hossein1376
Registered User
عزیزه از شهریار
نه ظریف بیر گلیــــــن عزیزه سنی
منه لایق تــــــــاری یــــاراتمیشدی !
بیر ظریف روحه بیر ظریف جسمی
ازدواج قدرتیـــــــــله قـــــاتمیشدی !!!
(عزیزه ! خداوند تو را یک عروس ظریف که لایق من بود خلق کرده بود ! و ازدواج یک روح ظریف را با قدرت به یک جسم ظریف پیوند داده بود !!!)
عشقیمین بولبولی سنی دوتموش
هرنه دونیـاده گول وار ، آتمیشدی
سانکی دوستاق ایکن من آزاددیم
ائله عشقون منی یاهـــاتمیشدی !
(بلبل عشقم هر چه گل در دنیا بود را رها کرده بود و تنها تو را انتخاب کرده بود ! عشقت بقدری مرا بیخود کرده بود که گویا من از زندان در حال رها شدن بودم !)
سؤیدوگیم سانکی هم نفس اولالی
قفسیمدن منی چیخـــارتمیشدی
جنّت ائتمیــش منیم جهنّمی می
یانماسین یاخماسین آزاتمیشدی
(گویا آنکه او را دوست داشتم با من هم نفس شده و از قفسم خارج کرده بود ! و دوزخ مرا مبدّل به بهشت نموده و آتش و سوزاندنش را کاسته بود !)
قــــاراگون قارقاسی قونـاندا منیم
آغ گونوم وارســـادا قــاراتمیشدی
آدی بـــــاتمیش اجل گلنده بیـــزه
من آییم چیخدی گونده باتمیشدی
(کلاغ سیاه بختی من وقتی به پرواز درآمد ، اگر روز سپیدی هم داشتم آنرا سیاه کرده بود ! مرگ که اسمش محو شود وقتی به منزل ما پا گذارد ، ماه من درآمده و خورشید هم غروب کرده بود !!!)
سارالیب گون شافاخدا قان چناغین
قورخودان تیتره ییب جالاتمیشدی
قارا بایگوش چـالاندا آغ قوشومی
زعفران تک منی ســـاراتمیشدی
(خورسید زرگون شده و آتشدان خونینش در شفق از ترس افتاده و پخش شده بود ! و جغد سیاه زمانیکه پرنده ی سپید مرا شکار کرده بود ، مرا بسان زعفران زردگون کرده بود !!!)
کور قضــــا ئوز یولـــون گئدن وقته
چـــاره نین یوللارین داراتمیشدی
نه قدر اوغدوم آچمــادین گؤزیوی
گؤز سکوت ابدله یـــــــاتمیشدی
(سرنوشت نابینا زمانیکه راه خود را طی میکرد ، راههای چاره و تدبیر را تنگ کرده بود ! و هر اندازه نوازشت کردم ، چشمهایت را باز نکردی و چشمهایت در سکوت ابدیّت خفته بودند !!!)
او آلا گؤز اویـــــانمادی کی منیم
بختیمی مین کره اویـــاتمیشدی
داهــــا کیپریکلرون اولـــوب نشتر
یارامین کؤزمه سین قاناتمیشدی
(آن نگار زیبا چشم که بخت مرا هزاران بار بیدار کرده بود ، از خواب برنخواست ! و دیگر مژه هایت هم برایم نیشتر شده بود و بثوره ی جراحتم را به خونریزی انداخته بود !!!)
سن نه یاخشی ائشیتمدون بالالار
آنا وای ناله سین اوجــاتمیشدی
سنی وئردیم بهشت زهــــــرایه
منه مولا الیـــــن اوزاتمیــــشدی
(تو چه خوب شد نشنیدی که فرزندانت فریاد وای مادر بلند کرده بودند ! تو را به بهشت زهرا دادم و مولایم دستش را به سویم دراز کرده بود تا تو را از من بگیرد !!!)
اورگی دوغرانان آنـان مه له دی
دونیـــــا زهرین اونا یالاتمیشدی
سن باهار ائتدیگون چمنده خزان
هرنه گول غونچه وار سوزاتمیشدی
(مادر دلسوخته و داغدارت بسیار شیون کرد چرا که روزگار زهر خود را به او چشانده بود ! و چمنی را که تو بهار کرده بودی ، پاییز آمد و هرچه گل و غنچه در آن بود را پژمرده کرد !!!)
نه یامان یئرده کؤچدی کروانیمیز ؟
نه یئیین یوک یاپین دا چاتمیشدی
قیرخا سن یئتمه دون جاوان گئتدون
من گئدیدیم کی یئتدیم آتمیشدی
قوجا وقتیمده بو قـــــارا بختیـــم
منی قول تک بلایه ساتمیشدی !!!
(قافله ی ما به چه جای بدی کوچید ؟ و چه زود هم بار و بنه اش را به مقصد رسانید ! تو به سن چهل سالگی نرسیدی و جوانمرگ شدی ! کاش من میرفتم که شصت و هفت سال دارم !)
