• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعر های تاریک

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بخواب گل شکستنی که شب داره سر میرسه
مهلت عاشقی هامون داره به اخر میرسه
نگاه نکن به اسمون خورشید خانوم رفته دیگه
اینجا کسی از قدیما قصه و شعری نمیگه
بخواب قشنگ و موندنی که دنیا دیدن نداره
گلای خشک کاغذی که دیگه چیدن نداره
ضریح عشقمون دیگه هیچی کبوتر نداره
شب میره اما تو کوچه تاریکیشو جا میذاره
از خواب نمیپره کسی وقتی که برگا میریزن
شقایقای بی پناه اسیر دست پاییزن
مرز و حصار انتظار گم تو غبار جاده هاست
تو این هجوم بی کسی پروانه بودن اشتباست
همدم غصه های تو زخمی بغض خاطرست
اما هنوزم غروبا عاشقی پشت پنجرست
همش غم و همش غروب یه غنچه و صد تا خزون
دلم میگیره واسه غربت پاک باغچمون
بخواب اصالت سحر که دیگه تو دنیای ما
چراغی روشن نمیشه به دست سرد ادما
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

وقت رفتن چشمهایت را تماشا می کنم.
غصه هارا می کشم در خویش و حاشا می کنم.
آسمان ارزانی چشمان مستت عشق من.
آسمان را زیر پاهایت تماشا می کنم.
میروی در لا به لای ابرها گم میشوی.
رفتنت در عمق دریا را تماشا می کنم.
آسمان بغضش شکست از خلوت سنگین من.
زیر باران ...خاطراتت را تماشا می کنم ...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
نه نه نمی تواند باران
کز جای برکنی
یا بر تن زمین
با تار و پود سست
پیراهنی ز پوشش رویینه بر تنی
با دانه دانه های پرکنده
با ریزشی سبک
با خکه بارشی که نه پی گیر
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شب رفتنت عــــزيزم هرگــــز از يادم نمــيره
واسه هركس كه ميگم قصه شو آتيش ميگيره

دل من يه دريا خون بود چشم تو يه دنيا ترديد
آخرين لحظه نگاهت غصه داشت باز ولي خنديد

غما اون شب شيشه هاي خونه رو زدن شكستن
پا به پام عكساي نازت اومدن تا صبح نشستن

تو چرا از اينجا رفتي تو كه مثل قصه هايي
گله م از چه چيزي باشه نه بدي نه بي وفايي

بارون اون شب دسشو از سر چشام بر نميداشت
من تا مي خواستم ببارم هر كسي ميديد , نميذاشت

سرنوشت ما يه ميدون زندگي ولي يه بازي
پيش اسم ما نوشتن حقّته بايد ببازي

شب رفتن تو ابرا واسه گريه كم آوردن
آشناها براي زخم وا شده م مرهم آوردن

شب رفتن تو غربت,جاي اونجا,اينجا پيچيد
دل تو بدون منظور,رفت و خوشبختي مو دزديد

شب رفتن تو ديدم يكي از قناريا مُرد
فرداش اما دس قسمت,اون يكي رم با خودش برد

شب رفتنت دلم رفت پيش چشمايي كه خيسن
پيش شاعرا كه دائم از مسافر مي نويسن

شب رفتن تو ديدم خيليه غماي شاعر
روي شيشمون نوشتم مي شينم به پات مسافر

برو تا همه بدونن سفرم اونقدرا بد نيست
واسه گفتن از تو اما,هيچكي شاعري بلد نيست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
زير بارون راه نرفتي
تابفهمي من چي ميگم
تو نديدي اون نگاه رو
تا بفهمي از كي ميگم
چشماي اون زير بارون
سر پناه امن من بود
سايه بون دنج پلكاش
جاي خوب گم شدن بود
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود
اگه اون رو ديده بودي
با من اين شعر رو مي خوندي
رو به شب دادمي كشيدي
نازنين ! چرا نموندي ؟
حالا زير چتر بارون
بي تو خيس خيس خيسم
زير رگبار گلايه
دارم از تو مي نويسم
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
امشب نيامدي

دلواپسي يك لحظه امانم نداد

نگفتي من هم دلي دارم؟!

.. و اشك‌هاي ناگفته‌اي براي تو

براي باران!

پس چرا اين طور بي‌خيال

به دل‌تنگي‌هايم لب‌خند مي‌زني؟!

