• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شق معناي قشنگ بودن است *زندگي را با تا مل ديدن است

عشق تصويري زاحساس خوشي است* عشق پايان زمان نا خوشي است

او پلي بين دوقلب آشنا است *عشق تنديسي قشنگ وپر بها است

عشق آغازي براي زندگي است* او نمود پاكي و بالندگي است
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
خسته و در به در شهر غمم
شبم از هرچی شبه سیاه تره
زندگی زندون سرد کینه هاست
رو دلم زخم هزار تا خنجره
چی میشد اون دستای کوچیکو گرم
رو سرم دست نوازش میکشید
بر سر تنهایی و سرد منو
بوسه ی گرمی به آتیش میکشید
چی میشد تو خونه ی کوچیک
من غنچه های گل غم باز نمیشد
چی میشد هیچکسی تنها نمی ذاشت
جز خدا هیچکسی تنها نمیشد
من هنوز در به در شهر غمم
شبم از هر چی شبه سیاه تره
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
وقت پرپر شدنش، سوزو نوايي نکنيم
پر پروانه شکستن،هنر انسان نيست گر شکستيم ز غفلت،من و مايي نکنيم يادمان باشد
سر سجاده عشق جز براي دل محبوب، دعايي نکنيم يادمان باشد
اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بي سرو پايي نکنيم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
زلف آشفته و خوي كرده و خندان لب و مست
پيرهن چاك و غزل خوان و صراحي در دست
نرگسش عربده جوي و لبش افسوس كنان
نيم شب دوش به بالين من آمد بنشست...(حضرت حافظ)
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
در کوچه معشوقه ی ما جای عشق کجاست؟
کوچه تاریک است نور کجاست؟
قلب نا ارام است خدایا تو ارامش کن
عشق عطا کن معشوقه کجاست؟
شهر تهیست از مفهوم عشق خدایا
ان کس که معنی کند این را..کجاست؟
مه الود است هوای این دیار ای یار
ای عشق تو بگو راه این کوچه کجاست؟
ما گمشده گانیم در این ره بی نشان
تو بگو ای نور این نشانی کجاست؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شك بايد ريخت
زار بايد زد
عشق يعني اين
خودپرستي را بارها
دار بايد زد
شب پر از راز است
رازها را
باز بايد خواند
نبري از يادت
شب مهتابي را
نفس خسته بي خوابي را
نبري از يادت
گرمي دست مرا اي دوست
رنگ چشمان من اي زيبارو
باز هم نيكوست
من تو را در قفس سينه خود مي خواهم
من تو را مي خواهــم !
نبري از يادت
آن شب تنهايي
آن شب ملتهب رويايي
دست من در طلب ماه به رخسارت خورد
دستي اما دل من را افسرد
من به چشمان تو جان بخشيدم
ني كه در چشمان تو جان را ديدم
نبري از يادت
من تو را مي خواهم
باز بي چون و چرا مي خواهم !
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
صدای پایی از انتهای کوچه می آیدکسی آرام مرا می خواند
بیا امشب ستاره بچینیم
آسمان منتظر است
و
دریا بی تاب
ابر سیاهی بر دلت خیمه زده می دانم
بیا
تا از ستاره ها برایت
فانوسی درست کنم دریایی
تا به حقیقت زلال چشمه برسی
که آن وقت تو دریایی
و بی نیاز
ای مسافر!!
حرکت کن
راه دراز است و پر خم
و تو کوله باری ازعشق داری
همین کافی است
که عشق مر کب سفر است
نه مقصد حرکت.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تمامي قصه هاي عاشقانه
اينگونه به گوشمان خوانده شده‌اند.
تصوير مجنون بيدل و فرهاد کوه کن
نقش‌هاي آشناي ذهن ماست.
و داستان حسرت به دل ماندن زُليخا به پند و اندرز، آويزۀ گوشمان شده ‌است.
غافلانه سرخوشيم
و عاجزانه ظالم؛
و عاشق، محکوم است به مدارا،
تا بينوا را جاني و دلي هنوز ، مانده باشد...
اگر جان داد ، شور عشق‌مان افسانه ديگري آفريده‌است.
اگر تاب نياورد ، لياقت عشق‌مان را نداشته‌است.
يکديگر را مي‌آزاريم.
ياد گرفته‌ايم که معشوق هر چه غدارتر، عاشق شيداترست.
و عاشق هر چه خوارتر شود، عشق افسانۀ ماندگارتري خواهد شد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
میان ناله ی جیرجیرک
میان شکست سکوتم
ترا دوباره می خوانم
ای همیشگی
ای سبز
صدایت را از دورها می شنوم
اشنایی
مثل روز بر پوست آفتاب سوخته ام
تو نزدیکتر از آنی که می گویند
میان تب تند مهربانی
که دوسه روزیست سینه پهلو کرده
ترا می شنوم
اغوش خاطره ز داغی دستانت
هنوز گر گرفته است
اشک در التماس لحظه
مانده است
و فریاد در کوجه پس کوچه های
فراموشی
خاطره ات را می بوسم
خاطره ات را ...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم// نقشی به یاد روی تو بر آب می زدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته// جامی به یاد گوشه محراب می زدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست// بازش ز طره تو به مضراب می زدم
روی نگار در نظرم جلوه می نمود// وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ// فالی به چشم و گوش در این باب می زدم..
نقش خیال تو تا وقت صبحدم// بر کارگاه دیده بی خواب می زدم
ساقی بصوت این غزلم کاسه می گرفت//میگفتم این سرود و می ناب میزدم
خوش بود بوقت حافظ و فال مراد و کام//بر نام عمر و دولت احباب می زدم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ساده بودیم ‚ ساده بودیم ‚ مثل قلب عاشق
مثل ساحل یه دریا چش براهه خط قایق
ساد ه بودیم ساده بودیم خونه مون جای صدا بود
یه نمکدون شکسته ‚ میون سفرۀ ما بود
از عزیزترین عزیزا دم به دم دشنه می خوردیم
وقت خواب جای ستاره ‚ زخمامون رو می شمردیم
قصه ‚ قصۀ سفر بود
روی تیغۀ یه دشنه
زندگی فقط همین بود
دریا دور و لبا تشنه
ساده بودیم اما هیچکس حرفای ما رو نفهمید
هیچ کسی پولک نور رو ، رو شبای ما نپاشید
ساده بودیم که بفهمیم معنی حادثه ها رو
بچشیم از این رفیقا ! طعم تلخ پشت پا رو
هر چی بودیم هر چی هستیم ‚ هنوزم مثل قدیمیم
اهل این حال و هواییم مهمون همین گلیمیم
قصه ‚ قصۀ سفر بود
روی تیغۀ یه دشنه
زندگی فقط همین بود
دریا دور و لبا تشنه!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی
شهر خاموش دلم رو تو پرآوازه کردی
آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود
اومدی وقتی تو سینه نفس آخری بود
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی
تا تویی تنها بهانه واسه زنده بودنم
من به غیر از خوبی تو مگه حرفی میزنم؟
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی
در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی
رفته بودیم هر چی که داشتیم دیگه از خاطر من
کهنه شد اسم قشنگت میون دفتر من
من فراموش کرده بودم همه روزای خوبو
اومدی آفتابی کردی تن سرد غروبو
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی
در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
راز من

