• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
می روم
نگو چه زود
می روم
نگو احساس نداشت
می روم
نگو حیف, جایش خالیست...
پر می كند دیگری جایم را
می روم در شبی كه صبحش را
جای دیگر خواهم دید
می روم
نگو دوست داشتن بلد نبود
نگو احساسش را گم كرد
بگو در احساس ها گم شد
می روم
حتی بغض نكن
می روم
اشك هایت را برای دیدار بگذار
می روم
تو اخرین دیدار را به یاد دار............
وبدان در قلبم جاودانی!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دست و پایم را به تخت ببندید
باید این عشق را ترک کنم!!!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دلم به اندازه ی وسعت تمام دنیا گرفته
باز این اشکهای لعنتی مجال نمی دهند
باز ضربان قلبم تندتر از همیشه
جای خالی آرامش را به رخ لحظه های من می کشد
آه از این ثانیه های تکراری
آه از این سرنوشت اجباری
دل را به تکه قلبی خوش کرده ام
که می دانم دگر برای من و خنده های من نمی تپد
می دانم برایش جایگاهی
حتی در کورترین شب ها و درخشانترین روزها ندارم
نفسم تنگ است و حالم همچون این روزها خراب
و فقط این اشکها ی لعنتی هستند که می بارند
و آسمان نگاهم را دوباره بارانی می کنند
کاش یک نفر می آمد
یک نفر که دستانش بوی مهربانی
و حضورش آرامش را برای همیشه ارمغان داشت
کاش می آمد و مرا از این ذره ذره مردن رها می کرد
آه گاهی فکر می کنم چرا انقدر قوی هستم و تحمل می کنم
خنده دار است که به تو ِ بی ارزش هم حسادت می کنم
که چطور خونسرد و بی رحم به دردِ دلم می خندی
و مرا در خودم زنده زنده به خاک می سپاری
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
یک شب که توی خواب بودم از این عالم جدا بودم به فکر عشقی نبودم راحت بود رها بودمتو آمدی تو زندگیم گفتی می خوام با تو باشم گفتی

می خوام کنار تو از آدم ها جدا باشم گفتم نمی تونه دلم گفتی منم مثل تو ام از آدمها خسته شدم دنبال راه چاره ام گفتی که چاره ام تویی مرهم زخم من تویی

می دونستم می دونستم می دونستم که تو هم مثل همه آدم ها قلبم رو تنها می زاری تو هم شدی مثل همه غم روی غم هام بزاری ولی باز هم نمی دونم

که چی شد نمی دونم که چی شد یهو شدی عزیزم تا به خودم اومدم دیدم برات می میرم حالا که عاشقت شدم پشتمو خالی می کنی رفتی حالا حق بده از

چی باید بمیرم حالا که دیوونتم تنها میزاری اینه رسمش حالا که زندگیمی تنهام می زاری اینه رسمش مگه نا مسلمونی خدا نداری اینه

رسمش یکمی که فکر

کنی می بینی جز من نداری اینه رسمش اگه به زور روزگار از زندگیت میرم کنار میرم که ثابت بکنم عاشقتم دیوونه بار تو گریه های زار و زار

سپردمت به روزگار .
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی از یادها رفته...
خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟!
نمی دانم مرا ایا گناهی هست..؟
که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟
مرا اینگونه باور کن
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
هنوز اندر پی اونم که میشه عاشقش باشم
مثه دریای من باشه منم چون قایقش باشم
هنوز اندر پی اونم که عمری مرهمم باشه
شریک خنده و شادی رفیق ماتمم باشه
هنوز اندر پی اونم که عشقش سادگیم باشه
نگاههای پر از مهرش پناه خستگیم باشه
میگن جوینده یابنده ست، ولی پاهای من خسته ست
من حتی با همین پاها میرم تا حدی که جا هست
هنوز اندر پی اونم که اشکامو روی گونه ام
با اون دستای پر مهرش کنه پاک و بگه جونم
بگه جونم نکن گریه منم اینجام، بذار دستاتو تو دستام
تو احساس منو میخوای، منم ای گُل تو رو میخوام
خدایا عشق من پاکه درسته عشقی از خاکه
منم اون عاشق خاکی که از عشق تو دلچاکه
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
غم احاطه ام کرده است .
دیگر سنگری برایم باقی نمانده است .
باید شکست را سر افرازانه پذیرفت ... مگر نه این هم جزیی از زندگیست ؟
امی این بار باید پذیرفت چیزی را که انتخاب نکرده ای ... چیزی را که برایت جز نیست کل است....
کاش می شد رفت .... کاش می توانستم بروم ..... کاش انسان نبودم ... کاش دوست نداشتم ....


