دايره مينا: مروري بر مشكلات نمايش عمومي و تلويزيوني فيلمهاي داريوش مهرجويي/ نيما حسنينسب
سينماي ما- حرف و حديثها درباره جلوگيري از نمايش آخرين ساخته داريوش مهرجويي خيلي زود به راه افتاد. از همان روزهاي اول جشنواره بيست و پنجم فجر كه از گوشه و كنار خبر ميرسيد:«سنتوري را نشان نميدهند.» اين خبر با عدم حضور فيلم در برنامه نمايش جشنواره به يقين نزديك شد و بالاخره پس از چند روز، با انجام چند اصلاحيه و حذف يكي از بخشهاي موزيكال فيلم به جشنواره رسيد. خبر خوشي كه به نظر ميرسيد مشكل فيلم را بايد حلشده فرض بگيريم... اما اين قصه تمام نشد.
بعد از جشنواره، هر چند روز يك بار، زمزمههاي تازهاي شنيده شد: سنتوري اصلاحيه خورد؛ سنتوري با صداي محسن چاوشي اكران نميشود؛ لباس علي سنتوري مشكلساز شده است ... اين حرفها، جسته و گريخته، تاثيرش را گذاشت و اول از همه ترانههاي چاوشي از فيلم حذف شد. بهرام رادان ترانهها را خواند و خبر رسيد كه مشكل نمايش فيلم حل شده است. تاريخ سوم مرداد، خبر از اكران قطعي فيلم دشت و بيلبوردهاي سطح شهر و جلوي سينماها هم ميگفت كه سنتوري دارد ميآيد، بي صداي چاوشي كه اگر چه خيلي حيف بود، ولي خُب لااقل فيلم قابل نمايش شده بود.
چند روز مانده به اكران، باز خبرها و اساماسها شروع شد؛ سنتوري توقيف شد! خبري كه همه ازش مطمئن بودند ، اما با همين اطمينان هم تكذيبش ميكردند. متن رسمي معاونت ارشاد، حكم قطعي كنار رفتن سنتوري و افسوس عميق دوستداران فيلم و كارگردان بزرگ و دوستداشتني سينماي ايران شد. نااميد نيستيم و هنوز ميشود خيال كرد كه فيلم روي پرده بيفتد و به وجدمان بياورد. اين كه كِي و كجا، البته كه خيلي مهم است. سنتوري حرف امروز و حس و حال اكنون دارد و اگر فرصت از دست برود، ديگر آن چيزي نيست كه بنا بود باشد و آن تاثيري را ندارد كه بايد داشته باشد.
داريوش مهرجويي در هفتمين دهه زندگي پربار و هنرمندانهاش، هنوز درگير اين است كه حاصل كارش را روي پرده و با مردم مشتاق خواهد ديد يا نه. چيزي كه مهرجويي با آن بيگانه نيست و موضوعي كه هر از گاهي، به دلايل مختلف، بر او و آثارش گذشته. نگاهي به اين اتفاقها و مرور اين همه سوتفاهم و سوتعبيرهاي سليقهاي و مقطعي كه فيلمهايش را به محاق برده، ميتواند بر سرنوشت «سنتوري» تاثير داشته باشد. اينكه يادمان بيايد كه فيلمها تا چه حد آسيبپذير بودهاند و ايرادها و بهانهها چهطور در طول سالها رنگ عوض كرده و تنها مغبون هميشگي، هنرمندي است كه چهار دهه در سينماي ايران فيلم ساخت و كار كرد و شور و شعور و لذت و تفكر آفريد، اما هميشه دست و دلش لرزيد كه آيا فيلمش رنگ پرده را ميبيند و درست و كامل به دست مخاطب ميرسد؟ مهرجويي بارها امتحانش را پس داده و حيف است كه اين روزها، در اوج بلندمرتبهي خلاقيت و پختگي فكري و هنري، دلنگران آسيبپذيري فيلمهايش باشد و انگيزههايش هدر شود. «سنتوري» هم حتماً يك روز نمايش داده ميشود، اما كاش اين خاطره تلخ را زود از ذهن فيلمسازمان پاك كنيم. كاش اين بينش در متوليان امروز سينما باشد كه بگذارند فيلم استاد بيدردسر روي پرده بيايد و ديده و نقد شود، و آن وقت با خاطره خوش «سنتوي» منتظر فيلم بعدي بمانيم. اين سير طبيعي توليد خلاقانه، حق مسلم هر هنرمند ايراني است كه ايستاده و مانده و كار كرده است.
