• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
روز ها میگذرند
yx088o1binr9v76oh26e.jpg

روز ها میگذرند لحظه ها از پی هم میتازند
وگذشت ایام,چون چروکی است که برچهره من میماند
روزهامیگذرند , که سکوتی ممتد, برلبم میرقصد
قصه هایی که زدل می آیند , زیرسنگینی این بارسکوت
بی صدامیمیرند
روزها میگذرند , که به خود میگویم
گرکسی آمدوبرداشت زلب مهرسکوت
گرکسی آمدوگفت قطعه شعری بسرود
گرکسی آمدوازراه صفا دل ما را بربود
حرفهاخواهم زد , شعرها خواهم خواند
بهر هر خلق جهان , قصه ای خواهم ساخت
روزها میگذرند
که به خود میگویم
گرکسی آمدوبرزخم دلم , مرحمی تازه گذاشت
گرکسی آمدوبرروی دلم , طرحی ازخنده گذاشت
گرکسی آمدودرخاطرمن , نقشی ازخودانداخت
صدزبان بازکنم
قصه هاسازکنم
گره از ابروی هر غمزده ای درجهان بازکنم
من به خود میگویم
اگرآمدآن شخص !!!!!!
من به او خواهم گفت , آنچه درمحبس دل زندانیست
من به او خواهم گفت , تاابددردل من مهمانیست
ولی افسوس و دریغ
آمدی نقشی زخود در سر من افکندی
دل ربودی و به زیر قدمت افکندی
دیده دریا کردی
عقل شیدا کردی
طرح جاوید سکوت , توبه جای لبخند , برلبم افکندی
دل به امید دوا آمده بود
به جفا درد برآن زخم کهن افکندی
روزها می آیند
لحظه ها ازپی هم میتازند
من به خود میگویم

مستحق مرگ است گر کبوتر بدهد دل به عقاب

من نيستم

آنکه بايد مي بودم ، آنکه بايد باشم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
نگاه کن...
wskuf9h35yhmmxu0ot8q.jpg

نگاه کن که غم درون دیده ام
چگون قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سر کشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن تمام هستی ام خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می بردد
مرا به دام میکشد
نگاه کن تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دور ها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نور ها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
زعاجها ، ز ابرها ، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شور ها
به راه پر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو ، صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره اب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لالای گرم تو
لبا لب از شراب خواب می شود
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
خویش را باور کن
nubllif4tdur9gri29fe.gif

هیچکس جز تو نخواهد روئید
شعله روشن این باغ تو باید باشی
هیچ کس چون تو نخواهد تابید
سرو آزاده این باغ تو باید باشی
رعد این صحنه تو باید باشی
هیچ کس چون تو نخواهد غرید
چشمه جاری این دشت تو باید باشی
هیچ کس چون تو نخواهد جوشید
نازنین!
سرنگون کردن غم، حرکت آسانی نیست.
لیک آسانتر از آن است که می پنداری.
ریشه ها می گویند:
"ما تواناتر از آنیم که می پنداری"
باز کن پنجره را، صبح آمده است.در این خانه رخوت بگشای.
باز هم منتظری؟
هیچ کس جز تو نخواهد آمد
هیچ بذری، بی تو روی این خاک نخواهد پاشید.

از دل خاک نخواهد روئید
خوشه ای نیز نخواهد برخاست
خرمنی گرد نخواهد گردید
اسب اندیشه خود را زین کن
تک سوار سحر جاده تو باید باشی
و خدا می داند و خدا می خواهد
که تو "خودآ" یی باشی بر پهنه خاک