کاش بغض اجازه می داد ....
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
آغاز دوست داشتن است
گر چه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ای ابی ترین پرچین وجودم
دستان پر حست را گرد شانه هایم حلقه کن
و حلقه چشمانت را اندکی خاموش دار
که قصد پرواز کرده ام...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
سوگند را ساختیم تا سوگند یاد کنیم
که عاشق بمانیم باسوگند شروع میکنیم
و با امید ادامه میدهیم و آرزو داریم با وصال ختم شود
سوگند می خوریم به زیبایی عشق پاک که دل از هم بگیریم
که لحظه ای ازیاد یکدیگر غافل نشویم که برای هم باشیم
و به یاد هم که دوست داشتن را از یاد نبرده و با آمدن هر سپیده
و شروع هر روز به یاد یکدیگر چشم به جهان بگشاییم
ودر آخرسوگند به عشق که درغم و شادی با هم باشیم و شریک هم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
جان منی چه غصه كه دربرنبینمت
تاج منی چه شكوه كه برسرنبینمت
باشی ویانباشی ازاین دل نمی روی
نزدمنی چه باك كه دربرنبینمت
ازلطف گروفای تودیدم وگرجفا
القصه خواستی كه مكرر نبینمت
آئینه ام غبارزدای ای همیشه حسن
تا یك نفس به عمرمكدر نبینمت
بیدارمانده چشم به یادت تمام شب
ترسم كه چشم بندم وآخرنبینمت
هرچندروی تونرود یك دم ازنظر
راضی نباش این دم آخر نبینمت
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
قصه ی شیرینی ست
کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
قصه ی نغز تو از غصه تهی ست
باز هم قصه بگو , تا به آرامش دل
سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم
گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت , یادگاران تو اند
رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت , سوکواران تو اند
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دل به چشمای تو بستم تو شدی همه وجودم

عشق تو باور من شد با تموم تاروپودم

هرکی اومد سر راهم چشمامو بستم و ندیدم

عکس تو توی دست من بود تورو با دلم خریدم

برای نفس کشیدن عشق تو دلیل من بود

بودن تو پیش چشمام خواب و رویای شبم بود

من همه ترانه هامو واسه چشم تو نوشتم

ندونستم تو غروبی وای چه تلخه سرنوشتم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم کرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مرا همره و همرام کرد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق، از دلبستگی هایم؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم؟
خداحافظ ، تو ای همپای شبهای غزل خوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ، بدون تو گمان بردی که می مانم
خداحافظ، بدون من یقین دارم که می مانی!!!!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تو مثل یه اتفاقی که یه روز می خواد بیفته

مثل اون شعر تری که هیچ کسی هنوز نگفته

مثل قاب عکس زردی که نشسته روی دیوار

مثل اشکهایی که آروم می چکن رو سیم گیتار

دست تو حسی مثل چیدن سیبهای قرمز

مثل سینه ریزی که روش می نویسن بی تو هرگز

مثل ذوق یه کویری بعد یه دعای بارون

مثل نقش فال قهوه توی کوچه های مجنون

مثل بیشتر بهارا دوباره من از تو دورم

بیا و نذار بریزه آخرین برگ غرورم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم

به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور

به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم می گیری

به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت

شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است

در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است

یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش

آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده

در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است

یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است

آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش

آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است

آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دستهایم را که میگیری...

حجم نوازش لبریز میشود!

گویی تمام رزهای زرد باغها

با دستهای بی دریغ تو

برای من

چیده میشوند

و قلب من

پرنده ای میشود

به پاکی بیکران نگاهت

پر میکشد...

و در آن وسعت بی انتها

در خاکستری اندوه ابرها

گم میشود

دستهایم را که میگیری...

نگاهم

این قاصدک های بی تاب هزاران شور

در آبی فضا رها میشوند

و بغض گریه ها

از شنیدن نفس زدنهای روح

زیر هجوم آوار سرنوشت

بی صدا شکسته میشود...

دستهایم را که میگیری...

عبور تلخ زمان را

دیگر

نمیخواهم که باور کنم.....!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
وقتی نگاهی تو را مسخ می کند
و تمامت را می گیرد
جز فکر کاشتن بوسه ای بر لب
و به دست آوردن دلی که دلت را تسخیر کرده
چیزی در خودت نمی بینی ،
حسرت نوازش چهره ای که بر تو لبخند می زند
تو را به مرز دیوانگی می کشاند ...

وقتی سر انگشتانت حرف می زنند
و لب ها غرق در بوسه های مکرراند ...
یک آن شک می کنی
که شاید این عشق باشد ...
شاید
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
"دلِ تنگ "
سر خود را مزن اینگونه به سنگ،
دلِ دیوانه‌ی تنها، دل تنگ!!

منشین در پس این بهت گران
مَدَران جامه‌ی جان را، مَدَران!!
مكن ای خسته در این بغض درنگ..
دلِ دیوانه‌ی تنها، دل تنگ!

پیش این سنگدلان،
قدر دل و سنگ یكی‌ست
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یكی‌ست..
دیدی آنرا كه تو خواندی به جهان یارترین؛
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین...
آنكه می‌گفت منم بهر تو غمخوارترین..
چه دلازارترین شد
چه دلازارترین...
ناله از درد مكن،
آتشی را كه در آن زیسته‌ای
سرد مكن

با غمش باز بمان
سرخ‌رو باش از این عشق و سرافراز بمان

راه عشق است كه همواره شود از خون، رنگ
دلِ دیوانه‌ی تنها، دل تنگ
!
 
بالا