هیچ جز حسرت نباشد کار من
بخت بد بیگانه ای شد یار من
بی گنه زنجیر بر پایم زدند
وای از این زندان محنت بار من
وای از این چشمی که می کاود نهان
روز و شب در چشم من راز مرا
گوش بر در مینهد تا بشنود
شاید آن گمگشته آواز مرا
گاه می پرسد که اندوهت ز چیست
فکرت آخر از چه رو آشفته است
بی سبب پنهان مکن این راز را
درد گنگی در نگاهت خفته است
گاه می نالد به نزد دیگران
کو دگر آن دختر دیروز نیست
آه آن خندان لب شاداب من
این زن افسرده مرموز نیست
گاه میکوشد که با جادوی عشق
ره به قلبم برده افسونم کند
گاه می خواهد که با فریاد خشم
زین حصار راز بیرونم کند
گاه میگوید که : کو ‚ آخر چه شد
آن نگاه مست و افسونکار تو ؟
دیگر آن لبخند شادی بخش و گرم
نیست پیدا بر لب تبدار تو
من پریشان دیده می دوزم بر او
بی صدا نالم که : اینست آنچه هست
خود نمیدانم که اندوهم ز چیست
زیر لب گویم : چه خوش رفتم ز دست
همزبانی نیست تا برگویمش
راز این اندوه وحشتبار خویش
بیگمان هرگز کسی چون من نکرد
خویشتن را مایه آزار خویش
از منست این غم که بر جان منست
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
پای در زنجیر می نالم که هیچ
الفتم با حلقه زنجیر نیست
آه اینست آنچه می جستی به شوق
راز من راز نی دیوانه خو
راز موجودی که در فکرش نبود
ذره ای سودای نام و آبرو
راز موجودی که دیگر هیچ نیست
جز وجودی نفرت آور بهر تو
آه نیست آنچه رنجم میدهد
ورنه کی ترسم ز خشم و قهر تو