گاو (1348)
فيلم مطرح، نامدار و تحسينشده بود اما موقع نمايش عمومي دچار مشكل شد. تهيهكنندهاش – وزارت فرهنگ و هنر وقت – و نهادهاي تصميمگيري سينما فيلم را افراطي خواندند و اعلام كردند كه نمايش فقر و سياهي و حال و روز تلخ مردمان روستايي در ايران، به ترقيات! كشور نگاهي منفي دارد. گاو به محاق توقيف رفت تا بالاخره با نوشتهاي در ابتداي فيلم به پرده آمد؛ در اين نوشته آمده بود كه ماجراهاي فيلم در سالهاي دور و قبل از دوران اصلاحات شاه و مردم ميگذرد!
دايره مينا(1354/ نمايش 1356)
تصوير بيپرده و نئوراليستي مهرجويي از اوضاع اسفبار بهداشت در آن سالها به مذاق متوليان خوش نيامد. دايره مينا درباره دلالي خون و فقر و نكبت حاشيهنشينها بود و طبيعي بود كه موضوعش را برنتابند. اعتراضها و شكايتها از هر طرف – چه دولت و چه پزشكان و مسوولان درماني – باعث شد كه فيلم سه سال ديرتر اكران شود. در عوض، در تنها باري كه سينما توانست مفهوم تعهد اجتماعي را جلوهاي عيني و مشخص بدهد، فيلم باعث شد تا سازمان انتقال خون ايران راهاندازي شود.
مدرسهاي كه ميرفتيم (1359/ نمايش در 1369)
اولين فيلم پس از انقلاب مهرجويي هم به سرنوشت فيلمهاي همتاهايش دچار شد. تعبيرهاي مختلف از تصوير نمادين مهرجويي و مدرسه و ناظم و محيط و بچههايش باعث شد تا فيلم امكان نمايش پيدا نكند. مهرجويي با اين فيلم با مفهوم تفسيرهاي شخصي و تعبيرهاي سليقهاي و كجفهميِ نمادگرايي آشنا شد. معضلي كه باز هم سراغش آمد و فيلمها را از نفس انداخت.
هامون (1368)
فيلم در جشنواره مقبول افتاد و جوايز رسمي جشنواره را گرفت، به خاطر فرهنگ عليخواهي تحسين شد و اكران عمومي و اقبال گستردهاي پيدا كرد. محبوبيتش روز به روز بيشتر شد و فيلم كالت مهم سينماي پس از انقلاب لقب گرفت. حدود دو دهه بعد، برنامه تلويزيوني «سينما ماوراء» به قصد تبيين همين نكتهها فيلم را نشان داد. نمايش نسخه تكهپاره فيلم و حذفهاي متعدد و نامربوط فيلم صداي خيليها را درآورد، از جمله مهرجويي كه براي اولين بار با نامهاي سرگشاده به اين سلاخي فرهنگي اعتراض كرد. چند ماه بعد، مستند «هامونبازها» (ماني حقيقي) هم كه تصويري از اشتياق طرفداران فيلم است، براي نمايش تلويزيوني كوتاه شد تا حكايت هامون و تلويزيون ادامه پيدا كند.
بانو (1370/ نمايش در 1376)
تشبيههاي عجيب و غريب درباره موضوع و لوكيشن و شخصيتهاي فيلم، در اجارهنشينها هم بود. اما تبعات گرانش گريبان بانو را گرفت. تمثيل و استعاره و سمبليسم الحاقي به داستان، سوتعبيرهاي آنچناني را با خود آورد و بانو در شب نمايش در جشنواره فجر توقيف شد. توقيفي طولاني و تلخ كه فلم را نابود و زحمت و هنرنمايي عواملش را هدر كرد. سالها بعد، وقتي تلقيهاي سليقهاي تغيير كرد، بانو رنگ پرده را ديد، اما ديگر سودي نداشت. يكي از بهترينهاي سازندهاش، با سوتفاهمهاي سليقهاي، قدر نديدهترين كار كارنامه مهرجويي شد.
مهمان مامان (1382)
فيلم ساده و صميمي و ايراني مهرجويي به تهيهكنندگي سيمافيلم توليد شد. بنا بود پس از اكران عمومي، نسخه كاملش در قالب سريال از تلويزيون پخش شود و بخشهاي مفصل نديدهاش را ببينيم. اما پخش تلويزيوني مهمان مامان حتي از سينما هم كوتاهتر بود و بخشهايي از فيلم براي نسخه تلويزيوني كوتاه شد. هنوز خبري از نسخه كامل فيلم و سريال سيمافيلم نيست.
سنتوري (1386)
هنوز درست معلوم نيست چرا، ولي به هر دليلِ هنوز اعلام نشده، فيلم تا اطلاع ثانوي روي پرده نخواهد رفت. اميدواريم كه اين توقف نمايش كوتاهتر از آن باشد كه به حافظه تاريخ سينماي ايران سپرده شود و اين سياهه را طولانيتر كند.