• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

متن های خواندنی

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
ممنون از دوستان عزیز:)

********************************

نجار
نجار پیری بود که می خواست بازنشسته شود. او به کار فرمایش گفت که می خواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد.

کار فرما از اینکه دید کارگر خوبش می خواهد کار را ترک کند، ناراحت شد. او از نجار پیرخواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانه دیگر بسازد. نجار پیر قبول کرد، اما کاملا مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست. او برای ساختن این خانه، از مصالح بسیار نا مرغوبی استفاده کرد و با بی حوصلگی، به ساختن خانه ادامه داد.

وقتی کار به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید خانه را به نجار داد و گفت: این خانه متعلق به توست. این هدیه ای است از طرف من برای تو.

نجار یکه خورد. مایه تاسف بود! اگر می دانست که خانه ای برای خودش می سازد. حتما کارش را به گونه ای دیگر انجام می داد.....
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
خدا

روزی تصميم گرفتم كه ديگر همه چيز را رها كنم. شغلم ‏را، دوستانم را، زندگي ام را!

به جنگلی رفتم تا برای آخرين بار با خدا ‏صحبت كنم. به خدا گفتم: آيا می‏ توانی دليلی برای ادامه زندگی برايم بياوری؟

و جواب ‏او مرا شگفت زده كرد.

او گفت : آيا درخت سرخس و بامبو را می بينی؟

پاسخ دادم : بلی.



فرمود: ‏هنگامی كه درخت بامبو و سرخس راآفريدم، به خوبی ازآنها مراقبت نمودم. به آنها نور ‏و غذای كافی دادم. دير زمانی نپاييد كه سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمين را فرا ‏گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع اميد نكردم. در دومين سال سرخسها بيشتر ‏رشد كردند و زيبايی خيره كننده ای به زمين بخشيدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. ‏من بامبوها را رها نكردم. در سالهای سوم و چهارم نيز بامبوها رشد نكردند. اما من ‏باز از آنها قطع اميد نكردم. در سال پنجم جوانه كوچكی از بامبو نمايان شد. در ‏مقايسه با سرخس كوچك و كوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بيش از 100 فوت ‏رسيد. 5 سال طول كشيده بود تا ريشه ‏های بامبو به اندازه كافی قوی شوند. ريشه هايی ‏كه بامبو را قوی می‏ ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نياز داشت را فراهم می ‏كرد.

‏خداوند در ادامه فرمود: آيا می‏ دانی در تمامی اين سالها كه تو درگير مبارزه با ‏سختيها و مشكلات بودی در حقيقت ريشه هايت را مستحكم می ‏ساختی. من در تمامی اين مدت ‏تو را رها نكردم همانگونه كه بامبوها را رها نكردم.
‏هرگز خودت را با ديگران ‏مقايسه نكن. بامبو و سرخس دو گياه متفاوتند اما هر دو به زيبايی جنگل كمك می كنن. ‏زمان تو نيز فرا خواهد رسيد تو نيز رشد می ‏ كنی و قد می كشی!
‏از او پرسيدم : من ‏چقدر قد مي‏ كشم.
‏در پاسخ از من پرسيد: بامبو چقدر رشد می كند؟
جواب دادم: هر ‏چقدر كه بتواند.


‏گفت: تو نيز بايد رشد كنی و قد بكشی، هر اندازه كه ‏بتوانی
 

ali_gt65

Registered User
تاریخ عضویت
24 جولای 2009
نوشته‌ها
330
لایک‌ها
243
بسسسیار جالبه
موفق باشی
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
نوشته ای بسیار زیبا از ارما بومبک

اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم

دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم، حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده ...

در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم ...

پای صحبتهای پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند و در یک شب زیبای تابستانی پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم به هم نخورد ...

شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدتها بر روی میز جا خوش کرده اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم ...

با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند...

با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم...

هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است ...

هرگز چیزی را نمی خریدم فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است ...

وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم: بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور ، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم!

اما اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف می کردم ، آن را به دقت می دیدم ، به آن حیات می دادم و هرگز آن را پس نمی دادم ...
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
دو قطره آب كه به هم نزدیك شوند، تشكیل یك قطره بزرگتر میدهند...

اما دوتكه سنگ هیچگاه با هم یكی نمی شوند !

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم،

فهم دیگران برایمان مشكل تر، و در نتیجه

امکان بزرگتر شدنمان نیز كاهش می یابد...

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،

به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود

لجوجتر و مصمم تر است.

سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.

اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.

