• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

سوتی ها و خطاها و گافهای گزارشگرهای فوتبال

natars

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 آپریل 2011
نوشته‌ها
1,635
لایک‌ها
1,116
محل سکونت
تک و تنها در یک دشت وسیع
مجري و گزارشگر فوتبال صداوسيما در نامه اي در 10 بند درباره برخي مسائل رخ داده براي خود توضيحاتي ارائه کرد.
جواد خياباني با ارسال نامه اي درباره اتفاقات رخ داده در سال هاي اخير توضيحات مفصلي را ارائه کرده است.
مشروح اين نامه به شرح ذيل است:

1-
سلام ... اول هر دفتري را نامي است از خدايي که دوستش مي دارم ... با چيدمان سفره دلم که اينک با اين کاغذ پاره هاي کهنه و تازه همراه شده است ... شما را دعوت به خواندن مي کنم...
قدمي رنجه فرماييد و قلمي از مرا به يادگار در انديشه خود بگنجانيد...
ما مدت هاست گم شده ايم ... بايد سعي کنيم تا بيشتر بدانيم ... با دانستن است که شايد معني عشق را بهتر بفهميم و خودمان را بهتر بشناسيم ... آيا ما واقعا مي دانيم ؟ يا فکر مي کنيم که مي دانيم ؟ حتما اين شعر را که ابن يمين سروده است شنيده ايد:
آن کس که بداند و بداند که بداند اسب طرب از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند بيدار کنيدش که بسي خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خويش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند
اما در دنياي امروز و در اطراف ما در بيشتر اوقات وضع جور ديگري است:

آن کس که بداند و بداند که بداند بايد برود غازبه هامون بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند بهتر برود خويش به گوري بتپاند
آنکس که نداند و بداند که نداند با پارتي و پولش خرک خويش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند در پست رياست ابدالدهر بماند
اما همه افتخار من اين است که: بدانم هيچ نمي دانم و خيلي نادانم ... من ادعايي ندارم و شايد اين باعث شده که از رنگ و ريا نيز دور باشم ...چنين باد .... و خدا مي داند که اين نيايش هميشگي من با اوست ... در تنهايي هايم .... ما وقتي خودمان را گم کرده ايم ... خدا را هم گم مي کنيم ... اين ما که مي نويسم حتما يک ... من ... هم درونش هست ... يک من گنده ... به اندازه خودم ... من ... تو... او ... که ما هستيم واقعا خودمان ... خدا ... و عشق را گم کرده ايم .... از نظر من خدا از جنس عشق است، يا بهتر است بگويم عشق و خدا يکي هستند. مي دانم شعار بزرگي خواهم داد اما اجازه دهيد بگويم آنها که عاشق واقعيند، روح خدا را در جان خود فعال کرده اند و تجلي اين عشق در خدمت بي مزدشان به مردم پيداست ... هر کس هرطور که بتواند.... شعري از مولانا چراغ راه هدايت اين نامه است:
طواف کعبة دل کن اگر دلي داري ... دل است کعبة معني تو گِل چه پنداري ...طواف کعبة صورت... حقت بدان فرمود که تا به واسطة آن دلي به دست آري ... هزار بار پياده طواف کعبه کني قبول حق نشود ... گر دلي بيازاري
با نگاهي به جملات زير تفاوت انسان ها را در دانستن و ندانستن و شناختن و نشناختن بهتر درک خواهم کرد ... :
آدم هاي بزرگ در باره ايده ها سخن مي گويند
آدم هاي متوسط در باره چيزها سخن مي گويند
آدم هاي کوچک پشت سر ديگران سخن مي گويند
آدم هاي بزرگ درد ديگران را دارند
آدم هاي متوسط درد خودشان را دارند
آدم هاي کوچک بي دردند


آدم هاي بزرگ عظمت ديگران را مي بينند
آدم هاي متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم هاي کوچک عظمت خود را در تحقير ديگران مي بينند
آدم هاي بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم هاي متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم هاي کوچک اصلا مسئله اي ندارند
آدم هاي بزرگ سکوت را براي سخن گفتن برمي گزينند
آدم هاي متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجيح مي دهند
آدم هاي کوچک با سخن گفتن بسيار، فرصت سکوت را از خود مي گيرند
من هرگز به دنبال خود بزرگ بيني نبوده ام ... اينکه مي گويم ... من ... شايد خودش بدترين آفت در خود بزرگ بيني باشد ... در چنين نامه هايي نبايد از ... من ... استفاده کرد ...الان دلم مي خواهد با قصه ا ي کوتاه توضيح بيشتري بدهم:
نگاهبان پرسيد: کيستي؟ گفتم: بايد انديشه کنم. روزگاراني بسيار پيش، مردي بود بس بزرگ، نامش: آدم من يکي از فرزندان اويم و به تو مي گويم کيستم ... من ... آدمم ...
پس نگهبان مرا باز گفت: اين پاسخ من نيست ... برگو تو کيستي؟ آنگاه انديشيدم ... نيازم به انديشيدن نبود! او را گفتم: آشفته اي هستم که عمري است به هر حال و مقامي سرک مي کشد تا شايد لحظه اي آرام و قراري بيابد ... اما اي دريغ که به جايي نمي رسد ... پس .. نمي دانم کيستم ... شايد من ... تو ... باشم و خود نمي دانم ؟
واقعا من ... نبايد باشم ... و هرچه هست اوست ... و هر چه از اوست در رگ دوست جاري است و مگر تو ... دوست من نيستي؟
دوست نزديکتر از من به من است
وين عجب تر که من از وي دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم
آنها که نوشتم همه از عشق بود... و حالا کمي هم از مرگ بنويسم ... که خودش نوعي از عشق است ... اگر بدانيم چرا بايد بميريم ...؟
آدمک آخر دنياست، بخند ... آدمک مرگ همين جاست، بخند
دست خطي که ترا عاشق کرد .... شوخي کاغذي ماست، بخند
آدمک گول نخوري گريه کني.... کل دنيا سراب است، بخند
آن خدايي که بزرگش دانيم .... به خدا مثل تو تنهاست، بخند
زندگي تصادف است و مرگ، واقعيت .... مرگ حتمي ترين چيزي است که بيشترين غفلت را نسبت به آن داريم ... از مرگ نترسيد ... از اين بترسيد که وقتي زنده ايد، چيزي درون شما بميرد ...
ميزي براي کار ... کاري براي تخت .... تختي براي خواب .... خوابي براي جان ... جاني براي مرگ .... مرگي براي ياد ... يادي براي سنگ... سنگي براي گور ...گوري براي ياد ... و يادي براي باد ... اين است همه زندگي... چون اگر شناخت خدا در زندگي نباشد چنان بادي است که مي وزد ...
و مي داني مرگ چيست ...؟
مرگ اين است که مي ميري تا ديگر اين ها را نداشته باشي ... و مگر در اينجا .. در اين کره آبي و خاکي... در اينجايي که همه چيز از مرگي نفرت بار دم مي زند جايي براي زندگي سراغ داري؟ اينجا مي شود زندگي کرد براي مرگ؟
نه ... نه ... هرگز ... اينجا بايد زندگي کني براي اينکه مجبورت مي کنند به هرزگي ... واقعا اين جا سرزمين واژگان واژگون من است. اين جا، جائي است که درآمد انسان ها تلاش زور و بازو نيست بلکه فروش آبروست ...ارزش حيثيت انسان ها به بهائي اندک است. چاپلوسي و بدگوئي از ديگران ... و دستمزدها بر اين اساس سنجيده مي شود ... اين جا جائي است که دزدها از ديوار راست بالا نمي روند، بلکه اسرار زندگيت را مي دزدند .... اين جا جائي است که افتخار تو به علم و دانشت نيست، به تقوا و ايمانت نيست بلکه به ثروت و پول و مقامت است .... اين جا جائي است که انسانها براي رسيدن به هر خواسته اي ديگران را له مي کنند ... اين جا جائي است که از دلسوزي و ترحم، صبر و شکيبائي و مهرباني و گذشت و همه نيکي ها تنها کلمات آنها برجاي مانده. اين جا جائي است که انسانيت را با هر چيزي معاوضه مي کنند. و اين جا جائي است که ... مرگ در آن جاري است ... مرگي با خفت ... نه مرگي با عشق و لذت ... اينجا سرزمين سکوت تحميلي ... اينجا سرزمين خنده پنهاني ... اينجا سرزمين نگاهي سرد ... اينجا گرماي صداي تو در بند ... اينجا خيمه دل در آتش ... اينجا نفرت شود آتش هر معبد ... اينجا ساده گويي، حماقت ... اينجا بهاي هر دل، سوختن ... اينجا ... اينجا ... چه بگويم ... ؟ خدايا ... خدايا ... ديگر توان نوشتن ندارم ... توان از من رميده کاش مي دانستيم بهاي همه اينها را روزي از طريق خودمان و يا عزيزانمان پرداخت خواهيم کرد.
کاش حتي بدون ترس از مکافات و يا اميد به پاداش، تصميم مي گرفتيم آدم باشيم و در شان آدميت خود زيست کنيم تا شايد مثل آدم بميريم ... آنگاه مي فهميديم تنها چيزي که مي تواند از روزگار قحطي عشق نجاتمان دهد و هنوز هم وجود دارد خداست ...
حرفم را کمي عوض مي کنم ... نه براي آنکه آدم تغييرالحالي باشم و بي تفاوت به افکار و نوشته هايم ... نه ... به خاطر اينکه شايد با اين تعبير بهتر بتوانم حرفم را بزنم ... من نميگويم هرچه پيش آيد خوش آيد چون زندگي خوبي دارم، من زندگي خوبي دارم چون ميگويم: هرچه پيش آيد خوش آيد... !! و در اين دو خيلي تفاوت است ... نيست؟
در کتابي به اسم ... (الماس هاي آگاهي) خيلي وقت پيش ها جملاتي خواندم که بعضي از آنها را درست يا غلط و شبيه به آنها در ذهنم نگه داشته ام ... مي خواندم که:
نيازهاي زندگي تو را وادار ميکند که به بيرون حرکت کني، اگر بخواهي به درون بروي، موضوع اساسي مورد توجه تو بايد «مرگ» باشد. فقط زماني که از مرگ هوشيار شوي، مي تواني نيازي را خلق کني که به درون نظر کني، تفاوت انسان با حيوان آن است که انسان آگاه است به اينکه خواهد مرد ولي حيوان به اين نکته آگاه نيست ... از مرگ نترس، فقط آگاه باش که مرگ نزديک و نزديک تر مي آيد و تو بايد برايش آماده باشي ... براي به دست آوردن زندگي، ابتدا بايد مرگ را بياموزي و با مردن تن جسماني، به زيستن در حيات الهي ميرسي ...
با تماشاي فيلم فوق العاده با تکنيک و البته پرمحتواي inception اين جمله در ذهن من تداعي شد که همه انسان ها خواب هستند و هنگامي که بميرند بيدار مي شوند ... وقتي هشيار مي شوي که تو خواهي مرد و مي داني که مرگ يقين است، تمامي ذهنت شروع مي کند به نظر کردن در بعدي متفاوت ... آري ... خانه، پول و ماشين فقط براي تو رفاه مي آورند ولي از مرگ تو جلوگيري نميکنند ... در زندگي ممکن است فقير يا ثروتمند باشي، ولي در مرگ همه چيز برابر است و مرگ ... برابر کننده اي عظيم است. ... روي مرگ تعمق کن، ولي آن را از خودت دور ندان، مرگ ميتواند همين لحظه ي بعد باشد ... اگر مرگت را به تعويق بيندازي نميتواني روي آن تعمق کني، اگر بگويي سي سال ديگر برايت اتفاق مي افتد، آنگاه ديگر به فکر کردن در موردش نيازي نداري، با خود ميگويي زمان زيادي است و هنوز خيلي وقت دارم، اين حقه ي ذهن توست ... حقه ي ذهن آدم ها .
در زندگيت به خلق معاني جديد، بي معني و مصنوعي مي پردازي ... انسان فقير چيزهاي زيادي براي بدست آوردن دارد و همين به زندگيش معاني مصنوعي ميبخشد، اگر همه چيز داشته باشي، پول، رفاه، سلامتي، آنگاه زندگيت بي معني خواهد بود، قبلا نيز بي معني بود، اما معاني مصنوعي پول و ثروت و رفاه باعث شده بود تا فکر کني زندگيت با معنيست.اگر براي کسب لذات بهشت، لذات جسماني را کنار بگزاري، اين ترک دنيا نيست.اگر ميخواهي بداني زندگيت معاني حقيقي دارد يا نه، ببين اگر همه چيز داشته باشي و در رفاه کامل باشي، آيا باز هم زندگيت معنايي دارد يا نه، اگر نداشت بدان معناي زندگيت مصنوعي بوده.در هر کاري که ميکني، در تلاش براي کسب هر چيزي که هستي به ياد بياور که از خود بپرسي، اگر موفق شوم آنوقت اين معناي واقعي زندگي من است يا معنايي است مصنوعي؟ از طريق زندگي بياموز، زيرا درس ديگري وجود ندارد. اگر زندگيت نتواند چيزي به تو بياموزد، هيچ کتابي قادر به آموختن چيزي به تو نيست ... فقط خدا مي تواند کمکان کند ... باور به اينکه چيزي هست تا ما را ببيند ... و داوري منصف براي ما باشد ...اما متاسفانه ما در انديشه ي خدا حيرانيم ...در لالايي احساسي گنگ ... گم شده ايم ...ودر اين گمگشتگي مرده ايم ...به عطر کدامين گل مست مي شويم ؟وقتي که بهاري نيست ...چه کسي پاسخ سکوت را مي داند؟در حقيرانه ترين ميکده ها از مستي و درد مي ميريم تا فرياد درونمان جز سکوت حرف ديگري نباشد ...اما باز هم تنهاييم ... راه درازي داريم تا سعادت و شبي تاريک و بي ستاره در بالاي سر ... با ستاره ها سخني مانده از زميني که هيچ نخوانده ... ؟ از جايي که اگر قلبي شکست وصدايي از آن برخاست ... هيچکسي نشنود و آيا نمي دانيم که گريه ابر از شوق وصال زمين نيست ...اگر چنين مي بود ... باران.... براي هميشه در بلندا ي ابديت مي ماند و برزمين نمي ريخت ... و خدا همان باراني است که براي تطهير ما بر زمي مي بارد اما انسانها چتر باز مي کنند تا در زير باران خدا .. خيس نشوند !!