يك امشب كه من از سر نياز

در كنار مهرباني توام

اين‌قدر نامهربان نباش!!!

دستي بر غبار ديرسال اين پنجره‌ها بكش!

بگذار بوي بهار و بابونه

به اتاق من هم بيايد..

مگر چه مي ‌شود ؟!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

خُلاصه م کن تو اين بارون يکريز

تموم جاده ها رو مه گرفته

بگو راحت بگو خدا نگهدار

حالا که عشقم از ياد تو رفته

خُلاصه م کن تو اين يک واژه تلخ

بگو مخفي نکن بگو تمومه

بگو راحت بگو دوسم نداری

حالا که بغض دريا تو گلومه

خُلاصه م کن تو اين غروب دلگير

با اينکه قصّه ما نيمه کاره ست

منو با رفتنت مي کشی امّا

همين مردن برام عمر دوباره ست

خُلاصه م کن تو اين شب گريه تلخ

بگو راه تو برگشتی نداره

تو بی وقفه تمومم کرده بودی

منم اون نا تموم بی ستاره

همين اندازه بود فرصت موندن

همين اندازه بود وقت منو تو

ديگه آئينه هم با من يکی نيست

برو بشکن تموم آئينه ها رو

خُلاصه م کن تو اين اتاق خالی

خُلاصه م کن تو اين مرگ مقدّس

ولی هرگز نگو هر جا که بودی

نگو عاشق تر از من عاشقی هست

خلاصم کن تو اين تصّور تلخ

همين حس دوباره ديدن تو

بگو راحت بگو خدانگهدار

برو با غربت جاده يکی شو
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
مراجاگذاشته اي؛رفته اي.

روبه رويم درياست

پشت سرم مرداب

وآسمان هم آن قدردوراست

كه دستم به بال مرغابي هانمي رسد.

حالامي گويي چه كنم

منتظرت بمانم

يابرگردم به آينه؟!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
پیر میشویم

میمیریم

وَ

فراموشمان میکنند؛

اما عکس های یادگاری در گوشه ی انبار

هنوز لبخند میزنند.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته درین بغض درنگ
دل دیوانه تنها دلتنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو با ش ازین عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
واحه های دور دست دل کجاست
یک نفس با دوست بودن همنفس
آرزوی عاشقان این است و بس
تا بیا سا ییم در خود یک نفس ؟
واحه های گم که آنجا کس نیافت
رد پایی از نگاه هیچ کس
خسته ام از دست دل های چنین
پیش پا افتاده تر از خار و خس
ارتفاع بال ها : سطح هوا
فرصت پروازها : سقف قفس
خسته از دل خسته از این دست دل ,
ای خوشا دل های دور از دسترس...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
پشت لرزش پلکهایم


اشک ، همیشه پنهان است


مانند سکوت بی اختیار آب


زیر برگهای پیاده رو بعد از باران ...


از همین راه اگر می روی


مواظب پایی که می گذاری ، باش!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
چنان دل کندم از دنیا
که شکلم شکل تنهایی ست
ببین مرگ مرا در خویش
که مرگ من تماشایی ست

مرا در اوج می خواهی
تماشا کن تماشا کن
دروغین بودم از دیروز
مرا امروز تماشا کن

در این دنیا که حتی ابر
نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند
تو هم بگذر از این تنها

فقط اسمی به جا مانده
از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی
قلم خشکیده در دستم

گره افتاده در کارم
به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن
چه راهی پیش رو دارم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
انگار مدتي است كه احساس مي‌‌كنم
خاكستري‌تر از دو سه سال گذشته‌ام.
احساس مي‌كنم كه كمي دير است.
ديگر نمي‌توانم
هر وقت خواستم
در بيست سالگي متولد شوم.

انگار
فرصت براي حادثه
از دست رفته است.
از ما گذشته است كه كاري كنيم،
كاري كه ديگران نتوانند.

فرصت براي حرف زياد است،
اما اگر گريسته باشي...
آه...
مردن چقدر حوصله مي‌خواهد،
بي‌آنكه در سراسر عمرت
يك روز، يك نفس
بي‌ حس مرگ زيسته باشي!

انگار
اين سال‌ها كه مي‌گذرد،
چندان كه لازم است،
ديوانه نيستم.
احساس مي‌كنم كه پس از مرگ،
عاقبت
يك روز
ديوانه مي‌شوم!
شايد براي حادثه بايد
گاهي كمي عجيب‌تر از اين
باشم.