در زندگی، معنای واقعی
سرسختی، استواری و مصمم بودن را،

در دل نرمی و گذشت باید جستجو كرد.

گاهی لازم است كوتاه بیایی...

گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...

اما می توان چشمان را بست وعبور کرد

گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری...

گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوزی که نبینی....

ولی با آگاهی و شناخت

و آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
چند سخن آموزنده و شادي بخش

1- شادي خود را به هيچ چيز و هيچ كس وابسته نكن تا هميشه از آن برخوردار باشي.

2- انتظار نداشته باش هميشه آن چه در اطرافت اتفاق مي*افتد مطابق ميل و خواسته*ات باشد.

3- هنگام عصبانيت هيچ تصميمي نگير.

4- از سختي*ها و مشكلات زندگي استقبال كن و با غلبه بر آنها به خود پاداش بده.

5- اجازه نده اتفاقات ناخوشايند روحيه*ات را خراب كند.

6- با بحث*هاي بي*نتيجه انرژي خود را هدر نده.

7- انتظار نداشته باش با منفي*نگري جسمي سالم داشته باشي.

8- از هيچ كس و هيچ چيز توقع نداشته باش.

9- تا با خود مهربان نباشي،نمي*تواني مهر بورزي.

10- قبل از مطمئن شدن، در مورد هيچ چيز قضاوت نكن.

11- به تفسير و تعبير كارهاي ديگران نپرداز.

12- هركاري را با علاقه و تمركز انجام بده.

13- زندگي خود را هدفمند كن و براي رسيدن به اهداف تلاش كن.

14- چيزهايي را كه دوست داري به ديگران ببخش.

15- قلبت را از نفرت خالي كن تا خوشبختي در آن لانه كند.
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
هرگز از آرزوی کسی مگریز شاید ...

بعضی از آدم*ها به تو فکر می*کنند
بعضی از آن*ها به تو توجه می*کنند
بعضی*ها عاشقت می*شوند
بعضی*ها آرزو دارند هدیه *شان را بپذیری ...

بعضی*ها فکر می*کنند که تو برای آن*ها یک هدیه*ای
بعضی*ها دلتنگت می*شوند
بعضی*ها برای موفقیت*هایت جشن می*گیرند
بعضی*ها قدرتت را تحسین می*کنند
بعضی*ها فقط می*خواهند با تو حرف بزنند
بعضی*ها می*خواهند که تو همیشه شاد باشی
بعضی*ها می*خواهند که همیشه سلامت باشی
بعضی*ها برایت آرزوی سعادت دارند
بعضی*ها حمایت تو را می*خواهند و بعضی*ها شانه*هایت را برای گریه*هایشان ...
و همه احتیاج دارند تا این*ها را به تو بفهمانند
اما هرگز از آرزوی کسی مگریز، شاید این تنها چیزی باشد که آن*ها در زندگی دارند ...
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
امروز، امروز است ...

امروز صبح اگر از خواب بیدار شدی و دیدی ستاره ها در آسمان نمی تابند
ناراحت نشو
حتما دارن با تو قایم باشک بازی میکنن
پس با آنها بازی کن



امروز هرچقدر بخندی و هرچقدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشه
پس بخند و عاشق باش


امروز هرچقدر دلها را شاد کنی کسی به تو خورده نمیگیرد
پس شادی بخش باش


امروز هرچقدر نفس بکشی جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمی شه
پس از اعماق وجودت نفس بکش


امروز هرچقدر آرزو کنی چشمه آرزوهات خشک نمی شه
پس آرزو کن


امروز هرچقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمی شه
پس صدایش کن


او منتظر توست
او منتظر آرزوهایت
خنده هایت
گریه هایت
ستاره شمردن هایت و عاشق بودن هایت است
امروزت را دریاب
امروز جاودانه است
و
امروز زیباترین روز دنیاست!
چون امروز روزی است که آینده ات را آنطور خواهی ساخت که تا امروز فقط تصورش میکردی...
آری، زندگی را آنگونه که دوست داری تصور کن تا آنگونه شود
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
آزادي اين نيست كه هر كس هر چه دلش خواست بكند، بلكه آزادي حقيقي قدرتي است كه شخص را مجبور به انجام وظايف خود مي كند.((مكدونالد))

به اميد شانس نشستن، همان و در بستر مرگ خوابيدن، همان.((مثل آلماني))

كسي كه به اميد شانس زنده باشد، سالها قبل مرده است.((مثل فرانسوي))


هر چند سراب اميد ما را مي فريبد، اما دست كم دوره زندگي ما را با خوشي به پايان مي رساند.((هامرلينگ))