فروغ فرخزاد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
حالمان بد نيست غم کم مي خوريم
کم که نه! هر روز کم کم مي خوريم

آب مي خواهم، سرابم مي دهند
عشق مي ورزم عذابم مي دهند

خود نمي دانم کجا رفتم به خواب
از چه بيدارم نکردي؟ آفتاب!!!!

خنجري بر قلب بيمارم زدند
بي گناهي بودم و دارم زدند

دشنه اي نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمي پشتم شکست

سنگ را بستند و سگ آزاد شد
يک شبه بيداد آمد داد شد

عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام
تيشه زد بر ريشه ي انديشه ام

عشق اگر اينست مرتد مي شوم
خوب اگر اينست من بد مي شوم

بس کن اي دل نابساماني بس است
کافرم! ديگر مسلماني بس است

در ميان خلق سر در گم شدم
عاقبت آلوده ي مردم شدم

بعد ازاين بابي کسي خو مي کنم
هر چه در دل داشتم رو مي کنم

نيستم از مردم خنجر بدست
بت پرستم، بت پرستم، بت پرست

بت پرستم،بت پرستي کار ماست
چشم مستي تحفه ي بازار ماست

درد مي بارد چو لب تر مي کنم
طالعم شوم است باور مي کنم

من که با دريا تلاطم کرده ام
راه دريا را چرا گم کرده ام؟؟؟

قفل غم بر درب سلولم مزن!
من خودم خوشباورم گولم مزن!

من نمي گويم که خاموشم مکن
من نمي گويم فراموشم مکن

من نمي گويم که با من يار باش
من نمي گويم مرا غم خوار باش

من نمي گويم، دگر گفتن بس است
گفتن اما هيچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شيرين! شاد باش
دست کم يک شب تو هم فرهاد باش

آه! در شهر شما ياري نبود
قصه هايم را خريداري نبود!!!

واي! رسم شهرتان بيداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود

از درو ديوارتان خون مي چکد
خون من،فرهاد،مجنون مي چکد

خسته ام از قصه هاي شوم تان
خسته از همدردي مسموم تان

اينهمه خنجر دل کس خون نشد
اين همه ليلي،کسي مجنون نشد

آسمان خالي شد از فريادتان
بيستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پيشه ام
بويي از فرهاد دارد تيشه ام

عشق از من دورو پايم لنگ بود
قيمتش بسيار و دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پايم خسته بود
تيشه گر افتاد دستم بسته بود

هيچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!
فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!

هيچ کس از حال ما پرسيد؟ نه!
هيچ کس اندوه مارا ديد؟ نه!

هيچ کس اشکي براي ما نريخت
هر که با ما بود از ما مي گريخت

چند روزي هست حالم ديدنيست
حال من از اين و آن پرسيدنيست

گاه بر روي زمين زل مي زنم
گاه بر حافظ تفاءل مي زنم

حافظ ديوانه فالم را گرفت
يک غزل آمد که حالم را گرفت:

ما ز ياران چشم ياري داشتيم*
خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
آرزوئی دلنشین
lb2sm5rl8bc8w71c3d1b.jpg