2-
مي خواهم با دوستان مطبوعاتي خودم کمي همراه باشم ... آنهايي که حدود 20 سال است با منطق و بي منطق به من تاخته اند ... درست يک سال قبل و در قطر بود که جام ملت هاي آسيا با شکست ايران در مقابل کره جنوبي براي ما به پايان رسيد و من يکي از اهدافي بودم که براي خالي شدن داغ دل مردم و خنک شدن آن مورد استفاده قرار گرفتم ... خودم هيچگاه دوست نداشته ام در مقابل مطبوعاتي ها قرار بگيرم ... زيرا :
1- آنها مرا بيسواد مي دانند...
2- برخي از آنها حتي ادعا مي کنند که من قادر به پاسخگويي قلمي نيستم ... و فقط الفاظ رکيک به کار مي برم ...!
3- خيلي هايشان با پيروي از چند نفر مرا آدمي ابن الوقت و مجيز گو و ... مي دانند ...
4- شايعاتي از من مي سازند که اصلا نه بوده و نه هستم و نه خدا کند که باشم ...
5- نمي دانم چرا ...؟
پاسخ که نمي شود گفت چون من پاسخي به هيچ يک از منتقدانم ندارم ... فقط درد دلي با برخي از آنها مي کنم و پيشاپيش اگر توهيني شد ... نامي برده شد ... يا خاطره اي يادآوري شد ... از همه آنها پوزش خواسته و طلب بخشش دارم ... از همه اشان ... همه آنهايي که سالهاست به من توهين مي کنند يا مرا نقد مي کنند .
من به همه اين دوستان محترم واقعا احترام مي گذارم و باز هم اگر توهيني در مطالب شد از تک تک آنها عذر خواهي مي کنم ... ولي اجازه بدهند تا واقعيت ها را بنويسم و هيچ نيازي هم به درج اين مطالب در هيچ نشريه اي چه الکترونيکي و چه کاغذي نيست ... به خدا نيست ... و من فقط براي خودشان مي نويسم ...

پاسخ 1:
هر يک از عزيزان که هنوز هم فکر مي کنند من بيسوادم و جاي آنها را در تلويزيون گرفته ام ... لطف کرده و بدون هيچ هماهنگي از قبل درباره هر موضوعي اعم از فوتبال – بسکتبال – واليبال – کشتي – همه ي ورزش ها – المپيک – سينما – شعر – ادبيات – تاريخ – جغرافيا – فلسفه – مذاهب – اديان – مسيحيت – بودا – برهما – قوم آزتک – نوستراداموس – کيهان – جنگ ايران و عراق – جنگ جهاني دوم و ... حتي فيزيک – شيمي – هندسه – نقشه کشي صنعتي و ... ترتيب يک مناظره در مقابل هر داوري که خودشان تعيين مي کنند بدهند ... بنده در خدمتم و تا حد توان خودم که مي دانم در مقابل دانايان و آگاهان خيلي هم کم است در کنار آنها و از آنها خواهم آموخت ...

پاسخ 2:
کامپيوتر من و هارد ديسک آن در اختيار شما تا حاصل 20 سال نوشته هايي که از سال 1370 خودم نوشته و در آن جمع کرده ام را براي شما کپي ميکنم تا بدانيد که نوشتن چندان هم هنر سختي نيست ... و من فکر مي کنم چگونه نوشتن بسيار مهم تر است ...

پاسخ 3:
وقتي به مهندس علي آبادي گفتم ... پدر ورزش ايران ... که آن استعاره را هنوز هم مي گويم و در آن زمان ايشان پدر ورزش ايران بودند ... و الان شخص ديگري هستند ... يک نفر از دوستاني که نامش در فهرست فوق هست براي من پيامکي زد با اين مضمون که اگر علي آبادي پدر ورزش ايران است ... مثلا خاک بر سر مادر ورزش ايران که چنين همسري دارد ! ... و دوستان ديگري که هميشه مرا مجيز گو معرفي کرده اند الان در روزنامه اي کار مي کنند و يا حقوق از مجله اي مي گيرند که به جز وابستگي چيز ديگري ندارد و احتمالا بعد از انتخابات ديگر چاپ نخواهد شد .
جالب اينجاست که برخي از دوستان در برخي مکانها مدعي شده بودند که فلان فيلم من که در اينترنت پخش شد را خودم ساختم و مونتاژ کردم و انتشار دادم ! و همان ها که دم از دمکراسي و مردم سالاري و ... مي زدند الان در پستوي حياط خلوت دولتشان نشسته اند و حالش را با انواع صفحات رنگي مي برند ... به قول آکتور فيلم عروسي خوبان ... بخوريد ... خوشمزه س ... نوش جان ... فقط براي من حرام بود لابد!

پاسخ 4:
در سايت منسوب به يک قهرمان کشتي نوشتند که جواد خياباني براي گزارش دو مسابقه فوتسال ايران و کرواسي در يزد مبلغ ده ميليون تومان پول گرفته است ....! اولا نگرفتم ... دوما نگرفتم ... سوما هم نگرفتم ... اما چهارما مبلغي که گرفتم يک ميليون و دويست هزار تومان بود ... براي اينکه با سمند شخصي خودم و با رانندگي خودم به مدت 8 ساعت رفتم ... و هشت ساعت هم فردايش با اين کمر درد و پا درد و غيره برگشتم ... و ديگر بليط هواپيما و هتل و ... نبود ... و پول آن برنامه هم از تلويزيون نبود ... از دوست محترمي بود در شهر يزد که کارهاي تبليغاتي آن دو مسابقه را انجام داد و خودش هم مرا دعوت به کار کرد که با رضايت کامل تهيه کننده محترم برنامه و مديران شبکه رفتم و بي هيچ منتي گزارش کردم و برگشتم ... زيرا آن برنامه فقط براي شبکه سه نبود و در سالن هم اجراي برنامه داشت که شخصي حساب مي شد ...و البته براي شبکه استاني يزد هم بود ... در همين تهران در تاريخ 22 آذر امسال جشنواره ورزشي دانشجويان دانشگاه علوم پزشکي را اجرا کردم که دو ميليون و پانصد هزار تومان حقوقش بود . در کنار پل گيشا و با 10 دقيقه رانندگي تا آنجا ... و اگر در آن سايت محترم نظر بر اين است که ما در اجراهاي بيرون از سازماني خودمان را به رايگان در اختيار ايشان بگذاريم ... نخير قهرمان عزيز ... اينگونه نيست ... و آنگاه که خيلي ها با نام ها و نشانه هاي خود به نان ها و خانه هاي ويلايي خود در فلان کوهستان زيباي استان گيلان مي رسيدند ... چرا ما کاري به آنها نداشتيم ؟ مي دانيد چرا ؟ چون حسود نيستيم ... حقمان را هم براي اجراي برنامه هايمان مي گيريم و نوکر بي جيره و مواجب هم نيستيم ...و البته هميشه شما را دوست داريم و هرجا هر که به شما بي احترامي کرده جلويش ايستاده ايم چون شما را الگويي سالم و قهرماني دوست داشتني براي ملت و کشور مي دانيم ... و البته درباره اين حاشيه ها و شايعه ها بازهم در ادامه خواهم نوشت ...

پاسخ 5:
واقعا نمي دانم چرا ... ؟ به که بي احترامي کرده ام ... و چرا ... ؟ روزي يکي از دوستان در ورزشگاه مرا ديد و گفت : چند روز قبل در خيابان دست تکان دادم ... سوارم نکردي ؟ گفتم : من هميشه حواسم به موسيقي در ماشين و رانندگي آرام است ... گفت : فردا فلان روزنامه را بخوان تا از اين به بعد حواست به من باشد !
يکي ديگر از دوستان مطبوعاتي خودتان که حتما او را مي شناسيد با حالتي خسته و گريان به من زنگ زد که الان مادرم در بيمارستان است و به 340 هزار تومان پول نياز دارم ... در سال 1382 ... که هنوز پول اين همه بي ارزش نبود ... به خانه زنگ زدم و هماهنگ کردم تا ايشان برود و از منزل آن پول را به مدت يک هفته قرض کند ... و رفت و هنوز آن يک هفته به سر نيامده ... الته خداکند مادر محترم آن مرد اگر واقعا بيمار بوده خداوند شفايش داده باشد ... من او را و آن پول را بخشيده ام ... حلالش باشد ...

3-
پارسال در قطر دوستاني آمدند براي مصاحبه در هتل ما ... هتل شرق دوحه ... پذيرايي و چاي و قهوه و ... در آن هتل که خودشان بگويند کجا بود ؟ و اينکه ماموران دولتي در اين جور سفرها به پس انداز حتي يک دلار اضافه هم مي انديشند و ... از هر دري سخني ... و گفتگويي درباره فوتبال و تيم ملي ... و قول از اينکه برخي از حرفها ... درد دلهاي دوستانه ي ماست که فقط باهم مي زنيم ... مثل خيلي از محاوره هاي بين خودتان که حتما نمي توانيد همه ي آنها را بنويسيد ... اما آنها همه را نوشتند و بدترين جمله را تيتر کردند و چنان جوي در ايران ساختند که انگار من جنايت کرده ام و سه بازي پشت سر هم تيم را با هيجان گل هاي پيروزي بخش تيم ملي گزارش کرده ام ... و حتما به خاطر روکم کني از من که ادعاي قهرماني تيم را با همه همکاران داشتيم از باخت به کره خوشحال شدند...! و البته من ماندم و فاکتور 680 دلاري آن پذيرايي که نمي شد آن را در فاکتورهاي دولتي جازد چون کاملا تابلو بود که شخصي است !!
اما بازهم نمي دانم چرا ؟ چرا مي نشينيم با هم اختلاط مي کنيم و از عرفان و عشق و ادب و معرفت مي گوييم و همان زمان و در همان دم طرف مقابل را مي فروشيم ؟ چرا ؟ واقعا به قول شاعره جاودان ادبيات معاصر ما فروغ فرخزاد که مي گفت :

4-
در اينترنت که بچرخي و نام مرا جستجو کني به سوتي هايي ميرسي که حاصل تلاش همين دوستان روزنامه نگاري است که بعضا در برخي ضدگزارش هايشان از من نگاشته اند.
در کشوري که به سازه هاي سازماني و غير سازماني کپي ... پيست ... ( copy…. Paste ) معروف است يک مطلب در ظرف چند روز گسترش مي يابد بي اينکه دليلي داشته باشد ... کسي نمي داند محتواي آن نوشته چيست ؟ فقط کپي مي کنند و براي خنديدن – به زعم خودشان آگاهي مردم شايد - در سايت يا رسانه ي خود مي چسبانند . بچه ها بياييد جواد خياباني را مسخره کنيم ... چرا ؟ همينطوري ... فقط مسخره ش کنيم و بخنديم ...! او چه مي داند درد مردم چيست ؟ پولش که از پارو بالا ميرود ... دزد هم که هست ... حکومتي هم که هست ... ريش هم که دارد ... عاشورا هم که ميشود همه اش تووي برنامه ورزشي تسليت مي گويد و در هر بازي تيم ملي از پرچم و غرور و سرزمين پارس و ... اين چيزها هم که ميترکاند ... ضمنا کسي را هم مسخره نمي کند تا او را آزاديخواه و آزاد انديش بخوانيم ! براي باخت تيم ملي هم الکي گريه مي کند اين پدرسگ ...!
مثلا در مسابقه ايران و بحرين من گفتم بحرين يک جزيره کوچک در خليج فارس است ... غوغايي در روزنامه ي ؟؟؟ به پا شد ... روزنامه نگار محترمي نوشت جواد خياباني حتما در جغرافيا تجديد مي شده که بحرين جزيره نيست و فلان !! ( به نقل و مضمون چون من آن متن را در سايت تابناک ديدم )وآن سايت پرمخاطب اينترنتي که ادعاي شفاف سازي و سلامت و بسيج و **** و ... را هم دارد همان مطلب را کپي کرد و گذاشت در ستون پر خواننده ترين ها .... و بعد بخوانيد کامنت هاي مردم را که چه فحش هايي به من ندادند... اين بيسواد است ... خاک بر سرش ... نمي داند بحرين جزيره نيست ... اصلا گزارش بلد نيست و الخ ...
اما دوستان عزيز ... آيا بحرين جزيره کوچکي در خليج فارس هست يا نيست؟
اگر نيست خاک بر سر من که استان چهاردهم کشورم در سال هاي دهه 30 و 40 را نمي شناسم اما اگر هست خيلي دوست دارم بدانم نويسنده ي محترم آن مطلب که هنوز هم مطلبش در سايت تابناک و ... موجود است در دو زمان به چه فکر ميکرده ؟ يکي در هنگام نوشتن آن مطلب که حتما داشته عليه حکومت ديکتاتوري من اعلان جنگ مي کرده ! و يکي هم الان وقتي که بعد از خواندن اين مطلب بداند که بحرين کجا بوده و الان چه شده ؟ آيا ادب اين را دارد که از من عذرخواهي کند؟ نه براي اينکه من کمبودي از عذر ايشان داشته باشم ... بلکه فقط به عنوان اينکه خود را انساني عادل و غير مغرض معرفي کند و يا اينکه از اين پس او هم به صف دشمنان قسم خورده ي من ملحق مي شود و مداد خود را براي سوتي بعدي من تيز خواهد کرد؟
اما من او را دوستش دارم ... چون گناهش فقط ناداني و اطلاعات کم و يا غلط است ... و حتما هم سن فرزند خودم مي باشد ...
و اما بحرين کجاست واقعا ... ؟

5-
اصلا اجازه دهيد از اين پراکنده نويسي ها دست بردارم و يکي از سايت هاي اينتر نتي راانتخاب کرده و مجموعه سوتي هاي خودم را بنويسم و به همه ي آنها پاسخ بدهم با در نظر گرفتن چند نکته :

1- از سال 1373 که بنده گزارش و اجرا در شبکه سه سيما را به عهده دارم حدود 2600 برنامه مختلف تلويزيوني و گزارش ورزشي را انجام داده ام ... که دقيقا نوار همه ي آنها را يا vhs يا vcd يا cd يا dvd و يا روي هارد ديسک دارم ... از اولين تا آخرين که فعلا مسابقه منچستر يونايتد با ويگان بود .

