• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعر های تاریک

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد! کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای! های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
"بادا" مباد گشت و "مبادا" به باد رفت
"آیا" ز یاد رفت و "چرا" در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تا کجا خواهی ماند٬ تا کجا خواهی بود... و من از پنجره ی بسته ی تنهایی ها... به کدامین رویا... با تو از روشنی روز دگر خواهم گفت.... تو مرا میدانی... تو مرا می فهمی.... و من از خجلت تکرار غمت... داغی از تاریکی٬ بر دل خود دارم... تو به من می گویی: «آنچه بگذشت٬ گذشت...» ولی از آمدن فردایش ترسانم... روزی٬ همچون دیروز... روزی٬ همچون امروز... که به تکرارِ مکرر باقی است... به کدامین باور٬ من به تو خواهم گفت... کز پسِ فرداها... بهترین روزِ خدا خواهد بود؟؟؟؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
زمستان بی‌رحمیست ! چشم‌هایِ تو را از من دزدیده حالا هر عابرِ شالگردن پوشی که می‌گذرد انگار تویی که از کنارم گذشته‌ای
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
مي پرسد از من كسيتي؟ مي گويمش، اما نمي داند

اين چهره ي گم گشته در آيينه ی خود را نمي داند

مي خواهد از من فاش سازم خويش را باور نمي دارد

آيينه در تكرار پاسخ هاي خود حاشا نمي داند

مي گويمش گم گشته اي هستم كه در اين دور بي مقصد

كاري بجز شب كردن امروز يا فردا نمي داند

مي گويمش آنقدر تنهايم كه بي ترديد ميدانم

حال مرا جز شاعري مانندمن تنها نمي داند

مي گويمش مي گويمش چيزي از اين ويران نخواهي يافت

كاين در غبار خويشتن چيزي از اين دنيا نمي داند

مي گويمش آنقدر تنهايم كه بي ترديد مي دانم

حال مرا جز شاعري مانند من تنها نمي داند

مي گويم و مي بينمش او نيز با آن ظاهر غمگين

آن گونه مي خندد كه گويي هيچ از اين غم ها نمي داند

 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

تو رفتی رد پایت در دلم ماند

شکوه خنده هایت در دلم ماند

دلم را با سحر خوش کرده بودم

غروب ماجرایت در دلم ماند

شریک دردهایم بودی اما

غم بی انتهایت در دلم ماند

هزار و یک شبم چون باد بگذشت

طنین قصه هایت در دلم ماند

سپردی سرنوشتم را به پاییز

بهار با صفایت در دلم ماند

علی رغم سکوت ساده من

سفر کردی صدایت در دلم ماند

و حالا مثل یک رویای برفی

تو رفتی رد پایت در دلم ماند

منم میرم ولی یاران بدانید

همه جانم به پای دیگران ماند

خداحافظ رفیقان رفتن از ماست

 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
خودم کوتاه

شعر هام کوتاه تر

و کوتاه تر ازهمه

لحظه های با هم بودنمان
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

تو ای آهوی من کجا میگریزی؟
چه کردم که بی اعتنا میگریزی؟

چرا گرم خواندی چرا سرد راندی؟
چرا لطف کردی چرا میگریزی؟

به بیگانه بودن عزیزم گرفتی
چو اکنون شدم آشنا میگریزی

چو باخنده گویم برو، دل ربائی
چو با گریه گویم بیا میگریزی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من گاه با خود می گويم:
که چرا بين من و تو اينهمه فاصله است
اينهمه دوری راه...

