• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

متن های خواندنی

P-khakestari

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
1,362
لایک‌ها
290
سن
64
آهاي دوست من ، رفيق من ..... من درست ميگم؟
رفتني‌ها مي‌روند. اين قانون نانوشته را نمي‌تواني تغيير دهي،
حالا روزي هزار بار بغض فرورفته را تازه كن و اشك را آب پشت سر مسافر.
چه فايده، وقتي تقدير براي او رفتن مشق كرده و براي تو ماندن. تو مي‌ماني تا او برود.
اين رسم همان روزگاري است كه روزي تو را آورد تا او بماند. پس فغان چرا،
وقتي نه تو پاي رفتن داري و نه او دل ماندن؟ رفتني‌ها مي‌روند
و اگر قرار هست برگردند دوست دارم مصلحت خدا باشد و اگر هم رفتن باز هم مصلحت خدا باشد و مهم چه در ماندن و چه در رفتن خوشبختی هست که مصلحت خدا یعنی خوشبختی و همیشه میگویم خدایا دوستت دارم و شکرت.....
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند. در کیسه بعضی ها ۲ ، بعضی ها ۳ ، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود. معلم به بچه ها گفت: تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند. روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند. معلم از بچه ها پرسید: از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید ؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند. آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی، این چنین توضیح داد:
این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت، قلب شما را فاسد می کند و شما آن را به همه جا همراه خود حمل می کنید.
حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید:
پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟
 

Behzad

کاربر فعال و منتخب سال 90 انجمن موسیقی<br>کاربر فع
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 جولای 2006
نوشته‌ها
1,292
لایک‌ها
912
محل سکونت
Music@Persiantools
درود بر نینای عزیز

تاپیک خیلی خوبی رو شروع کردید سعی می کنم از دنبال کنندگانش باشم هر چند فکر می کنم کمی با تاپیک بزرگانه مشابه باشه:blush:
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
درود بر نینای عزیز

تاپیک خیلی خوبی رو شروع کردید سعی می کنم از دنبال کنندگانش باشم هر چند فکر می کنم کمی با تاپیک بزرگانه مشابه باشه:blush:

سلام.... ممنون از لطفتون:happy:
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
آيا دقت كرده ايد كه هر وقت به طور منظم ورزش مي كنيد، ميل به غذاهاي سالم تر و بهتر داريد؟

آيا دقت كرده ايد كه وقتي غذاهاي سالم تر و بهتري مي خوريد انرژي بيشتري داريد و طبعاً دوست داريد كه ورزش كنيد؟

همه چيز در زندگي به هم مربوط است. روش تفكر شما روي روحية شما مؤثر است، روحية شما بر نوع راه رفتنتان مؤثر است، راه رفتن شما روي نحوة گفتارتان اثر مي گذارد، روش حرف زدنتان روي طرز فكرتان مؤثر است!

تلاش براي پيشرفت در يك بُعد زندگي بر ساير ابعاد زندگي اثر مي گذارد.

وقتي در خانه خوشحال هستيد، در محل كار نيز احساس شادي بيشتري خواهيد كرد و وقتي سر كار شاد باشيد در خانه نيز شاد خواهيد بود.

اينها به چه معناست؟

- اينكه براي پيشرفت در زندگي مي توانيد از هر نقطه مثبتي شروع كنيد. مي توانيد با برنامه اي براي پس انداز، نوشتن ليست اهدافتان، رژيم غذايي يا تعهد براي گذراندن وقت بيشتر با فرزندانتان شروع كنيد. اين كار مثبت منجر به نتايج مثبت ديگر هم مي شود، چون که همه امور به هم مربوطند.

- مهم نيست كه تلاشي كه جهت «پيشرفت» مي كنيد كجا صرف مي شود. مهم اين است كه شروع كنيد.

- عكس اين قضيه هم صادق است. يعني اگر يك بعد زندگي شما خراب شد، ساير ابعاد هم به زودي خراب مي شود. بايد به اين مسأله دقت خاصي داشته باشيد.


در يک کلام

هر كاري كه انجام مي دهيد به نوبه خوداهميت دارد زيرا بر امور ديگر نيزمؤثر است.
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
پرسیدم.....

چطور ، بهتر زندگی کنم ؟

با كمی مكث جواب داد :

گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،

با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،

و بدون ترس برای آینده آماده شو .

ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .

شک هایت را باور نکن ،

وهیچگاه به باورهایت شک نکن .

زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی .

پرسیدم ،

آخر .... ،

و او بدون اینكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :

مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،

قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .

كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود میداند آئین بزرگ كردنت را ..

بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..

داشتم به سخنانش فكر میكردم كه نفسی تازه كرد وادامه داد ...

هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی كردن و امرار معاش در
صحرا میچراید ،

آهو میداند كه باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،

شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، كه میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..

مهم این نیست كه تو شیر باشی یا آهو ... ،

مهم اینست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن كنی ..

به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ،

كه چین از چروك پیشانیش باز كرد و با نگاهی به من اضافه كرد :

زلال باش .... ،* زلال باش .... ،

فرقی نمی كند كه گودال كوچك آبی باشی ، یا دریای بیكران ،

زلال كه باشی ، آسمان در تو پیداست

دو چيز را هميشه فراموش كن:

خوبي كه به كسي مي كني

بدي كه كسي به تو مي كند

هميشه به ياد داشته باش:

در مجلسي وارد شدي زبانت را نگه دار

در سفره اي نشستي شكمت را نگه دار

در خانه اي وارد شدي چشمانت را نگه دار

در نماز ايستادي دلت را نگه دار

دنيا دو روز است:

يك با تو و يك روز عليه تو

روزي كه با توست مغرور مشو و روزي كه عليه توست مايوس نشو. چرا كه هر دو پايان پذيرند.

به چشمانت بياموز كه هر كسي ارزش نگاه ندارد

به دستانت بياموز كه هر گلي ارزش چيدن ندارد

به دلت بياموز كه هر عشقي ارزش پرورش ندارد

دو چيز را از هم جدا كن:

عشق و هوس

چون اولي مقدس است و دومي شيطاني، اولي تو را به پاكي مي برد و دومي به پليدي.

در دنيا فقط 3 نفر هستند كه بدون هيچ چشمداشت و منتي و فقط به خاطر خودت خواسته هايت را بر

طرف ميكنند، پدر و مادرت و نفر سومي كه خودت پيدايش ميكني، مواظب باش كه از دستش ندهي و

بدان كه تو هم براي او نفر سوم خواهي بود.

چشم و زبان ، دو سلاح بزرگ در نزد تواند، چگونه از آنها استفاده ميكني؟ مانند تيري زهرآلود يا

آفتابي جهانتاب، زندگي گير يا زندگي بخش؟

بدان كه قلبت كوچك است پس نميتواني تقسيمش كني، هرگاه خواستي آنرا ببخشي با تمام وجودت

ببخش كه كوچكيش جبران شود.

هيچگاه عشق را با محبت، دلسوزي، ترحم و دوست داشتن يكي ندان، همه اينها اجزاء كوچكتر عشق

هستند نه خود عشق.

هميشه با خدا درد دل كن نه با خلق خدا و فقط به او توكل كن، آنگاه مي بيني كه چگونه قبل از اينكه

خودت دست به كار شوي ، كارها به خوبي پيش مي روند.

از خدا خواستن عزت است، اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حكمت است.

از خلق خدا خواستن خفت است، اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است.
 

Behzad

کاربر فعال و منتخب سال 90 انجمن موسیقی<br>کاربر فع
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 جولای 2006
نوشته‌ها
1,292
لایک‌ها
912
محل سکونت
Music@Persiantools
برای اینکه بدانید ده سال چقدر ارزش دارداز یک سالخورده بپرسید.

برای اینکه بدانید چهارسال چقدر ارزش دارداز یک فارغ التحصیل دانشگاه بپرسید.

برای اینکه بدانید یک سال چقدر ارزش دارد از یک دانش آموز دوره دبیرستان بپرسید.

برای اینکه بدانید نه ماه چقدر ارزش دارد از مادری که نوزاد سالمی بدنیا آورده بپرسید.

برای اینکه بدانید یک ماه چقدر ارزش دارداز مادری که نوزاد نارس بدنیا آورده بپرسید.

برای اینکه بدانید یک هفته چقدر ارزش دارد از سردبیر یک هفته نامه بپرسید.

برای اینکه بدانید یک ساعت چقدر ارزش دارد از دوستی که منتظرش گذاشته اید بپرسید.

برای اینکه بدانید یک دقیقه چقدر ارزش دارد از کسیکه از هواپیما یا قطار جا مانده بپرسید.

برای اینکه بدانید یک ثانیه چقدر ارزش دارد از کسیکه از تصادف جان سالم بدر برده بپرسید.