2- هر يک از دوستان که نسبت به اظهار نظر من شک دارند چون شايد بگويند خياباني اين فيلم ها را خودش ساخته و از نو صداگذاري کرده ! يک وعده ناهار در خدمتشان خواهم بود و نوار را با هم خواهيم ديد .

3- اکثر گزارش هاي 6 سال اخير را مي توانيد از شرکت سروش تهيه کنيد – فاکتورش را هم براي من بفرستيد - تا من از خودم نساخته باشم!

اما سوتي هاي جواد خياباني ... آنهايي که در مقابلشان شماره اي هست ايرادهايي است که شما گرفته ايد و زير آنها پاسخي است که من نوشته ام ...

1. رونالدو محبوب نيست - مشهوره - يعني همه ميشناسنش!
در مسابقه بارسلونا و اينتر در ورزشگاه نشسته بود در حالي که سال ها از حضورش در بارسلونا و انتقالش به اينتر ميلان و رئال مي گذشت ... وقتي چهره ي او را نشان داد اين جمله را گفتم : ... ستاره اي رو مي بينيد که زماني در همين نيوکمپ فوق العاده محبوب بود اما الان ديگه رونالدو محبوب نيست - مشهوره - يعني همه ميشناسنش ! اين چه ايرادي داره ؟

2. اشتباه کنه کارشون تمومه,حالا ببينيم اشتباه ميکنه يا نه
در هر گزارشي مي شه از اين جمله استفاده کرد ... مثلا : اگه ويکتور والدز يه بار ديگه مثل دقيقه اول بازي اشتباه کنه کارشون تمومه,حالا ببينيم اشتباه ميکنه يا نه ؟

3. طرفداراي مکزيک راه زيادي رو از مکزيک تا آفريقا اومدن,البته اگه از مکزيک اومده باشن ....
در مسابقه فرانسه و مکزيک در جام جهاني 2010 گفته شده ...اما من سئوالي دارم : آيا همه ايراني هاي مسابقه ايران با امارات در دوبي از ايران به آنجا مي روند ؟ نمي شود خيلي از آنها را مقيم دوبي دانست ؟ آيا همه ي طرفداران تيم مکزيک در جام جهاني از مکزيک به افريقاي جنوبي رفته بودند ؟ آيا هيچ مرد يا زني اهل مکزيک نيست که مقيم کشورهاي افريقايي باشند ؟ و آيا بايد همه ي اين نکات را توضيح داد تا شنونده بفهمد؟

4. يک ساعت,60 دقيقه از بازي گذشته
واقعا اين ايراد است ؟ از زمان مسابقه 60 دقيقه گذشت .... يک ساعت,60 دقيقه از بازي گذشته ...

5. همه چيز به بازي آخر ميچسبه
گفتن اين جمله تقريبا محال است ... حتما گفته شده همه چيز به بازي آخر مي رسه...

6. داور در سوت خودش ميزنه
پس داور بايد به جز زدن يا دميدن در سوت خود به چي بزنه ؟ مگه نميگن داور سوت زد ؟

7. بذاريد به صراحت بگم که دو دقيقه وقت به پايان مسابقه باقي مونده !
خب بذاريد با شک و ترديد بگم ...!! واقعا فکر مي کنيد داريد ايراد مي گيريد ؟ دوستي مي گفت خدايا از تو ممنونم که دشمنان مرا کم سواد آفريدي .

8. شايد نزديک ترين کشور به قطب جنوب , آفريقاي جنوبي باشه
اگر نقشه جهان را هم نگاه کنيد مي بينيد کشورهايي مثل افريقاي جنوبي – استراليا – آرژانتين و شيلي به قطب جنوب نزديک تر هستند ولي واقعا افريقاي جنوبي به مرکز قطب جنوب نزديک تر است ... نقشه را نگاه کنيد ... من بيسواد نيستم ... ايرادگيرنده ي محترم کم سوادند انگار !!

9. زاکوني که زا به معناي افريقا به معنايه عدد 10 است
نويسنده محترم اشتباه شنيده اند زيرا واژه ي زاکومي zakumi بارها در جام جهاني 2010 استفاده شد و معناي زا ( آفريقاي جنوبي ) + کومي ( 10 ) را مي داد و سمبل جام جهاني بود و بنده در شبکه جام جم به مدت 30 شب آن را به مسابقه ي تلفني از سرتاسر جهان گذاشته بودم ... آيا 30 شب اين اسم را من و همکارانم اشتباه مي گفتيم يا فقط ذهنيات نويسنده ي اين مطلب چنين کرده است؟

10. تشنش شده داره اب ميخوره . نوش جان
دوست عزيز شما وقتي در گرماي يک مسابقه ورزشي تشنه اتان بشود ... چه مي نوشيد ؟ برايتان چاي يا نسکافه مي آورند؟ يا سفارش چاکلت مي دهيد؟ و به جاي آن واژه ي نوش جان هم از اين به بعد ميگويم : کوفتش بشه ! ايشالله توو گلوش گير کنه !! خوبه ؟ راضي مي شين ؟

11. باران هم به شدت ميوزه
اين جمله در مسابقه ي ايران با کره جنوبي در تهران و از فرط هيجان بازي گفته شد که به جاي باد از کلمه باران استفاده کردم و تا به حال چند بار بابت گفتنش از مردم عذرخواهي هم کرده ام ...

12. بازي شيلي و اسپانيا بسيار جذاب خواهد شد مخصوصا اينکه بازيکناي هر دو تيم هم زبان و همجنس و (بعد از يه مکث طولاني) و هم زبان هستن
اين جملات بستگي به ذهن مخاطب و برداشت او دارد ... جنس و زبان مردم برزيل و پرتقال با هم يکي است ... جنس و زبان مردم آلمان و اتريش باهم يکي است ... جنس و زبان مردم امارات با قطر يکي است ... جنس و زبان مردم اسپانيا با شيلي و مکزيک هم يکي است ... وگرنه نمي شود تشخيص داد کداميک دختر بوده اند و کداميک پسر ؟ مثلا ژابي آلونسو با آلکسيس سانچز در يک کورس در جام جهاني بر سر تصاحب توپ بوده اند و هر دو هم جنس هستند و من نفهميده ام کداميک مرد است و کداميک زن !؟
شيلي کشوري نسبتاً يکدست از لحاظ جمعيت مي‌باشد و بيشتر جمعيت آن اسپانيايي‌تبار هستند با درجات مختلفي از آميزش با بوميان سرخ‌پوست. بيشتر مردم شيلي از نظر نژادي اسپانيايي هستند، اما حقوق اقليت‌هاي فرانسوي، ايتاليايي، سوئيسي، انگليسي و آلماني به ويژه سرخ پوستان بومي رعايت مي‌شود. از ميانه‌ي سده‌ي شانزدهم ميلادي که سفيدپوستان اسپانيايي به ويژه مردم ناحيه باسک به آمريکاي لاتين از جمله شيلي کوچ کردند ازدواج بين اسپانيايي‌ها و بوميان سرخ پوست بسيار رايج گرديد . هم اکنون 66 درصد مردم اين کشور دورگه هستند و پنج درصد سرخ پوست بومي که خالص مانده‌اند در کنار سفيدپوستان اسپانيولي با آرامش زندگي مي‌کنند.

13. وقتي يه بازيکن هوندوراس تنه ميزنه , انگار يه درخت تنه ميزنه
پيشنهاد ميکنم نويسنده ي محترم در يک مسابقه دوستانه به يکي از مدافعان داخلي خودمان يک تنه اي بزند ... و تنه زدن به عثمان چاوز يا ويلسون پالاسيوس که در تيم ملي هندوراس واقعا مثل يک تنه ي درخت بودند ... پيشکش... قدرت بدني فوتباليست هاي امريکاي مرکزي مثل هندوراس – گواتمالا – پاناما و ... را همه ي اهالي فوتبال در دنيا مي شناسند که وقتي با خشونت همراه شود بلاي سختي بر تکنيک و آرامش بازيکناني مانند ژاوي و ... مي شود .

14. تعويض هاي دلبوسکه خارج از عرفه.
در مسابقه اسپانيا با هندوراس وقتي تيم ملي اسپانيا 2-0 از حريف پيش افتاد ... دل بوسکه دو تعويض در 20 دقيقه پاياني کرد ... سرخيو راموس – فرناندو توره س بيرون رفتند و ماتا – آربه لوآ به بازي آمدند ... اين تعويض ها هر دو خارج از منطق و عرف تعويض هاي رايج قبلي در تيم اسپانيا بود ... اما من هميشه در چنين اظها نظرهايي اين جمله را هم اضافه مي کنم که هيچکسي بهتر از مربي نمي تواند شرايط بازيکنان خود را درک کند که انگار مثل هميشه در اين جمله نيز فقط به آن يک جمله ي کوتاه بسنده شده و جمله ي کامل را نشنيده اند ...

15.اسپانيا يه گل زده ، داويد ويا هم زده ، خيلي قشنگم زده ، 5 دقيقه پيشم زده
براي بينندگان محترمي که از اين لحظه اين مسابقه را مي بينند عرض کنم که مسابقه اسپانيا با هندوراس رو مي بينند و اسپانيا يه گل زده ، داويد ويا هم زده ، خيلي قشنگم زده ، 5 دقيقه پيشم زده ... خب ؟ اين حرفها واقعا سوتي است يا فقط خواسته ايد چيزي بسازيد ؟

16. نود ثانيه از الان بشماريد تا مسابقه تموم شه
به نظر من اين جملات مي تواند به هيجان مسابقه در زمان هاي پاياني کمک کند ... ما وظيفه داريم در يک مسابقه ورزشي که يک برنامه تلويزيوني هم هست نوعي تعليق و هيجان ايجاد کنيم و اين جمله را بارها تکرار خواهم کرد ... بارها ... و اگر شما از اين جمله خنده اتان مي گيرد مقصر من نيستم شايد درک هنر و احساس و ترکيب اين دو با هم سخت باشد ...