شش راه براي جلب محبت مردم :1- صميمانه نسبت به غير، علاقه مند باشيد. 2- تبسمي بر لب داشته باشيد. 3- به ياد بياوريد كه نام هر كس براي او شيرين ترين و مهمترين لغت قاموسهاست.4- شنيدن را بياموزيد، طرف خود را به شوق آوريد كه از خود سخن بگويد.5- با مخاطب از آنچه دوست دارد صحبت كنيد.6- صميمانه و صادقانه اهميت او را برا ي خودش آشكار سازيد.((ديل كارنگي))

از دست دادن اميدي پوچ و محال، خود موفقيت و پيشرفتي بزرگ است.((ويليام شكسپير))

اگر براي رسيدن به خواهشها و آرزوهاي خود زورگويي پيشه کنيم، پس از چندي کساني را در برابرمان خواهيم ديد که ديگر زورمان به آنها نمي رسد.((اُرد بزرگ))

اميد دارويي است كه شفا نمي دهد، اما درد را قابل تحمل مي كند.((مارس آشار))

زياد زيستن كمابيش آرزوي همه است، اما خوب زيستن آرمان يك عده معدود.((ج.هيوز))

قدرت شگفت انگيز نيروهاي خلاق و استعدادهاي نهفته آدمي هنگامي آشكار مي شود كه نيازي حياتي، تواناييهاي او را به فعاليت وادارد و كشش آرزويي، سراپاي وجودش را به جنب و جوش درآورد.((آبراهام لينكلن))
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
آیا دروغ ارزش رنجوندن بهترین دوستایی رو که داریم رو داره؟!

خیلی اوقات وقتی روبروی آئینه وایمیسم و زل می زنم به خودم و میگم با اطرافیانی که باهاشون در

ارتباطی چقدر صادقی و چقد اونا رو از ته دل دوست داری؟ شاید بعضی وقتا خیلی زود ذهنمو منحرف می

کنم به چیزای دیگه که جواب وجدانمو ندم اما بیشتر وقتا نمی تونم و به خودم میگم با خودت صادق باش و

از زیر نگاه وجدانت فرار نکن! نمی خوام بگم تاحالا دروغ نگفتم و همیشه صادق بودم توی زندگی اما

همیشه سعی ام این بوده که جز پایبند بودن به اخلاقیات فکری راجب رفتن راه غیر مستقیم توی ذهنم

نباشه اما خب گاهی پیش اومده که توی بعضی موقعیتها زیاد صادق نبودم و راستگو نبودم! این جمله که

میگن انسان جایز الخطاست رو اصلا قبول ندارم و معتقدم که انسان جایز به ارتکاب خطا نیست و با این

جمله موافقم که انسان ممکن الخطاست! به عبارتی انسان حق اشتباه کردن نداره اما ممکنه گاهی اوقات

ناخواسته یا از روی عمد اشتباه کنه! اما همیشه یه اصل توی زندگیم وجود داشته و هست و اون اینه که

دروغ گفتن نشانه ضعف انسانه! آدمای ضعیف و ناقص دست به دروغگویی میزنن و سعی می کنن چهره

واقعیشون رو بعضی وقتا پشت دروغ قایم کنن! شاید این کار بد باشه شاید نه اما میشه گفت چیزی که

اینجا خیلی مهمه صادق بودن با کسانیه که می دونیم دوستمون دارن و همیشه خوبی و شادی و... ما رو

خواستن و میخوان! با خودم عهد بسته ام که همیشه این اصل رو رعایت کنم و هیچوقت احساساتمو با

دروغ آمیخته نکنم و همیشه با اونایی که دوستشون دارم صادق باشم و هیچوقت با دروغ خودمو خوب و بی

نقص نشون ندم! هیچ انسانی بی عیب و نقص نیست و کامل نیست! نباید سعی کنیم با دروغ گفتن عیبها

و نقایص خودمونو بیشتر کنیم! نمی دونم چی شد که امشب راجب این قضیه حرفیدم اما خوب می دونم که

آدما همیشه از چیزایی که خیلی بدشون میاد و ازش متنفرن زیاد بهش فکر می کنن و حرف می زنن! منم

از دروغ به عنوان بزرگترین چیزی که روح منو آزرده میکنه همیشه یاد میکنم و مطمئنم که به طور نسبی

بیشتر ما آدما از این خصلت یعنی دروغگویی خیلی بدمون میاد! اما آیا سعی کردیم همونجور که بدمون میاد

که کسی بهمون دروغ بگه ما هم سعی کردیم باهاشون صادق باشیم و به قول معروف سرشون رو گول