برای اینکه بدانید یک هزارم ثانیه چقدر ارزش دارد از کسیکه مدال المپیک گرفته بپرسید
.
 

Behzad

کاربر فعال و منتخب سال 90 انجمن موسیقی<br>کاربر فع
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 جولای 2006
نوشته‌ها
1,292
لایک‌ها
912
محل سکونت
Music@Persiantools
بر سر گور كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است : « كودك كه بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم . بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است من بايد انگلستان را تغيير دهم . بعد ها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم . در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم . اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم ، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!!! »
 

Behzad

کاربر فعال و منتخب سال 90 انجمن موسیقی<br>کاربر فع
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 جولای 2006
نوشته‌ها
1,292
لایک‌ها
912
محل سکونت
Music@Persiantools
سلام.... ممنون از لطفتون:happy:

خواهش می کنم! باید سر یک فرصت همه رو نشست و همرو خوند البته!:)

پ.ن: یک پیشنهاد دارم لینک تاپیک مفید و زیباتون رو در امضاتون قرار بدید تا از همین ابتدای تاپیک دنبال کننده ها وطرفدارها معلوم بشند و مثل من 5 صفحه عقب نمونند;)
 

hoorsa

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2011
نوشته‌ها
2,505
لایک‌ها
1,705
تاپیک خیلی قشنگیه .منم فردا میام برات مطلب میذارم .
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
خواهش می کنم! باید سر یک فرصت همه رو نشست و همرو خوند البته!:)

پ.ن: یک پیشنهاد دارم لینک تاپیک مفید و زیباتون رو در امضاتون قرار بدید تا از همین ابتدای تاپیک دنبال کننده ها وطرفدارها معلوم بشند و مثل من 5 صفحه عقب نمونند;)

ممنونم.. حتما همین کار رو میکنم:happy:

تاپیک خیلی قشنگیه .منم فردا میام برات مطلب میذارم .
ممنونم... منتظرم:happy:
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
از تصادف

جان سالم به در برده بود و مي گفت

زندگي اش را

مديون ماشين مدل بالايش است

و خــــــــــــــــــــــــدا

همچنان لبخند ميزد ..
 

hoorsa

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2011
نوشته‌ها
2,505
لایک‌ها
1,705
هیچ چیز و هیچ کس را در این جهان نمیتوان شایسته این یافت که دختری ناخن پایش را برایش عریان کند .برهنگی بیماری عصر ماست .به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است .انسان باش زیرا گرسنه ماندن و در فقر بودن هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است
 

hoorsa

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2011
نوشته‌ها
2,505
لایک‌ها
1,705
بیایید مردانه " زنها " را گرامی بداریم.........!!!! این بار اگر زن ِ زیبارویی را دیدیم هوس را زنده به گور کنیم...... و خدا را شکر کنیم برای خلق این زیبایی زیر ِ باران ،اگر دختری را سوار کردیم ... به جای شماره به او امنیت بدهیم....!!!!!! او را به مقصد مورد نظرش برسانیم نه به مقصد مورد نظرمان هنگام ورود به هر جایی با لبخند بگوییم ، اول شما........!!!! در تاکسی خودمان را به در بچسبانیم نه به او........ !!!!! در مترو جای خود را به زنی بدهیم که ایستاده بیایید فارغ از جنسیت کمی واقعا مرد باشیم .......!!!!! و نه از مردی فقط کُــتـَش و سیبیلش را داشته باشیم.....
 

Sony_B

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2007
نوشته‌ها
293
لایک‌ها
44
خدا

روزی تصميم گرفتم كه ديگر همه چيز را رها كنم. شغلم ‏را، دوستانم را، زندگي ام را!

به جنگلی رفتم تا برای آخرين بار با خدا ‏صحبت كنم. به خدا گفتم: آيا می‏ توانی دليلی برای ادامه زندگی برايم بياوری؟

و جواب ‏او مرا شگفت زده كرد.

او گفت : آيا درخت سرخس و بامبو را می بينی؟

پاسخ دادم : بلی.