در سکوت دلنشین نیمه شب

می گذشتیم از میان کوچه ها

راز گویان هر دو غمگین هر دو شاد

هر دو بودیم از همه عالم جدا

تکیه بر بازوی من میداد گرم

شعله ور از سوز خواهش ها تنش

لرزشی بر جان می ریخت نرم

ناز آن بازو به بازو رفتنش

در نگاهش با همه پرهیز و شرم

برق می زد آرزوئی دلنشین

در دل من با همه افسردگی

موج میزد اشتیاقی دلنشین

زیر نور ماه دور از چشم غیر

چشمها بر یکدگر می دوختیم

هر نفس صد راز می گفتیم و باز

در تب ناگفته ها می سوختیم

نسترن ها از سر دیوارها

سر کشیدند از صدای پای ما

ماه می پائیدمان از روی بام

عشق می جوشید در رگهای ما

باز هنگام جدائی در رسید

سینه ها لرزان شد و دلها شکست

خنده ها در لرزش لبها گریخت

اشکها بر روی رویا ها نشست

چشم جان من به ناکامی گریست

برق اشکی در نگاه او دوید

نسترن ها سر بزیر انداختند

ماه را ابری به کام خود کشید

تشنه تنها خسته جان آشفته حال

در دل شب می سپردم راه خویش

تا بگریم در غمش دیوانه وار

خلوتی میخواستم دلخواه خویش

فریدون مشیری
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
انتقام
1c9wuwpwecyr6bb7eotd.jpg

ترانه منتظر نمون ! اون‌ديگه رفته كه بياد
گريه رو از سر مي گيرم يادم مي ياد خاطره هات
شبيه تو مثل خودت تو كوچه ها كسي نبود
لعنت به اين كوچه ي سرد تو رو از اين خونه ربود
لعنت به اين كوچه ي سرد كوچه ي سرد كوچه ي سرد

ydl3k46kbdp090fr2t7p.gif

تو كه نباشي آينه تو چشم كي نگاه كنه ؟
به دست كي به عشق كي شمعدوني غنچه وا كنه؟
تو اين شبا صداي من بي تو به جايي نرسيد
ستاره ي گمشدمو آي آسمونا پس بدين
تو اين شبا صداي من بي تو به جايي نرسيد
ستاره ي گمشدمو آي آسمونا پس بدين
پس بدين پس بدين پس بدين پس بدين

ydl3k46kbdp090fr2t7p.gif

يه تلنگر به زمين به حال ما اشك گرم گوله به گوله مي چكه
تو دلم شرشر بارون مي گيره اشك چشمام تو دلم مي تركه
اين منم به انتقام رفتنت بي تو اين خونه رو آتيش مي زنم
نامه هاتو پاره پاره مي كنم آينه و شمعدونيارو مي شكنم
آينه و شمعدونيارو مي شكنم

ydl3k46kbdp090fr2t7p.gif

تو كه نباشي آينه تو چشم كي نگاه كنه ؟
به دست كي به عشق كي شمعدوني غنچه وا كنه؟
تو اين شبا صداي من بي تو به جايي نرسيد
ستاره ي گمشدمو آي آسمونا پس بدين
تو اين شبا صداي من بي تو به جايي نرسيد
ستاره ي گمشدمو آي آسمونا پس بدين
ترانه منتظر ترانه منتظر ترانه منتظر ديگه رفته
كه ديگه رفته كه ديگه رفته كه ديگه رفته كه ديگه رفته

ydl3k46kbdp090fr2t7p.gif

يه تلنگر به زمين به حال ما اشك گرم گوله به گوله مي چكه
تو دلم شرشر بارون مي گيره اشك چشمام تو دلم مي تركه
اين منم به انتقام رفتنت بي تو اين خونه رو آتيش مي زنم
نامه هاتو پاره پاره مي كنم آينه و شمعدونيارو مي شكنم
آينه و شمعدونيارو مي شكنم

ydl3k46kbdp090fr2t7p.gif

تو كه نباشي آينه تو چشم كي نگاه كنه ؟
به دست كي به عشق كي شمعدوني غنچه وا كنه؟
تو اين شبا صداي من بي تو به جايي نرسيد
ستاره ي گمشدمو آي آسمونا پس بدين
تو اين شبا صداي من بي تو به جايي نرسيد
ستاره ي گمشدمو آي آسمونا پس بدين

ydl3k46kbdp090fr2t7p.gif

قيصر
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
منتظر باش
ae4uiuy446r4alonlz5.gif

منتظر باش که بارانی شوم
تا ببارم بر کلون خانه ات
تا ببوسم جای دستان تو را
روی قفل آهنین خانه ات

منتظر باش کبوتر بشوم
بپرم تا آشیان سبز تو
تو ندانی من که هستم من ولی
خیره باشم در دو چشم مست تو

