• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
اي به تقويم دلم از همه تكرارترين
يار را در شب ترديد خريدارترين
پای بردار که از خانه برون باید رفت
مست و آشفته به صحرای جنون باید رفت
باید از چشمه ی اشراق وضو تازه کنیم
مکتب عشق در این شهر پر آوازه کنیم
ما همانیم که عاقل به ره خانه شدیم
جامه ی عقل دریدیم و به میخانه شدیم
پس بیا در سفر صبح نمک گیر شویم
در دل شعله ور عشق به زنجیر شویم
خیز تا جلگه ی آیینه سفر باید کرد
در میان شب این قوم سحر باید کرد
دگر از رعشه شبهای جنون باکی نیست
از تب و زلزله و آتش و خون باکی نیست
جرعه ی صبر بنوشید که ره در پیش است
عود و اسپند بیارید که مه در پیش است
ره دراز است در این شب نفسی تازه کنید
شهر توفان زده ی عشق پر آوازه کنید
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بیا هی قدم بزنیم...

خش خش برگ هارو ـ
من می خونم...!
تو...
نگاهم کن...!


دوست دارمش...
مثل دانه ای که نور را
مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را
یا پرنده ای که اوج را



تا تو ، دوباره تاب بیاوری
من
را...


نبض بودنت ،
را...
می گیرم!



از آخرین لیلی ،
تا...
نبودن هیچ...
مجنون _


نگاه من...
لیلی بود!


هیچ...
مجنون!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بالا بلند ! وصفِ شما را گمان كنم ؛
بيهوده است خون به دلِ واژه گان كنم
بالاتر است دركِ تو از دست هايِ شــعر
از وهم و واژه تا به كجا پلكان كنم
شب بي گدازه در نَفَسم پرسه مي زند
پِلكي بزن كه چهـره در آتش نهان كنم
بالا بلند ! بگذر از اين دست نارسا
مي ترسم آنكه نام تو را نردبان كنم
من لالِ لالِ مــي شوم اي آبروي قرن
مي ترسم آنكه خون تو را آب و نان كنم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
به دنبال تو میگردم تا معنی ات كنم.
تو بوی اصالت می دهی، بوی محبت.
تو همیشه روشنی و پاك

تو زلالی مانند لطافت گل یاس

تو عطر سیب را می فهمی ، پاكی چشمه را درك می كنی و

می دانی پرواز چه لذتی دارد. تو زبان گنجشك را می فهمی
.
می دانی احساس چه رنگی ست ،
تو بوی خاك نم خورده را دوست داری.

وباران را با تمام عظمتش حس می كنی.
طعم كودكی را می فهمی و لذت بوییدن زندگی
.
تو مانند یك كتاب قدیمی،عمیقی و مانند آسمان شگرف
.
تو می تونی عشق رو ببینی
.
می تونی محبت رو با چشمهات درك كنی
.
می تونی حتی قلبت رو ببینی كه به خاطر عشق و احساس می تپه
.
تو می تونی راحت با یه پرش كوتاه خوشه پروین رو تو مشتت بگیری
.
تو می تونی رها باشی
.
تو می تونی مانند نسیم آزاد باشی
.
تو می تونی اگه بخوای.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
انديشه كنان از خودم ميپرسم

بعدِ من چه كسي نامت را صدا خواهد كرد؟

چه كسي بغضِ تو را ميفهمد؟

چه كسي با خنده ي خود

به تو جان ميبخشد؟

با خودم ميگويم بعدِمرگم چه كسي با تو سخن ميگويد؟

چه كسي راز ِ دل ِتنگِ تو را ميداند؟

آن زمان كه هوايِ چشمانِ قشنگت ابريست

بر دامن ِ کدامین صحرا خواهی بارید؟

من نباشم چه كسي همدم ِشب هايِ بلندت باشد؟

چه كسي شب همه شب بر سرِسجاده دعا خواهد كرد

تا كه سالم باشي؟

چه كسي نذر ِخود به كبوترهاي رضا

بابت رفع ِبلا از سرِ تو ادا خواهد كرد؟

چه كسي قولِ وفا خواهدد داد؟

چه کسی از تو تو را خواهد خواست؟

چه كسي لايقِ دنياي من است؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من در این دهکده عشق تو را می خوانم
وز پس آیینه ها نام تو را می بینم
در دلم عشق تو را می کارم
در سرم بوی تو را می فهمم
در نگاهم خم ابروی تو را می نگرم
در گلویم بغض تو را می ***م
من در این دهکده عشق تو را می خوانم ...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
روزگار.......