"کودکان فردا، خرمن کشت امروز تو را می جویند"
خواب و خاموشی امروز تو را
در حضور تاریخ، در نگاه فردا
هیچ کس بر تو نخواهد بخشید
باز هم منتظری؟
برخیز که صبح است بهار آمده است.
"تو بهاری ،
آری !
خویش را باور کن.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
عشق يعني:لطيف ترين تعريف زندگي...
عشق يعني:معمار عالم...
عشق يعني:خالق پر شور لحظه هاي زندگي...
عشق يعني:از خود گريختن...
عشق يعني:بهبودي و كاميابي...
عشق،ارمغان محبت است....
عشق:سپردن دلت به.....
عشق يعني:هديه ي قلب و روحت به...
عشق يعني:پيشاني غمناك او را بوسه زدن...
عشق يعني:دستان يخ زده اش را با دستان گرمت،فشردن...
عشق يعني:بدون او هرگز...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
وقتی که شانه هایم
در زیر بار حادثه می خواست ب************د
یک لحظه
از خیال پریشان من گذشت:
"بر شانه های تو..."
بر شانه های تو
می شد اگر سری بگذارم
وین بغض درد را
از تنگنای سینه بر آرم
به های های
"آن جان پناه مهر"
شاید که می توانست
از بار این مصیبت سنگین
آسوده ام کند
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
حتی اگر کنار من نباشی،
با من نباشی،
حتا اگر نخواهی،
من تو را زندگی خواهم کرد.
در جاده ها تو را خواهم یافت،
از تقویم ها تو را خواهم ربود،
با خیال تو خواهم رقصید،
و باز هم
تو را زندگی خواهم کرد.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
خانه ای ساخته ام
پلکانش همه مهر
دربهایش احساس
شیشه اشآینه ادراک است
آه اما خانه
ساکنش درویش است
آن تهیدستخیال
آن تهیدست رفیق
او کسی می خواهد


رقبت یکرنگی در وجودش باشد
او کسی می خواهد که وجودش باشد
رنجابیات دلش را خواند
هیجان نگهش را داند
او کسی می خواهد
نیلبک زن باشد
بربط و ضرب و سه تار
همه فرمانبر دستش باشند
ماهوخورشیدو فلک
همه محو نگه نرگس مستش باشند
او تو را میخواهد
نغمه اش شیوا کن
خانه اش زیبا کن
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
طوفان شده بود و من نمي‎ دانستم
ويران شده بود و من نمي ‎دانستم

بر مزرعه ی خشك دلم بي وقفه
باران شده بود و من نمي‎ دانستم

عكس دل او بود كه بر موج نگاه
رقصان شده بود و من نمي‎ دانستم

باز آمده بود و بعد از آن سرسختي
آسان شده بود و من نمي‎ دانستم

يك بيت از او خواستم او يكباره
ديوان شده بود و من نمي‎ دانستم

بر سفره ی خالي دلم بي تعارف
مهمان شده بود و من نمي‎ دانستم

اين آتش عشق زير خاكستر دل
پنهان شده بود و من نمي‎ دانستم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
به صبح سپيد خوشبختي،
به لحظه ناب ابديت،
كه تو را احساس خواهم كرد در اعماق وجود خويش،
شعر هايم تكرار لحظه هاي با تو بودن است،
تكرار لحظه هاي بكر و معصومانه تبسم،
آري مي خواهم در تو گم شوم،
مي خواهم با چشمان تو ببينم،
و با قلب تو زيبايي ها را حس كنم،
مي خواهم با تو خوشبخت شوم،
خوشبخت و مغرور،
من در پناه عشق تو سر به آسمان مي سايم،
پس بگذار بگويم،

"دوستت دارم"
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
به فريادم برس جانا كه جانم در بدن فرسود

دلم چون غنچه اي نو پا نشد وا در چمن فرسود

تويي دارو تويي مرهم تويي مونس تويي همدم

بيا اي دلبر خوبم كه بي تو جان در بدن فرسود

دگر جانم به لب آمد بسي در تب و تاب آمد

بمردم از غم عشقت تنم اندر كفن فرسود

خدارا اي غزل بگذر زدوريهاي خون پرور

كه اين هجران وجودم را به سد چين و شكن فرسود

كجايي اي عزيز دل كه هستي حل هر مشكل

زبس كردم نظر هر سو دگر چشمان من فرسود
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
خواهم که سرانجام سرانجام بگیرم
یعنی که در آغوش تو آرام بگیرم
زنبور شوم پرسه زنم دور نگاهت
از کندوی چشمان تو الهام بگیرم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دل به چشمای تو بستم تو شدی همه وجودم

