برگزیده های پرشین تولز

زیبا ترین شعرهایی که تا به حال خواندید یا شنیدید

Milad88

Registered User
تاریخ عضویت
21 اکتبر 2007
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
51
شب سردی است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

تیرگی هست و چراغی مرده



می کنم تنها از جاده عبور

دور ماندند زمن آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غمها



فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی



نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر سحر نزدیک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است



خنده ای کو که به دل انگیزم

قطره ای کو که به دریا ریزم

صخره ای کو که بدان آویزم



مثل اینست که شب نمناک است

دیگران را هم غم هست به دل

غم من لیک غمی غمناک است



هر دم این بانگ بر آرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است

اندکی صبر سحر نزدیک است

سهراب سپهری
 

Milad88

Registered User
تاریخ عضویت
21 اکتبر 2007
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
51
گفته بودی که:«چرا محو تماشای منی؟
آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی!»

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی !



فریدون مشیری
 

Milad88

Registered User
تاریخ عضویت
21 اکتبر 2007
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
51
می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود


عشق تو بسم بود که در این شعله بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود

دست من و آغوش تو هیهات که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

بالله که به جز یاد تو، گر هیچ کسم هست
حاشا که به جز عشق گر هیچ کسم بود

سیمای مسیحائی اندوه تو، ای عشق
در غربت این مهلکه فریاد رسم بود

لب بسته و پر سوخته از کوی تو رفتم
رفتم به خدا گر هوسم بود، بسم بود

فریدون مشیری
 

Milad88

Registered User
تاریخ عضویت
21 اکتبر 2007
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
51
رهروان کوی جانان سرخوش اند
عاشقان در وصل و هجران سرخوش اند

جان عاشق, سر به فرمان می رود
سر به فرمان سوی جانان می رود

راه کوی می فروشان بسته نیست
در به روی باده نوشان بسته نیست

باده ما ساغر ما عشق ماست
مستی مادر سر ما عشق ماست

دل ز جام عشق او شد می پرست
مست مست ازعشق او شد مست مست

ما به سوی روشنایی می رویم
سوی آن عشق خدایی می رویم

دوستان! ما آشنای این رهیم
می رویم از این جدایی وارهیم

نورعشق پاک او در جان ما
مرهم این جان سرگردان ما

فریدون مشیری
 

babdo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 آپریل 2017
نوشته‌ها
46
لایک‌ها
44
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
فریدون مشیری
 

babdo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 آپریل 2017
نوشته‌ها
46
لایک‌ها
44
جواب هما میر افشار به فریدون مشیری

بی تو طوفان زده دشت جنونم

صیدافتاده به خونم

تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی...

 

roshi.whitewolf

Registered User
تاریخ عضویت
31 دسامبر 2017
نوشته‌ها
503
لایک‌ها
1,450
محل سکونت
Confidential
حسام قاطع او هادم اساس امل
نسان سرکش او هالک وجود بقا
( اگر نفهمیدی بخواه توضیح بدم خوشتیپ )
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تو به دادم بِرِس ای عشق
که با اینهمه شوق؛
چاره جز آنکه به آغوش ِ تو بگریزم نیست ...

#فریدون_مشیری

.

فرستاده شده از SM-A720Fِ من با Tapatalk
 

bring me

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 دسامبر 2013
نوشته‌ها
364
لایک‌ها
73
سن
38
محل سکونت
زاهدان
تو به دادم بِرِس ای عشق
که با اینهمه شوق؛
چاره جز آنکه به آغوش ِ تو بگریزم نیست ...

#فریدون_مشیری

.

فرستاده شده از SM-A720Fِ من با Tapatalk
ok

فرستاده شده از SM-G900Hِ من با Tapatalk
 

ramtinhm

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2013
نوشته‌ها
468
لایک‌ها
835
محل سکونت
تهران
همواره عشق بی خبر از راه مي رسد
چونان مسافري که به ناگاه مي رسد


وا مي نهم به اشک و به مژگان تدارکش
چون وقت آب و جاروي اين راه می رسد


اينت زهي شکوه که نزدت سلام من
با موکب نسيم سحرگاه مي رسد


با ديگران نمي نهدت دل به دامنت
چونانکه دست خواهش کوتاه مي رسد


ميلي کمين گرفته پلنگانه در دلم
تا آهوي تو کي به کمينگاه مي رسد!


هنگام وصل ماست به بام بزرگ شب
وقتي که سيب نقره اي ماه مي رسد


شاعر! دلت به راه بياويز و از غزل
طاقي بزن خجسته که دلخواه مي رسد

حسین منزوی
 

amir7310

همکار بازنشسته بازارچه
تاریخ عضویت
12 مارس 2013
نوشته‌ها
5,988
لایک‌ها
17,660
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
حافظ:general507:
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
در این سرای بی کسی
نشسته‌ام به در نگاه می‌كنم
دريچه آه می‌كشد

تو از كدام راه می‌رسی؟
خیال دیدنت چه دلپذیر بود

جوانی‌ام درین امید پیر شد

نیامدی
و دیر شد.

هوشنگ ابتهاج
 

Molten

کاربر فعال سخت افزار
کاربر فعال
تاریخ عضویت
29 آپریل 2013
نوشته‌ها
1,181
لایک‌ها
1,413
محل سکونت
مشهد
با من بیا
با من به آن ستاره بیا
به آن ستاره که هزاران هزار سال
از انجماد خاک و مقیاس های بوچ زمین دور است
و هیچ کس در آنجا
از روشنی نمی ترسد...

فروغ
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
جوونی هم بهاری بود و بگذشت
به ما یک اعتباری بود و بگذشت
میون ما و تو یک الفتی بود
که آن هم نوبهاری بود و بگذشت
باباطاهر



فرستاده شده از POCOPHONE F1ِ من با Tapatalk
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098

مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید ...

#سهراب_سپهری
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
ا زمانی که جهان را قفسم می دانم

هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم

گریه ام باعث خرسندی دنیاست چو ابر

همه خندان لب و شادند که من گریانم

حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت

بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم


زندگی مثل حصاری ز غم و دلتنگی است

مرگ ای کاش رهایم کند از زندانم


بیت آشفته ایَم در غزلی ناموزون

میل دارم که ردیفی بدهد پایانم

سجاد سامانی
 
بالا