نمالیم؟! مطمئنا همیشه اینجور نبوده و بعضی وقتا بخاطر بعضی دلایل مثل منفعت طلبی یا ترس از چیزی

این کارو نمی کنیم! اما بیائیم با هرکی رو راست نیستیم با خودمون و وجدانمون رو راست باشیم! همونجور

که وقتی از شنیدن دروغ از دهن کسایی که واقعا دوسشون داریم ناراحت و عصبی میشیم ما هم اونا رو

بیشتر درک کنیم و سعی کنیم تا اونجایی که ممکنه از این خصلت بد دوری کنیم! کاری به دین و مذهب هم

ندارم که میگه دروغ گناه بزرگیه! بیائیم دروغ نگیم و ریاکار نباشیم و... فقط بخاطر اینکه از اخلاق به دوره و

در شأن اشرف مخلوقات نیست که خودشو با آبرنگ رنگ کنه و بخواد خودشو خوش آب و رنگ نشون بده!

امیدوارم که از خوندن این مطلب تکراری و کسل کننده زیاد خسته نشده باشید. ممنونم که با من همراه

بودید.

در پایان میگم شیرینی و حلاوتی که در راستگوئی و صداقت هست در هیچ دروغی وجود نداره چون

هیچوقت خورشید و ماه همیشه پشت ابر نمی مونن
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
وقتی مردم پشت سرت حرف میزنن چه مفهومی داره ؟ خیلی ساده است ! یعنی اینکه تو دو قدم از اونها جلوتری. پس مشتاقانه به مسیرت در زندگی ادامه بده شاد باش و وجود نازنینت لبریز باشه از مهرو گرمای زندگی در این روزها.ی سرد

بهتره که غرورت رو به خاطر کسی که دوستش داری از دست بدی تا این که کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست بدی. ما معمولا زمان زیادی رو صرف پیدا کردن آدم مناسبی برای دوست داشتن یا پیدا کردن عیب و ایراد کسی که قبلا دوستش داشتیم میکنیم اما باید به جای این کار در عشقی که داریم ابراز میکنیم کامل باشیم.

تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوست داشته باشه ولی در عوض تنها کاری که میتونی انجام بدی اینه که تبدیل به آدمی بشی که لایق دوست داشتن هست و عاقبت کسی پیدا خواهد شد که قدر تو رو بدونه .

وقتی یه اتفاق خوب یا بد برات میافته همیشه دنبال این باش که چه معنی و حکمتی در اون اتفاق نهفته هست برای هر اتفاق در زندگی دلیلی وجود داره که به تو می آموزد که چگونه بیشتر شاد زندگی کنی و کمتر غصه بخوری .

وقتی احساس شکست میکنی که نتونستی به اون چیزی که می خواستی برسی اصلا ناراحت نشو حتماً خداوند صلاح تو رو در این دونسته و برات آینده ی بهتری رو رقم زده .
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
آدم خوشبين كسي است كه جدول را با خودكار حل ميكند و

بدبين كسي است كه در خيابان يك طرفه به هر دو سمت نگاه مي كند


کلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند که به زندگی مان شکل می دهند. ما می توانیم با استفاده از کلمه ها و اصطلاح های مثبت ، انرژی مثبت را بین همه پخش کنیم.برای مثال ما می تونیم از جایگزین های زیر در صحبت هایمون استفاده کنیم :


به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود

به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت

به جای دستت درد نکنه ؛ بگوییم : ممنون از محبتت، سلامت باشی

به جای ببخشید مزاحمتون شدم؛ بگوییم : از این که وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم

به جای گرفتارم؛ بگوییم : *در فرصت مناسب با شما خواهم بود

به جای دروغ نگو؛ بگوییم : راست می گی؟ راستی؟

به جای خدا بد نده؛ بگوییم : خدا سلامتی بده

به جای قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما

به جای شکست خورده؛ بگوییم : با تجربه

به جای فقیر هستم؛*بگوییم : ثروت کمی دارم

به جای بد نیستم؛ بگوییم :* خوب هستم

به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست

به جای مشکل دارم؛ بگوییم : مسئله دارم

به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم : چندان هم راحت نبود

به جای فراموش نکنی؛ بگوییم : یادت باشه

به جای من مریض و غمگین نیستم؛* بگوییم :* من سالم و با نشاط هستم

به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم : شما را در شادی ها ببینم

به جای جملاتی از جمله “چقدر چاق شدی؟“، “چقدر لاغر شدی؟“، “چقدر خسته به نظر می*آیی؟“، “چرا موهات را این قدر کوتاه کردی؟“، “چرا ریشت را بلند کردی؟“، “چراتوهمی؟“، “چرا رنگت پریده؟“، “چرا تلفن نکردی؟“، “چرا حال مرا نپرسیدی؟” و …. بگوییم” :سلام به روی ماهت“، “چقدر خوشحال شدم تو را دیدم“، ” همیشه در قلب من هستی” و…
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
مر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است

عقاب می تواند تا 70 سال زندگی کند.

