• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
يار بيگانه مشو
تا نبري از خويشم

غم اغيار مخور
تا نکني ناشادم

#حافظ

فرستاده شده از LG-D618ِ من با Tapatalk
 

resane.modern1111

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 می 2017
نوشته‌ها
7
لایک‌ها
4
آخر اي دوست نخواهي پرسيد
که دل از دوري رويت چه کشيد
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده هاي تو به دادش نرسيد
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روي تو سپيد
جان به لب آمده در ظلمت غم
کي به دادم رسي اي صبح اميد
آخر اين عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهي ديد
دل پر درد فريدون مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشيد
(فریدون مشیری)
 

sajadbaghayi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
4 آپریل 2017
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
1
سن
27
محل سکونت
تبریز
باسلام این شعر که روزبه نعمت اللهی در آهنگ جدیدش خونده مال کدوم شاعره؟؟؟خیلی عالیه
متن آهنگ می ناب از روزبه نعمت اللهی

من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بارتن نتوانم
من مرده ام آن دم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم
یک جام پر از شراب دستت باشد تا حال منه خراب دستت باشد
این چند هزارمین شب بیداریست ای عشق فقط حساب دستت باشد
من امده ام که با تو راهی بشوم انی که تو از دلم خواهی بشوم
دریا بغلم کن بغلم کن دریا میخواهم از این به بعد ماهی بشوم
من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بارتن نتوانم
من مرده ام آن دم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم

ان می که شراب جاودانیست بخور سرمایی عیش جهانیست بخور
سوزنده چو اتش است لیکن دم را برنده چو اب زندگانیست بخور
امروز به فردا نرسد میمیرد خوابی که به رویا نرسد میمیرد
از شوق رسیدن است جاری شده ایم رودی که به دریا برسد میمیرد
من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بارتن نتوانم
من مرده ام آن دم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم


شعر مال آهنگ می ناب از روزبه نعکت اللهی است
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
از تو دلگیرم نمیدانم که میدانی هنوز؟

یا که از شرمندگی از دیده پنهانی هنوز؟

هر چه آمد بر سرم از مهربانیهای توست

چون که از مهر و وفا چیزی نمیدانی هنوز

خون دل در چشم غمناکم تماشا کردنیست

تا چه دیدی در تماشاخانه گریانی هنوز؟

خوب میدانم که میدانی نمی بخشم ترا

اشگ اگر آورده باشی یا که نالانی هنوز

دست در دستم نهادی تا که آبادم کنی

ای بسا ویران تو بودی چونکه ویرانی هنوز

عقده های کهنه در پستوی دل نم کرده اند

تو همان مشتی نمک بر زخم سوزانی هنوز

سر به زیر افکنده ای چیزی نمیگوئی چرا؟

گوئیا از آنچه کردی خود پشیمانی هنوز

دیده ی گریان تو دل ر ا هراسان میکند

تا چه خواهد شد سرانجامم پریشانی هنوز

از خدا دم میزنی اما نمیدانی که من

ای دریغا تازه فهمیدم که شیطانی هنوز
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
به اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند

يكي زشب گرفتگان چراغ بر نمي كند
كسي به كوچه سار شب در سحر نمي زند

نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين سپيده سر نمي زند

دل خراب من دگر خراب تر نمي شود
كه خنجر غمت از اين خراب تر نمي زند

گذر گهي است پر ستم كه اندرو به غير غم
يكي صلاي آشنا به رهگذر نمي زند

چه چشم پاسخ است از اين دريچه هاي بسته ات
برو که هيچ کس ندا به گوش کر نمي زند

نه سايه دارم و نه بر بيفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسي تبر نمي زند
ه.الف سایه

@miladkalantar

حاجی یادته اینو واسه چی نوشتی:D
 

amir7310

همکار بازنشسته بازارچه
تاریخ عضویت
12 مارس 2013
نوشته‌ها
6,043
لایک‌ها
17,669
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده‌ست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم


به نظر این غزل یکی از غمگین ترین غزل هایی هست که در عمرم خوندم.
مخصوصا بیت:
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
:general507::general507::general507:
 

roya7

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
24 آگوست 2007
نوشته‌ها
668
لایک‌ها
3,504
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟!

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد

سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

میل آن دانه خالم نظری بیش نبود

چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست

شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن

بامدادت که نبینم طمع شامم نیست

چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم

به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست

نازنینا مکن آن جور که کافر نکند

ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف

من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست

نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم

بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست

به خدا و به سراپای تو کز دوستیت

خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

سعدیا نامتناسب حیوانی باشد

هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست
 

amir7310

همکار بازنشسته بازارچه
تاریخ عضویت
12 مارس 2013
نوشته‌ها
6,043
لایک‌ها
17,669
یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا

رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا

یاد باد آنکه ز نظارهٔ رویت همه شب

در مه چارده تا روز نظر بود مرا

یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمی

افق دیده پر از شعلهٔ خور بود مرا

یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو

نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا

یاد باد آنکه ز روی تو و عکس می ناب

دیده پر شعشعهٔ شمس و قمر بود مرا

یاد باد آنکه گرم زهرهٔ گفتار نبود

آخر از حال تو هر روز خبر بود مرا

یاد باد آنکه چو من عزم سفر میکردم

بر میان دست تو هر لحظه کمر بود مرا

یاد باد آنکه برون آمده بودی بوداع

وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا

یاد باد آنکه چو خواجو ز لب و دندانت

در دهان شکر و در دیده گهر بود مرا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
کاش
میگفتی چیست
آنچه از چشم تو
تا عمق وجودم جاریست …

