شعرها و نثرهای کوتاه و زیبا

[kyle]

یروز ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز ،او
ما را ...
فردا؟ قیصر امین پور

 

[kyle]

روبروی دریا نشسته است



سطر بعد را سال ها بعد نوشته ام:

روبروی دریا نشسته است.

 

[kyle]

دو زلفانت بود تار ربابم

چه می خواهی از این حال خرابم

تو که با من سر یاری نداری

چرا هر نیمه شب آیی به خوابم؟

 

[Giba]

اين هــــوا ، هـــــواي ـ خوبي است براي ...
دلتنگ بودن!...
من بغض هايم را
با روح ِ زخمي ام مي آورم...!
تو آغوشت را...
با بوسه هايت...
بياور!!
بگذار دست کشيدن از تو
همچنان غيرممکن باشد!

 

[Giba]

از ساعت متنفرم...
اين اختراع غريب بشر که مدام جاي خالي
حضورت را به رخ دلتنگي يادم ميکشد...

 

[Giba]

با کسي رابطه ي احساسي بر قرار کن که...
نه تنها افتخار ميکنه که تو رو داره
بلکه حاضر هر ريسکي رو بکنه
که فقط کنار تو باشه .

 

[ibest]

نگران من نباش

چشمان وحشی مرا هیچ نگاه هرزه ایی رام نخواهد کرد

نگران خودت باش که با هر لبخندی دلت می لرزد

 

[ibest]

حواست باشد بانو


اگر به مردی بیش ازحد بها دهی دیگر برای داشتنت تلاش نمی کند

نگاهش سرد می شود کلامش بی روح دستانش یخ زده

حرف هایش بوی دل مردگی می گیرد و آغوشش بوی هوس …

 

[saeid1372]

خدایا چون نوشتی سرنوشتم
بخت از من رمید؛از بس که زشتم!!
زبانم لال اگر خط تو بد بود ...
تو میگفتی و خود می نوشتم!!

 

[Cya]

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست؟

 

[Sir Pendar]

گوشه ای می گریستم

عابری گفت:

حالتان خوب است ؟!

گفتم: خوبم...!

تنها تکه ای تنهایی توی چشمم رفته است....!

 

[AMD.POWER]

تلخ منم ،
همچون چای سرد

که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی

و ننوشیده باشی.

تلخ منم ؛

چای یخ

که هیچ‌کس ندارد هوس‌اش را .
سید علی صالحی

 

[AMD.POWER]

دستم را
نمی‌توانند بخوانند
دست‌های من
شعر منتشر نشده‌ی توست.

از سارا اردهالی

 

[AMD.POWER]

آنچه من می بینم

ماندن دریاست ،

رستن و از نو رستن باغ است ،

کشتن شب به سوی روز است ،

گذرا بودن موج و گل و شبنم نیست .

گرچه ما می گذریم ،

راه می ماند

غم نیست .
اسماعیل خویی

 

[Cya]

جز نقش تو در نظر نیامد ما را

جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت

حقا که به چشم در نیامد ما را !

 

[Cya]

بعضی ترانه‌ها را
می توان
بارها و بارها
گوش داد
...
بعضی انسان‌ها را
می‌توان
بارها و بارها
دوست داشت!

 

[ibest]

اشکایی که بی هوا روگونه هام میریزه
ابری که از همه خاطره هات لبریزه

دلی که میخواد بمونه تنی که باید بره
حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره

بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بیخیال قلبی که این همه تنها مونده

آخه دنیای تو دنیای دلای سنگیه
واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه

مثه تنهایی میمونه با تو همسفر شدن
توی شهر عاشقی بیخودی در به در شدن

حال و روزمو ببین تا که نگی تنها رفت
اهل عشق و عاشقی نبود و بی پروا رفت

بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بیخیال قلبی که این همه تنها مونده

آخه دنیای تو دنیای دلای سنگیه
واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه
...
: صفا لطفی

 

[ibest]

خستــه ام از ایـن آرزو هـآ ، آرزوهآی شعآری ..

شوقِ پروآزِ مـجــآزی ، بآلهآی استعآری ..

آفتآبِ زرد و غمگیــن ، پله هآی رو به پآییـن ..

سقف هآی سـرد و سنگـین ، آسمـآن هآی اجآری ..

عآقبت پرونده ام را ، بآ غبآرِ آرزو هآ ..

خآک خـوآهد بست روزی ، بآد خوآهد بـرد بآری ..

[قیصر امین پور]

 

[ibest]

این ابرها را
من در قاب پنچره نگذاشته‌ام
که بردارم .
اگر آفتاب نمی‌تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده‌ی توام
خانه‌ام
در مرز خواب و بیداری‌ست
زیر پلک کابوس‌ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر‌نمی‌آید ...

 

[Cya]

آری، در این دیار ،
در غربتی به وسعت اندوه و انتظار ،
ما ، با زمان به سوی فنا کوچ می کنیم
بی هیچ اشتیاق !
بی هیچ یادگار !