ولی برای اینکه به این سن برسد باید تصمیم دشواری بگیرد.

زمانی که عقاب به 40 سالگی می رسد:

چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته را نگاه دارند.

نوک بلندو تیزش خمیده و کند می شود

شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به

سینه اش می چسببند و پرواز برای عقابل دشوار می گردد.

در این هنگام عقاب تنها دو گزینه در پیش روی دارد.

یاباید بمیرد و یا آن که فراینددردناکی را که 150 روز به درازا می کشد پذیرا گردد.

برای گذرانیدن این فرایند عقاب باید به نوک کوهی که در آنجا آشیانه دارد پرواز کند.

در آنجا عقاب نوکش را آن قدر به سنگ می کوبد تا نوکش از جای کنده شود.

پس از کنده شدن نوکش ٬ عقاب باید صبر کند تا نوک تازه ای در جای نوک کهنه رشد کند ٬ سپس باید چنگال 4 پیش را از جای برکند.

زمانی که به جای چنگال های کنده شده ٬ چنگال های تازه ای در آیند ٬ آن وقت عقابل شروع به کندن همه پرهای قدیمی اش می کند.

سرانجام ٬ پس از 5 ماه عقاب پروازی را که تولد دوباره نام دارد آغاز کرده ...

و 30 سال دیگر زندگی می کند.
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
یاد بگیرید که سخت نگیرید و از زندگی لذت ببرید...

روزهای کودکیتان را به خاطر دارید؟

آن روزها هیچ چیز به نظرتان پیجیده نمی رسید. تنها چیزی که به آن فکر می کردیم مداد رنگی و شکلات و عیدی بود. چیزهایی که نمی دانستیم هیچ اهمیتی برایمان نداشتند چون به چیزهایی که احتمال داشت اذیتمان کنند کاملاً بی توجه بودیم. اما هرچه سنمان بالاتر رفت نسبت به چیزهای اطرافمان حساسیت بیشتری پیدا کردیم. مثلاً زندگی و مرگ، دوست داشتن و جدایی، موفقیت و شکست. متوجه شدیم که تقریباً هر روز مجبوریم که نگران آدم ها و اتفاقات مختلف باشیم.

با اینحال، همیشه این را به یاد داشته باشید:
هیچوقت فکر نکنید که این چیزها مسئول احساس شما هستند. اتفاقات و موقعیت ها نیستند که آزارتان می دهند، این نگرش شما به آنهاست که چنین حسی ایجاد می کند.

چیزهای ساده را جدی بگیرید: به قدرت لبخند و خنده، بوسه و آغوش اعتماد کنید. مهربانی، صداقت، رویا و خیال را باور کنید. مثبت زندگی کردن اولین قدم برای خوشبختی است.


خود را رها کنید

به اشتباهاتتان بخندید


احتمالاً وقتی را به خاطر می آورید که میخواستید سخنرانی کنید و یکدفعه احساس کردید که ذهنتان در وسط سخنرانی خالی شد. حسابی ترسیده بودید. اما به احتمال خیلی زیاد شنوندگانتان ظرف یکی دو روز به کلی آن را فراموش کرده اند. همه ما گه گاه خراب می کنیم. اما خوشبختانه مردم این چیزها را خیلی زود فراموش می کنند.


• اطرافتان را با چیزهایی پر کنید که دوست دارید.

• از لحظاتتان فیلمبرداری کنید و آن را بعنوان یادگاری نگه دارید.

• خودتان را از آدمهایی که ناراحتتان می کنند دور نگه دارید.

• اگر کارتان با وجود اینکه حقوق بالایی دارد اما برایتان خسته کننده است، قبل از اینکه از آن بیرون بیایید، کاری پیدا کنید که دوست دارید.

• اگر کسی میخواهد مجبورتان کند که حرفش را قبول کنید با اینکه به هیچ وجه با او موافق نیستید، از آنها دوری کنید.

• اگر مسافرتی بهتان پیشنهاد شده، حتماً بپذیرید.

• درستان را ادامه دهید.