اينهمه سختی هجر.. که جدائيم چرا؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

دل از من برد و روي از من نهان كرد
خدا را با كه اين بازي توان كرد
شب تنهاييم در قصد جان بود
خيالش لطف‌هاي بي‌كران كرد

 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

وقت رفتن چشمهایت را تماشا می کنم.
غصه هارا می کشم در خویش و حاشا می کنم.
آسمان ارزانی چشمان مستت عشق من.
آسمان را زیر پاهایت تماشا می کنم.
میروی در لا به لای ابرها گم میشوی.
رفتنت در عمق دریا را تماشا می کنم.
آسمان بغضش شکست از خلوت سنگین من.
زیر باران ...خاطراتت را تماشا می کنم ...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

درتنهايي خود لحظه ها را برايت گريه كردم
در بي كسيم براي تو كه همه كسم بودي گريه كردم
در حال خنديدن بودم كه به ياد خنده هاي سرد و تلخت گريه كردم
در حين دويدن در كوچه هاي زندگي بودم كه ناگاه به ياد لحظه هايي كه بودي و اكنون نيستي ايستادم و آرام گريه كردم
ولي اكنون مي خندم آري ميخندم به تمام لحظه هاي بچگانه اي كه به خاطرت اشك هايم را قرباني كردم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

وقت مردن هم نفس هایم صدایت می کند.......جان شیرین را به آسانی فدایت میکند
هر نفس را آن خدا داند که من با یاد تو ...........میکشم در دل ولی دستی جدایت میکند
قلب من با هر تپش،با هر صدا،با هر سکوت....غرق در خون یک نفس دارد دعایت میکند
نزد شب،پاییز ،زمستان در بهار..........................بی تعارف این دلم خیلی هوایت میکند
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

گفتم تو فرهاد منی،گفتا تو شیرینی مگر؟
گفتم ندادی دل به من،گفتا تو جان دادی مگر؟
گفتم زکویت میروم،گفتا تو آزادی مگر؟
گفتم فراموشم مکن، گفتا تو در یادی مگر؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
هرشب گلایه زتو،تقدیر!میکنم
این گونه با خیال تو تدبیر میکنم
در خلوت همیشگیم شعر تازهای
با واژه های چشم تو درگیر میکنم
آخر گلم چه فایده یک روز انتظار
وقتی که در مسیر تو تاخیر میکنم
یک عابراسیر وسیر از زمانه را
در جستج.ی حادثه دلگیر میکنم
ماه تمام را مبر از خاطرات من
من سالهاست چشم تو را تفسیر میکنم
حالا هزار سال تمام است که عاشقم
اما قسم به عشق که تغییر میکنم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ای تنها ستاره خیالی من
تو را در کدامین شب بجویم?
وقتی که هرشب بی تو را
به وسعت گریه میابم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

دیر گاهی است که تنها شده ام
قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است
باز هم قسمت غمها شده ام
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دوست دارم مسافري باشمبي هيچ کوله باري از اين دنياي گنگ
مسافر يک جزيره (دور تادورآب) من باشم و يک دل و يک خدا
من باشمو تمام تنهاييهايممن باشمو لحظه هاي مقدس نياز
من باشم و منو منو منو منو ..... خدا و بس./
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
از تو که حرف می زنم همه ی فعل هایم
ماضی اند !
حتی ماضی بعید
ماضی خیلی خیلی بعید
کمی نزدیک تر بنشین
دلم برای یک حال ساده تنگ شده است ...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
باز شب شد چقدر تنهايم گفته بودي كه شبي مي آيم
باز شب شد و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم
كنج اين پنجره ها شب همه شب منم و گريه و هاي و هايم
پشت اين پنجره ها تا به سحر پنجه بر پيكر شب مي سايم
نكند بيهوده عمر خود را پشت اين پنجره مي فرسايم
نكند بيهوده تكرار شود قصه ي چشم به راهي هايم
باز چون ديشب و شب هاي دگر مي روم پنجره را بگشايم
باز شب شد شب و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

و من پنداشتم
او مرا خواهد برد
به همان کوچه ی رنگین شده از تابستان
به همان خانه ی بی رنگ و ریا
و همان لحظه که بی تاب شوم
او مرا خواهد برد
به همان سادگی رفتن باد
او مرا برد
ولی برد ز یاد
 
بالا