• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعر براي مادر

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مادر يعني بهشت


مادر يعني جاودانگي بشر در روي زمين


مادر يعني پيروزي


مادر يعني از خود گذشتن


مادر يعني غم


مادر يعني عشق


مادر يعني بي تو هرگز


مادر يعني ..
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در بوسه هاي مادر
خورشيد نور باران
آغاز روز تازه
لبخند بامدادان


در خنده هاي مادر
عطر خوش گلستان
زيبايي طبيعت
شادابي بهاران.


مادر تو روح و جاني
مادر تو جاوداني
با من تو مهرباني
با من تو همزباني


مادر تو بهتريني
مادر تو نازنيني
مادر تو دلنشيني
بر حلقه ام نگيني.


مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار
مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در چشم هاي مادر
آبي آسماني
روًياي سبز نوروز
معناي زندگاني
....
در اشك هاي مادر
پاكي آب باران
رنگين كمان روشن
آواي چشمه ساران.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مادر ز عشق سرشار
روح نثار و ايثار
در راه كودكانش
مادر بود فداكار


مادر چراغ خانه
گرماي آشيانه
مهرش درون قلبم
ماناست جاودانه.


مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار
مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مـادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم

و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم

اگر از دست من در خلوت خود گریه کردی ،

اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی

اگر زخمی چشیدی گاهگاهی در زبان من

اگر رنجیده خاطر گشتی در لحن بیان من




گناهم را ببخش مادر
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
شهر و دیار دلم زیر پای توست
این شهر سوخته زتب مبتلای توست


بر من مگیر خرده چو نا لایقی کنم
چشمان به پای توو جانم فدای توست


دیدم چه زجرها کشیدی و لب وا نمی کنی
قربان نام تو این از وفای توست


صبر از کفم ربوده دل اندم چو بیقرار گشت
برخیز و بین که دلم منتظر یک ندای توست


ارام نگیرد اگر اتشی بر افروزد
مر اتشی که بداند زیر پای توست

"مهدی فروغی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مادر مرا ببخش


آنکس که مرا تاج بر سر بود مادر بود
آنکس که مرا زیور وزر بود مادر بود

آنروز که خورشید در جهان نور می افشاند
روشن تر زخورشید جهان بود مادر بود

شب ها که مهتاب با ستاره گان درخشید
رخشنده تر وبلند مقام مقام مادر بود

روزیکه سر زمین جهان شد مهیا
زره زره خاک وگلِش لطف مادر بود

در قلب هر انسان یک انرجی واحساس
از عاطفه وعشق فروزان مادر بود

در قلب کودکان معصوم چو بنگری
جریان خون عاطفه از خون مادر بود

هرروز وشب زبان به ثنای تو کشودم
سجده مرا بعد از خدا دامان مادر بود

مادر مرا ببخش که عمرت در پای من
رسید به پیری وشبابم زشیره جان مادر بود

تا داشتم ترا ز حوادث امان بودم
محفوظ زهر بلا مرا دعای مادر بود

زان روز به خاک وخون نشستم که تورفتی
خون گریستنم هر شب زکمبود مادر بود

رفتم طواف مرقد پر نور تو کردم
بوسیدنم روا به نقش جای پای مادر بود

مادر مرا ببخش مادر مرا ببخش


ماریا دارو
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مادر!
بی تو تنها و غریبم
اتاق خالی ام بی تو چه سرده
مادر!
مادر خوب و قشنگم
بدون تو دل من پر درده
فضای این خونه بی بوی تو هیچه
صدای تو هنوز این جا می پیچه
مادر مادر

هنوزم تو دلم
تموم قصه هات جوونه
خاله سوسکه دیگه
شعر آشتی مثه قدیما نمیخونه
مادر مادر

شبا با صدای لالائی های تو
خوابیدم
لالائی مادرم
حالا نوبت توست تو بخواب امیدم
مادر مادر

مادر!
بی تو تنها و غریبم
اتاق خالی ام بی تو چه سرده
مادر!
مادر خوب و قشنگم
بدون تو دل من پر درده
فضای خونه بی بوی تو هیچه
صدای تو هنوز اینجا می پیچه
مادر مادر

