تو کتابی که من دارم از دوست کوچولو داور کوچولو شهریار کوچولو استفاده شده ترجمه شاملو هم هست . شاید ویرایش شده نمیدونم
نمی خوام بگم کار آقای شاملو درست بوده یا نه چون احساس ایشونو نمیدونم شاید طرز بیانش اینطور بوده ولی ما تو ایران آدم بزرگ زیاد داریم کسایی که به جای گرفتن حرف اصلی نویسنده یا شاعر دوست دارن تو پیچیدگی اثر غوطه بخورن:f34r:
شاید فکر میکنن اگه اثر رو ساده تعریف کنیم بهش بی اعتنایی میشه و بی احترامیه و هرچی اثر قویتر باشه باید سختتر بیانش کرد فکر کنم این اثر رو اگه خیلی ساده ترجمه کنن راحتتر به دل میشینه تا کلمات صقیلی که استفاده شده تو ذوق بزنه
چون سادگی حرف مسافر کوچولویه که قشنگه و انتقادشم به زندگی الکی جدی و پیچیده آدم بزرگهاست
من خیلی سخته این اثر رو بخونم و گریه نکنم:wacko:
مخصوصا امشب که حالم خیلی بد شد قسمت اهلی کردن و خداحافظی از روباه و قسمت خداحافظی از آنتوان که مسافر کوچولو داشت میگفت نبودنشم برای آنتوان مفیده چون جهان براش با معناتر میشه
من تا یک سال پیش که این کتابو خوندم دیگه نخوندمش همیشه هم کنار مونیتورم رو میزه . ولی فرق زیادیه بین کسی که عاشق باشه و دلبستگی روباه به شاهزاده رو درک کنه تا کسی که از دور نگاه کنه و بگه چه داستان قشنگ و مفیدی ولی منقلبش نکنه
امشب حالم خیلی خراب شد چون اصلا دلم نمیخواد از دستش بدم حالا هرچی خودشو بقیه بگن چه فایده هایی داره:blush:
:blink:
یه سوال: دوستی بین دو نفر وقتی طولانی بشه شدتی که داره و دلتنگیش موقع ی که با هم نباشن برای عادته؟ یا برای ترس و تنبیله که میترسیم دوباره مجبورشیم دنبال کسی که باهاش صمیمی شیم بگردیم؟ یا چیز دیگه
نظری ندارین؟