my7xN2
کاربر تازه وارد
- تاریخ عضویت
- 18 آگوست 2010
- نوشتهها
- 120
- لایکها
- 1
(( 1 ))
سيماب صبحگاهي
از بلند ترين كوهها
فرو مي ريخت
***
« برخيز و خواب را ...
« برخيز و باز روشني آفتاب را ...
وقتي كه بامدادان
مهر سپهر، جلوه گري را،
آغاز مي كند؛
وقتي كه مهر، پلك گرانبار خواب را،
با ناز و با كرشمه ز هم باز مي كند
آنگه ستاره سحري،
- در سپيده دم -
خاموش مي شود
***
آري
من آن ستاره ام، كه فراموش گشته ام
و بي طلوع گرم تو در زندگانيم
خاموش گشته ام .
سيماب صبحگاهي
از بلند ترين كوهها
فرو مي ريخت
***
« برخيز و خواب را ...
« برخيز و باز روشني آفتاب را ...
وقتي كه بامدادان
مهر سپهر، جلوه گري را،
آغاز مي كند؛
وقتي كه مهر، پلك گرانبار خواب را،
با ناز و با كرشمه ز هم باز مي كند
آنگه ستاره سحري،
- در سپيده دم -
خاموش مي شود
***
آري
من آن ستاره ام، كه فراموش گشته ام
و بي طلوع گرم تو در زندگانيم
خاموش گشته ام .