kyle
مدیر بازنشسته
در آن شبی که برای همیشه می رفتی
در آن شب پیوند
طنین خندۀ من سقفِ خانه را برداشت
کدام ترس تو را این چنین عجولانه
به دام بستۀ تسلیم تن فرو غلطاند؟!
و خنده ها نه مقطّع
که آبشاری بود
و خنده؟!
خنده نه
قهقاه گریه واری بود
که چشم های مرا در زلال اشک نشاند
و من
به آن کسی کز انهدام درختان باغ می آمد
سلام می کردم
سلام مضطربم در هوا معلق ماند
و چشم های مرا در زلال اشک نشاند.
در آن شب پیوند
طنین خندۀ من سقفِ خانه را برداشت
کدام ترس تو را این چنین عجولانه
به دام بستۀ تسلیم تن فرو غلطاند؟!
و خنده ها نه مقطّع
که آبشاری بود
و خنده؟!
خنده نه
قهقاه گریه واری بود
که چشم های مرا در زلال اشک نشاند
و من
به آن کسی کز انهدام درختان باغ می آمد
سلام می کردم
سلام مضطربم در هوا معلق ماند
و چشم های مرا در زلال اشک نشاند.