JVD
همکار بازنشسته
- تاریخ عضویت
- 30 آپریل 2010
- نوشتهها
- 5,650
- لایکها
- 6,500
- سن
- 40
سلام
از خیلی وقت قبلتر مشخص شده بود که دیگه نمیتونیم فرهاد رو با پیرهن آبی ببینیم! ولی خب این واقعیت اونقدر برامون تلخ بود که از باورش فرار کنیم.
قبلا هم گفتم؛ فرهاد درونی داره که براحتی برای حفظ اصولی پا روی آرزوهاش میذاره. حالا هم یه تصمیم دیگه اما راه فرهاد با استقلال به اینجا ختم نخواهد شد.
دلم نمیاد اینو بگم ولی مرسی بابت این کار! چون درکت میکنیم باهاش کنار میاییم و راضی به عذابت نیستیم. آبی بودن تو برای ما همیشه اثبات شده بوده نه فقط وقتی توی زمین بودی.
هرجا هستی موفق و شاد و سلامت باشی و میدونم که بیکار نمیشینی و با قدرت و توان بالاتر به خونه برمیگردی. حواست باشه پسر که ما منتظرت هستیم . پیرهنت رو قاب میکنیم تا روزی که دوباره با افتخار سر دست بگیریم.
داستانها تموم میشن همونطوری که شروع میشن. یعنی میخوام بگم این یه شوک به خواننده داستان هست و جلد دوم این داستان میرسه و همه کم کم اشک های خداحافظی رو پاک میکنند و با لبهای خندان ادامه داستان رو میخونند!
فعلا خداخافظ !
از خیلی وقت قبلتر مشخص شده بود که دیگه نمیتونیم فرهاد رو با پیرهن آبی ببینیم! ولی خب این واقعیت اونقدر برامون تلخ بود که از باورش فرار کنیم.
قبلا هم گفتم؛ فرهاد درونی داره که براحتی برای حفظ اصولی پا روی آرزوهاش میذاره. حالا هم یه تصمیم دیگه اما راه فرهاد با استقلال به اینجا ختم نخواهد شد.
دلم نمیاد اینو بگم ولی مرسی بابت این کار! چون درکت میکنیم باهاش کنار میاییم و راضی به عذابت نیستیم. آبی بودن تو برای ما همیشه اثبات شده بوده نه فقط وقتی توی زمین بودی.
فرهاد مجیدی ، تو برامون زحمت کشیدی . اونم با همت و بیشمار. از زود خوابیدن و زود بیدار شدن هات گرفته تا آفتابها و سرماهای سوزان! از غیرتی که تو تک تک سلولهات بدنت به کار بستی تا غرور نشکستنی ات. بردی و باختی سرت رو بلند نکردی. شخصیتت برای ما بسیار بسیار قابل ملاحظه بوده و هست و میدونیم که این پایان قصه تو نخواهد بود.اعتراف میکنم که همیشه معنی کارهاش و علت کارهاش رو بعد از مدتی دقیق فهمیدم و درک کردم البته اینو به حساب ضعف خودم نمیذارم بلکه این از ویژگیهای مثبت افراد اهل مطالعه هست که میتونند رفتارهایی خاص داشته باشند بر اساس تلفیقی از منطق و حتی احساس که زیبایی خاصی داره و افرادی مثل من دیرتر حسش میکنند، اما
اما این بار فرهاد برای من قابل پیش بینی بود. خوشحالم که فرهاد این بار برام غیر قابل پیش بینی نبود / تا امروز لحظه به لحظه منتظر بودم که مبادا کسی بتونه تصمیمی غیر از باور فرهاد رو بهش القا کنه و اونو تو مسیری ناخواسته قرار بده. خوشحالم که فرهاد نشون داد از چه پس زمینه ذهنی ای برخوردار هست.
هرجا هستی موفق و شاد و سلامت باشی و میدونم که بیکار نمیشینی و با قدرت و توان بالاتر به خونه برمیگردی. حواست باشه پسر که ما منتظرت هستیم . پیرهنت رو قاب میکنیم تا روزی که دوباره با افتخار سر دست بگیریم.
داستانها تموم میشن همونطوری که شروع میشن. یعنی میخوام بگم این یه شوک به خواننده داستان هست و جلد دوم این داستان میرسه و همه کم کم اشک های خداحافظی رو پاک میکنند و با لبهای خندان ادامه داستان رو میخونند!
فعلا خداخافظ !