• هیچوقت نمی دانید که چقدر می خواهید زندگی کنید پس از موقعیت های زندگی نهایت استفاده را ببرید.

• برای خوشحال و خوشنود کردن دیگران به خودتان سختی ندهید. از عهده تان خارج است، هرچند ارزشش را هم ندارد. اما اگر می خواهید کار خوبی در حق کسی کنید، از عزیزانتان شروع کنید.

• تناسب اندامتان را حفظ کنید. همان آدم جذابی باشید که همیشه تصور می کردید. قدردان سلامتیتان باشید.

• فرضیات را کنار بگذارید. قبل از اینکه سخنرانیتان را خراب کنید، از فکر خراب کردن آن اعصاب خودتان را خرد نکنید. از اینکه ممکن است مصاحبه کاری را خراب کرده و کاری که می خواهید را از دست بدهید، از قبل نگران نباشید. بد نیست که انتظار اتفاقات بد را داشته باشیم اما نباید هم فقط انتظار اتفاقات بد داشته باشیم.

• طرز تفکرتان را عوض کنید. وقتی کسی مسخره تان می کند، از سابقه خانوادگیتان انتقاد می کند یا برای اشتباهات گذشته محکومتان میکند، گوش هایتان را ببندید. لازم نیست هر چیزی که می شنوید را باور کنید. شما خودتان را بهتر از هر کس دیگری می شناسید. هیچوقت اجازه ندهید که برای خودتان افسوس بخورید.


یادتان باشد: اینکه بقیه آدم ها نسبت به یک موقعیت مشابه چه واکنشی می دهند خود را ناراحت نکنید. وقتی دیدگاهتان منفی شده است، ناراحتید، عصبانی هستید، حسودی می کنید یا امثال آن، بدون اینکه بدانید همه انرژی و اشتیاق خودتان را هم کور می کنید. باید سعی کنید این احساسات منفی را در پایینترین حد نگه دارید چون مغلوب شدن در برابر این احساسات باعث می شود غیرمنطقی رفتار کنید و تصمیمات نادرستی بگیرید.


همیشه به دنبال خوشبختی باشید

مطمئن باشید که می توانید به آن برسید

فقط باید بدانید که چه باید بکنید
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
حداقل روزی 15 دقیقه را در سكوت بگذرانید و به نیازهای واقعی خود و چیزهایی كه دارید فكر كنید. سكوت عصاره آرامش است. البته با اجبار نمی*توان سكوت كرد. بلكه باید زمانی كه فرا رسید آن را بپذیرید. روزی یك ساعت در اتاقی تنها بمانید و حتی اگر لازم شد در را روی خود ببندید.

• هیچگاه جلوی گریه خود را نگیرید و گهگاهی گریه كنید این كار باعث تخلیه تنش*هایتان شده و به شما آرامش می*دهد.

وقتی احساس می*كنید كه سرتان پر از فكرهای جورواجور منفی است با قدم زدن آنها را پاك كنید.

• افراد آرام به خود می*گویند كه برای تغییر گذشته كاری نمی*توان كرد، آنگاه از تفكر به آینده و ادامه زندگی لذت می*برند.

آرامش را از كودكان بیاموزید. آنها در همان لحظه*ای هستند كه زندگی می*كنند و لذت می*برند.

• اگر نمی*توانید دیگران را ببخشید بدانید كه افكار خشمگین همواره شما را با این افراد مرتبط خواهد كرد. اما شاد كردن دیگران باعث آرامش می*شود.

هر چه اكسیژن بیشتری به شما برسد آرام*تر خواهید شد. بنابراین خوب است كه در محل كار یا خانه خود گیاهانی را نگهداری كنید.

• سعی كنید از چیزی كه هستید راضی باشید در این صورت احساس آرامش بیشتری می*كنید.

با حركات آرام و صحبت كردن شمرده احساس آرامش را به جمع منتقل كنید.

• با شوخ طبعی به آرامش خود كمك كنید.

• مهم نیست كه با شما مودبانه برخورد شود یا نه بلكه برخورد محترمانه شما باعث ایجاد آرامش و احساس خوبی در شما خواهد شد.

سرعت حركت شما با احساستان رابطه مستقیمی دارد. آرام راه بروید و حركات بدن خود را آرام كنید. طولی نمی*كشد كه آرام خواهید شد.

• گاهی می*توانید برای رسیدن به آرامش دراز بكشید، عضلات خود را شل كنید و به هیچ چیز فكر نكنید.

لحظه های زیبای زندگیتان را بنویسید و از آنها عكس و فیلم بگیرید. سپس بیشتر وقت آنها را به یاد آورید و درباره *شان فكر كنید و لذت ببرید.

