• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

متن های خواندنی

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
21جمله انرژي زا از آنتوني رابينز:

یک: به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید.

دو: با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارتهای مکالمه ای مثل دیگر مهارتها خیلی مهم میشوند.

سه: همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همانقدر که می خواهید نخوابید.

چهار: وقتی می گویید "دوستت دارم" منظورتان همین باشد.

پنج: وقتی می گویید "متاسفم" به چشمان شخص مقابل نگاه کنید.

شش: قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید.

هفت: به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید.

هشت: هیچوقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.

نه: عمیقاً و بااحساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید.

ده: در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید.

یازده: مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید.

دوازده: آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید.

سیزده: وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید "چرا می خواهی این را بدانی؟"

چهارده: به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیتهای بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند.

پانزده: وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید "عافیت باشد"

شانزده: وقتی چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید.

هفده: این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.

هجده: اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند.

نوزده: وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید.

بیست: وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید ، کسی که تلفن کرده آن را درصدای شما می شنود.

بیست و یک: زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .
 
Last edited:

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
هنگام بازديد از يک بيمارستان روانى، از روان* پزشک پرسيدم شما چطور مي*فهميد که يک بيمار روانى به بسترى شدن در بيمارستان نياز دارد يا نه؟
روان*پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب مي*کنيم و يک قاشق چايخورى، يک فنجان و يک سطل جلوى بيمار مي*گذاريم و از او مي*خواهيم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهميدم. آدم عادى بايد سطل را بردارد چون بزرگ* تر است.
روان*پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زير آب وان را بر مي*دارد... شمامي*خواهيد تختتان کنار پنجره باشد؟
نتیجه گیری :
1. راه حل هميشه در گزينه هاي پيشنهادي نيست.
2. در حل مشکل و در هنگام تصميم گيري هدفمان يادمان نرود . در حکايت فوق هدف خالي کردن آب وان است نه استفاده از ابزار پيشنهادي.
3. همهراه حل ها هميشه در تير رس نگاه نيست .
 
Last edited:

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
خوب یا بد مسئله این است

1) مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.

۲) دنبال پول دویدن بی فایده است چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو.

۳) عاشق شدن بیفایده است چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو.

۴) ازدواج کردن بی فایده است چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی دیر.

۵) بچه دار شدن بی فایده است چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.

۶) پیک نیک رفتن بی فایده است چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.

۷) رفاقت با دیگران بی فایده است چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.

۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن.

9) وبلاگ نویسی بی فایده است چون یا خوب مینویسی که مطلبتو میدزدن و حرص میخوری یا بد مینویسی که مطلبتو نمیخونن و حرص میخوری.
 
Last edited:

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
زیـبـا باش، زیبـا زنـدگـی کن ، زیبا بیندیش ،

زیبـا بخـنـد کـه خـنـده و تبسـم،

جـلوه زیبائـی پروردگارست .....

تنها راهزنی که دار و ندار آدمی را به تاراج می برد،

اندیشه های منفی خود او است. پس زیبا بیاندیش......
 
Last edited:

ahmad6

Registered User
تاریخ عضویت
17 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
287
لایک‌ها
58
مرسی از پستهای زیبات
 

ctrl

Registered User
تاریخ عضویت
12 نوامبر 2010
نوشته‌ها
560
لایک‌ها
9
راستشو بگو،خودت همه ی اینارو خوندی ؟
164.gif
 

yasertan

Registered User
تاریخ عضویت
29 نوامبر 2011
نوشته‌ها
244
لایک‌ها
61
این تاپیک یه گنجینه کوچولو از ناب ترین ادبیات روز هست. بسیار عالی و بی نظیر بود. از استاتر تشکر میکنم. باید بموقع بر گردم و همشو بخونم. واقعا قشنگند.
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
يك نكته خواستم براي توضيحات و انديشه متفاوت بگم . اين سخنان زيباست ولي زاييده انديشه متفاوت از ماست . از همه اينها ميشه به عنوان يك نگاه ديگر غير از خودمان نگاه كنيم . ولي سعي كنيد طوري زندگي كنيد كه دوست داريد . براي خودتون انديشه و فلسفه و روش زندگي داشته باشيد . اگر چيزي رو قبول ميكنيد به اسم نويسنده يا كسي اين حرف رو زده نگاه نكنيد بلكه به خود نوشته و محتواي اون دقت كنيد .
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود

در یخچال را باز می کند

عرق شرم ...بر پیشانی پدر می نشیند

پسرک این را می داند

دست می برد بطری آب را بر می دارد

... کمی آب در لیوان می ریزد

صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "

پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...​
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
به یاد داشته باش...

مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش...

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان

باش..

اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند ولی شریف و درستکار باش.

نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش.بهترین های خود را به دنیا

ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد و در نهایت میبینی هر آنچه هست همواره

میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم...​
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب

دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت

عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!

حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز

صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!​
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که

مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.

به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و

هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با

لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با

لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.

کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند

و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند.

ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند.

زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.

باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.

او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن

باران می‌بارد،‌ آب روی من چکید.

زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای

پسرتان پزشک مراجعه نمی‌کنید؟

مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم.

امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می‌تواند ببیند !!!​
 

sarvenaz24

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2010
نوشته‌ها
358
لایک‌ها
310
محل سکونت
My room
صبورانه در انتظار زمان بمان, هر چیز در زمان خودش رخ میدهد, باغبان حتی اگر باغش را غرق آب کند درختان خارج از فصل خود میوه نمی دهند.!
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
زندگی کوتاه است …


پس به زندگی ات عشق بورز …


خوشحال باش


و لبخند بزن


فقط برای خودت زندگی کن و …


قبل از اینکه صحبت کنی ؛ گوش کن


قبل از اینکه بنویسی ؛ فکر کن


قبل از اینکه خرج کنی ؛ درآمد داشته باش


قبل از اینکه دعا کنی ؛ ببخش


قبل از اینکه صدمه بزنی ؛ احساس کن


قبل از تنفر ؛ عشق بورز


زندگی این است …


احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
تاپیک فوقولاده بود....

