كتاب ديگري هم در مورد بازگشت شازده كوچولو نوشته شده است .
(به مناسبت صدمين سال تولد آنتوان دوسنت اگزوپرى)
نويسنده : على فياض
ناشر : قصيده سرا - تهران
چاپ اول، 1382 شمسى
نوع جلد : شوميز
قطع : رقعى
تعداد صفحه 104
*******************************************************
« بازگشت شازده کوچولو»ى «على فياض» سوژه اى جذاب و ابتکارى است که در حقيقت بايد آنرا جلد دوم « شازده کوچولو»ى « آنتوان دوسنت اگزوپرى» ناميد. داستان زيبايى که حکايت از خودبيگانگى انسان معاصر را هنرمندانه به تصوير ميکشد و بى آنکه در فضاى طرح مشکل توقف کند با توجه دادن خواننده به ارزشهاى انسانى و نگاه به آسمان ها راه رستگارى را نيز به او نشان ميدهد و همسفر با شازده کوچولوى کنجکاو زيرک و مهربان از بام ستاره ها به تماشاى دنياى زمينيان مى نشاند.
اين کتاب که با نقاشيهاى زيبايى از «ملودى نواب صفوى» همراه است و توسط انتشارات قصيده سرا منتشر شده است داراى شانزده فصل مى باشد و در اکثر فصل هاى آن نويسنده حکايت ديدار مجدد شازده کوچولو از ستاره هاى گوناگون را نقل ميکند . . سه صفحه اول کتاب مزين به بخشهايى از کتاب اگزوپرى است که در انتهاى آنها نامه نويسنده به وى نيز آمده است.
ديدار نويسنده با شازده کوچولو در واقع از فصل دوم کتاب آغاز ميشود در اين فصل نويسنده به توصيف نخستين ديدار خود با شازده که بدون مقدمه سراغ آنتوان را از او ميگيرد مى پردازد و در فصل هاى بعدى ديدار شازده از سياره هاى مختلف و گفتگوهاى او با ساکنانشان را براى خواننده روايت مى کند. . بخش اصلى داستان که در حقيقت ادامه و گره گشايى از داستان اگزوپرى است با اين روايت زيبا و روان آغاز ميشود: «..برايم شرح داد روزى که ميخواست سياره اش را ترک کند گلش پژمرده و بره اش خيلى غمگين شده بود چرا که هر دوى آنها به او خيلى انس گرفته بودند وقتى که با تعجب و ترديد از او پرسيدم پس بره گل رو نخورده بدون اندکى تامل گفت نه بره من هيچ گلى رو نميخوره ...»..
ساکنين و به بيان ديگر صاحبان سياره هايى که شازده از آنها ديدن کرده مشابه آنچه که اگزوپرى نوشته همه تنها زندگى مى کنند. با توهمات و تخيلاتى گوناگون وبعضاً متضاد . اما تعداد اين سياره ها و صاحبانشان بيشتر از آنهايى است که شاهزاده قبل از نخستين ديدارش از زمين به آنها سفر کرده بود. و به تبع آن نويسنده به موضوعاتى بيشتر از انچه آنتوان اگزوپرى اشاره کرده مى پردازد و شايد همين امر باعث شده که گاهى در رعايت ايجاز کوتاهى نمايد.
در اين سفر طولانى که در نهايت به فرود شاهزاده به زمين انجاميده است اين مسافر کوچولو با همان رفتار ساده و صميمى و با همان روحيه کودکانه و کنجکاوانه اى که اگزوپرى توصيف کرده بود در برابر بسيارى از ناهنجاريهاى ساکنان سياره ها هر کدام نمادى از انسان هاى زمينى هستند حيرت زده ميشود و بى آنکه بتواند نکته اى را به آنها حالى کند با نارضايتى آنجا را ترک ميگويد و رهسپار ستاره اى ديگر ميشود : «....شازده کوچولو در حالى که آماده رفتن ميشد زمزمه کنان با خود گفت: اين موجودات هرگز به حالت طبيعى خود باز نخواهند گشت ». - البته نگرش نويسنده به هيچ وجه منفى نيست بلکه او با توصيفاتى که از صحنه ها دارد توجه خواننده را به سوى واقعيت تلخ ناهنجارى هاى انسان معاصر ميکشاند و همچنانکه در جاهاى ديگر اشاره دارد و با پيوندى که بين خواننده و شاهزاده برقرار ميسازد او را در شناخت اين معضل و نجات از آن يارى مى دهد.
داستان على فياض مثل داستان آنتوان دوسنت اگزوپرى با غيبت شازده کوچولو پايان مى پذيرد اما نويسنده با اين ابتکار بديع خود اميد به بازگشت دوباره آن مسافر آسمانى را در دل خواننده زنده نگهداشته است و عطر حضور او را در دنياى ماشينى ما پراکنده است: «..... در مساحتى به اندازه يک متر مربع درست در جايى که شازده کوچولو نشسته بود و اشک مى ريخت گل هاى نا آشنايى با رنگهاى عجيبى .... روييده بودند.»
بدون شک در کتابهاى تاريخ داستان نويسى آينده درج خواهد شد که شازده کوچولويى که در اواخر قرن هجدهم ميلادى با نويسنده فرانسوى آنتوان دوسنت اگزوپرى درقارهء آفريقا ملاقات کرده بود صد سال بعد دوباره به زمين ما بازگشت و درناحيه اى از فلات ايران با نويسنده ايرانى على فياض ديدار و گفگو کرد.