فرمود: ‏هنگامی كه درخت بامبو و سرخس راآفريدم، به خوبی ازآنها مراقبت نمودم. به آنها نور ‏و غذای كافی دادم. دير زمانی نپاييد كه سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمين را فرا ‏گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع اميد نكردم. در دومين سال سرخسها بيشتر ‏رشد كردند و زيبايی خيره كننده ای به زمين بخشيدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. ‏من بامبوها را رها نكردم. در سالهای سوم و چهارم نيز بامبوها رشد نكردند. اما من ‏باز از آنها قطع اميد نكردم. در سال پنجم جوانه كوچكی از بامبو نمايان شد. در ‏مقايسه با سرخس كوچك و كوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بيش از 100 فوت ‏رسيد. 5 سال طول كشيده بود تا ريشه ‏های بامبو به اندازه كافی قوی شوند. ريشه هايی ‏كه بامبو را قوی می‏ ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نياز داشت را فراهم می ‏كرد.

‏خداوند در ادامه فرمود: آيا می‏ دانی در تمامی اين سالها كه تو درگير مبارزه با ‏سختيها و مشكلات بودی در حقيقت ريشه هايت را مستحكم می ‏ساختی. من در تمامی اين مدت ‏تو را رها نكردم همانگونه كه بامبوها را رها نكردم.
‏هرگز خودت را با ديگران ‏مقايسه نكن. بامبو و سرخس دو گياه متفاوتند اما هر دو به زيبايی جنگل كمك می كنن. ‏زمان تو نيز فرا خواهد رسيد تو نيز رشد می ‏ كنی و قد می كشی!
‏از او پرسيدم : من ‏چقدر قد مي‏ كشم.
‏در پاسخ از من پرسيد: بامبو چقدر رشد می كند؟
جواب دادم: هر ‏چقدر كه بتواند.


‏گفت: تو نيز بايد رشد كنی و قد بكشی، هر اندازه كه ‏بتوانی

بسيار بسيار زيبا بود.ممنون
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا

من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
... تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت

معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت

من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود

معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم
گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت

من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن
بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش
بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید

سال های آخر دبیرستان بود
باید آماده می شدیم برای ساختن آینده

من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار می گشت


روزنامه چاپ شده بود
هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود

من آن روز خوشحال تر از آن بودم
که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه
آن را به به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه
برای اولین بار بود در زندگی اش
که این همه به او توجه شده بود !!!

چند سال گذشت
وقت گرفتن نتایج بود

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود

وقت قضاوت بود
جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند

من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند

زندگی ادامه دارد ...
هیچ وقت پایان نمی گیرد ...

من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!

من ، تو ، او
هیچگاه در کنار هم نبودیم
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم

اما من و تو اگر به جای او بودیم
آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
جواب سلام را با عليک بده ،
جواب تشکر را با تواضع،
جواب کينه را با گذشت،
جواب بي مهري را با محبت،
جواب ترس را با جرأت،
جواب دروغ را با راستي،
جواب دشمني را با دوستي،
جواب زشتي را به زيبايي،
جواب توهم را به روشني،
جواب خشم را به صبوري،
جواب سرد را به گرمي،
جواب نامردي را با مردانگي،
جواب همدلي را با رازداري،
جواب پشتکار را با تشويق،
جواب اعتماد را بي ريا،
جواب بي تفاوت را با التفات،
جواب يکرنگي را با اطمينان،
جواب مسئوليت را با وجدان،
جواب حسادت را با اغماض،
جواب خواهش را بي غرور،
جواب دورنگي را با خلوص،
جواب بي ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دلمرده را با اميد،
جواب منتظر را با نويد،
جواب گناه را با بخشش،


هيچ وقت هيچ چيز و هيچ کس را بي جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابي بدهي ،يک روزي ، يک جوري ، يک جايي به تو باز مي گردد
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
هر که هستید و هر کجا زندگی می*کنید، آرامش رابه زندگی خویش دعوت کنید و آن را در ذهن خود جایگزین سازید. اگر کلام ورفتار شما قرین آرامش باشد بدون شک این ویژگی به دنیای اطراف شما نیز سرایتخواهد کرد. بخاطر داشته باشید، برای رسیدن به این وضعیت ، لازم است برخیقابلیتهای ویژه را در خود پرورش دهید و شرایط خاصی را در زندگی خویش ایحادنمایید. رعایت نکات زیر مقدماتی است که به شما کمک می*کند و در این مسیرگام بردارید.