17. با شماره 2013 تماس بگيريد و پيامک بديد
شما اگر بخواهيد يک پيامک به يک شماره بزنيد واقعا چه کار مي کنيد ؟ غير از اين است که با آن شماره تماس مي گيريد ؟ اگر بخواهيد با عمه جانتان حرف بزنيد شماره خاله جان را يا بقال محل را مي گيريد يا شماره ي آتش نشاني را !!؟؟

18. دقيقه 15 بازي هستيم ...اگر تبريزيها اين بازي رو واگذار کنند چيزي از ارزشهاي اين تيم کم نميشه
فينال جام حذفي ايران ... پرسپوليس با گسترش تبريز ... بازي رفت 1-0 با گل شيث رضايي تمام شده و حالا در ورزشگاه آزادي و با حضور 100 هزار نفر... تيم دست و پا بسته ي گسترش در آستانه ي شکست تلخي است ... چه بايد گفت ؟ بايد تبريزي ها را تحقير کرد ؟ بايد روحيه را در آنها کشت و نابود کرد ؟ نه ... من هرگز و هيچگاه اين جمله ها را با تحقير تيم ها عوض نمي کنم ... هر تيمي ... حتي يک تيم ضعيف هم شخصيت و خانواده دارد ... ندارد ؟

19. بله ! اين گل هم تقديم به شهداي 8 سال دفاع مقدس...
آن گلي که شما گفته ايد معناي flower را مي دهد نه Goal يا هدف ... ودر سوم خرداد سال 1389 و در ورزشگاه آزادي گفته شده ... در سالروز آزادسازي خرمشهر ...هنگامي که بازيکنان تيم ها با دسته گل به حرمت يادمان شهداي جنگ سکوت کردند ... اگر درک اينکه چرا بايد به شهداي جنگ احترام بگذاريم را نداريد نگاهي به فيلم The Devils’ Double ) بدل شيطان ) بيندازيد . اين فيلم قصه يک بيمار مازوخيستي و يک هرزه ي کثافت به نام عدي حسين ( پسر صدام حسين ) است که بلاهاي فراواني به سر ملت خود و دختران ملت خود آورد و درود و هزار درود به روان پاک سربازان و سرداراني که نگذاشتند چنين هيولايي به جان و مال و ناموس ايرانيان دست بيندازد ... من هميشه خودم را مديون شجاعت و شهامت آن سربازان مي دانم ... اگر شما آنها را به سخره مي گيريد و به نظرتان برايشان يک شاخه گل هم زياد است ... مشکل من نيستم ... مشکل اين است که شايد چيزي به اسم شرف... وطن ... غيرت ... ناموس ... در قلب و روح بعضي ها جاي ندارد .
 

natars

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 آپریل 2011
نوشته‌ها
1,635
لایک‌ها
1,116
محل سکونت
تک و تنها در یک دشت وسیع
20. بدون شک الان مردم شهر چلسي خيلي خوشحال هستند
اين يک دروغ محض است ... من گفته ام : امروز منچستر يونايتد با چلسي در چلسي بازي مي کند ... و اصلا هم اشتباه نيست ... توضيح درباره جغرافياي لندن : در جنوب غربي لندن و در جايي که رودخانه تايمز مثل يک مار پيچيده شده است محله اي وجود دارد که به بندر چلسي معروف است Chelsea harbor ) ( ورزشگاه استمفورد بريج که خانه تيم چلسي هم هست از طريق يک اتوبان به نام فولام ( fulham road ( به مرکز شهر و به پارک معروف لندن در منطقه شمالي – به هايد پارک – مي رسد . اين اتوبان از مرکز منطقه چلسي مي گذرد ... حتي ميداني در اين منطقه به نام چلسي وجود دارد... آن جاده فولام از استاديوم craven cottage که ورزشگاه تيم لندني فولام است شروع مي شود و به هايد پارک ختم مي شود . آيا مي خواهيد نقشه لندن را برايتان بکشم ؟ من تا حالا به لندن نرفته ام اما از طريق سايت گوگل مي شود دنيا را ديد که بعضي از جوانان ما فکر مي کنند ديدن دنيا فقط با فحش دادن به اين و آن در کوچه و خيابان و يا در فيس بوک ختم مي شود !!

21. داور هند پنالتي رو ديده و ميگه نه !
بله عزيزم ... خطاي هند در بيرون از محوطه ي جريمه هر تيمي پنالتي نيست ... هرچند همين کلمه penalty هم معناي جريمه را مي دهد . و آن داور محترم خطاي هند يا هند را در محوطه ي جريمه ديد ... چون کاملا به صحنه نزديک بود ولي پنالتي نگرفت ...!! آن که اين ايراد را گرفته آيا مي داند در کدام مسابقه اين جمله گفته شده ؟

22. کاسياس از توپي که داره بازي ميشه انتقاد کرده بود
تقريبا همه ي بازيکنان حاضر در جام جهاني 2010 از توپ مسابقات گله داشتند ... يادتان رفته ؟ و اينکه اين جمله با شيوه ي محاوره اي گفته شده ايراد است ؟ کاسياس از توپ مسابقات فوتبال جام جهاني که فيفا و شرکت آديداس آن را تهيه کرده بودند و الان در اين مسابقه از آن استفاده مي شود انتقاد کرده بود ... واقعا بايد هر جمله ي محاوره اي را در ديوان حافظ نوشت و يا با اصول و قواعد ادبيات فارسي توضيحش داد ؟

23. به قول خودمون يه پا دو پا انجام داد توپ رو کشيد رو پاي ضربه زنندش
يه پا دو پا رايج ترين حرکت فوتباليست هاي گل کوچيکي خودمان است که شايد نويسنده ي محترم اصلا نمي دانند چه بوده ...؟ در يه پا دوپا با يکي از پاها توپ را روي زمين با حرکتي کاملا تکنيکي ميلغزانند و به روي پاي ضربه زننده مي برند و شوت يا گل مي زنند ... همين ... انجام دادنش ساده هم نيست ... اما درکش ساده است و اينکه چرا درک نکرده ايد ...نمي دانم ...

24. کاسياس هرگز به قد و قواره ي آرکوندا نميرسه
لوييز آرکونادا دروازه بان و کاپيتان اسپانيا در جام جهاني 1982 بود ... و مانند ريکاردو زامورا و آندوني زوبي زاره تا در صف بهترين دروازه بان هاي تاريخ فوتبال اسپانيا قرار دارد... او نزديک به 500 بازي براي تيم رئال سوسيه داد انجام داد و براي درک محبوبيتش فقط کافي است از يک نفر اهالي سن سباستيان يا ايالت باسک سئوالي بپرسيد ... البته من کاسياس را هم خيلي دوست دارم ... هم دروازه باني اش و هم شخصيتش را ... ولي مقايسه آرکونادا ... با کاسياس ... مثل مقايسه پله با روبينيو در تيم ملي برزيل است ... مثل مقايسه حجازي با رحمتي در استقلال ... يا عابدزاده با حقيقي در پرسپوليس ... آيا کسي به توانايي هاي مهدي رحمتي شک دارد ؟ يا به حقيقي ؟ آيا هر دو از بهترين هاي فوتبال ايران نيستند ؟ اما نه استقلاليها مي توانند حجازي را فراموش کنند و نه پرسپوليسي ها مي توانند عابدزاده را از ياد ببرند... هر چند عابدزاده در استقلال هم افتخارات زيادي به دست آورد ... البته اين توضيحات را دادم چون احساس کردم نويسنده محترم شايد آرکونادا را بشناسد و اگر نمي شناسد و اسم آرکوندا را اشتباهي ننوشته و غلط املايي ندارد پس حتما دروازه بان اسطوره اي اسپانيا را با آن فيلم جنيفر لوپز به عنوان anaconda و يا حتي شايد با مار بوآي خوفناک امريکاي جنوبي به نام Green Anaconda اشتباه گرفته است !!

25. سرخيو راموس به ناواس اُه اُه بد زدنش
اين جمله را اينطوري بخوانيد ... : .... توپ را سرخيو راموس به ناواس پاس مي دهد و همان موقع يک بازيکن از تيم حريف با تکلي خشن ناواس را نقش بر زمين مي کند ... و من هم در همان لحظات گزارش مي کنم که : ... سرخيو راموس ......... به ..... ناواس .... ( خطاي سختي انجام شد ) ..... اوه اوه اوه .... چه خطايي ... بد جوري زدش ... و آيا اين جملات را هم بايد شما دستور دهيد تا من بگويم ؟ واقعا از خودتان خجالت نمي کشيد که اين ايرادها را گرفته ايد ؟!

26. هنوز هم مزه مزه ميکنن تا توپو بزنن
در لغت نامه دهخدا آمده است که : واژه ي مزمزه فارسي است و به معـناي چشـيدن و نرم نرم خوردن چيزي است اما مضمضه عربي و به معـناي گرداندن آب در دهان براي شـسـتن آن است. بنابراين با دستور استاد علي اکبر دهخدا – که خدايش بيامرزد – هم اين جمله اشتباه و سوتي !! نيست عزيزم .

27. اسپانيايي ها V وسط رو B ميخونن مثل والنسيا که بالنسيا خونده ميشه
بله اينگونه مي خوانند ... البته جمله ي بالا يک دروغ دارد . من هرگز اين مثال را که V وسط را B مي خوانند و بعد خودم کلمه اي بکار ببرم که اولش V باشد را نگفته ام ... آنها به والنسيا نمي گويند بالنسيا ... ما هستيم که به بالنسيا مي گوييم والنسيا ...

28. بازيکناي اسپانيا در بازي با سوئيس از توپ هم سريعتر مي دويدن
چنين جمله اي در آن مسابقه گفته نشده است و نوار مسابقه موجود است و انسان هاي منصف مي توانند نوار مسابقه را از شرکت سروش بگيرند و بشنوند ...

29. تورس مي‌فرسته روي دروازه ... کسي نيست که استفاده کنه... جاي خود تورس اونجا خالي بود
بله درست است ... فرناندو توره س در حالي توپ را سانتر کرد که در دستور تاکتيکي تيمش احتمالا چنين چيزي وجود نداشته است ... زيرا او مهاجم هدف بود و اگر هم در يک صحنه او مجبور به سانتر شده ... کسي نبوده که از آن توپ استفاده کند ... و جاي خود توره س در مقابل دروازه خالي بود تا گلي بزند ... يا حداقل ضربه اي ...

30. دومنک بازيگر آماتور وحرفه اي تئاتر
در مسابقه فرانسه و مکزيک گفته شده اما نويسنده محترم چون قطعا با غرض نوشته است جمله را عوض کرده و کاملش اين است ... : دومنک در دوران بازيگري براي تيم‌هايي نظير پاري سن ژرمن در خط دفاعي به ميدان مي‌رفت. دومنک همچنين به صورت غيرحرفه‌اي به بازيگري تئاتر نيز مشغول است و نيز علاقه فراواني به ستاره‌بيني دارد... اگر همين جملات را دوستان ديگري مي گفتند از سواد و اطلاعات و عشق آنها چه تعاريفي که نمي کرديد و حال که من مي گويم اينگونه به سخره اش مي گيريد ... مي دانيد چرا ؟ چون کاري به گفته هاي من و جملات کاري و شغلي من نداريد ... شما فقط مي خواهيد فحش بدهيد و من هدفي هستم برايتان ...

31. جالبه بدونيد که اين دو تيم اولين بازي جام جهاني در اولين جام جهاني رو انجام دادن ... البته نه اين دو تيم.بازيکناشون فرق داشتن
بله ... بازهم جمله را ناقص نوشته ايد و حتما در اين کارها عمدي داريد ؟ نداريد ؟ جمله کامل اين است ... : اولين مسابقه تاريخ جام جهاني فوتبال در تاريخ 13 جولاي 1930 ( 23 تير 1310 ) در ورزشگاه پوکتيوس از شهر مونته ويديو برگزار شد و جالبه بدونيد که اين دو تيم اولين بازي جام جهاني در اولين دوره ي جام جهاني رو انجام دادن ... البته نه اين بازيکن ها .اون موقع مسلمه که بازيکناشون فرق داشتن ... و اگر نوشتن اين جملات ناقص براي فرافکني از سوي روزي نامه نگاران محترم غرض نيست ... پس چيست؟

32. از نظر ران هم در نظر بگيريم.ران بازيکنان هندوراس خيلي بزرگتره
بازهم مربوط به همان تنه زدن به بازيکنان تيم ملي هندوراس که جمله را کاملا ناقص و بي سر و ته نوشته اند .

33. خوب الان دو تيم بايد هر کدوم 5 تا پنالتي بزنن.بايد بگم که هر تيمي که پنالتي ها رو ببره يعني اينکه بازي رو برده و هر تيمي هم که ببازه يعني اينکه بازي رو باخته
اگر اين جمله را با سند و نوار گزارش من به من بدهيد ... نقدا 10 ميليون تومان به شما جايزه مي دهم ... !! ؟ آنها که قلم به دست مي گيرند و شرافت خود را به هر چيزي مي دهند از من هم بي سواد تر نيستند ...؟

34. مسي حرکت ميکنه .. مسي ضربه ميزنه .. مــــسي .. ولي مسي گل نميزنه !!!
فکر کنيد ليونل مسي پابه توپ شده ... يک نفر را دريبل زده ... نفر دوم را ... بعدا با مثلا دني آلوز يک و دو کرده ... دوباره توپ را گرفته ... نفر سوم را هم دريبل زده و حتي دروازه بان را ... ولي نتوانسته گل بزند ... توپ به تير دروازه خورده ... بيرون رفته ... يا يک مدافع از روي خط توپ را برگشت داده است ... چگونه اين صحنه را گزارش مي کنيد ؟ لطفا به من آموزش بدهيد.

35. مسي مسي گل ميزنه ... توز توز گل ميزنه!
در ديد ناقص از پشت مونيتور زننده گل اشتباه گرفته شده و اين جمله بيان گردبده است ... من در طي سال هايي که مسي و ته وز در تيم ملي آرژانتين حضور داشته اند اين مسابقات را گزارش کرده ام :
1 سال 1389 Argentina- Mexic 3-1 World Cup
2 سال 1389 Argentina-Nigeria 1-0 World Cup
3 سال 1388 Argentina-Peru 2-1 W-C Qualifier
4 سال 1387 Argentina-Brazil 0-3 Copa América
5 سال 1387 Argentina-Colombia 4-2 Copa América
در هيچ کدام از مسابقات فوق ليونل مسي براي تيم ملي آرژانتين گل نزده است ولي در مسابقه با مکزيک در جام جهاني 2010 کارلوس ته وز 2 گل زد که روي يکي از گل ها نام گلزن را اشتباه گفتم ...اما با فاصله اي به مدت 2 ثانيه تصحيح کردم ... مي دانيد يعني چه ؟ يعني مرا بايد اعدام کرد ...

