• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیبا ترین شعرهایی که تا به حال خواندید یا شنیدید

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
در آن شبی که برای همیشه می رفتی
در آن شب پیوند
طنین خندۀ من سقفِ خانه را برداشت
کدام ترس تو را این چنین عجولانه
به دام بستۀ تسلیم تن فرو غلطاند؟!
و خنده ها نه مقطّع
که آبشاری بود
و خنده؟!
خنده نه
قهقاه گریه واری بود
که چشم های مرا در زلال اشک نشاند
و من
به آن کسی کز انهدام درختان باغ می آمد
سلام می کردم
سلام مضطربم در هوا معلق ماند
و چشم های مرا در زلال اشک نشاند.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
میدانی؟؟
یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی:
تعطیل است...
و بچسبانی پشت شیشه افکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشه ذهنت صف کشیده اند
آنوقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند...
 

mobomas

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2011
نوشته‌ها
2,546
لایک‌ها
1,185
محل سکونت
مشهد
لب آب و می ناب و دلبر نیکو سرشت ...
ای به ...رم که نرفتم به بهشت

ایرج میرزا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
من نمیدانم عاقلم یا عاشق...

حس من دلتنگیست...

حس یک مرغ مهاجردارم که دلش هوای ماندن دارد ....

وسرش هوای رفتن...

ودلش میمیرد گرازاین مرز خدا پرگیرد

وسرش میگوید:

"فراخواهد آمد سرما وتوخواهی مرد"

وه ..خدایا روح مرگ نزدیک است..

من اگر بال پریدن بکشم..میمیرم ...

به طناب احساس ...

وبخواهم که بمانم بازهم میمیرم...

به هوای سردی که مرا خواهد کشت...

و ز رنج دانه........

تصمیم پس برای چیست؟

آشیان گویی یکیست....

چه اهمیت دارد که توراهی یانه....

وتو بیراهه ی زجری یانه...

ته این مسیر خالیست از من وروح وتنم...
 

dobeyti

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 دسامبر 2012
نوشته‌ها
80
لایک‌ها
97
محل سکونت
ایران
یکی از شعر هایی که همیشه و همه جا زیر لب میخونم

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود


آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود
 

Shaahin92

Registered User
تاریخ عضویت
15 مارس 2014
نوشته‌ها
352
لایک‌ها
229
محل سکونت
مرکز جهان
درین خاک زرخیز ایران زمین / نبودند جزمردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود / وزان کشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان / گنه بود آزار کس پیششان

همه بنده ی ناب یزدان پاک / همه دل پر از مهر این آب وخاک

پدر در پدر آریا یی نژاد / ز پشت فریدون نیکو نهاد

بزرگی به مردی وفرهنگ بود / گدایی دراین بوم و بر ننگ بود

کجا رفت آن دانش وهوش ما / که شد مهرمیهن فراموش ما

که انداخت آتش دراین بوستان / کزآن سوخت جان ودل دوستان

چه کردیم کاین گونه گشتیم خار؟ / خرد را فکندیم این سان زکار

نبود اینچنین کشور و دین ما / کجا رفت آیین دیرین ما ؟

به یزدان که این کشور آبادبود / همه جای مردان آزاد بود

دراین کشور آزادگی ارز داشت / کشاورز خود خانه و مرز داشت

گرانمایه بود آنکه بودی دبیر/ گرامی بد آن کس که بودی دلیر

نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت /نه بیگانه جایی دراین خانه داشت

ازآن روزدشمن به ما چیره گشت / که مارا روان و خرد تیره گشت

از آن روز این خانه ویرانه شد / که نان آورش مرد بیگانه شد

چوناکس به ده کدخدایی کند / کشاورز باید گدایی کند

به یزدان که گر ما خرد داشتیم / کجا این سرانجام بد داشتیم

بسوزد درآتش گرت جان و تن / به از بندگی کردن و زیستن

اگرمایه ی زندگی بندگی ست / دوصد باره مردن به اززندگیست

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم / برون سر از این بار ننگ آوریم
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
تو چنان زیبا شده ای میان شعرهایم

که گمان نکنم خودت هم بدانی

این که داری می خوانیش

خود تویی...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
کاش میشد:بچگی را زنده کرد

کودکی شد،کودکانه گریه کرد

شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود

آن قیامت، که دمی بیش نبود

فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟

کاش میشد ، بچگانه خنده کرد . .
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
من از صداها گذشتم!
روشنی را رها کردم
رویای کلید از دستم افتاد!
کنارِ راهِ زمان دراز کشیدم...