• آهسته غذا خوردن و جویدن باعث تجدید توان فكری و احساس آرامش خواهد شد.

هرچند وقت یكبار ساعت خود را باز كنید تا خود را از فشار زمان نجات دهید. همچنین درآوردن كفش*ها به كاهش فشار عصبی كمك می*كند.

• برای تاثیر بیشتر و رسیدن به آرامش در خود متمركز شوید و آرام نفس بكشید.

تمرین كنید كه آرامتر از حد معمول صحبت كنید. اینكار به خودی خود ضربان قلب و تنفس را آرام می*كند.

• احساسات و مشكلات خود را به دیگران بگویید و آرامش بیشتری احساس كنید.

یكی از مهم ترین مهارت*ها در آرام بودن، فكر نكردن به مسایل كوچك است. دومین مهارت، كوچك شمردن تمام مسایل است.

• شاد كردن دیگران، *موجب آرامش می*شود. نمی*دانید چه لذتی دارد پول رستوران امشب را با توافق سایرین به یك كارتن خواب هدیه بدهید. قدردانی كنید. دیگران را برای لطف كردن به خود تحت فشار قرار ندهید، لطف كه وظیفه نیست.

اگر می*دانستید كه: "سیگار كشیدن + ورزش نكردن* = استرس، اضطراب و حذف آرامش"، هرگز سیگار نمی*كشیدید و ورزش كردن را به تعویق نمی*انداختید.

• راحتی یكی از عناصر مهم آرامش است. دمای مناسب، صندلی، لباس و كفش راحت این امكان را برای شما فراهم می*كند. پوشیدن لباس های گشاد و راحت باعث ایجاد راحتی و احساس آرامش می*شود.

اگر به عقاید مذهبی و معنوی پایبند باشید، به یكی از با افتخارترین روش*های رسیدن به آرامش خاطر رسیده*اید. اگر از خدا دور افتاده*اید، اكنون وقت آشتی است. داشتن یك تكیه گاه معنوی در حد تعادل موجب آرامش می*شود.
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
با احمق بحث نکنم!!!

بگذاریم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.



با وقیح جدل نکنیم!!!

چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روح ما را تباه می*کند



از حسود دوری کنیم !!!

چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنیم باز از زندان تنگ حسادت بیرون نمی آید.



از «از دست دادن» نهراسیم!!!

که ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است.



بیشتر را بر کمتر ترجیح ندهیم!!!

که قدرت ما در نخواستن و منفعت ما در سبکباری است.



کمتر سخن بگوییم!!!

که بزرگی ما در حرفهایی است که برای نهفتن داریم، نه برای گفتن



از کودکان بیاموزیم!!!

پیش از آن که بزرگ شوند و دیگر نتوان از آنان آموخت.
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
هر که هستید و هر کجا زندگی می*کنید، آرامش رابه زندگی خویش دعوت کنید و آن را در ذهن خود جایگزین سازید. اگر کلام ورفتار شما قرین آرامش باشد بدون شک این ویژگی به دنیای اطراف شما نیز سرایتخواهد کرد. بخاطر داشته باشید، برای رسیدن به این وضعیت ، لازم است برخیقابلیتهای ویژه را در خود پرورش دهید و شرایط خاصی را در زندگی خویش ایحادنمایید. رعایت نکات زیر مقدماتی است که به شما کمک می*کند و در این مسیرگام بردارید.

راههای رسیدن به آرامش

یاد بگیرید که گاه مسائل را رها سازید.
بدین معنی که به هر مسئله*ای دائما گره نخورید. وقتی همیشه و همه جافکر مسائل خود هستید و به مرور آنها می*پردازید، در واقع همیشه بار اضافیرا با خود حمل می*کنید، که این خود سبب ایجاداضطراب و استرسدر شما می*گردد. بیاموزید که با یک ذهن رها و آزاد زندگی کنید. این امر بهشما کمک می*کند تا با هر محرک کوچک و یا مانع جزئی آشفته نشوید.

به خود و خدای خود ایمان داشته باشید.

اگر به خود و خدای خود ایمان داشته باشید، براحتی از عهده مشکلاتزندگی برخواهید آمد و ثابت قدم و مطمئن در راه رسیدن به اهداف خود گام برخواهید داشت.

مثبت اندیش باشید.

اگر دیدگاهمثبت اندیشینداشته باشید، همه چیز می*تواند بی*فایده و بی*ثمر باشد. داشتن نگرش مثبت و امید ، بهترین سلاح در مقابل ترس و اضطراب است.