36. يه اشتباه .. اشتباه مرگ بار .. بله .. مرگ مکزيک نزديک ميشه در اين مسابقه
در همان مسابقه تيم ملي آرژانتين با مکزيک حتما يادتان هست که بازيکن شماره 3 تيم ملي مکزيک به نام کارلوس سالسيدو ... چه اشتباهي کرد ؟ و موجب گل اول تيم ملي آرژانتين شد؟ آيا با اشتباه او مرگ تيم مکزيک نزديک نشد ؟ سالسيدو که الان در يک تيم باشگاهي کشورش بازي مي کند در آن زمان عضو تيم آيندهوون هلند بود و 90 بازي ملي داشت . اشتباه از چنين بازيکني را اگر به واژه ي مرگبار تشبيه نکنيم ... پس چه کنيم ؟

37. حالا ديگه مکزيک نميتونه کمر راست کنه
آيا مکزيک در آن مسابقه کمر راست کرد ؟ يا با کمري شکسته جام جهاني فوتبال را ترک نمود ؟

38. حرکت توپ رو ببينيد : قشنگ در آغوش دروازبان قرار ميگيره
تصوير زيبايي که حتما اسلوموشن بوده و اين جمله زيبايي تصوير را بيان مي کرده و هنرنمايي دروازه بان را ... و اگر سوتي است ... حتما بازهم خواهم گفت ...

39. يه گل مسي داد به توز .. و حالا توز بايد دنبال اين باشه که يه گل بده به مسي
در همان مسابقه آرژانتين با مکزيک ... حتما يادتان هست که مسي چه پاس زيبايي به ته وز داد که منجر به گل شد ... و معمولا اين اتفاق مي افتد که فوتباليستي حتي از نوع محلي و کودکستاني هم وقتي هم تيمي اشان پاسي به او مي دهد ... دلش مي خواهد – اگر مبناي تاکتيکي تيم اجازه دهد – پاسخي به هم تيم خود بدهد ... صدها و هزارها مثال مي توان در اين باره زد ... بهترين مثال بازي ايران با کره جنوبي در سال 1996 در دوبي است که خداداد عزيزي و علي دايي پاسکاري هاي همديگر را تلافي کرده و 6 گل به اتفاق تيم ايران به کره زدند ...

40. هلند تنها رقيب جديش برزيله البته اسلـواکي هم تيم نــاجدي نيسـت
بررسي دوره حذفي تيم ها تا قبل از فينال جام جهاني 2010 بود و اصلا گزارشي در کار نبود و در يک برنامه تحليلي بود که گفتم هلند تا قبل از رسيدن به فينال تنها رقيبش برزيل است و اسلواکي هم چندان راحت و ناجدي و غير آسان و سخت نيست ... البته هلند تيم اسلواکي را به سختي 2-1 برد ... برزيل را هم 2-1 برد ... اروگوئه را 3-2 برد ...و در فينال 1-0 به اسپانيا باخت .البته شايد کلمه ناجدي ثقيل و ناآشنا و سنگين باشد ولي غلط و سوتي نيست ... هست ؟
41. مارادونا فعلا سگرمـه هاش تو همه تا ببينيم در جريان بازي چه خواهند کرد
در جام جهاني 2010 و در مسابقه آرژانتين با مکزيک گفته شده و بين دو نيمه که تيم آرژانتين فقط با اشتباه مرگبار مکزيکي ها 1-0 پيش افتاده بود اما جريان بازي چندان به نفع آنها نبود ... در پايان بازي آنها 3-1 مکزيک را بردند...و من ايراد اين جمله را نفهميدم در چيست هر چند جمله ي بالا 2 غلط در نوشتار دارد که مربوط به من نيست .... درستش که گفته شده اين است ... :
بايد منتظر نيمه دوم باشيم و ببينيم که راه راه پوشان آمريکاي لاتين چه نتيجه اي خواهند گرفت ... مــارادونـا فعــلا سگرمـه هاش توو همه ... تا ببينيم در جريان بازي چه خواهد کرد ...؟

42. بعد از شوت سرکش Teves , مارادونا مثل يه تماشاگر مثل يه طرفدار مثل يه فوتباليست خوشحال ميشه
گل زيباي کارلوس ته وز در جام 2010 به مکزيک را در ذهن خود بياوريد ... شوتي که به مکزيک در نيمه ي دوم زد ... گل محشري که او زد هر مربي بزرگي را مثل يک تماشاگر ... مثل يک طرفدار ...و مثل يک فوتباليست ... خوشحال مي کرد ... من که آن بازي را گزارش مي کردم با آن گل به وجدي بي نهايت درآمده بودم تا چه برسد به مربي آن بازيکن که مارادونا بود و همه مي دانيم چه حس و غروري به تيم ملي کشورش داشت و دارد ...

43. توپ رو با بادکنک اشتباه گرفته
نمي دانم از کدام بازي گرفته شده ولي احتمالا در توصيف راحت بازي کردن يک فوتباليست با توپ بوده که به آرامش و توانايي تکنيکي او اشاره کرده ام و بازهم در چنين حالت هايي خواهم کرد چون هيچ اشتباهي ندارد ...

44. فشار که روي دروازه ي تيم آرژانتين بياد اين تيم وا ميده
بله ... اين غلط است ؟ نديديد وقتي در مسابقه آرژانتين با آلمان با فشاري که به دفاع تيم مارادونا وارد شد چگونه وا دادند و 4-0 به رقيب هميشگي اشان در جام جهاني باختند ؟آن دوست محترمي که بعد از مسابقه آرژانتين با مکزيک از اين حرف به خنده و استهزا وادار شدند ... آيا بعد از بازي با آلمان توانستند بفرمايند اين خياباني بيچاره گفت که اگر فشار روي دفاع آرژانتين بياد چه بلايي سرش مياد ؟يادتان هست آلمان ها فقط در 20 دقيقه پاياني 3 گل مرگبار به آرژانتين زدند ؟

45. سبک بازي او جون ميده براي بازي در تيم آرژانتين
در دقيقه 79 مسابقه آرژانتين با مکزيک وقتي Jonas GUTIERREZ به بازي آمد اين جمله را گفتم ... واقعا آنهايي که اين بازيکن را مي شناسند و مي دانند که در تيمي چون نيوکاسل انگلستان حضور دارد اذعان دارند که با سبک (خشن – فانتزي - با تکنيک – قوي) واقعا براي بازي در تيمي چون آرژانتين جان مي دهد... غير از اين باشد ميشود مثل بازيکني چون Sebastián Soria که سبک بازي و هنرش در تيم ملي قطر از بين رفته و کاملا قطري و آسيايي شده است !!

46. يه دريبلي ميزنه که تو گل کوچيک هم نميشه از اين دريبل ها زد
هزار بار هم بخوانيد مي توانيد ايرادي در اين جمله به جز کم لطفي نويسنده محترم پيدا کنيد ؟

47. توپ به وسط زمين ميره
در بعضي دقايق توپ به خارج ميره ... به اوت ميره ... به کرنر ميره ... به گل ميره .... خب بعضي وقت ها هم به وسط زمين ميره ديگه ... واقعا فکر مي کنم اکثر اين جملاتي که از من به عنوان سوتي مطرح شده خودش يک سوتي مطبوعاتي است براي همه همکاران محترمي که شايد تصور مي کنند خيلي و بازهم خيلي مي دانند ...!!

48. واقعا عجيبه که در تهران ما الان هوا گرمه،ولي در افريقا الان هوا سرده
اجازه بدهيد چون خودم از کودکي عاشق جغرافيا بوده ام اين توضيح را بدهم:
روز اول تيرماه قطب شمال بيش از هر زمان ديگر (به اندازه 23.5 درجه) بسوي خورشيد متمايل است و نور خورشيد فقط به برخي از سرزمينهاي نيمکره شمالي عمود مي‌تابد.اين روز طولاني‌ترين روز در نيمکره شمالي است و به آن انقلاب تابستاني مي‌گويند.روز نخست ديماه قطب شمال بيش از هر زمان ديگر (به اندازه 23.5 درجه) از خورشيد دور است و نور خورشيد به هيچ نقطه‌اي از نيمکره شمالي عمود نمي‌تابد.اين روز کوتاهترين روز در نيمکره شمالي است و به آن انقلاب زمستاني مي‌گويند.زماني که در نيمکره شمالي انقلاب تابستاني است، درنيمکره جنوبي انقلاب زمستاني اتفاق مي افتد.يعني فصول در نيمکره شمالي با آنچه در نيمکره ي جنوبي رخ مي دهد کاملا برعکس ومتفاوت است ... شما بگوييد ... تهران کجاست ؟ و افريقاي جنوبي کجا ؟ البته جمله ي مرا نيز کامل در اين مطلب نياورده اند و گرنه اين توضيحات را حتي در متن گزارش هم گفته ام که خوشبختانه مدارک همه موجود و ثبت شده است .

49. کريم انصاري فرد هيچ نسبتي با برادران انصاري فر نداره!بخصوص با محمد حسن
بله گفته ام ... ولي آن کلمه ي بخصوص را نويسنده محترم اضافه کرده اند ... جمله ي اصلي اين است :کريم انصاري فرد هيچ نسبتي با برادران انصاري فر نداره و با محمد حسن که همه او رو مي شناسيم ...

50. پنج حلقه المپيک نمادي از رنگ پرچم همه ي کشورهاي دنياست
خيلي ها فکر مي کنند پنج رنگ حلقه هاي المپيک نمادي است از رنگ قاره ها !! مگر قاره ها رنگ هم دارند ؟ اطلاق رنگ سياه به آفريقا ( سياهپوستان) ... زرد به آسيا ( زردپوستان) ... قرمز به آمريکا( سرخپوستان) ... سبز به اروپا( براي سبزي و خرمي ) ... و آبي به اقيانوسيه ( براي دريا و آسمان و ...) عين نژادپرستي و بر خلاف ايده ها و آرمان المپيک است ... اين غلط پنداري و اشتباه عجيبي که در ايران نسبت به حلقه هاي المپيک مي شود زاييده ي نگاه غلطي است که رسانه هاي ناآگاه ما به مردم مي دهند... حتي يکي از روساي کميته ملي المپيک ايران هم همين اشتباه را مي کرد و همه جا از رنگ قاره ها مي گفت !!... مگر ما در هر سال چقدر درباره المپيک و ايده هاي کوبرتن ( معلم فرانسوي خالق اين ايده ) حرف مي زنيم ؟ چقدر از شعار و شعور المپيک مي دانيم ؟ بله عزيزم ... درست گفته ام و طبق انديشه و فلسفه ي المپيزم آن پنج حلقه نمادي است از همه ي رنگ هايي که در پرچم کشورهاي جهان موجود است و در زمينه ي سفيد رنگي طراحي شده تا نمادي باشد از اتحاد و دوستي هر يک از کشورهاي عضو کميته بين المللي المپيک و نه قاره ها ... نهضت المپيک نمادهاي بسياري دارد که بيشتر آنها نشاندهنده ايده‌هاي کوبرتن هستند. معروفترين نماد در اين ميان حلقه‌هاي المپيک است. اين پنج حلقه در هم بافته شده نمادي از اتحاد ميان پنچ قاره است و نه رنگ آنها .اين پنج حلقه در پنج رنگ روي زمينه سفيد در پرچم المپيک کشيده شده‌اند. رنگ‌هاي سفيد(رنگ زمينه)، قرمز، آبي، سبز، زرد و سياه بگونه‌اي انتخاب شده‌است که هر کشوري حداقل يکي از اين رنگ‌ها را در پرچم ملي خود دارد. پرچم المپيک در سال 1914 انتخاب شد، اما اولين بار در آنتورپ، 1920برافراشته شد. اين پرچم براي هر يک از جشنهاي بازيها برافراشته مي‌شود. من واقعا از دوستان مطبوعاتي خودم خواهش مي کنم در اين باره ها اگر اطلاعاتشان ناقص است ... کمي مطالعه کنند ... به خدا هرچه بخواهيد روي اينترنت هست ... فحش دادن به من در اينتر نت و روزنامه هايشان سواد آنها را زياد نمي کند ...

51. پرتغال 1 بازي 1 امتياز،ساحل عاج 1 بازي 1 امتياز،کره شمالي 0 بازي 0 امتياز،برزيل 0 بازي 0 امتياز
بله اين عبارات را گفته ام و جدول گروه هفتم جام جهاني 2010 را بعد از اولين مسابقه گروه که بين پرتقال و ساحل عاج برگزار شد را خوانده ام ... چه ايرادي دارد ؟ مردم محترم و داوران با انصاف مطبوعاتي قضاوت کنند ... آن موقع هنوز برزيل و کره شمالي بازي نکرده بودند ...و صفر بازي و صفر امتياز داشتند ...