هنوزم تو دلم
تموم قصه ها ت جوونه
خاله سوسکه دیگه
شعر آشتی مثه قدیما نمیخونه
مادر مادر

شبا با صدای لالائی های تو
خوابیدم
لالائی مادرم
حالا نوبت توست تو بخواب امیدم
مادر مادر
مادر مادر....
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
من بدهکار توام ای مادر
همه جانی که به من بخشیدی
لحظاتی که برای امن من جنگیدی
و بدهکار توام عمرت را
روزهایی که ز من رنجیدی
اشک ها دزدیدی، و به من خندیدی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلم خوش نیست،مدتهاست مادر گل دلبند تو تنهاست مادر

چرا در پای او آبی روان نیست چرا اطراف او صحراست مادر



قناری های محبوبش کجایند، قفس؛این قصه ی دنیاست مادر!

نسیمی از بهشت زیرپایت برایش مثل یک رویاست مادر



چرا رویای ما رویاست مادر چرا فردای ما فرداست مادر
نگو:"این سرنوشت ماست مادر نگو این سرنوشت ماست مادر
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر

در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر




ای کـاش کـه تـا ابــد نــمـیــرد مادر یـا هـستـی جـاودان بـگیـرد مادر

مهر است سراسر وجودش تــا هـست ای کاش که پـایـان نـپـذیـرد مادر



هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد یا نبض گل سرخ ، سخن می گوید

چشمان پر از ستـاره ی مــــادر مــن در گــردش آشـنـا مرا می جـویـد



چون مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر

ای کاش همیشه جـاودان مـی بــودی آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر



در کوچه جان همیشه مادر بـــاقیست دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست

در گـــویــش عـاشـقانـه ، نـام مــــادر شعریست کــه تا ابد به دفتر باقیست
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مادر

مادر ای مهر بلند بی کران .... ای فراتر از دل و بهتر ز جان

ای بهار آرزو ها با تو سبز ... در خزان دوستی تنها تو سبز

دامنت مهد بزرگی های من ... هستی من عشق من دنیای من

رحمت بی انتهای داوری ... خاستگاه عشق پاکی مادری

سایه ی لطف خدایی برسرم ... جاودان باش ای گرامی مادرم

یاد باد آن روزهای کودکی ... با تو ای مشگل گشای کودکی

زنده بودن را به من آموختی ... تا مرا روشن کنی خود سوختی

دست تو دست نوازش بود و ناز ... ناتوانی های جان را چاره ساز

بر سر بالین من شب تا سحر ... می نشستی دیدگان از عشق تر

تا به چشم من نشانی خواب را ... رام سازی کودک بی تاب را

از دل من تیرگی بر داشتی ... نور را در جان من انباشتی

بر زبانم هر کلامی می نشست ... داشت در آن سایه ی لطف تو دست

اینک ای والا ترین راز حیات ... ای نشان احترام کاینات

ای گل دلبستگی های وجود ... یادگار ار خستگی ها ی وجود

مهربانی جلوه ی دامان توست ... زندگی گوی دم چوگان توست

آفرینش با تو آرامش گرفت ... عشق با عشق تو پردازش گرفت

با صفایت رمز پاکی شد درست ... هر چه خوبی هست اینک مال توست

با رضای تو بهشت آمد به دست ... رشته ی مهر تو را نتوان گسست

محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
به خانه می آیم

نامت بر لبانم

شکوفه می زند

دهانم شکوفه زار

امّا سکوت

تمام شکوفه ها را لگد کوب می کند

تو نیستی

و اتاق دهن کجی می کند

پرده ها

در رقصی هولناک

چهره به چهره می شوند

دیوارها

پا در آورده اند

درها

آهسته و ریز

می خندند

و دست هایم

می دوند

به سمت گوش هایم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مـــــادرم ♥
با هرچه عشق، نام تو را می توان نوشت