“فریدون مشیری”

فرستاده شده از POCOPHONE F1ِ من با Tapatalk
 

amir7310

همکار بازنشسته بازارچه
تاریخ عضویت
12 مارس 2013
نوشته‌ها
6,043
لایک‌ها
17,669
چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی

تو از نبات گرو برده‌ای به شیرینی

به اتفاق ولیکن نبات خودرویی

هزار جان به ارادت تو را همی‌جویند

تو سنگدل به لطافت دلی نمی‌جویی

ولیک با همه عیب از تو صبر نتوان کرد

بیا و گر همه بد کرده‌ای که نیکویی

تو بد مگوی و گر نیز خاطرت باشد

بگوی از آن لب شیرین که نیک می‌گویی

گلم نباید و سروم به چشم درناید

مرا وصال تو باید که سرو گلبویی

هزار جامه سپر ساختیم و هم بگذشت

خدنگ غمزه خوبان ز دلق نه تویی

به دست جهد نشاید گرفت دامن کام

اگر نخواهدت ای نفس خیره می‌پویی

درست شد که به یک دل دو دوست نتوان داشت

به ترک خویش بگوی ای که طالب اویی

همین که پای نهادی بر آستانه عشق

به دست باش که دست از جهان فروشویی

درازنای شب از چشم دردمندان پرس

تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی

ز خاک سعدی بیچاره بوی عشق آید

هزار سال پس از مرگش ار بینبویی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
شده آنقَدَر محوِ چشمهايش باشى
كه صدايش را نشنوى...؟

#علي_قاضي_نظام

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 

novinrahro

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 اکتبر 2019
نوشته‌ها
11
لایک‌ها
5
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منی
من آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منی
چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن ها
تویی که نقطه ی پایان اضطراب منی
برای زندگی ی بی جواب و تکراری
به موقع آمدی و بهترین جواب منی
روان در اوج خیالم چو رود می مانی
همیشه جاری و مانا در عمق خواب منی
نفس پس از گذرت از حساب می افتد
و تو دلیل نفس های بی حساب منی
رها مکن غزلم را همیشه با من باش
که ختم خاطره انگیزه شعر ناب منی
درب ضد سرقت پنجره دو جداره طراحی سايت سئو طراحی سایت ارزان درب اتوماتیک راهبند درب اتوماتیک شیشه ای
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
اگر زندگی فرصت دوباره متولد شدن به من بدهد
این بار زودتر تو را پیدا خواهم کرد
تا زمان طولانی تری عاشقت باشم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
حضور تو
کافی است...
تا همه جا بی مکان شود...
امدن تو کافی ست تا همه ی...
لحظه ها بی زمان شود...

#نزار_قبانی
[emoji3590]
 

roya7

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
24 آگوست 2007
نوشته‌ها
668
لایک‌ها
3,504
شب چو در بستم و مست از می‌ نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا

گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم

آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع

آتشي در دلش افکندم و آبش کردم

غرق خون بود و نمی خفت ز حسرت فرهاد

خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر

بر سر آتش جور تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود

آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

فرخي يزدي
 

roya7

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
24 آگوست 2007
نوشته‌ها
668
لایک‌ها
3,504
آمدی تنها نباشم حیف تنهاتر شدم
از یقین گفتی برایم،پاك بی باور شدم
ساده گفتی :"باورم كن باتو می مانم" ولی
رفتی و در شعر تو خط خورده ای دیگر شدم
باز هم در وحشت بی انتهای فاصله
با هجوم تلخ شب تا صبح همبستر شدم
در میان شعله ناباوری ها سوختم
سوختم در لحظه های بی تو ،خاكستر شدم
گفته بودی:"اولین بیت غزل های منی"
حیف رفتی و دوباره مصرع آخر شدم

شاعر؟
 

f@iry

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2019
نوشته‌ها
429
لایک‌ها
3,137
من نهایت کلامی هستم
که از تو سخن میگوید
نهایت واژه ایی ؛
که از لبان تو می چکد،
با بوسه ایی.
و چشمان تو ؛
نقدیست پست مدرن ؛
بر مدرنیته امروز .
رنگ هاي رفته دنیا ؛
با جهانی که به ما پشت کرده.
یادت نیست؟
عاشقانه هاي‌ سپیده دم را می‌گویم ؛
که ماه بر گوش ستارگانش زمزمه می‌کرد.
و تو شعرهای مرا ؛
از پشت همین پنجره ؛
با صدایی عاشقانه برای ماه دکلمه می کردی ؛
ستارگان اشک می ریختند.

و دیگر کسی زمزمه هاي‌ عاشقانه ماه را ؛
هرگز نشنید.
 

roya7

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
24 آگوست 2007
نوشته‌ها
668
لایک‌ها
3,504
شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت !
بگریه گفتمش آری : ولی چه زود گذشت !

بهار بود و تو بودیّ و عشق بود و امید ،
بهار رفت و تو رفتیّ و هرچه بود گذشت

شبی به عمر ، گرم خوش گذشت آن شب بود ،
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت

چه خاطرات خوشی در دلم بجای گذاشت ،
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت !

گشود بس گره آن شب از کارهای بسته ی ما
صبا چو از برِ آن زلف مشک سود گذشت

مراست عکس تو یادآور سفر ، آری
چسان توانم ازین طرفه یادبود گذشت

غمین مباش و میندیش ازین سفر که ترا ،
اگرچه بر دل نازک غمی فزود گذشت

ايرج دهقان


2373920_563.jpg
 
بالا