52. صد هزار نفري که در استاديوم نشسته اند،نشان دهنده ي امنيتي است که در کشور وجود دارد
در فينال جام حذفي ايران و در سال 1389 يکصد هزار نفر در ورزشگاه آزادي مي نشينند و مسابقه را مي بينند ... اگر از سربازان و نيروهاي نظامي اي که امنيت آن مسابقه و ساير بازي ها را تامين مي کنند تشکر نکنيم ... خودمان را گول نزديم ؟ آيا تشکر از سربازاني که در سرما و گرما نه حقوقي مي گيرند و نه لباس مناسبي دارند و نه خوابگاه و امکانات خوبي دارند ولي جان و مال ما را در ورزشگاه ها حفظ مي کنند سردمداري از حکومت و مخالفت با مردم است ؟ آيا برادر شما ... پسرعموي شما ... پسر خاله شما ... همسايه شما به سربازي نرفته ؟ آنهايي که در ورزشگاه ها هستند ... همان هايند که هر تهمتي را تحمل مي کنند ... اما درباره آنهايي که فکر مي کنند تشکر از صد نفر سرباز يعني که من مامور مخفي اطلاعات و **** هستم يک خبر نقل کنم از سايت بي بي سي فارسي:
وزير دفاع بريتانيا به نمايندگان پارلمان اين کشور گفته است که اگر نياز باشد، براي حفظ امنيت برگزاري مسابقات المپيک لندن در سال 2012 از موشک هاي زمين به هوا استفاده خواهد شد.فيليپ هاموند اين اظهارات را پس از آن مطرح مي کند که گزارش هايي در آمريکا مبني بر نگراني در مورد برنامه هاي حفظ امنيت در بازيهاي المپيک لندن منتشر شده است.روزنامه بريتانيايي گاردين در اين مورد نوشته است که دولت آمريکا در مورد امنيت اين بازي ها نگران است و قصد دارد در حدود هزار نفر از نيروهاي خود شامل 500 مامور پليس فدرال آمريکا را در زمان برگزاري بازي ها به لندن اعزام کند. اين در حالي است که مقام هاي وزارت کشور بريتانيا مي گويند به طرح هاي امنيتي خود "اطمينان کامل" دارند.در سال هاي اخير استفاده از نيروهاي امنيتي کشورهاي ديگر براي کمک به افزايش امنيت بازهاي المپيک مرسوم بوده است، اما مسئوليت اصلي حفظ امينت بازي ها به عهده کشور ميزبان است.پيش از اين اليسون گفته بود که براي حفظ امنيت بازي هاي سال 2012 به 12 هزار نيروي پليس در سراسر بريتانيا نياز است، و در عين حال از 10 تا 15 هزار نيروي امنيتي ديگر که توسط شرکت خصوصي امنيتي G4S استخدام مي شوند، هم استفاده خواهد شد.
و اگر همين جملات درباره تامين امنيت مسابقات داخلي از قول من گفته شود ... مرا تبديل به يک آدم که هر روز با سران **** فالوده ميخورم خواهد کرد !!

53. باقري استپ سينه رو اومد ولي نتونست ادامه بده
نشنيده ايد که فلاني چه افه اي اومد ؟ چه چشمه اي نشون داد ؟ چه حرکتي زد ؟ کريم باقري هم در آن لحظه افه ي استپ سينه را آمد اما نتوانست ادامه دهد .

54. اتسو با کريمي صحبت ميکنه،چيکار ميخوان بکنن اونجا؟دارن نقشه اش رو ميريزن اونجا
خب عزيز من اين جملات را با فاصله بخوان ... چه ايرادي دارد ...؟ ما در هنگام گزارش مسابقات فوتبال حتما نبايد مثنوي مولوي را بخوانيم !!

55. باز شاهديم که صندلي هاي بي گناه ورزشگاه به زمين پرت ميشه
اين هم سوتي است ؟ واقعا ؟ اگر در باخت تيم هاي فوتبال اين صندلي ها مقصرند ... بگوييد تا من هم بعد از باخت در مسابقات ملي ميکروفون و هدفون و صندلي ام را به وسط ميدان پرتاب کنم و ناتواني فوتباليست ها و مربيان را در فحش دادن به صندلي و داور و گزارشگر و ... تلافي کنم ...

56. آفرين عليرضا محمد، آفرين. واقعا يکبار ديگه با صراحت ميگم،افرين عليرضا محمد
شهرآورد شصت وپنجم .... مسابقه اي بود که من اين جمله را گفته ام ... جمله اي در تعريف از يک حرکت انساني ... يک بازيکن استقلال که خارجي هم بود- که به عمد يا سهو- روي زمين مي افتد و يک بازيکن از ايران به او درس مي دهد که اي دوست رقيب خارجي من“ سلامت تو براي من از هزار گل که به دروازه تو بزنم مهم تر است پس توپ را به بيرون مي زنم تا تو برخيزي و همه چيز را باز هم جوانمردانه و پاياپاي دنبال کنيم. اگر اين حرکت انساني آفرين ندارد پس اجازه دهيد يک بار ديگر شهرآورد چهل و نهم و کتک کاري فوتباليست هاي خودمان را نمايش دهيم تا به خودمان بباليم. و مي دانيد چرا وقتي عليرضا محمد آن توپ را به بيرون زد 60 هزار طرفدار اين تيم فرياد اعتراض سر دادند و اندکي کم شمار بودند که او را تشويق کردند؟ من به شما قول مي دهم اگر اين اتفاق در اولدترافورد يا سن سيرو يا نيوکمپ و در حساس ترين مسابقه اروپايي ها شکل مي گرفت بي گمان هزاران نفر براي بازيکني به نام عليرضا محمد مي ايستادند و کف مي زدند که همه چيز در ورزش را گل و پيروزي ندانسته است ... شما مي گوييد من چون خودم را معلم اخلاق مي دانم اين چيزها را نگويم؟ باشد قبول اي جوانان“ اي بچه ها“ اي فوتباليست ها“ بزنيد“ لگدها را به هم“ سنگ ها را به شيشه و بشکنيد هر چه حرمت و انسانيت است. پاره کنيد هر چه پرده عفاف و حيا و مهرباني است.
عيبي ندارد اگر شما وقتي تيم تان برد يا باخت يا مساوي کرد در هر حالت به جواد خياباني و عادل فردوسي پور در ورزشگاه ها فحش بدهيد چون اصلاً اخلاقيات مهم نيست ... و اگر مهم بود اين همه افتضاح در همين چند سال اخير در فوتبال ايران پيش نمي آمد ...؟ راستي فکر کرده ايد اين عزيزاني که در فضاي مجازي به همه چيز و همه کس فحش مي دهند همان هايي هستند که در ورزشگاه ها مي نشينند و فوتبال نگاه مي کنند ؟ يا همان هايي هستند که در خيابان ها با اتومبيل هاي پدر و مادرشان ويراژ مي دهند ؟ امان از روزي که يک راننده بينواي تاکسي و مسافرکش با يک پيکان يا پرايد جلوي آنها بپيچد ... راستي مي توانيد در ژاپن ... در چين ... در امارات ... در قطر ... در هر جا... پيرمردي را پيدا کنيد که توسط جوانان کشورش به شدت کتک بخورد و به او بخندد؟

6-
به خدا از ماست که بر ماست ...الان ديگر عرب هاي خليج فارس مارمولک و سوسمار نمي خورند ... الان بوي بد نمي دهند ... الان آنها در بهترين خانه ها و هتل ها و باشگاه ها و ورزشگاه ها و پاساژها و مغازه ها و بيمارستان ها و داروخانه ها و رستوران ها و خيابان ها و جاده ها و فرودگاه ها و ... حضور دارند ... بهترين و لذيذ ترين غذاها را مي خورند ... بهترين مدارس و دانشگاه ها را براي کودکانشان ساخته اند ... براي تحصيل جوانانشان در آکسفورد و سوربن و کمبريج و ... زار نمي زنند و خوش بو ترين عطرها و ادکلن ها در کيف و جيبشان است ... و من و تو اين جا بر سر اينکه چرا من در يک گزارش به جاي هاي گفته ام هوي به سرو کله ي خودمان مي زنيم و ادعا مي کنيم که دنبال دمکراسي هستيم ... اگر دمکراسي اين است که مهران مديري را بخاطر هنرش فحش باران کنيم ... اگر دمکراسي اين است که محمد نصرتي را بخاطر يک اشتباه بخشيدني اش به اندازه ي يک قتل جريمه کنيم ... اگر دمکراسي اين است که حميد استيلي را به خاطر دو تا توپي که فورواردهاي تيمش گل نگرده اند يا دروازه بان هايش خورده اند فحش مي دهيم ... اگر دمکراسي اين است که يک مسئول دولتي به يک نماينده مردم در مجلس با مشت به صورتش بکوبد و هيچ نگوييم ... اگر دمکراسي اين است که هزاران نفر از دانش آموزان مدارس را در صف اعتياد ببينيم و ادعا کنيم که اصلا معتادي در مدارس نداريم ... اگر دمکراسي اين است که مادر پير و فرتوت من يا عادل يا مزدک يا پيمان يا هر يک از ما و اصلا فقط من در ورزشگاه ها با هجمه تلخ و بيرحمانه ي دمکرات ها و نمايندگان ادب و متانت و فرهنگ و شعور و ... فحش بخورد و بدترين دشنام ها را نثارش کنيد ... من اين دمکراسي را که شما دم از آن مي زنيد نمي خواهم ...

7-
در اين کشور هنرمندي به ساير هنرمندانش تهمت فاحشه گي مي زند و کسي چيزي نمي گويد به جز اينکه چند فحش نثارش مي کنند ... از بين همان هايي که اين هنرمند آنها را فاحشه خوانده – با تاسف – چند نفر پيدا مي شوند که به اين هنرمند دوباره توهين هايي ديگر مي کنند که بيا و ببين ...
يک هنرپيشه در يک برنامه تلويزيوني به يک هنرپيشه ديگر توهين ميکند و لقب مارلون براندويي او را به تمسخر مي گيرد و فقط فحش مي شنود ... همان ديگري که مورد تمسخر قرار گرفته است به اين ديگري تهمت مي زند و فلان و بهمان مي گويد که برو و بخوان ...
آن يکي کارگردان مولف سينما بعد از عروسي با شکوهي که براي خوبان و فقراي آفريقا و سربازان به جبهه رفته مي گيرد و به اپيزودهايي از دستفروشي در خيابان و هنرمندي هاي حاجي آقاي آکتورش در مقابل دوربين سينماتوگراف به ما توصيه مي کند که اگر نيت صد ساله داريم با سينما آدم تربيت کنيم و با جنسي از فلسفه و عشق به دنياي مورچگان موريس مترلينگ هم طعنه مي زند ... و او را هم فحش مي دهيم ! البته من هنوز هم عاشق کارهاي اويم و هنوز هم وقتي فيلمي چون بايکوت يا نوبت عاشقي را مي بينم فقط اشک مي ريزم.
يک نفر بود که او را بيشتر از همه دوست داشتم ... اسمش ابراهيم حاتمي کيا بود ... هنوز هم دوستش دارم ... من همه ايرانيان را دوست دارم ... اما وقتي فيلم هاي مهاجر – بوي پيراهن يوسف – از کرخه تا راين – آزانس شيشه اي و ... را مي بينم ... نمي توانم بنشينم و بايد بايستم و به احترام شخصيت فيلم هايش که همه آنها را در سالهاي قبل و در کشورم و در اطرافم به ياد دارم ايستاده به تماشا باشم ... اما چه شد که ابراهيم بت شکن ما در اين سينماي زهوار در رفته به نامه نگاري در مطبوعات بر عليه دوستان خود مشغول شد؟
بگذاريد هر کسي کار خودش را بکند ... چرا اينقدر سرمان را به کار ديگران فرو مي کنيم ؟ چرا اينقدر گستاخ و فضول شده ايم؟ چرا بايد بدانيم همسايه امان چند بار به سينما رفته يا همسرش با چند نفر حرف زده است ؟
چرا معلمي با فرهنگ که در چند روزنامه و مجله به کار فرهنگي مشغول است و انصافا هم نوشته هايش خواندني است – حسين معززي نيا - بايد با حاتمي کيا به جنگ قلمي وادار شود؟ چرا هر کسي نمي تواند کار خودش را بکند و راه خودش را برود و اگر با کسي اختلاف نظر داشت با آرامش و متانت با او حرف بزند و مشکل را برطرف کند؟ چرا همه ش جنگ و فحش است و تهمت؟ چرا همه ش توهين است و پرده دري و پته همديگر را بر روي آب ريختن؟
واقعا نقش مطبوعات در سالم سازي محيط ورزش اين است که اينهمه گاف و سوتي از من بگيرند؟
اين کلمه سوتي از کجا وارد فرهنگ ما شد ؟ گاف چطور ؟ در سايت معروف سينمايي IMDB براي هريک از فيلم هاي سينمايي جهان چند رديف Goofs گرفته مي شود که به اشکالاتي در ميزانسن و کارگرداني و راکورد صحنه و فيلمنامه و ... مربوط مي شود . نه توهيني ... نه فحشي ... و چرا ذکر اشتباهات ما – اعم از گزارشگر و تهيه کننده و کارگردان و بازيگر و ... – همه با فحش است ؟
آيا واقعا فرهنگ ايران و ايراني همان است که در يک برنامه آنور آبي به نام بفرماييد شام به نمايش در مي آيد ؟ آيا در اين برنامه ايراني ها به اجبار آبرو يا شايد سانسور با يکديگر مدارا نمي کنند ؟ آيا بدتر از آني هستيم که در اين فيلم مي بينيم ؟ آيا کامنت هاي بينندگان همين برنامه را در اينترنت مي خوانيد ...؟ آنها که از IRIB برنامه پخش نمي کنند تا عده اي فکر کنند ما همه حق و ميراثشان را داريم ميخوريم !!