منتظر باش که پاییز شوم
خالی از سر سبزی و رنگ بهار
تا بماند روی گلدان های تو
دست هایم زردو خشک و بی قرار

منتظر باش که یک خواب شوم
روی ذهن تو بچرخم مثل باد
چشم هایت خسته تر، مستانه تر
روی یک خمیازه پرامتداد

منتظر باش که یک بغض شوم
تا بپیچم روی فریادی بلند
در گلوی خود مرا احساس کن
دست و پایم را نبند

منتظر باش که یک لاله شوم
سرخِ سرخ ِسرخ در دامان خاک
هر کجایی باش ، من هم مانده ام
تا گذاری پای بر این خاک پاک

منتظر باش که یک اشک شوم
نرم و آهسته به روی گونه ات
جای من در لای مژگان تو بود
می چکم اما ز چشم روشنت

منتظر باش که یک حرف شوم
تا بیایم روی لب های تو باز
تو مرا تکرار کن، تکرار کن
می شوم آماده آواز باز

منتظر باش که خورشید شوم
تا بتابم بر تن و بر دست تو
گرمِ گرمِ گرم از رویم شود
راهها و کوچه بن بست تو

منتظر باش که یک شب بشوم
ساده و تاریک و غمگین و سیاه
من می ایم روی بام خانه ات
می نشینم تا طلوع یک نگاه

منتظر باش که یک عکس شوم
روی دیوار اتاقت جای من
یا شوم یک پنجره در گوشه ای
که تو بنشینی شبی در پای من

منتظر باش که یک شعر شوم
در میان صفحه های دفترت
یا شوم خودکار در دستان تو
یا ستاره ای شوم من در شبت

منتظر باش که یک عطر شوم
تا بیاویزم به سرتاپای تو
یا شوم راهی که اید سوی تو
یا نسیمی در شب زیبای تو

منتظر باش که یک ابر شوم
تا شوم مهمان پاییزی تو
منتظر باش که یک پرده شوم
یا شوم نقشی به رومیزی تو

منتظر باش که یک سیب شوم
تا که بنشینم به روی ظرف تو
منتظر باش که یک آه شوم
در میان انتظار حرف تو

منتظر باش که یک سایه شوم
پابه پای تو به هر جا می روی
منتظر باش که یک برف شوم
در زمستان های سرد بی کسی

منتظر باش که یک پله شوم
رد پای تو برایم آرزو
منتظر باش که یک شاخه شوم
از کنار پنجره سر کرده تو

منتظر باش که یک قصه شوم
قصه اسطوره های عاشقی
منتظر باش که یک دشت شوم
پر شوم از شاخه های رازقی

منتظر باش که یک رنگ شوم
روی هر روز تو تکرار شوم
منتظر باش که یک نامه شوم
حسرت لحظه دیدار شوم

منتظر باش که یک فکر شوم
تا فراموشت نگردد یاد من
آشنای انتظار و خستگی
این تویی آغاز این فریاد من

منتظر باش که یک فرش شوم
روز و شب اما به زیر پای تو
این من و این خستگی هایم ببین
هیچ کس در دل ندارد جای تو

منتظر باش که یک گل بشوم
غنچه غنچه روی خاک خانه ات
منتظر باش که بارانی شوم
تا ببارم بر کلون خانه ات
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
پرواز
59ilgonx7xmjv4rwe5ji.jpg

سال ها شد تا که روزی مرغ عشق
نغمه زد برشاخه انگشت من
آشیان آسمان را ترک گفت
لانه ای آراست او در مشت من
دست من پر شد ز مروارید مهر
دست من خالی شد از هر کینه ای
دست من گل داد و برگ آورد و بار
چون بهار دلکش دیرینه ای
سینهاش در دست هایم می تپید
از هراس دامهای سرنوشت
سخت می ترسید از پایان وصل
وز پلیدی های خاطرهای زشت
آه اگر روزی بمیرد عشق ما
وای اگر آتش به یخبندان کشد
خنده امروز ما در شان یاس
اختران اشک در چشمان کشد
مننوازشگر شدم آن بال و پر
من ستایشگر شدم آواز او
خواستم بوییدم و بوسیدمش
با نیازی بیشتر از ناز او
عاشقان هر کس که دارد از شما
مرغ عشقی بر فراز شاخسار
پاسداری بایدش هر روز و شب
چشم ترسی بایدش از روزگار
هر کجا در هر خم این رهگذر
درکمین بدخواه سنگ انداز هست
عشق من پرداشت آه ای عاشقان
پربرای جنبش و پرواز هست
در غروب یک زمستان سیاه
مرغک من ز آشیان خود گریخت
دور شد در اشک چشمم محو شد
بعد از او هم سقف این کاشانه ریخت
در بهار پر گل این بوستان
دست من تک ساقه پاییز ماند
برگهای خشک عشقی سوخته
بر فراز شاخه ها آویز ماند
گرچه دیگر آٍمان ها تیره است
شب ز دامان افق سر می کشد
باز با پرواز مرغان بهار
آرزویی در دلم پر می کشد
می فریبد دل به افسون ها مرا
می سراید بر من این آواز ها
بال دارد مرغ عشق
باز خواهد کرد او پروازها