من به اندازه یک ابر دلم میگیرم
باید امشب چمدانی را...که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد
بر دارم...
و به سمتی بروم!
"سهراب سپهری"
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
كلبه اي را در افق هاي شمالي مي كشم
ذوق وشوق بودنم را سبز شالي مي كشم

ور به سوي من بيايي يا نيايي حرف نيست
جادّه ي وصل خودم تا تو خيالي مي كشم

مي گذارم سر به روي شانه هاي پنجره
تاب گيسوي تو را هم اين حوالي مي كشم

ابروي جانانه ات را جاي ابروهاي ماه
مي برم تا آسمان زرد هلالي مي كشم

نور چشمان تو را در دفتر احساس خود
نور چشم هر كدام از اين اهالي مي كشم

مي گذارم پا به روي تپـّه هاي عاشقي
با شما اين تپه را با شور وحالي مي كشم

گفته اند:هم پونه هم ياس سفيد و نسترن
تو نمي آيي و من اندوه كالي مي كشم

كاش مي شد سهم من از عشق دستان تو بود
نقش خود را در نهايت بي توخالي مي كشم


منیره مقدم زاده( پونه)
 
  • Like
Reactions: Cya

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
دنیا به حرفم گوش کن! اینجا غریبم
اهل بهشتم، عاشق حوا و سیبم

دنیا من انسانم، همان حیوان ناطق!
اما ببین از آدمیت بی نصیبم

دنیا! چه شد آیینه ام؟ حوای من کو؟
اینجا چه آمد بر سر عشق نجیبم؟

گفتی:« تو در آغوش گرمم غم نداری
حوای پاکت مُرد، دیگر من حبیبم...

سرگرمی ات کم نیست اینجا، بی خیالش!
من هم برایت سیب دارم توی جیبم!»

باور نمی کردم به این حد «پست» باشی
یک عمر با این وعده ها دادی فریبم

دنیا رهایم کن از این دلبستگی ها
بگذار برگردم که من اینجا غریبم
 

dobeyti

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 دسامبر 2012
نوشته‌ها
80
لایک‌ها
97
محل سکونت
ایران
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زادو فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند که موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در ان گوشه چندان غزل می سراید
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر انند کاین مرغ زیبا
کجا عاشقی کرد انجا بمیرد
شب مرگ از بیم انجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی از اغوش دریا بر اید
شبی هم در اغوش دریا بمیرد
تو در یای من بودی اغوش وا کن
که میخواهد این قوی تنها بمیرد
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
ما بهر هلاک خود هلاکیم
ز الایش آب و خاک پاکیم
عین عشقیم و آن حسنیم
روح محضیم و جان پاکیم
تا دست بهم دهیم خشتیم
تا چشم بهم نهیم خاکیم...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
به جای خالی تو اضطراب آوردم
سوال های تهی از جواب آوردم
به هوشیاری اگر دور از تو شدم
چه محرمانه تو را در خواب آوردم
نگو نترس،من از دوری تو می ترسم
چه روزها که غریبانه تاب آوردم
تو اعتبار منی نیمه ای که می گویند
همیشه با تو خودم را حساب آوردم
هنوز مثل نفسهای تازه ای من هم
تورا به روح غزل های ناب آوردم
سراسر غزلم جمع می شود به همین...
مرا ببخش برایت عذاب آوردم
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهرز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بی‌کار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخن‌گاه نیستز هستی مر اندیشه را راه نیست فردوسی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
بی نگاه عشق... مجنون نیز... لیلایی نداشت


بی مقدس مریمی.... دنیا ...مسیحایی نداشت


بی تو ای شوق غزل‌آلوده‌یِ شبهای من


لحظه‌ای حتی دلم... با من هم‌آوایی نداشت


آنقدر خوبی ...که در چشمان تو... گم می‌شوم


کاش چشمان تو هم اینقدر... زیبایی نداشت!


این منم ... پنهان ترین ...افسانه‌یِ شبهای تو


آنکه در مهتاب باران ...شوقِ پیدایی نداشت



بی تواما ...صورت این عشق... زیبایی نداشت


چشمهایت... بس که زیبا بود ...زیبایی نداشت
 
Last edited:

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
سکوتم را نکن باور

من آن آرامش سنگین پیش از قهر توفانم

من آن خرمن

من آن انبار باروتم

که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
من روحم را
در شعرهایم می دمم
پروانه می شوند
تو برای دفتر خاطراتت
پروانه خشک میکنی!


احسان پرسا
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
این شعر رو خیلی دوست دارم ، عالیه

ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
یا که من بسیار مستم، یا که سازت ساز نیست
ساقیا امشب مخالف می نوازد تار تو
یا که من مست و خرابم
یا که تارت تار نیست...
ساقیا امشب پر از دردم خرابم کن
سیه مستـم نما سیر از شرابم کـن
قدح پر کن که کام از جام برگیرم
زخود بیخود نما ساقی کبابم کن
نه از دلبـر گرفتم کام نه از سـاغر
دگر ساقی مرا مجنون خطابم کن
بـریز باده به کـام ایـن دل ناکـام
سحرچون آفتاب آمد مرادعوت به خوابم کن
که من در خواب گیرم کام از دلبر
بدین راضی شدم ساقی خرابم کن
 
بالا