مي رسد روزي که بي من روزها را سر کني


مي رسدروزي که مرگ عشق را باور کني




مي رسد روزي که تنها در کنار عکس من



نامه هاي کهنه ام را مو به مو از بر کني


دوستت خواهم داشت
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
کاش می دیدم چیست
انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست
آه ، وقتی که تو لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه ، وقتی که تو چشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه ی جان سوخته ، میگردانی
موج موسیقی عشق
از دلم میگذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم میکند ، ای غنچه ی رنگین ! پرپر !
من در آن لخظه که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ی ایمانم را
در پنجه ی باد
رقص شیطانی خواهش را
در آتش سبز !
نور پنهانی بخشش را
در چشمه ی مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم
نگاه امروزت
نگاه تابانت
گرمی فروغ چشمانت
بتی انداخته در جانم
که تا ابد گرم است
زمستانم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل " ب "


برات میمیرند، مثل " د " دوستت دارند، مثل " ع " عا شقت


میشوند، مثل " م " منتظر می مونند تا یه روز مثل " ی " یارت بشن.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شبي غروب مي كنم كنار چشمهاي تو
وبي گناه مي روم به دار چشمهاي تو
من از تمام عاشقي به اين بسنده مي كنم
كه يك دقيقه سر كنم كنار چشمهاي تو
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تو همه عمر من هستی ...
تو همه وجودم هستی ...
تو تنها دلیل بودن من هستی ...
تو تنها مونس من هستی ...
تو مهربان ترینم هستی ...

وقتی تو را دارم گویا همه دنیا و زمانه مال من است !
همین که تو را دارم مرا بس ؛ دیگر غمی نیست !
وقتی تو با من هستی از هیچ چیز نمی ترسم !
وقتی تو با من هستی از خدا می خواهم دیرتر مرا پیش خود ببرد !
وقتی تو با من هستی نگاهم فقط به دنبال توست !
وقتی تو با من هستی ...