سیاوش کسرائی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
حرفهاي ناتمام
باز چشمهايم باريد
باز دستهايم لرزيد
حرفهايم در عمق دلم جاماند
اما خاطراتت بيرون ريخت
روزهاي سخت بر من خنديدند و رفتند
شبهاي سرد ايستادند و نظاره كردند
و چه سخت بود شبهاي جدايي
وچه سخت بود لحظه هاي بي تو بودن
و غربت نمك زخمهايم
كاش تو را مي ديدم
در آن لحظه اي كه لب جوي مي نشستي
كاش تو را مي ديدم
در آن وقت كه ديدگانم خاموش نبود
آهسته تر مي گويم
كاش تو را مي بوسيدم
در آن وقت كه گفتي:
-(( خداحافظ))
تا امروز در آتش دل نسوزم
آتشي برگرفته از جان
در سينه پر دردم
دنياي من:
چگونه تو را احساس كنم
تا كه بال و پرم نسوزد
ولي بدان اگر خاموش نشوي
بال وپر كه هيچ
جان را فدايت ميكنم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شوق انتظار
zll7ug50p0gye3k1v331.jpg

هنوز هم سوار مرکب خیال من تویی


هنوز هم یگانه شاهکار این قلم تویی
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

هر آن به یاد تو ، به مدح عشق می رسم

و باز ... شرح هر نگاه عاشقانه ام تویی
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

اگر که عشق؛ راز هستی است

تو راز نه ... که عشق هستی و تمام هستی ام تویی
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

به شوق مرده در نگاه خویش مژده می دهم

که پاسخ تمام انتظار صادقانه و عاشقانه ام تویی
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

زلال وپاک مثل چشمه ای

ومن زجنس سنگریزه های بی بها
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

برای من طلوع کن ... برای من !

هم او که هستی اش بدون تو ... رسید به انتهای انتها !
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

خروش کن درون من

که تو تمام معنی غزل و ترانه ای
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

غزل برای معنی تو کوچک است

ومن حقیر تر از تصورت
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

چه خوب بود اگر خلاصه می شدی

به قدر آسمان وبه وسعت دریا
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

برای من...!

برای من....!

برای من که یک تصور زمینی ام

هنوز هم تو بهترین بهانه ای

هنوز هم تو برترین تصوری

هنوز هم تو بهترین ترانه ای

هنوز هم تو بهترین خیال عاشقانه ای
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

هنوز هم برای دیدنت دلم هزار پاره می تپد

هنوز هم برای از تو گفتن....

این قلم به آسمان....

به هفت فلک بی ستاره می رسد
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

هنوز هم بی بهانه نمی توانم از تو بنویسم

هنوز هم....
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

نشانه ی ظهور بودی

ودلیل بی دلیل من برای حذف قیدها

چه نیک گرفته ای زمن ...!

عنان اسب سرکش نگاه را !
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

بیا... !

بیا که حال وقت سازش است !

بیا که دل اسیر صد هزار خواهش است !
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

بیا که تا هنوز هم

صدای پای هر مسافری مرا به شهر خاطرات می برد

حضور هر شقایقی تو را به یاد می آورد

وعطر یاس های بی قرار به صد هزارخیال خام

مرا به دشت خواب می برد
oplw9t37ykc6yfry27ym.gif

تو یی قرار ... بی قرار من !

تو یی تصور ... زلال من !

.... ومن هنوز اسیر چشمای تو

برای باتو بودن است....که انتظار می کشم....

که انتظار می کشم !
 
بالا