• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعر های تاریک

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
روزها مي گذرد


لحظه ها,ثانيه ها,ساعت ها


همه چون ابر بهار


همه چون گرد و غبار


همه با سرعت بي رحم زمان مي گذرد


و فقط نام من و نام تو و ثانيه ها


وفقط ياد من و ياد تو و خاطره ها مي ماند.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

من صبورم اما
دست من نيست گر از باغِ دلت، خوشه ي عشق تو را ميچينم
يا اگر زود به زود خواب چشمان ِ تو را ميبينم
من صبورم اما
بي دليل از همه ي فاصله ها مي ترسم ..
بي دليل از همه ي تيرگي تلخ غروب و چراغي که تو را از شب متروک دلم دور کند
من صبورم اما...
آه دل تنگي ِ من صبر چه ميداند چيست؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دستهای تو
هنوز هم میتوانند,بر کاغذ رویاهایم
رنگ بودن را بفشانند
پس دیر بودن را
به باد های جهان بسپار
و بیا
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
اگر كه حرف غزل هاي من همين باشد
خدا كند كه همين شعر آخرين باشد

نه اين كه شك كنم امشب به حرف هاي خودم
نه اين كه حرف خودم حاصل يقين باشد

پر از فراز و فرودم ، پر از پريشاني
چقدر حرف دلم توي نقطه چين باشد

ببار ابر جهنم ... جهنمي هستم
كه بند بند وجودم به شك عجين باشد

چقدر فاصله افتاده از زبان تا دل
كه گفت سهم من از تو هميشه اين باشد
***
اینجا غریبه بودم، اهل زمین نبودم
با روح بی شکیبم هرگز عجین نبودم

از جنس موج بودم ، رفتن گناه من شد
خود را شکستم اما ساحل نشین نبودم

باید گناهمان را بر شانه می نوشتند
پر بود شانه هایم هرچند این نبودم

من آخرین شروعم برگرد باورم کن
عصیان گرفته روحم اهل یقین نبودم

باری است روی دوشم از افترا و تهمت
یا من در اشتباهم یا خرده بین نبودم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بیا بیا که به سر ،‌ باز هم هوای تو دارم
به سر هوای تو دارم ، به دل وفای تو دارم
مرا سری ست پر از شور و التهاب جوانی
که آرزوی نثارش به خاک پای تو دارم
چون گل نشسته به خون و چو غنچه بسته دهانم
چو لاله بر دل خود ، داغ از جفای تو دارم
بلای جان منت آفرید و کرد اسیرم
شکایت از تو ندارم ، که از خدای تو دارم
به هجر کرده دلم خو ،‌ طمع ز وصل بریدم
که درد عشق تو را خوشتر از دوای تو دارم
به خامشی هوس سوختن ، چو شمع نمودم
به زندگی طلب مردن از برای تو دارم
خطا نکردم و کشتی مرا به تیر نگاهت
عجب ز تیر نشانگیر بی خطای تو دارم
به دام من ، دل شیران شرزه بود فتاده
غزال من !‌ چه شد اکنون که سر به پای تو دارم ؟
نکرد رحم به من گرچه دید تشنه ی وصلم
همیشه این گله زان لعل جانفزای تو دارم
دلم ز غم پر و جامم ز باده ، جای تو خالی
که بنگری که چه همصحبتی به جای تو دارم
به پیشت ار چه خموشم ، ولیکن از تو چه پنهان
که با خیال تو گفتار در خفای تو دارم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

دیگه خسته شده بودم از همه گذشته ها، فرصت هایی که من به دلم می دادم و نکوهش های عاقلانه او!
آخر خط بود و من تک مسافر یه اتوبوسه بی مقصد
هر چند عاشق بودم و پرمعنی با یه خونه تنگ دلی، روشن و پرامید.
گفت سفاهته، وقت طلاست، تو ارزشمندی.
گفت محترمی مثل پاکی و صداقت، هر چند بویی از وفا نبردی اما آموزگار مهرورزیم که بودی!
گفت تا دنیا دنیاست با منه اما نه در کنارم پشت سجاده صفاش.
گفت تا نفسی هست دعام می کنه!
گفت خدا مهربونتر از اونیه که فراموشت کنه، حتما به آرزوهات می رسی اما درستشون. وباز خودشو از زندگیم خط زد...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
رها بودم
و در آسمان یک بعدی زندگی
در اوج
در پرواز
دنیا را رسم می کردم
در برگ های دفتر نقاشی کوچکم
آه!!
دیروز چه شاد بودم
ولی امروز من
کبوتری شکسته بالم
و آسمان زیستن
سه بعدی وخاکستری
امروز
چه تلخ و محزونم
از مرگ دنیای کوچک کودکی ام...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ساده دل بودم که می پنداشتم
دستان نا اهل تو باید
مثل هر عاشق رها باشند