نه ظریف بیر گلیــــــن عزیزه سنی
منه لایق تــــــــاری یــــاراتمیشدی !
بیر ظریف روحه بیر ظریف جسمی
ازدواج قدرتیـــــــــله قـــــاتمیشدی !!!
(عزیزه ! خداوند تو را یک عروس ظریف که لایق من بود خلق کرده بود ! و ازدواج یک روح ظریف را با قدرت به یک جسم ظریف پیوند داده بود !!!)
عشقیمین بولبولی سنی دوتموش
هرنه دونیـاده گول وار ، آتمیشدی
سانکی دوستاق ایکن من آزاددیم
ائله عشقون منی یاهـــاتمیشدی !
(بلبل عشقم هر چه گل در دنیا بود را رها کرده بود و تنها تو را انتخاب کرده بود ! عشقت بقدری مرا بیخود کرده بود که گویا من از زندان در حال رها شدن بودم !)
سؤیدوگیم سانکی هم نفس اولالی
قفسیمدن منی چیخـــارتمیشدی
جنّت ائتمیــش منیم جهنّمی می
یانماسین یاخماسین آزاتمیشدی
(گویا آنکه او را دوست داشتم با من هم نفس شده و از قفسم خارج کرده بود ! و دوزخ مرا مبدّل به بهشت نموده و آتش و سوزاندنش را کاسته بود !)
قــــاراگون قارقاسی قونـاندا منیم
آغ گونوم وارســـادا قــاراتمیشدی
آدی بـــــاتمیش اجل گلنده بیـــزه
من آییم چیخدی گونده باتمیشدی
(کلاغ سیاه بختی من وقتی به پرواز درآمد ، اگر روز سپیدی هم داشتم آنرا سیاه کرده بود ! مرگ که اسمش محو شود وقتی به منزل ما پا گذارد ، ماه من درآمده و خورشید هم غروب کرده بود !!!)
سارالیب گون شافاخدا قان چناغین
قورخودان تیتره ییب جالاتمیشدی
قارا بایگوش چـالاندا آغ قوشومی
زعفران تک منی ســـاراتمیشدی
(خورسید زرگون شده و آتشدان خونینش در شفق از ترس افتاده و پخش شده بود ! و جغد سیاه زمانیکه پرنده ی سپید مرا شکار کرده بود ، مرا بسان زعفران زردگون کرده بود !!!)
کور قضــــا ئوز یولـــون گئدن وقته
چـــاره نین یوللارین داراتمیشدی
نه قدر اوغدوم آچمــادین گؤزیوی
گؤز سکوت ابدله یـــــــاتمیشدی
(سرنوشت نابینا زمانیکه راه خود را طی میکرد ، راههای چاره و تدبیر را تنگ کرده بود ! و هر اندازه نوازشت کردم ، چشمهایت را باز نکردی و چشمهایت در سکوت ابدیّت خفته بودند !!!)
او آلا گؤز اویـــــانمادی کی منیم
بختیمی مین کره اویـــاتمیشدی
داهــــا کیپریکلرون اولـــوب نشتر
یارامین کؤزمه سین قاناتمیشدی
(آن نگار زیبا چشم که بخت مرا هزاران بار بیدار کرده بود ، از خواب برنخواست ! و دیگر مژه هایت هم برایم نیشتر شده بود و بثوره ی جراحتم را به خونریزی انداخته بود !!!)
سن نه یاخشی ائشیتمدون بالالار
آنا وای ناله سین اوجــاتمیشدی
سنی وئردیم بهشت زهــــــرایه
منه مولا الیـــــن اوزاتمیــــشدی
(تو چه خوب شد نشنیدی که فرزندانت فریاد وای مادر بلند کرده بودند ! تو را به بهشت زهرا دادم و مولایم دستش را به سویم دراز کرده بود تا تو را از من بگیرد !!!)
اورگی دوغرانان آنـان مه له دی
دونیـــــا زهرین اونا یالاتمیشدی
سن باهار ائتدیگون چمنده خزان
هرنه گول غونچه وار سوزاتمیشدی
(مادر دلسوخته و داغدارت بسیار شیون کرد چرا که روزگار زهر خود را به او چشانده بود ! و چمنی را که تو بهار کرده بودی ، پاییز آمد و هرچه گل و غنچه در آن بود را پژمرده کرد !!!)
نه یامان یئرده کؤچدی کروانیمیز ؟
نه یئیین یوک یاپین دا چاتمیشدی
قیرخا سن یئتمه دون جاوان گئتدون
من گئدیدیم کی یئتدیم آتمیشدی
قوجا وقتیمده بو قـــــارا بختیـــم
منی قول تک بلایه ساتمیشدی !!!
(قافله ی ما به چه جای بدی کوچید ؟ و چه زود هم بار و بنه اش را به مقصد رسانید ! تو به سن چهل سالگی نرسیدی و جوانمرگ شدی ! کاش من میرفتم که شصت و هفت سال دارم !)