8-
دو سال قبل يکي از دوستان فرهيخته که خيلي از نوشته هاي سينمايي و سايت فرهنگي اش را دوست دارم در جايي و در نقد گزارش هاي من نکته اي نوشته بود ... در پاسخش از اينگمار برگمن که بعضي از فيلمهاي اين کارگردان فقيد سوئدي را بارها ديده ام ( مثل فاني و آلکساندر-سونات پاييزي-چهره به چهره-توت فرنگي هاي وحشي-ساعت نحس- مصائب آنا و ... ) نوشتم و مجددا ايشان براي پاسخ به من تيتر زد که : وقتي جواد خياباني هم از برگمان مثال ميزند !! يعني اين هنرمند دانا و تواناي کشور من... از من ... که هموطنش هستم انتظار داشت مثلا فقط به فيلم هاي فارسي دهه 40 قانع باشم !! و برايش عجيب بود که چرا من بايد از سينما بگويم ...؟
يک روز يکي از روساي فدراسيون ها در برنامه اي به من گفت : حالا ديگر يک بقال يا نانوا هم درباره ي فوتبال نظر مي دهند ! به ايشان گفتم شايد در اين کشور حدود 10 هزار نانوا و صدها هزار بقال وجود دارد ... آيا آنها حق اظهار نظر درباره تيم ملي فوتبال کشورشان را ندارند؟ به همين خاطر هيچگاه نخواسته ام مانع اظهار نظر هر يک از دوستان مطبوعاتي درباره ي کارهاي من و حتي تک تک مردم عزيز – اما نه خوب ! – کشورم بشوم ... ولي چرا فحش ؟ نمي شود با ادب و متانت با هم حرف بزنيم ؟ شما از من خوشتان نمي آيد چرا به مادرم فحش مي دهيد ؟ داور آن مسابقه آن پنالتي را نديد چرا به همسرش فحش مي دهيد ؟ برايم جالب است که مثلا در سايت اينترنتي .... به خاطر گل زدن يا نزدن رونالدو يا مسي به همديگر فحش مي دهند !! يعني دو جوان ايراني که يکي طرفدار بارسلوناست به ديگري که طرفدار رئال مادريد است فحش رکيک مي دهند و سايت محترم هم همه ي کامنت ها را منتشر مي کند !! من نمي دانم اگر مسي و رونالدو اين قصه را بدانند چه عکس العملي خواهد داشت .
شما دوستان من ... شما عزيزان من ... اگر من اشتباه مي کنم کمکم کنيد ... اگر من که 40 سال است در اين ورزش هستم و 20 سال است که درباره هنر و ورزش کار ميکنم نتوانم از سينما و فوتبال و موسيقي و شعر و نقاشي و ... بگويم چرا شما که فقط 20 سال داري يا کمتر ... بايد از هر چيزي بگويي و بنويسي ؟ مگر شما پيرو حرکتي نبوديد که دمکراسي و آزادي مي خواست ؟ آيا اگر واقعا شما آزاد شويد هر کدامتان به ديکتاتورهاي خونخواري شبيه نخواهيد شد که در حکومت رايش سوم و شيلي و روماني و ليبي و تونس و ... سرنگون شدند ؟ من 20 سال در اين کشور معلم بودم و هستم ... ده ها و صدها دانش آموز و دانشجو داشته ام ... اگر من بيسوادم ... حتما تو هم هستي و مگر من معلم تو نبوده ام ؟ از من چه آموخته اي ؟ ادب ؟ فحش؟ دروغ؟تهمت؟راستي؟درس؟علم؟ کداميک را ... ؟ از دانش آموزان و يا دانشجوياني که در طي اين 20 سال اخير با من بوده اند خواهش مي کنم آنچه از من به ياد دارند را بنويسند؟ به کداميک گفتم برو معتاد شو ...؟ به کداميک گفتم برو هرزه شو ...؟ به کداميک گفتم به پدر و مادرت بي احترامي کن ؟ و آيا مي دانيد اين روزها ودر کلاس مدرسه و دانشگاه ماندن و با بي ادبي و گستاخي موجود در جامعه و کلاس ها درس دادن واقعا سخت ترين شغل است ؟
اگر جواد خياباني نتواند از اينگمار برگمان مثال بزند بايد تعجب کرد و ناراحت شد ... من خودم وقتي امير پوريا و امير قادري و حسين معززي نيا و حميدرضا صدر از فوتبال و ورزش مي گويند لذت مي برم ... شما چرا وقتي من از سينما بگويم يا از آخرين دلنوشته هاي شاملو و سهراب و فروغ و ... حرف مي زنم مرا مسخره مي کنيد؟ چرا بايد دانش ذهني خودم را که براي خودم کسب کرده ام براي فخرفروشي به بازار ببرم؟ آيا مهم است که بگويم در 10 سال اخير مسابقه فوتبال مهمي نبوده که زنده يا غيرزنده از تماشاي آن محروم مانده باشم؟ آيا دوستان مطبوعاتي من در سفرهاي خارجي نديده اند که من در کنار سوغات براي خانواده ممکن نيست که از فيلم و کتاب و موسيقي مربوط به آن کشور گذشته و هميشه بخاطر اين چيزها ده ها کيلو اضافه بار داشته ام؟ و تا به حال به کداميک از همکاران مطبوعاتي بعد از نقدهاي منصفانه و نامنصفانه اشان زنگ زده ام و الفاظي رکيک برايشان به کار برده ام؟هر چه دلشان خواسته به درست و غلط نوشته اند و من معمولا بي پاسخ .... بي پاسخ نه براي اينکه پاسخي نداشته باشم ... بلکه براي اينکه هميشه از حاشيه و جنجال به دور بوده ام و اگر اينها را مي نويسم مي بينم نسل ما در حال تغيير است و کودکي که در سال 1376 فقط دو سال داشت اينک به جوان بالغ 18 ساله اي تبديل شده که شايد نمي داند ما همراه با عادل و پيمان و مزدک و جناب عليفر و رضا جاوداني و سهراب کرده و هادي عامل و آقاي بنکداران و بيژن خراساني و بهزاد کاوياني و مجيد عباسقلي و مهدي يعقوبي و مازيارناظمي و مهدي اسلامي و عنايت آتشي و داريوش کاووسي و جوادطبسي نژاد و علي جوادي و حسين ذکايي و مهدي شکري و مرحوم حافظي و جناب ارمنده و نيما عطاران و گلمکاني و بيژن شادمهر و .... و.... و .... چه سختي ها کشيديم تا به اينجا رسيده ايم.
الان هنوز هم خيلي ضعيف هستيم . الان وقتي به تلويزيون الجزيره نگاه مي کنم که در 13 شبکه اصلي اش بعضي شبها 13 مسابقه فوتبال را با حضور گزارشگر در محل و مجري و کارشناسان بزرگ فوتبال دنيا پوشش مي دهد احساس مي کنم آنها مستحق برگزاري جام جهاني هم هستند .

9-
وقتي مديران باشگاه هاي ما مي آيند و در مقابل مردم دروغ مي گويند ... وقتي مدير باشگاهي با مربي فوتبالي در مقابل ميليون ها نفر به يکديگر فحش مي دهند از اين نوجواني که 14 سال سن دارد و هنوز چيزي را به نام عشق نياموخته و يا نگذاشته اند که بياموزد همين مي شود که شده ... آن نوجوان را چگونه بگوييم در ورزشگاه ها فحش ندهد وقتي مدير تيمش ... مربي باشگاهش ... کاپيتان بزرگش ... گلزن تيمش و همه و همه و همه به همديگر فحش مي دهند ؟ واقعا از ما برما نيست ... ؟ ديالوگ هاي فيلم گوزن ها را يادتان هست ؟
وقتي برنامه زيباي تلويزيوني QUELLI CHE IL CALCIO را در شبکه rai due که با کارگرداني Celeste Laudisio و اجراي شگفت انگيز خانم Simona Ventura هر يکشنبه ها مي بينم از خودم متنفر مي شوم که چرا آنها فقط به اين خاطر که امکاناتش را دارند مي توانند و ما چون اسير همين دعواها و بگو مگوهاي خاله زنکي شده ايم نمي توانيم!!
نکته جالب تر در اين جاست که من کمترين اطلاعاتي از زبان ايتاليايي ندارم و خيلي وقت ها با تلفن منزل به ايتاليا زنگ مي زنم و از چند دوست ايراني که در آنجا هستند و اين برنامه را مي بينند مي خواهم که به من بگويند آنها در برنامه چه مي گويند ؟ و آنگاه من مي شوم کسي که ديگر فوتبال را دوست ندارد يا مطالعه نمي کند يا بيسواد است يا عاشق فوتبال نيست يا فقط مشغول پول درآوردن است ..
يک بار به اتاق کار من بياييد ... اگر چيزي جز کامپيوتر و نوار فوتبال و شبکه هاي ماهواره اي درباره ورزش و فوتبال و ... پيدا کرديد مرا اعدام کنيد ...و ... براي استحضار آن دوست محترمي که در مطلبي نوشته بود يکي از طرفداران تيم استقلال آپارتماني 400 متري در ساختمان اسکان را به رايگان به من هديه داده است !! عرض کنم که ساختمان موسسه فرهنگي هنري خودم را که وزارت ارشاد مجوزش را هم بعد از هزار بار رفت و آمد به من نداد اجاره دادم و الان همين ها را هم در خانه و با کامپيوتر شخصي خودم مي نويسم و دفتر کارم بعضي موقع ها ماشين سمندي است که با رهن و چک از ايران خودرو خريده ام !!
حقوق ثابت من از سازمان صدا و سيما با حدود 20 سال سابقه حدود 500 هزار تومان است و فعلا فقط 3 سال سابقه ي استخدام آزمايشي را دارم !! که آن را هم واقعا آقاي ضرغامي و آقاي تقدس نژاد و آقاي پورمحمدي و آقاي زماني کمک کردند وگرنه الان بيکار بودم . و اگر برنامه هاي اجراي همايش و ... و چاپ کتاب و ... نباشد واقعا از عهده ي مخارج عادي خودم هم بر نمي آيم ...
همه فکر مي کنند ما داريم مي بريم و ميخوريم و مي دزديم ... الان در خانه اي زندگي مي کنم که مال خودمان نيست و بعد از 10 سال که اينجا را خريده ايم هنوز بي قانوني و مشکلات قضايي و دادگستري و ثبت و اسناد در اين کشور نگذاشته است تا سند ملکي که در سال 1381 و با پرداخت حدود 50 ميليون تومان خريده ايم به نام خودمان بکنيم . چندين بار هم از رياست جمهور و رييس قوه قضاييه و ... وقت خواسته ايم که برويم و بي پارتي بازي درستش بکنيم ولي نشده و وقتي به ما نداده اند ... و هنوز هم نشده و عليرضا دبير هم حتي مي داند اين قصه را ... محمود خسروي وفا هم مي داند ... کريم صفايي هم مي داند ... اما کسي نمي تواند کاري بکند چون قانوني وجود ندارد تا ما به حقمان برسيم ... و آيا من با همسر و دخترم حق اين را داريم که يک منزل کوچک در غرب تهران داشته باشيم يا نه ؟ آيا Simona Ventura هم مثل من در يک آپارتمان 100 متري زندگي مي کند ؟ و آن وقت يک جمله که اشتباه مي گويم مي شود سوتي هاي جواد خياباني !!
البته که مي بينيد اوضاع اين سوتي ها را ...؟ و ميزان سواد دشمنان مرا درک مي کنيد حتما ؟
مي دانيد مهمترين دليل اين قصه ها از چيست؟ به خدا که از حسادت است ... حسادت هميشه وجود دارد حتي اگر سرمايه هاي موجود در جامعه را به طور مساوي بين مردم تقسيم کنند. زيرا اگر شخصي همان سرمايه مشابه را به کمک هوش و درايت خويش بيشتر کند و خوشبخت تر و راحت تر باشد مورد حسادت ديگران قرار مي گيرد.

10-
پرفسور رولف هوبل معتقد است فقط اگر خوشبختي و آزادي را در دنيا به طور مساوي تقسيم کنند ديگر حسادتي وجود نخواهد داشت، زيرا هر جا که تفاوتي وجود دارد در حقيقت ريشه حسادت کاشته شده است.
هوبل مي گويد از آنجا که بشر هميشه سعي دارد خودش را بهتر از ديگران نشان دهد و تمام سعي و کوشش او در پي ثابت کردن اين است که او غير از ديگري است و خود را در همين تفاوت مي شناسد، به هيچ وجه مايل نيست که ديگري بيشتر از او داشته باشد؛ زيرا اين باعث خجالت و شرمندگي او مي شود . به همين دليل حسادت يک همراه دائمي انسان بوده و بدين وسيله انسان مي تواند بين فرديت و جمعيت بالانس به وجود آورد .
من از اينکه حاتمي کيا فيلم آژانس شيشه اي را مي سازد به خودم مي بالم ... لاک پشت ها هم پرواز مي کنند فيلمي از بهمن قبادي است که براي ديدنش بايد ايستاد و نگاهش کرد ... هنوز هم اجاره نشين ها و هامون از داريوش مهرجويي اوج هنر سينماي ايران است ... هنوز هم مرگ يزدگرد... يا... شايد وقتي ديگر...يا ...مسافران... يا ...باشو غريبه ي کوچک ... اوج تکنيک و فرم در قالب سينماي استادي چون بهرام بيضايي را نشان مي دهد ... من وقتي ... چهارشنبه سوري ... يا ... درباره الي ... يا ... جدايي نادر از سيمين را مي بينم و اصغر فرهادي را در گلدن گلوب و اسکار و برلين و ... مي بينم از ايراني بودن خودم خوشم مي آيد ...
هنوز هم ياد گزارش قشنگ مزدک در بازي ايران و بحرين به من لذت مي دهد ... هنوز هم صراحت عادل به من مي آموزاند ... هموز هم اجراي پيمان در برنامه فوتبال برتر براي من يک کلاس درس است ... و هنگامي که اينها را مي بينم بي هيچ حسادتي به خودم مي بالم که اينها همکاران من بوده و هستند ... و افتخار مي کنم که ايراني ام ... اما وقتي امکانات بسيار بسيار بهتر خارجي ها را مي بينم و فحش و ناسزاهايي که به ما مي دهند را مي شنوم واقعا از اينکه ايراني هستم احساس تنفر بر من حاکم مي شود ...
پيمان در آخرين داربي تهران يکي از بهترين گزارش هايش را انجام داد اما با او چه کردند اين مردم؟ همان مردمي که به راحتي در خيابان و کوچه و راه پله و حتي آسانسور خانه يا محل کارشان تف مي اندازند و همين که به دوبي مي روند با فرهنگ مي شوند و پشت چراغ قرمز مي ايستند ...
يک روز يکي از اقوام ما از حج برمي گشت ... رفته بودم فرودگاه ... حاجي آمد ... هنوز از راه نرسيده در حال توضيح دادن بود که چگونه سر مامور گمرک فرودگاه جده را کلاه گذاشته تا اجناس قاچاقش را وارد کشور کند !! مگر او به يک سفر روحاني نرفته بود تا با روح خدا و در خانه خدا تلطيف شده و با يک پرواز معنوي به کشور بازگردد ...؟
ياد کتاب خسي در ميقات زنده ياد جلال آل احمد افتادم ... راستي چند نفر از آنهايي که در اطراف بزرگراه جلال آل احمد منزل دارند او را مي شناسند ؟
و آيا همه اين رنجي که مي بريم و اين دردي که مي کشيم از اين نيست که خدا را گم کرده ايم و عشق را ... ؟
واقعا درود بر طبع نازنين و دوست داشتني احمد شاملو و شگفت بر صداي گرم خواننده پراحساسي که اين ابيات را گفت و خواند و من آنها را پايان بخش درد دل هاي تمام ناشدني ام مي کنم ... و مي دانم اين قصه و اين غصه سر دراز دارد و پاياني بر آن نيست. پس از اين مطلب هم اما مي دانم قصه ما به سر نخواهد رسيد و اين حکايت همچنان باقي است.
__________________
 