با اين همه تفاوت،
احساس مي‌كنم كه كمي بي‌تفاوتي
بد نيست.

حس مي‌كنم كه انگار
نامم كمي كج است،
و نام خانوادگي‌ام، نيز
از اين هواي سربي
خسته است.

امضاي تازه من،
ديگر
امضاي روزهاي دبستان نيست؛
اي كاش
آن نام را دوباره
پيدا كنم.

اي كاش
آن كوچه را دوباره ببينم،
آن‌جا كه ناگهان
يك روز نام كوچكم از دستم
افتاد؛
و لابه‌لاي خاطره‌ها گم شد.
آن‌جا كه
يك كودك غريبه
با چشم‌هاي كودكي من نشسته است.
از دور
لبخند او چقدر شبيه من است!

آه، اي شباهت دور!
اي چشم‌هاي مغرور!
اين روزها كه جرات ديوانگي كم است،
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست كم
گاهي تو را به خواب ببينم!
بگذار در خيال تو باشم!
بگذار ...

بگذريم!

اين روزها،
خيلي براي گريه دلم تنگ است!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

توی تقویم می نویسم تا بمونه یادگاری

روز تلخ عاشقی مون گفتی که دوستم نداری

می چکه قطره ی اشکم روی این جمله آخر

حتی این قلم نداره این شکست تلخ را باور

می گذره ماهی و سالی اما باز پر از غروبم

هر کی حالم و می پرسه به دروغ میگم که خوبم

نه می خوام کسی بفهمه با پریدنت شکستم

رفتی و تنهای تنها با خیال تو نشستم

تو تقویم می نویسم رفت اونی که عاشقم کرد

دیگه خورشیدی ندارم واسه این روزهای دلسرد

ولی تو ، تویی که رفتی حرمت عشق و شکستی

روی التماس چشمام، چشمای نازتا بستی

تقویم از اسم تو پر شد اما جات خالی اینجا

منم و خاطره ی تو منم و قصه فردا
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تو همون بودي و هستي كه ميخوام براش بميرم

از خدا خواستم هميشه پيش تو آروم بگيرم

تو واسم دنياي عشقي تو تموم لحظه هامي

تازه ميشه روح و جونم وقتي كه تو پا به پامي

از خدا ميخوام هميشه كه كنار تو بمونم

شمع باش پروانه ميشم تا كنار تو بسوزم

وقتي چشمات گريه مي كرد آرزوم بود كه بميرم

كاش بودم كنارت اي گل تا كه دستاتو بگيرم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
اون که افتاده به خاک و بی نفس مونده منم


عشقت افتاده به جونم دور نمیشه از تنم

دل رسوای منو قلب تو پرپر می کنه

فکر نکن باز دوباره حرفتو باور می کنه

من تموم لحظه هام پر شده از آه و شکایت

تو دروغ می گی آره تا یه مرز بی نهایت

کسی زندگیشو باخته تو هستی

عشقو با رنگ و ریا ساخته تو هستی

منم اون زخمی تنهای زمستون

اون که تشنه س تشنه ی یه قطره بارون

مردم از حرف و حدیث بی وفایی

ای خدای من تو کجایی.......
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد

تب غرور چه بالاست بین آدمها

و از صدای شکستن کسی نمی شکند

چه قدر سردی و غوغاست بین آدمها

میدان کوچه دل ها فقط زمستانست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
عاشقی آغاز پایان است حرفش را نزن
مرگ تدریجی انسان است حرفش را نزن
قطره های آبدارش بر لب سرخ عطش
همردیف سرب سوزان است حرفش را نزن
گفته بودی عشق خود همسایه بی دینی است
آری ، آری ، خوان شیطان است حرفش را نزن
لحظه شلیک تیری سوی منطق ، سوی عقل
عشق جذر این و یا آن است حرفش را نزن
عشق یعنی در کنار مردمان تنها شدن
قلب تنها ! خک بی جان است حرفش را نزن
عشق یعنی گریه ای از روی خنده ـ گریه خند ـ
عشق مهد باز حرمان است حرفش را نزن
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
هر شب با قلب کوچک خود
دست در دست پرستو ها
از ابر ها نیلوفرانه بالا می ایم
انقدر بالا تا به تو برسم معبودم
اما نمی دانم که عمق اسمان هم
هیچگاه به تو راه نیافته
تو ابتدای بی پایان منی....
 
بالا