تو هم از ما نبودی . . .
تو هم با من نبودی . . . یار
ای آوار
ای سیل مصیبت بار
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
هر كسي از من خواست با او باشم از من دور شد ... مهرباني ديد و از اين لطف من مغرور شد
خواستم با او بمانم تا ابد هم آشيان ... ديدم اما هر چه راگفتم به او در گور شد

كاش مي شد قلب وسعت مي گرفت ... شمع با پروانه الفت مي گرفت
كاش مي شد در پس احساسها ... خنده ها از اشك سبقت مي گرفت

كاش مي شد از الفباي وجود ... عين و شين و قاف نشات مي گرفت
كاش ميشد در پس سجاده ها ... يك دعا تا اوج رفعت مي گرفت

آتش عشق تمام وجودم را فرا گرفت ... گریه از گونه ام سرازیر شد

شاید این اشک جدایی خاموش کند آتش دوری من را ... کی برمیگرده اون یاره همیشه عاشق

میدونم اون عاشق بود و یک روز برمیگرده ... چرا از من جدا شد
خدايا هرکه با من آشنا شد ... نمي دونم چرا از من جدا شد

روز اول که اومد با وفا بود ... وقتي نازش کشيدم بي وفاشد

باز سحر اومد ، آفتاب در اومد ... با خنده گل شب به سر اومد

گلي دارم به گلزار زمونه ... که در زيبايي و خوبي نشونه
بگوئيد بيش نرنجونه دلم رو ... که آهم سرد تر از باد خزونه
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
حيفه اشكايي كه دم سحر واسه دوريت ميريختم


حيفه روزايي كه هر ساعتشو با خيال تو سر ميكردم


حيفه غروري كه به خاطر داشتنت شيكستم


حيفه قلبم كه فقط به خاطر وجود تو ميتپيد


حيفه حرفاي عاشقونه اي كه با دل و جون بهت ميزدم


حيفه اين عشق كه سالهاس تو دلم داره ميجوشه


حيفه اين دل ساده و يتيمم كه با يه نگاه گير تو افتاد


حيفه اين زندگي كه بدون تو تيره و تاره


حيف این دل که نمیتونه فراموشت کنه

 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

تو نيستي و اين در و ديوار هيچ ‎وقت ...‏
غير از تو من به هيچ‎كس انگار هيچ ‎وقت ...‏

اين‌جا دلم براي تو هي شور مي ‎زند
از خود مواظبت كن و نگذار هيچ ‎وقت ...‏

اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمي ‎شود ، اخبار هيچ ‎وقت ...‏

حيفند روز هاي جواني ، نمي‎ شوند
اين روز ها دو مرتبه تكرار هيچ ‎وقت

من نيستم بيـا و فراموش كن مرا
كي بوده ‎ام برات سزاوار ؟! ... هيچ‎ وقت

بگذار من شكسته شوم تو صبور باش
جوري بمان هميشه كه انگار هيچ‎ وقت ...‏
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
خبر به دورترين نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته و بي گمان برسد
شكنجه از اين بيشتر كه پيش چشم خودت
كسي كه سهم تو باشد به ديگران برسد
چه مي كني كسي را كه دوست داشتي يك عمر
كسي از راه ناگهان برسد
رها كني بروند دو تا پرنده شوند
خبر به دور ترين نقطه جهان برسد
گلايه اي نكني بغض خويش را بخوري
كه مبادا هق هق تو به گوششان برسد
خدا كند كه......
نه......نه.....نفرين نمي كنم
خدا نكند به او كه عاشق او بودم زيان برسد
خدا كند كه فقط اين عشق از سرم برود
خدا كند كه فقط ان زمان برسد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