عشق تو باور من شد با تموم تاروپودم

هرکی اومد سر راهم چشمامو بستم و ندیدم

عکس تو توی دست من بود تورو با دلم خریدم

برای نفس کشیدن عشق تو دلیل من بود

بودن تو پیش چشمام خواب و رویای شبم بود

من همه ترانه هامو واسه چشم تو نوشتم

ندونستم تو غروبی وای چه تلخه سرنوشتم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تو این شبای خط خطی ستاره های پا پتی
گم شدن و نیست توی راه فانوسک رفاقتی

دنیا چه آلوده شده به سم بی صداقتی
پاهای عشق و عاشقی تاول زده بگی نگی
انگار تموم زندگی گرفته بوی کهنگی
باید با دنیا کاری کرد بیشتر از اینا نشه بد
به پای عشق و عاشقی مرحم دلدادگی زد
باید دوباره تازه شد توی هوای رابطه
باید دوباره خط کشید رو هر چی رسم غلطه
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
آنها که از دور نگاه ميکنند مي گويند:تو چه کم داري؟ هيچ!!!
و من باران اشکهايم را در ابرچشمانم پنهان ميکنم
و با لبخند پوچي به نشانه تاييد سر تکان مي دهم ....
اما خودم ميدانم که هر گاه درون خود را ميکاوم به يک غم بزرگ ميرسم...


و آن غم نبودن توست !!!
من در کنار همه تو را کم دارم....
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
طالب پرواز هستم مقصدم چشمان توست
ياس پرپر گشته ام من مرهمش دستان توست
بودنم با بودنت معناي ديگر مي دهد
حال من خوش مي شود با آن لب خندان تو
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
قصه ای عـــــشـق من و تو تمام شد
حرف دل من و حرف دل تو تمام شد

لجظه٫ آخر انــتظار و آخرین نــــگاه

باقطره ای ســـرشـــــک من تمام شد

اما آخرین لحظه نفسم انتظار تـــست
هر آنچه یاد هـــای من و تو تمام شد
هنوز هم صــــدای تو در قلب منست
نه مگو لحظه آخــرین دیدار تمام شد

هنوز هم دلـــم برای دیدن تو میلرزد
با آنـــــــکه عشق من و تو تمام شد
ترا دوســــــــت دارم تــــا نفس دارم
نه مگو انــــتظــــــار من تو تمام شد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
هیچکسی مثل من و تو زنده در هوای هم نیست
هیچکسی مثل من و تو جفت هم ، نیمه هم نیست
نباید بین من و تو نفسی فاصله باشه
وقتی میتونه جدایی قصه ی دلتنگی باشه
بیا تا با هم بسازیم خونه ی عشقو دوباره
باز کنیم پنجره هاشو رو به مهتاب و ستاره
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
اي عشــق نازمت كه ندا ميكني مــــــــــرا
قربانيت به رســــــــم وفا ميكني مـــــــــرا
تا قـــــــصد ميكــــــــنم كه روم اندكي كنار
با شـــعر عاشــــــقانه صدا ميكني مــــــرا
دي در حــضور خلق به دارَم زدي عــيان
امــروز عاشـــــــقانه صـــــدا ميكني مـرا
پُر ميشوم به گرمي ي شعري به، ناگهان
لبريز اشك و شــــــور و نــــوا ميكني مرا
با خود مــــرا به ســـينهء امواج مي بري
در لابلاي مـــوج رهــــــا ميكني مـــــــــرا
روزي اگـــــر ز خويش براني مـــــرا مباد
چون بتهء ز ريشه جـــــدا ميكني مـــــــرا
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ * بی وفا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی * سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟
عمر مارامهلت امروزو فردای تونیست * من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم * دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار * این همه غافل شدن از چو منی شیدا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند * درشگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر* راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
صدات یه پنجره به باغ یاسه
یه حالت قشنگ و ناشناسه
نمی دونم براش چه اسمی خوبه
قدرت خواستن،یا که التماسه
 
بالا