راههای رسیدن به آرامش

یاد بگیرید که گاه مسائل را رها سازید.
بدین معنی که به هر مسئله*ای دائما گره نخورید. وقتی همیشه و همه جافکر مسائل خود هستید و به مرور آنها می*پردازید، در واقع همیشه بار اضافیرا با خود حمل می*کنید، که این خود سبب ایجاداضطراب و استرسدر شما می*گردد. بیاموزید که با یک ذهن رها و آزاد زندگی کنید. این امر بهشما کمک می*کند تا با هر محرک کوچک و یا مانع جزئی آشفته نشوید.

به خود و خدای خود ایمان داشته باشید.

اگر به خود و خدای خود ایمان داشته باشید، براحتی از عهده مشکلاتزندگی برخواهید آمد و ثابت قدم و مطمئن در راه رسیدن به اهداف خود گام برخواهید داشت.

مثبت اندیش باشید.


اگر دیدگاهمثبت اندیشینداشته باشید، همه چیز می*تواند بی*فایده و بی*ثمر باشد. داشتن نگرش مثبت و امید ، بهترین سلاح در مقابل ترس و اضطراب است.

نسبت به انتظارات و برنامه*های خود واقع بین و منطقی باشید.

توانائیهای خود را در موقعیتهای خاص بشناسید و نسبت به عدم توانائیها وضعفهای خود واقع بین باشید. هر چقدر نگرش شما نسبت به مسائل زندگیمنطقی*تر باشد، به آرامش بیشتری دست خواهید یافت.

نسبت به انسانها ، عشق بی قید و شرط خود را نثار کنید.

شما می*توانید از دوستان ، همکلاسیهای خود شروع کنید. یاد بگیرید کهآنها را بدون قید و شرط دوست بدارید، در مقابل ضعفهای آنها صبور باشید وخطاها و اهمال کاریهایشان را ببخشید. هر چقدر نسبت به دیگران بخشش بیشتریداشته باشید، احساس شادی و خرسندی بیشتری را تجربه خواهید کرد.

معنای فداکاری را لمس کنید.

دست بخشش داشته باشید، ولی انتظار بازگشت نداشته باشید. دیگران را بهشیوه خودشان خوشحال کنید. به افراد بی پناه و یتیم و فقیر کمک کنید. برایآنهایی که خواهان یاری گرفتن از شما هستند پشت و پناه باشید، و بدون آن کهمنتی بر آنها نهید تکیه گاهشان باشید، هر چقدر بیشتر ببخشایید، از الزامات وقید و بندها بیشتر رها خواهید شد.

افکار خود را بازسازی کنید.

در افکار و عقاید خویش نسبت به شخص خود ، بازنگری کنید. بیاموزید درمقابل خویشتن صبور باشید و ارزشها ، استعدادها و مهارتهای خود را ارج نهید. خود را بدون هیچ قید و شرطی دوست بدارید. هر گونه ترس و تردید غیر منطقیکه در مورد خود دارید، کنار بگذارید. اگر دیدگاه مثبت و سالمی را در موردخود داشته باشید، یاد خواهید گرفت که خود را بدون قید و شرط قبول داشتهباشید
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
روزی با تاکسی عازم فرودگاه بودم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از محل پارک خود بیرون پرید. راننده تاکسی من محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتری از ماشین دیگر متوقف شد!
راننده ماشین دیگر سرش را ناگهان بیرون آورد و شروع کرد به فریاد زدن به طرف ما. راننده تاکسی فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. منظورم این است که او واقعاً دوستانه برخورد کرد.

با تعجب از او پرسیدم: ((چرا شما این رفتار را کردید؟ آن شخص نزدیک بود ماشین تان را از بین ببرد و ما رابه بیمارستان بفرستد!)) در آن هنگام بود که راننده تاکسی درسی را به من آموخت که هرگز فراموش نکرده و برایتان توضیح میدهم:
((قانون کامیون حمل زباله))
او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آنها سرشار از آشغال، ناکامی، خشم، و ناامیدی در اطراف می گردند. وقتی آشغال در اعماق وجودشان تلنبار می شود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی می کنند.
به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید.
آشغال های آنها را نگیرید تا به افراد دیگر ی در سرکار، در منزل، یا توی خیابان پخش کنید.
حرف آخر این است که افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های آشغال روزشان را خراب کنند و باعث ناراحتی آنها شوند.
زندگی خیلی کوتاهتر از آن است که صبح با تاسف از خواب برخیزید، از این رو..... ((افرادی را که با شما خوب رفتار می کنند دوست داشته باشید. برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید.))
زندگی ده درصد چیزی است که شما می سازید و نود درصد نحوه برداشت شماست
 
بالا