common farmer I gave you six ribbons to tie back your hair

Tooralee, tooralie
All I can share is only six ribbons to tie back your hair

Tooralee, tooralie
All I can share is only six ribbons to tie back your hair
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اگر دریای دل آبی ست تویی فانوس زیبایش
اگر آیینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش

***

تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن
تویعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن

***

تویعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن
 
بالا