تو تنها عشق من هستی ؛ آنقدر دوستت دارم که حتی خدا هم متعجب است !
آری ؛ تو تنها "عشق " من هستی !
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من دیوانه دلم تنگ تو بود و دیدم
دل زیبای گلم ، قحط تبسم شده است
جرم من چیست ، بگو ، معجزه ی ماه بهشت
باز در ذهن قشنگت چه تجسم شده است
قهر کردی گل من ، چشم ، ولی حق با توست
هر زمان صحبتی از حق تقدم شده است
آخر شعر بیا لطف کن و زیبا شو
اسمت انگار میان غضبت گم شده است
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ای ستاره ها كه بر فراز آسمان
با نگاه خود نظاره گر نشسته ايد
ای ستاره ها كه از ورای ابرها
برجهان ما نظاره گر نشسته ايد
آری اين منم كه دردل سكوت شب
نامه های عاشقانه پاره مي كنم
ای ستاره ها اگر به من مدد كنيد
دامن از غمش پراز ستاره می كنم
با دلی كه بوئی از وفا نبرده است
جوربيكرانه و بهانه خوشتر است
دركناراين مصاحبان خودپسند
نازوعشوه های زيركانه خوشتر است
ای ستاره ها مگر شما هم آگهيد
از دوروئی و جفای ساكنان خاك
كه اين چنين به قلب آسمان نهان شديد
ای ستاره ها،ستاره های خوب وپاك
من كه پشت پا زدم به هرجه هست و نيست
تا كه كام او زعشق خود روا كنم
لعنت خدا به من اگربه جز جفا
زين سپس به عاشقان با وفا كنم
ای ستاره ها،ستاره ها،ستاره ها
پس ديار عاشقان جاودان كجاست؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
به نام سرفصل همه نامه‌ها
چه آنهايي كه نوشته شدند
و چه آنهائي كه سپيد ماندند
تا كاغذها سياه نشوند.
يك سلام پر رنگ و چند نقطه چين …
به علامت جوابهايي كه هرگز ندادي
و يك دقيقه سكوت!
به احترام تمام لحظه هايي كه در انتظار پاسخ تو مردند.
فرض كه دلت نخواست!
به فرض كه حوصله ات نيامد!
به فرض كه لايقش نبودم!
فرض كه دوستم نداري!
نه خودم نه نامه هايم را!!!
اين خودش قانع كننده ترين دليل دنياست.
بي دليلي هم خودش كلي دليل ست.
لااقل مي گفتي:
«اين هم كه جوابي ننويسند جوابي ست»
دريغ از همين حرف
چه مي شود كرد
توئي و عزيز كرده اين دل رسواي سرگردان خودم،
چه كارش كنم
جواب هم ندهي بهانه ات را مي گيرد
بگذريم …
حوالي همين روزهاي پژمرده نيامدنت
انگار كسي از آسمان به من گفت
شايد اين عزيز كرده دلت شعر به دل مخملي اش نمي نشيند!
حق بعد از تو با اوست
اين بار ديگر شعر نمي نويسم
نامه هايي را برايت مي نويسم
كه در تنهايي پاييزي ام براي خودم نوشتم
و براي تو پاره كردم.
حقيقتش فكر مي كردم
اگر مي خواست
از اين زبان خوشت بيايد
حرفهاي عادي خودم را بيشتر دوست داشتی
كه نداري
حالا چاره اي نيست،
اين را هم امتحان مي كنم.
راستي به دل نگير
بين نامه هايي كه پاره كردم
اسم تو هميشه با چند كلام قبل و بعدش سالم و دست نخوره ماند و
حالا هم از روي همان اسم خودت
نامه هاي تكه تكه شده را كنار هم چيدم
و برايت نوشتم
اين بار هم اگر به دلت ننشت
فكر ديگري مي كنم
شايد هم دفعه بعد
به سبك آدم هاي آن طرف تاريخ حرفهايم را برايت نقاشي كردم.
خدا را چه ديدي
شايد پسنديدي
خوب ديگر وقت چشمهاي روشن نازت را زياد گرفتم
بگو به روشني خودشان كدري لهجه اين ليلی آواره را ببخشند.
ممنون كه هميشه ناخواسته كمكم مي كنی
چه خودت،
چه اسم قشنگت،
چه سفرت،
چه نيامدنت
و اين بار هم بي جوابيت
كه كانون از هم پاشيده نامه هاي پاره پاره ام را به هم پيوند زد،
تاريخ نمي زنم
هر وقت كه تو ممكن است حوصله مهربانيت بيشتر باشد.
حرف آخر اينكه زيبا،
بي تقصير پروانه ات مي مانم
و براي تو مي نويسم
تو عزيزي،
چه بهاري باشي،
چه تابستاني،
چه پاييزي
دلت نسوزد،
نگو چه لحن غم انگيزی
راست مي گويم
كه عزيزي،
حتي اگر اينها را هم مثل بقيه فراموش كنی
و دور بريزي
كسي كه هم بي تو مي ميرد
و هم براي تو.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
به يادگار نوشتم خطي ز دلتنگي
ديگر به خلوت لحظه هايم عاشقانه قدم نمي گذاري
ديگر آمدنت در خيالم آنقدر گنگ است كه نمي بينمت
سنگيني نگاهت را مدتهاست كه حس نكردم
من مبهوت مانده ام كه چگونه اين همه زمان را صبورانه گذرانده اي
من نگاه ملتمسم را در اين واژه ها پر كرده ام كه شايد...

ديگر زبانم از گفتن جملات هراسيده است
و دستهايم بيش از هر زمان ديگر نام تو را قلم ميزنند
و در اين سايه سار خيال با زيباترين رنگها چشمهايت را به تصوير ميكشم
نگاهت را جادويي ميكنم كه شايد با ديدن تصوير چشمانت جادو شوي

تا به حال نوشته بودم؟
به گمانم نه
پس اين بار مينويسم كه :
دست نوشته هايت سر خوشي را به قلبم هديه مي كنند

مي خواهمت هنوز؟
گاه چنان آشفته و گنگ ميشوم كه ترديد در باورهايم ريشه مي دواند
اما باز هم در آخرين لحظه ها تكرار ميكنم كه حتي اگر چشمانت بيگانه بنگرند
مي خوانمت هنوز حتي اگر دستانت مرا جستجو نكنند