نسبت به انتظارات و برنامه*های خود واقع بین و منطقی باشید.

توانائیهای خود را در موقعیتهای خاص بشناسید و نسبت به عدم توانائیها وضعفهای خود واقع بین باشید. هر چقدر نگرش شما نسبت به مسائل زندگیمنطقی*تر باشد، به آرامش بیشتری دست خواهید یافت.

نسبت به انسانها ، عشق بی قید و شرط خود را نثار کنید.

شما می*توانید از دوستان ، همکلاسیهای خود شروع کنید. یاد بگیرید کهآنها را بدون قید و شرط دوست بدارید، در مقابل ضعفهای آنها صبور باشید وخطاها و اهمال کاریهایشان را ببخشید. هر چقدر نسبت به دیگران بخشش بیشتریداشته باشید، احساس شادی و خرسندی بیشتری را تجربه خواهید کرد.

معنای فداکاری را لمس کنید.

دست بخشش داشته باشید، ولی انتظار بازگشت نداشته باشید. دیگران را بهشیوه خودشان خوشحال کنید. به افراد بی پناه و یتیم و فقیر کمک کنید. برایآنهایی که خواهان یاری گرفتن از شما هستند پشت و پناه باشید، و بدون آن کهمنتی بر آنها نهید تکیه گاهشان باشید، هر چقدر بیشتر ببخشایید، از الزامات وقید و بندها بیشتر رها خواهید شد.

افکار خود را بازسازی کنید.

در افکار و عقاید خویش نسبت به شخص خود ، بازنگری کنید. بیاموزید درمقابل خویشتن صبور باشید و ارزشها ، استعدادها و مهارتهای خود را ارج نهید. خود را بدون هیچ قید و شرطی دوست بدارید. هر گونه ترس و تردید غیر منطقیکه در مورد خود دارید، کنار بگذارید. اگر دیدگاه مثبت و سالمی را در موردخود داشته باشید، یاد خواهید گرفت که خود را بدون قید و شرط قبول داشتهباشید.
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...

آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...

پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !

شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ...

خورشيد
هر روز
ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما
زودتر از او به خانه بر مي گردد !

به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن
ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!

سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛

سلامتيه اون پسري که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت...
..
20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت....
... ... ... ... ..
30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!!
..
باباش گفت چرا گريه ميکني..؟
..
گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد...! :(

هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود…
ولي پدر ...
... ... ... ...
يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست
فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد …
بياييد قدردان باشيم ...
به سلامتي پدر و مادرها



(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛
اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش .


دست پر مهر مادر
تنها دستي ست،
که اگر کوتاه از دنيا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است...


پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!!
... ... ...
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه : بازم من شيرم...
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه : بابا تو شيري...!!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتي هرچي پدره

مادر
تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"‌هايش رااا باور کرد
حتي اگر نگويد...???

سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه
اما غصه شو با سيگار و دود سيگارش!

مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود!
مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن....

پدرم هر وقت ميگفت "درست ميشود"...
تمام نگراني هايم به يک باره رنگ ميباخت...!

مردان پيامبر شدند؛
و زنان مادر؛
قداست پيامبران را توانسته‌اند به زير سوال ببرند؛
ولي قداست مادران را هرگز..!

آدم پير مي شود وقتي مادرش را صـــــــــــــــــــــــــــــدا ميزند اما جوابي نميشنود.........
ممماااااااااااادددددددررررررر..............

تو 10 سالگي : " مامان ، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگي : " ولم کنين "
تو 20 سالگي : " مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم"
... ... ...
تو 25 سالگي : " بايد از اين خونه بزنم بيرون"
تو 30 سالگي : " حق با شما بود"
تو 35 سالگي : "ميخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگي : " نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو هفتاد سالگي : " من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ...!
بيايد ازهمين حالا قدر پدرو مادرامونو بدونيم...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...

بهشت از آن مادران است در حالي که به جز پرستاري و نگهداري از فرزندان ، هيچ حق ديگري نسبت به آتها ندارند و براي بيشتر چيزها اجازه ي بابا لازم است !!!!!

وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقدر آهسته ميره ، ميفهمي پير شده ! وقتي داره صورتش رو اصلاح ميکنه و دستش ميلرزه ، ميفهمي پير شده ! وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ، ميفهمي چقدر درد داره اما هيچ چي نميگه... و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو هستش ، دلت ميخواد بميري

اگر 4 تکه نان خيلي خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشيد
کسي که اصلا از مزه آن نان خوشش نمي آيد (( مادر )) است
 
Last edited:
بالا