با هرچه رود، نام تو را می توان سرود

بیم از حصار نیست

که هر قفل کهنه را

با دستهای روشن تو، می توان گشود



"محمدرضا عبدالملکیان"
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
قسم برجامه ی پاکی که از عشقت به تن کردم
که تا جان دربدن دارم فراموشت نخواهم کرد

mother_picture.jpg

مادر
نمــای قــدرت دنیـــای خلقـــت است

مادر به مـا ز ایــزد یکتــا فضیـــلت است

فـردوس را بــــه زیر قدمهـــاش مانده رب

کـو را مقــام، بعــد خـــدا در عبـادت است


تا دیده ام به روی جهان باز شد، زشوق

لبخند مهربان تو جا در تنم دمید

فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو

دست نوازش تو به فریاد من رسید
 

mirij861

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
30 آپریل 2012
نوشته‌ها
4,029
لایک‌ها
3,354
محل سکونت
مـــشهد
به وقت گرینویچ

اولین نقطه ای که از مرکز کائنات گریخت
و بر خلاف محورش به چرخش در آمد ، سر من بود!
من اولین قابله ای هستم که ناف شیری را بریده است !
اولین آواز را من خواندم ،
برای زنی که در هراس سکوتُ سنگُ سکسکه ،
تنها نارگیل شامم را قاپیدُ برد !
من اولین کسی هستم که از چشم زنی ترسیده است !
من ماگدالینم ! غول تماشا !
کاشف دلُ فندقُ سنگ آتش زنه !
سپهر را من نیلگون شناختم !
چرا که همرنگ هوس های نا محدودِ من بوذه !
خدا ، کران بیکرانۀ شکوهِ پرستش من بود
و شیطان ، اسطورۀ تنهائی اندیشه های هولناک من !
اولین دستی که خوشه اولین انگور را چید دستِ من بود !
کفش ، ابتکار پرسه های من بود
و چتر ، ابداع بی سامانی هایم !
هندسه ! شطرنج سکوت من بود
و رنگ ، تعبیر دل تنگی هایم !
من اولین کسی هستم که ،
در دایره صدای پرنده یی بر سرگردانی خود خندیده است !
من اولین سیاه مستِ زمینم !
هر چرخی که می بینید ،
بر محور ِ شراره های شور عشق من می چرخد !
آه را من به دریا آموختم !
من ماگدالینم !
پوشیده در پوستِ خرس
و معطر به چربی ِ وال !
سرم به بوتۀ خشکِ گونی مانند است ،
با این همه هزار خورشیدُ ماهُ زمین را
یک جا در آن می چرخانم !
اولین اشک را من ریختم ،
بر جنازۀ زنی که غوطه ور در شیرُ خون
کنار نارگیلی مُرده بود !
بی هراس سکوتُ سنگُ سکسکه ... !
 

amir.tabatabai

Registered User
تاریخ عضویت
18 نوامبر 2014
نوشته‌ها
2,945
لایک‌ها
1,251
مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گوئي سرم هنوز به بالين نرم تست
مادرحيات با تو بهشت است و خرّم است
ور بي تو بود هر دو جهانش جهنّم است
ما را عواطف اين همه از شير مادر است
اين رقّتي كه دردل وشوري كه درسراست
اغلب كسان كه پرده حــــرمت دريده اند
در كودكي محبّت مــــادر نديده اند
امروز هستيم به اميد دعـــــاي تست
فردا كليد باغ بهشتم رضاي تست
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مادر، ای پــرواز نــــرم قـــاصدک

مادر، ای معنای عشق شاپرک

ای تـمام نـاله هـــایت بی صدا
مـــادر ای زیباترین شــعر خــدا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلم گرفته بیا پاره ی تنم مادر


بهانه گیر تو اینبار هم منم مادر


نمی شود که رفتن تو از سرم برود

که من نمی رود این عطراز تنم مادر


که من هنوز به یاد تو شب به موهایم

به جای دستهای تو شانه می زنم مادر


که من به شوق تو می خوابم و نمی فهمند

چرا ز عالم شب دل نمی کنم مادر


شبیه کودکی ام طاقتم سر آمده باز

چرا نمی گذرد بی تو ماندنم مادر..

سمیه محمدیان
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مـــــادرم ♥
با هرچه عشق، نام تو را می توان نوشت

با هرچه رود، نام تو را می توان سرود

بیم از حصار نیست

که هر قفل کهنه را

با دستهای روشن تو، می توان گشود



"محمدرضا عبدالملکیان"
 
بالا