هيچ باراني قادر نخواهد بود تو را از كوچه انديشه هايم بشويد
و اينها براي يك عمر سرخوش بودن و شيدايي كردن كافيست

به گمانم در وراي اين كلمات مي خواستم بگويم كه:

""دلتنگت شده ام به همين سادگي""​
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دو سه بار با لحن شعرا
به همه اشاره كردم
ياد قرص كامل ماه و غم ستاره كردم
يه شب اما سر فرصت توي تنهائيم نشستم
ديدم اين جوري نمي شه غصه ها مو چاره كردم
يه سري نامه نوشتم كه پيش خودم بمونه
هم واسه خودت نوشتم هم واسه تو پاره كردم

سخته ولي بايد بگم كه ديگه دوست ندارم
با اينكه مشكله ديگه اسمتو هم نميارم
ديگه از عشقت نميگم پا روي قلبم ميذارم
ولي بدون كه بعد تو دلو جايي جا نميذارم
سخته ولي بايد بگم عشقتو ديگه نميخوام
ديگه واسه داشتن تو تا ته دنيا نميام
با ديدن نگاه تو ديگه نمي لرزه صدام
ولي هنوز اشكهام ميريزه روي گونه هام
سخته ولي بايد بگم پشيمونم از عاشقي
فكر ميكردم تو هم مثل دل من صادقي
شبهامو ميكني پر از عطر گلاي رازقي
اما تو نه مهربوني نه رنگ گل شقايقي
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
زهر شيرين... فريدون مشيري



تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوش تر از اینت ندانم.
وگر-هر لحظه-رنگی تازه گیری،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.

تو زهری،زهر گرم سینه سوزی،
تو شیرینی،که شور هستی از توست.
ش.ر.ا.ب جام خورشیدی، که جان را
نشاط از تو، غم از تو، م..س.ت.ی از توست.

به آسانی، مرا از من ربودی
درون کورۀ غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانیم سوخت
نگاهم را به زیبایی گشودی.

بسی گفتند:« دل از عشق برگیر!
که نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است اما... نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود،
تنم را در جدائی می گدازد
از آن شادم که در هنگامۀ درد،
غمی شیرین دلم را می نوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد:
مرا مهر تو در دل جاودانی ست.
و گر عمرم به ناکامی سرآید؛
تو را دارم، که مرگم زندگانی ست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
نغمه درد_فروغ فرخزاد



درمنی و این همه زمن جدا
با منی و دیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر

غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بی خبر ز من
بر کشی تو رخت خویش از این دیار

سایۀ توام به هر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که بگزینمش به جای تو

شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو...در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر زخویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه

گفتی از تو بگسلم...دریغ و درد
رشتۀ وفا مگر گسستنی است؟
بگسلم زخویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟

دیدمت شبی به خواب و سرخوشم
وه...مگر بخواب ها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و زشاخه ها بچینمت

شعله کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند...بلکه ره برم به شوق
در سراچۀ غم نهان تو​
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
وداع _ فروغ فرخزاد



میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگۀ ویرانه خویش
بخدا میروم از شهر شما
دل شوریده و دیوانۀ خویش

میبرم، تا که در آن نقطۀ دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکۀ عشق
زینهمه خواهش بیجا و تباه

میبرم تا ز تو دورش سازم
زتو، ای جلوۀ امید محال
میبرم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال

ناله میلرزد، می رقصد اشک
آه، بگذار که بگریزم من
از تو، ای چشمۀ جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من

بخدا غنچۀ شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعلۀ آه شدم، صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست
میروم، خنده به لب خونین دل
میروم، از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
يك شب كنار شمعي
تا صبحدم نشستم
او گريه كرد و مي سوخت
من هم ز غم شكستم
*
در آن شب سيه رو
يادم به چشمت افتاد
آن مستي نگاهت
بر روي چشمم افتاد
*
آهسته اشكي آمد
پايين ز ديدگانم
گويي به شعله آمد
شمع درون جانم
*
آن قطره اشكم آخر

بر روي شمع لغزيد
خاموش گشت و آنگه
دودي به ناز رقصيد
*
از طرح دود آن شمع
در آن سياهي تار
شعري نوشته مي شد
آهسته روي ديوار
*
دل مي تپد به سينه
با ياد روي دلدار
هر جا كه هستي يارم
باشد ، خدانگهدار
 
بالا