دیدار
با تو میسر نمی شود.
می آیی،
می بینمت
در یک به هم زدنٍ چشم،
در لحظه ای یگانه
که هر دم تکرار می شود.
با این همه
هنوز نیامده ای،
دیگر رفته ای،
همیشه همین طور است
و من همیشه،
هنوز.
در انتظارٍ آمدنت،
دل تنگٍ رفتنت می مانم
هنوز،
همیشه
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

کاش میشد هیچ کس تنها نبود ...
کاش میشد دیدنت رویا نبود ....
گفته بودی با تو می مانم !! ولی .....
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود ....
سالیان سال تنها مانده ام .....
شاید این رفتن سزای من نبود ......
من دعا کردم برای بازگشت ......
دست های تو ولی بالا نبود ......
باز هم گفتی که فردا میرسی ......
کاش روز دیدنت فردا نبود ....
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

خوابیدی بدون لالایی و قصه
بگیر اسوده بخواب بی درد و غصه
دیگه کابوس زمستون نمیبینی
توی خواب گلهای حسرت نمیچینی
دیگه خورشید چهرت رو نمیسوزونه
جای سیلی های باد روش نمیمونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
رفتی و ادمکا رو جا گذاشتی
قانون جنگل رو زیره پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه ها با مهربونی
تو ،تو جنگل نمیتونستی بمونی
دلت رو بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی میگه
میدونم میبینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که ادمک نداره
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

روزي كه گفتي
منتظر باش
رفتي
تنها شدم
و گريستم
اما اكنون
تنها نيستم
انتظار با من است
و هردو با هم
مي گرييم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بيدارم و مي بينمت رويا به رويا
از پيش چشمم مي روي دنيا به دنيا
با تو ميان آب و آتش آشتي بود
در آتش است از رفتنت دريا به دريا
يکبار ديگر عشق را با خون نوشتند
تعبير لبخند تو را گلگون نوشتند
تا دست عشق از پيکر عاشق جدا شد
با دست ليلا قصه مجنون نوشتند
اين کوچه ها بي تو هميشه بي قرارند
حس غريبي بين پاييز و بهارند
رفتي ولي فکري به حال کوچه ها کن
بوي تو دارند و تو رو اما ندارند
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دستانم تا ابد سرد خواهد ماند
و با گرمی دستی گرم نخواهد شد
و زندگی در آن جاری نخواهد شد

دستانم تا ابد خالی خواهد ماند
و هم آغوش هیچ دستی نخواهد شد

دستانم هرگز نوازش نخواهد شد
و چهره ای را نوازش نخواهد کرد
و در میان مویی نخواهد شد
و هیچ اشکی را پاک نخواهد کرد

دستانم عاقبت به انتظاری عبث
خواهد مرد
و در خاک خواهد شد .
و این خاک است
که با او هم آغوش خواهد شد .

آه ! چه مهربان ست این خاک !
در این همه سال
خاک بود آرام و بی قرار
به انتظار
دستانم این بار
نرم و آرام نوازش خواهد شد
و بی مهر و عشق و رویا
تا استخوان نازک خواهد شد

آری، خاک تاریک به انتظارم نشسته
همچو یک عاشق
معصوم و خاموش چشم بمن دوخته
و در شب وصل به لبخند خواهد گفت
تجربه در خاک نهفته
و من این دست های سرد را
ناگزیر به مهر ِخاک خواهم سپرد.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من پس از مدتها
فرصتي يافته ام
تا كمي گريه كنم
وبه تنهايي خود فكر كنم
همه تنها هستيم
هرچه با همديگر،تنهاتر
گرد هم جمع شديم
تا به تنهايي خود عمق دهيم
جمع ما تنهايان
جمع ما تنهايي هاست
وچه وحشتناك است
من پس از مدتها
فرصتي يافته ام
تا به تنهايي خود فكر كنم
وبه تنهايي تو
كه چه آسان رفتي....
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من صبورم اما
دست من نيست گر از باغِ دلت، خوشه ي عشق تو را ميچينم
يا اگر زود به زود خواب چشمان ِ تو را ميبينم
من صبورم اما
بي دليل از همه ي فاصله ها مي ترسم ..
بي دليل از همه ي تيرگي تلخ غروب و چراغي که تو را از شب متروک دلم دور کند
من صبورم اما...
آه دل تنگي ِ من صبر چه ميداند چيست؟...!
 
بالا