• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بی تو هر شب عاشقی بارانیم

لاله ای پژمرده و زندانیم
بی تو در کنج همه دلواپسی ها
بی تو من آغاز یک ویرانیم،با تو در حجم همه میلادها
بی تو در بند دلی طوفانیم
یاد تو آرامش روح و روان بعد تو من شاعر حیرانیم
ای نگاهت جایگاه خستگی بی نگاه مبهمت بارانیم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
هر جا که سفر کردم ، تو هم‌سفرم بودی ،
وز هر طرفی رفتم ، تو راهبرم بودی!

با هر که سخن گفتم ، پاسخ ز تو بشنفتم ،
بر هر که نظر کردم ، تو در نظرم بودی!

هر شب که قمر تابید ، هر صبح که سر زد شمع ،
در گردش روز و شب ، شمع و قمرم بودی!

در صبح‌دم عشرت ، هم‌دوش تو می‌رفتم ،
در شامگه غربت ، بالین سرم بودی!

در خنده‌ي من چون ناز ، در کنج لبم خفتی ،
در گریه‌ي من چون اشک ، در چشم ترم بودی!

چون طرح غزل کردم ، بیت الغزلم گشتی ،
چون عرض هنر کردم ، زیب هنرم بودی!

آواز چو می خواندم ، سوز تو بسازم بود ،
پرواز چو می‌کردم تو بال و پرم بودی!

هرگز دل من جز تو ، یار دگری نگزید ،
ورخواست که بگزیند ، یار دگرم بودی!

سرمد به دیار خود از ره نرسیده گفت ،
هر جا که سفر کردم ، تو همسفرم بودی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
باز هم با نام تو افسا نه اى گلريز شد
باز هم در سينه ام عشق تو شور انگيز شد

باز هم همراه بوى ميخك و محبو به ها
خاطراتم پر كشد با ياد تو در كوچه ها

باز هم وقتى نگاهت گيرد از من فاصله
ديده ام مى بارد اما نم نم و بى‌حوصله

باز قلب پنجره بر روى‌من وا مى شود
باز هم پروانه اى در باغ پيدا مى شود

باز هم لاى‌كتابم مى‌نهم يك شاخه ياس
مى‌كنم بهر پيامى قاصدك را التماس

باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگير مى‌شوم
باز هم با ياد تو سر شار رويا مى‌شوم
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,778
لایک‌ها
3,494
عشـق كه گـدايی نـدارد .

يادت نيست مگر؟


اين نذر مـن بود ،


كه كوه شوم و پای نبودن هايت بمانم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
گل من گوهر من، کاش اینجا بودی
جان من جوهر من، کاش اینجا بودی

اگر اینجا بودی، خانه خاموش نبود
آینه حوصله داشت، گل فراموش نبود

وزن قلبم سنگین،غربت آهنگ نبود
ساعت دیواری،خسته از زنگ نبود

با تو بودن ای کاش، تا ابد ممکن بود
لحظه های دیدار، تا ابد ساکن بود

اگر اینجا بودی، زندگی وسعت داشت
غزل ناگفته، به قلم رغبت داشت

گم ترین پیدایی، دوری و اینجایی
من که با توهستم، تو چرا تنهایی!

با همه دوری ما، این همه فاصله ها
همه جا سرشار است، از هوایت اینجا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
خوشا دردى كه درمانش توباشى

خوشا راهى كه پايانش تو باشى


خوشا چشمى كه رخسار توبيند

خوشا جانى كه جانانش تو باشى


چه خوش باشد دل اميدوارى

كه اميد و دل جانش تو باشى


خوشى و خرمى و كامرانى

كسى دارد كه خواهانش تو باشى

چه باك آيد ز كس آنكس كه او را

نگه دار و نگهبانش تو باشى


مشو پنهان از آن بيچاره كورا

همه پيدا و پنهانش تو باشى


مپرس از كفر ايمان "عراقى"

كه هم كفر و هم ايمانش تو باشى


براى آن تبرك خود مگويد

دل بيچاره تا جانش تو باشى
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تو با یک جرعه از دریای یادت
میان باغ قلبم جا گرفتی...

تو چون یک هدیه فیروزه ای رنگ مرا
بر قایق رویا نشاندی

با یک لطف و یک لبخند ساده مرا
به سرزمین عشق خواندی

تو دیوار میان قلبها را
به رسم آشناییها شکستی ...

توچون حس غریب و واژه ای سرخ
میان دفتر روحم نشستی

تو دریایی ترین ترسیم یک موج
تو تنها جاده دل تا خدایی

تو مثل نغمه موزون باران
به روی اطلسی ها نازنینی

تا وقتی که روحم مال اینجاست
به روی صفحه دل می نشینی
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
در تنهاییهایم ، تنها یاد تو مونس دل بی کسم است
در ناباوری هایم ، تنها نگاه تو باور دل غمدیده ام است
در دلتنگی هایم ، تنها حضور تو رهایی بخش دلم از غم و غصه است
در نا امیدی هایم ، تنها نام تو امید بخش دل درمانده ام است
قلبم سرشار از توست... در نگاهم تنها نگاه توست
بر لبانم تنها نام توست... بر مشامم تنها عطر دلنشین توست
و تو... تنها تکیه گاه من هستی......
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم .
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می‌شود
و برای نخستین گل‌ها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم .
بی تو جز گستره‌ یی بی‌کرانه نمی‌بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.
تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم
می‌اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشید رخشانی که بر من می‌تابی هنگامی که به خویش مغرورم
سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز


پل الوار
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اگـر چشمان من دريـاست تويي فـانـوس شبهايش اگــر حرفي زدم از گل تويي مفهوم و معنايش
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اور کن

عشق من پاک است باور کن بیا
دیو غم را کورکن کر کن بیا
مُردم از این التهاب عاشقی
درد دوری را تو آخر کن بیا
ا اجازه من شفاهی عاجزم
درس عشقم را تو ازبر کن بیا
تا بلوغ عشقمان راه کمی است
نغمه ی عشاق را سر کن بیا
تا ابد من عاشق زار توام
حرف هایم را تو باور کن بیا

شاعر پدرام مجيدی
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
رسیده ام به خدایی که اقتباسی نیست

شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست

خدا کسی است که باید به دیدنش بروی

خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست

به عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند

خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست

به فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل

که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست

دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش

هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست

فاضل نظری
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
شبهاست

که بی صدا فارغ می شوم

از غزل هایی که

آبستن عشق بازی دلم

و چشم های توست

و من ...

آخرین بازماندۀ عصر جاهلیت

چه بی رحمانه

زنده به گور می کنم

مولود عشق را!

 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تو با یک جرعه از دریای یادت
میان باغ قلبم جا گرفتی...

تو چون یک هدیه فیروزه ای رنگ مرا
بر قایق رویا نشاندی

با یک لطف و یک لبخند ساده مرا
به سرزمین عشق خواندی

تو دیوار میان قلبها را
به رسم آشناییها شکستی ...

توچون حس غریب و واژه ای سرخ
میان دفتر روحم نشستی

تو دریایی ترین ترسیم یک موج
تو تنها جاده دل تا خدایی

تو مثل نغمه موزون باران
به روی اطلسی ها نازنینی

تا وقتی که روحم مال اینجاست
به روی صفحه دل می نشینی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ای خاك رهت سرمه چشمان خمارم
وی زلف تو آشفته تر از هر دو نگاهم

عمری است گرفتار تو با اين رخ زردم
لايق نبود عشق تو را روی سياهم

نجوای تو در گوشم و آوای سه تارم
شد مونس شبهای من و سوز سه گاهم

فرياد رس من به فدای قدم تو
لطفی بنما ميگذرد عمر تباهم

بر ديده نهم منت ديدار تو را من
پروا نكنم از نگه و تير گناهم

بگذشت جدائی و در آغوش من آئی
در بستر من بوی تو در صبح و پگاهم

اين مستی منصور نشان از قدح توست
جز باده و قند لب تو هيچ نخواهم
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
زندگي يعني چه؟ يعني آرزو كم داشتن
چون قناعت پيشگان روح مكرم داشتن
جامهي زيبا بر اندام شرف آراستن
غير لفظ آدمي معناي آدم داشتن
قطره ي اشكي به شبهاي عبادت ريختن
بر نگين گونه ها الماس شبنم داشتن
نيمشب ها گردشي مستانه در باغ نياز
پاكي عيسي گزيدن عطر مريم داشتن
با صفاي دل ستردن اشك بي تاب يتيم
در مقام كعبه چشمي هم به زمزم داشتن
تا برآيد عطر مستي از دل جام نشاط
در گلاب شادماني شربت غم داشتن
مهتر رمز بزرگي در بشر داني كه چيست
مردم محتاج را بر خود مقدم داشتن
مهلت ما اندک است وعمر ما بسیار نیست
در چنین فرصت مرا با زندگی پیکار نیست
سهم ما چون دامنی گل نیست در گلزار عمر
یار بسیار است اما مهلت دیدار نیست
آب و رنگ زندگی زیباست در قصر خیال
جلوه این نقش جز بر پرده ی پندار نیست
با نسیم عشق باغ زندگی را تازه دار
ورنه کار روزگار کهنه جز تکرار نیست
مهدی سهیلی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اي چشم هاي تو ديواني از غزل
تقديم چشم تو داماني از غزل
با هر نگاه تو در خانه ي دلم
ناخوانده مي رسد مهماني از غزل
لبريز مي شوم از عاشقانه ها
وقتي كه بي زبان مي خواني از غزلديوانه مي كند شعر نگاه تو
زيباي من چه ها مي داني از غزل؟در شوره زارغم مي مرد شعر من
چشم تو آمد و باراني از غزل
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آنگاه در لباس گل از جو در آمدی
شب بود پس به هیات شب‌بو در آمدی
می‌خواستی بپیچی گل کافیت نبود
با باد صبحدم به تکاپو در آمدی
آهویی آمد آب بنوشد تو را گرفت
با عطر خویش در تن آهو در آمدی
پس دشت دشت دشت گذشتی و ظهر با،
آب از رگان مرده‌ی آهو در آمدی
من سنگ بودم آب که آمد مرا گرفت
با جان من به شکل پرستو در آمدی
در آسمان - گرفت کسی مان شکار کرد
ابری دهان گشود و تو آن تو در آمدی
من بر زمین چکیدم و تو سال‌ها گذشت
تا با هجوم مه به هیاهو در آمدی
عصری مهت نشاند دوباره به کتف من
با دست رشد کردی با مو در آمدی
وقت غروب باز من و تو جدا شدیم
با جنگل مبارک گردو در آمدی
با شاخ و برگ درد شدی درد سر شدی
با میوه‌ات به شیشه‌ی دارو در آمدی
شب شد، درخت ماندی نه مه شدی نه ماه
نه در لباس یک گل شب‌بو در آمدی
سیدرضا محمدی
 
بالا