Ali_softcenter

Registered User
تاریخ عضویت
8 مارس 2009
نوشته‌ها
5,918
لایک‌ها
7,364
محل سکونت
In my Sad Little world
25r30wi.gif
25r30wi.gif


خیابانی جون واقعا فکر کردی ما اینقدر بیکاریم بشینیم این مثنوی رو بخونیم؟
 

Mohsen_14

مدیربازنشسته پاتوق
تاریخ عضویت
17 ژانویه 2009
نوشته‌ها
6,144
لایک‌ها
13,444
محل سکونت
سرزمین دروغگو ها
تاپیکو تخته کنید بره پی کارش ...

من اگه بخوام بگم چقدر تا حالا اعصابم از دست این یارو به فنا رفته رنج نامم سه برابر این میشه ، بخصوص فوتبالای آخر شب که بهش میدادن :mad:
 

GNOME

Registered User
تاریخ عضویت
22 ژوئن 2011
نوشته‌ها
1,254
لایک‌ها
569
سن
40
محل سکونت
Gnomergan
راست میگه بنده خدا
همه دنبال سوتی های جناب خیابانی هستند
حتی یه جا دیدم در موردش تایپیک هم بود
باید خودمون رو اصلاح کنیم

با تشکر از natars
 

Hamid_J

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2009
نوشته‌ها
1,611
لایک‌ها
716
محل سکونت
InMyDream
جالب بود ولی نخوندم!!!

ولی خیابانی فقط یه بازی خوب گزارشگری کرد اونم بازی با استرالیا بود!!
 

dooste.man83

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2008
نوشته‌ها
6,371
لایک‌ها
7,353
این رنج نامه را ایشان بنمایند در خودشان شاید مرهمی به دردهای مردم فوتبال دوست گردد
 

milad 1000

Registered User
تاریخ عضویت
16 ژوئن 2009
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
99
محل سکونت
Tehran
تو رو قران ولمون کنید خیابانی دیگه کیه
نمیدونم یه سری جرا باید همیشه باشن یکی اینه یکی اون مردک خود شیفته سرهنگ علیفر
 

sJaguar

کاربر فعال موبایل و فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 اکتبر 2007
نوشته‌ها
11,526
لایک‌ها
1,591
سن
37
محل سکونت
Old Persian Empire
بنده خدا استاد چقدر دوشواری های زیادی داره سر فرصت میخونیمش ایشالا
ابنارو فک کنم از پیج خیابانی تو فیس بوق ورداشته :دی
 

hameddam

کاربر فعال عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
1,708
لایک‌ها
1,409
محل سکونت
تهران - کرج
35. مسي مسي گل ميزنه ... توز توز گل ميزنه!


اینو خودم شنیدم مردم از خنده
 

ahwaz1986

Registered User
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2009
نوشته‌ها
515
لایک‌ها
201
مردک احمق تو که نمیدونی منچستر و آژاکس 2 تاشون از جام باشگاه ها حذف شدن غلط می کنی بیانیه میدی
احمق یکبار هم نه 3 بار گفت
به والنسیا میگه ولبک
میگه 4 تا از بهترین شاگردهای فرگوسن تو استادیوم هستند
گیگز و اسکولز بیرون زمین حتما بکهام و کین هم تو ترکیب منچستر
کسی دنبال سوتیهای این مردک پاچه خوار نیست چون حقیرتر از این حرفهاست

آقای خیابانی ما انتظار نداریم تو مملکت آدم کوتوله ها شما خدای گزارشگری باشی اما حالا که با پارتی نشستی اونجا لطفا خفه شو و گزارشهای صد تا من یک غاز بده
نمی خواد با جوابیه دادن بیشتر بری تو اعصاب مردم
 

JVD

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
30 آپریل 2010
نوشته‌ها
5,650
لایک‌ها
6,500
سن
40
واقعا رو مخ هست.
همون اشتباهش توی اینکه نمیدونست منچستر یونایتد و آزاکس هر دو حذف شدند از چمپیونز و تو یوفا باهم بازی دارند دیگه اوج (چی بگم!) بود.
رنج نامه هم میده. جالبه همه رو نادون میدونه و خودشو دانا.
فرداست که برگرده بگه شماها زبون منو نمیفهمید . احتمالا میگه تو دوره ما شکاف زمان طبیعی شده و من از قرن 40 با یه معجونی اومدم به قرن 21 و برای همین شما ها منو درک نمیکنید.

تو فیلم مارمولک : وقتی چند بار پرویز پرستویی رفت منبر و بعد هی اون قضیه راههای رسیدن به خدا رو گفت ؛ یه دفعه اگر یادتون باشه گفت: من خودم هم تازه دارم به معنی این جمله پی میبرم و برای همین بجای اینکه برم اون بالا میخوام این پایی بشینم و به این جمله خوب فکر کنیم.

دقیقا در وصف خودم باید بگم: یه روزی من یه عکس فان از ایشون توی یه سایت درست کردم و اینجا گذاشتم. اگر اشتباه نکنم یکی دوبار دیگه هم اون رو بعد ها و به مناسبت سوتی های این آقا تکرار کردم . ولی حالا قضیه همون شده. من خودم هم کم کم دارم باور میکنم که ایشون یک بیماری ناشناخته هست! و دعوت میکنم یه بار دیگه با هم به دقت به این عکس نگاه کنیم :دی

7-en-9d1eb11b95738914cd48f28c43193bb3.jpg
 

mehrdad201

همکار بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
10 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
15,874
لایک‌ها
17,805
محل سکونت
ایران
من کلا داشتم به سوتی های این بنده خدا میخندیدم....
 

Mohsen_14

مدیربازنشسته پاتوق
تاریخ عضویت
17 ژانویه 2009
نوشته‌ها
6,144
لایک‌ها
13,444
محل سکونت
سرزمین دروغگو ها
مردک احمق تو که نمیدونی منچستر و آژاکس 2 تاشون از جام باشگاه ها حذف شدن غلط می کنی بیانیه میدی
احمق یکبار هم نه 3 بار گفت
به والنسیا میگه ولبک
میگه 4 تا از بهترین شاگردهای فرگوسن تو استادیوم هستند
گیگز و اسکولز بیرون زمین حتما بکهام و کین هم تو ترکیب منچستر
کسی دنبال سوتیهای این مردک پاچه خوار نیست چون حقیرتر از این حرفهاست

آقای خیابانی ما انتظار نداریم تو مملکت آدم کوتوله ها شما خدای گزارشگری باشی اما حالا که با پارتی نشستی اونجا لطفا خفه شو و گزارشهای صد تا من یک غاز بده
نمی خواد با جوابیه دادن بیشتر بری تو اعصاب مردم

دقیقا تایید میشه ، بخاطر یه سری مسایل ایشون هنوز داره کار میکنه :ph34r2:

... و دعوت میکنم یه بار دیگه با هم به دقت به این عکس نگاه کنیم :دی
مشاهده پیوست 96784

دعوت شما رو قبول میکنم :D

یه ایراد بزرگی که این آقا داره اینه که خیلی حرف میزنه . گزارشگر نباید یه ریز صحبت کنه . از قدیم گفتن کسی که زیاد صحبت کرد قاطیش ^%^$ هم میگه . با اون بیانیه خیلی از حریمها رو خودش پاره کرد .

اینم یه سوتی قدیمی از ایشون

.
 

JVD

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
30 آپریل 2010
نوشته‌ها
5,650
لایک‌ها
6,500
سن
40
درود
تو تاپیک درموردش صحبت میشد. بد ندیدم اینجا بگم:
دیشب یه بار دیگه شنونده صدای استاد روی بازی استقلال بودیم. خب بازی تهران نبود و گزارش از استدیو توفیق اجباری رو نصیب ما کرد که بشنویم بهرحال. چند تا کانال عربی هم پخش میکردند اما از اونجایی که خاطره خوبی از دیدن بازیهای تیمهای ایرانی از این کانال ها ندارم ترجیح میدم محصولات وطنی رو استفاده کنم :دی

بهرحال دیشب استاد اگرچه بازم چند تا سوتی ریز داد که مهم نبود حداقل رو مخ نرفت! بعد اون چهره اش آخر بازی هم که دیگه همه میدونیم بهرحال شرایط جامعه چطوریه :دی
در کل خواستم این همه این بابا رو کوبیدیم یه بارم بگیم دستت درد نکنه که اگر خوب نیستی حداقل یه بار اذیت نکردی!

پ.ن: با همه این اوصاف عکس بالا رو عشقه.
---------------------------------------------------------

فاز دوم جناب سرهنگ بودند که تو اسمهای بازیکنهای تیمهای بزرگی مثل ارسنال و میلان گیر کرده بودن. (دقیقا یاد گزارش استاد خیابانی افتادم سر بازی یوونتوس با نمیدونم کی ! طرف دیگه داشت گریش میگرفت که این همه اسم سخت و چیکار کنم. فابیو و لخ و استیگاریبیا و جاکرینی و ... خدا بده برکت :دی )

استاد علیفر اسم مدافع گلزن ارسنال رو که بعد از دو دقیقه که تو کاغذهاش گشت پیدا کرد و تازه اخرش اشتباه گفت.
ژسنی یا شسنی رو هم که با تاکید فراوان ژِژِسنی! میفرمودند و تا حدودی راعیت اصل اصن یه وضعی رو کردند!

----------------------------------------------------
 

mehrdad201

همکار بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
10 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
15,874
لایک‌ها
17,805
محل سکونت
ایران
جواد جان نکته جالب قضیه میدونی چیه ؟ اینه که ما داریم تو پس زمینه صدای گزارشگر خارجی رو میشنویم. میگه ژسنی :)

بعد جناب سرهنگ میکه ژ زس نی :دی

من میگفتم الانه که جناب سرهنگ بیاد غلط گزارشگر خارجی رو بگیره و کلاس اکابرش رو راه بندازه :دی
 

kia_martan

Registered User
تاریخ عضویت
25 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,770
لایک‌ها
4,057
تازه به کوسیلنی هم میگن کاسیلنی یا کاشیلنی!


بازی ارسنال تاتنهام بود موقع گل سوم قطع شد اذان پخش شد
جواد برگشت بعد اذان گفت حتما تو قسمت قبلیه برنامه گل سوم ارسنال رو دیدید :دی
 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,537
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
امشبم یه سوتی بزرگ دادن
موقع زیرنویس اعلام پخش بازی بارسلونا - لورکوزن، بایرلورکوزن رو همش می نوشتن بایرن لورکوزن که البته اخراش متوجه سوتی شدن و درستش کردن ! :wacko:
این بایر با اون بایرن زمین تا آسمون با هم فرق می کنه و هیچ ربطی به هم ندارن
کلمه بایرن در بایرن مونیخ از نام ایالت بایرن که نام دیگرش هم باواریا هست و شهر مونیخ در اون واقع شده گرفته شده
ولی کلمه بایر در بایرلورکوزن(که اصلا هم در ایالت بایرن نیست) از نام شرکت شیمیایی و داروسازی بایر گرفته شده که اونم از نام بنیانگذار این شرکت فردریش بایر گرفته شده
Bayer 04 Leverkusen - Wikipedia, the free encyclopedia
http://en.wikipedia.org/wiki/Friedrich_Bayer_and_Co.

Bavaria - Wikipedia, the free encyclopedia


ولی من بارها چه در زیرنویس ها و چه حتی در تلفظ گزارشگرها و کارشناس ها و همینطور بعضی روزنامه ها و سایت ها دیدم که به بایرلورکوزن میگن بایرن لورکوزن و همینطور برعکسش به بایرن مونیخ میگن بایرمونیخ که این اشتباه دومی خیلی رایج تره بینشون!
اینا حتما فکر کردن بایرن و بایر یکی هستن و اون نون آخر واشه قشنگیه که هر موقع دلمون خواست می تونیم کم کنیم و هر موقع دلمون خواست اضافه کنیم!:wacko:
 
بالا