كاملا تاييد مي شود! :)


************************************************************

قانون دانه

نگاهي به درخت سيب بيندازيد. شايد پانصد سيب به درخت باشد که هر کدام حاوي ده دانه است. خيلي دانه دارد نه؟ ممکن است بپرسيم «چرا اين همه دانه لازم است تا فقط چند درخت ديگر اضافه شود؟»

اينجا طبيعت به ما چيزي ياد مي دهد. به ما مي گويد:

«اکثر دانه ها هرگز رشد نمي کنند. پس اگر واقعاً مي خواهيد چيزي اتفاق بيفتد، بهتر است بيش از يکبار تلاش کنيد.»

از اين مطلب مي توان اين نتايج را بدست آورد:

- بايد در بيست مصاحبه شرکت کني تا يک شغل بدست بياوري.

- بايد با چهل نفر مصاحبه کني تا يک فرد مناسب استخدام کني.

- بايد با پنجاه نفر صحبت کني تا يک ماشين، خانه، جاروبرقي، بيمه و يا حتي ايده ات را بفروشي.

- بايد با صد نفر آشنا شوي تا يک رفيق شفيق پيدا کني.

وقتي که «قانون دانه» را درک کنيم ديگر نااميد نمي شويم و به راحتي احساس شکست نمي کنيم.

قوانين طبيعت را بايد درک کرد و از آنها درس گرفت.

در يک کلام:

افراد موفق هر چه بيشتر شکست مي خورند، دانه هاي بيشتري مي کارند.

همه امور به هم مربوطند

آيا دقت كرده ايد كه هر وقت به طور منظم ورزش مي كنيد، ميل به غذاهاي سالم تر و بهتر داريد؟

آيا دقت كرده ايد كه وقتي غذاهاي سالم تر و بهتري مي خوريد انرژي بيشتري داريد و طبعاً دوست داريد كه ورزش كنيد؟

همه چيز در زندگي به هم مربوط است. روش تفكر شما روي روحية شما مؤثر است، روحية شما بر نوع راه رفتنتان مؤثر است، راه رفتن شما روي نحوة گفتارتان اثر مي گذارد، روش حرف زدنتان روي طرز فكرتان مؤثر است!

تلاش براي پيشرفت در يك بُعد زندگي بر ساير ابعاد زندگي اثر مي گذارد.

وقتي در خانه خوشحال هستيد، در محل كار نيز احساس شادي بيشتري خواهيد كرد و وقتي سر كار شاد باشيد در خانه نيز شاد خواهيد بود.

اينها به چه معناست؟

- اينكه براي پيشرفت در زندگي مي توانيد از هر نقطه مثبتي شروع كنيد. مي توانيد با برنامه اي براي پس انداز، نوشتن ليست اهدافتان، رژيم غذايي يا تعهد براي گذراندن وقت بيشتر با فرزندانتان شروع كنيد. اين كار مثبت منجر به نتايج مثبت ديگر هم مي شود، چون که همه امور به هم مربوطند.

- مهم نيست كه تلاشي كه جهت «پيشرفت» مي كنيد كجا صرف مي شود. مهم اين است كه شروع كنيد.

- عكس اين قضيه هم صادق است. يعني اگر يك بعد زندگي شما خراب شد، ساير ابعاد هم به زودي خراب مي شود. بايد به اين مسأله دقت خاصي داشته باشيد.


در يک کلام

هر كاري كه انجام مي دهيد به نوبه خود اهميت دارد زيرا بر امور ديگر نيز مؤثر است.



چرا؟ (WHY)

من دست ندارم.» بلكه پرسيد: «با پاهايم چه كاري مي توانم انجام دهم؟»، و من هنگامي كه ديدم او با استفاده از پاهايش با چوبهاي غذا خوري ژاپني مي تواند غذا بخورد، با خود گفتم: «او هر كاري را مي تواند انجام دهد».

هنگامي كه بلايي به سرمان مي آيد، يا همه چيزمان را از دست مي دهيم يا كسي كه عاشقمان بوده ما را ترك مي كند، اغلب ما از خودمان مي پرسيم:
«چرا؟»
«چرا من؟»
«چرا حالا؟»
«چرا او مرا سرگشته و تنها رها كرد؟»

سؤالاتي كه با «چرا» شروع مي شوند، ممكن است ما را به يك چرخة بي حاصل بيندازند.

اغلب جوابي براي اين "چرا" ها وجود ندارد و يا اگر هم جوابي وجود داشته باشد،اهميتي ندارد.

افراد موفق سؤالاتي از خود مي پرسند كه با «چه» شروع مي شوند:

«چه چيزي از اين پيشامد آموختم؟»

«چه كاري بايد در برخورد با اين پيشامد بكنم؟»

و هنگامي كه پيشامد واقعاً فاجعه آميز است، از خود مي پرسند: «چه كاري طي 24ساعت آينده مي توانم بكنم تا اوضاع كمي بهتر شود؟»

در يک کلام
افراد خوشبخت هيچوقت نگران نيستند كه آيا زندگي بر «وفق مراد» هست يا نه.
اينها از آنچه كه دارند بيشترين استفاده را مي كنند و آنچه كه از دستشان بر مي آيد انجام مي دهند. و اگر زندگي بر وفق مراد نبود، خيلي مهم نيست كه «چرا؟» دوست من «جان فوپ» وقتي متولد شد دست نداشت ولي هيچ وقت از خودش سوال نكرد چرا؟
 
بالا