• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعرها و نثرهای کوتاه و زیبا

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در هــــر جغــــرافیـــایے کــــــه بـــــــاشم



"جهــــــــــت هـــــــا" تفاوتے نـــــــدارند



تمــــــــام دامنـــــــــــه هــــــــاے دلـــــــــــم



رو به سمت"خنــــــــــده هـــــــاے " توست ..
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اگه تنهایی ... ؟!!
تنها بمون ... اگه نیستی ... تنهاش نذار ... !!
اگه نجیبی ... ؟!!
نجابت کُن ... اگه نیستی ... هرزگی نکن ... !!
اگه عاشقی ... ؟!!
... عاشق بمون ... اگه نیستی ... حُرمتِ عشقو نَشکَن..،
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
زندگي در قلب من طوفان غم دارد ولي
خنده بر لب مي زنم تا کس نداند راز من
در سراشيبي که نامش زندگيست
با همه افتادگي ها مي روم
مي روم شايد که در دشتي بزرگ
بازيابم آنچه را گم كرده ام....
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او

شد با شب و گریه روبرو عاشق او

پایان حکایتم شنیدن دارد

من عاشق او بودم و او عاشق او ...
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
خوش آن چشمی که او مست شرابست

به حیرت رفته و مخمور خوابست

به حال بیخودی بر بستر ناز

چو ذره محو نور آفتابست
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
نگاه‌ات
سبزترین خواب بهشت خداست
هزار و یک سیب
از شاخه‌های خیال‌ات گناه کرده‌ام
زمین فقط
جهنم یک سیب بود


لیلا نوحی
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
هزار سال
پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند
دلتنگِ تو بودم،
انگار
هزار سال منتظر بودم
بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس
برایم دست تکان بدهی،
تا این شعر را برایت بنویسم



لیلا کردبچه
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
این روزها یکرنگ که باشی چشمشان را میزنی!!!
خسته مي شوند از رنگ تكراريت،
اين روزها دوره ي رنگين كمان هاست...!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مرغ مهتاب
می خواند.
ابری در اتاقم می گرید.
گل های چشم پشیمانی می شکفد.
در تابوت پنجره ام پیکر مشرق می لولد.
مغرب جان می کند،
می میرد.
گیاه نارنجی خورشید
در مرداب اتاقم می روید کم کم
بیدارم
نپندارید در خواب
سایه شاخه ای بشکسته
آهسته خوابم کرد.
اکنون دارم می شنوم
آهنگ مرغ مهتاب
و گل های پشیمانی را پرپر می کنم.

سهراب سپهری
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند

یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند

یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم

یادم باشد که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد

یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد.
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
شعر که می‌سُرود
سری را در کوچه‌ای نمی‌بُریدند
در مشت‌هاشان مَردم
اندکی دوستت دارم پنهان داشتند
آنقدر پنهان، که برای هر رهگذر پیدا بود
"خنجری هرگز بر کَمرم نمی‌نشیند"
همین کوچه‌ها
شهر‌ها
قاره‌ها
زمین
هنوز زمین بود
جهان
از جیبِ شاعری بیرون افتاده بود.
_سیدمحمد مرکبیان__
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
33
محل سکونت
ارومیه
با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام


آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی‌ام

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانی‌ام!

محمدعلی بهمنی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در تمنای تو ای راحت جان
من همه هستی خود باختم و دل به مرادش نرسید.
تنگی دل چه به روز من و خود آورده که چنین زار تورا می جویم؟
کاش در حسرت دیدار تو جان میدادم
تا نبینم رخ چون ماه تو در بستر او...
تا نبینم بکشی دست نوازش به سر دیگری و
بوسه های داغت بنشیند به لبش...
من چه کم داشتم از او که مرا از خودت راندی و رفتی؟
رفتی و تنگ در آغوش گرفتی او را...
چه کنم باز هوای تو به سر دارم و دل
در هوایت پر و بالی زند و جان من میکاهد.
کاش در حسرت دیدار تو جان میدادم...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
راز این هستی چیست؟
ما چرا آمده ایم؟
کار ما نیست گذر از هستی...
گذر از آدم ها...
کار ما شاید
پر کردن تنهایی یک دل تنها باشد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دِلـتَنگــے پيچيده نيست:...
يكـ دِل...
يكـ آسمـان و يـك بُغض
و آرزوهاے تـَرك خـورده...
بـﮧ هـَمين سادگــے...
 
بالا