• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

مسابقه ی تشخیص چهره های ادبی

metamorphosis_h

Registered User
تاریخ عضویت
13 آگوست 2009
نوشته‌ها
341
لایک‌ها
433
محل سکونت
هر جا باشيم شب نشينيم
نویسنده ی بسیار معروف، متولد پراگ
راهنمایی: بیشتر آثارش پس از مرگش منتشر شده اند و درون مایه ی بیشتر نوشته هایش در مورد سقوط و زوال انسانهاست.

Pic2.jpg

یکی از محبوب ترین نویسنده های من. سبک نوشتاری بی نظیری داره. ( تصویر آواتارم هم تصویری کارتونی از همین نویسنده است.)
دیگه فکر نکنم از این آسون تر بشه.
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
نویسنده ی بسیار معروف، متولد پراگ
راهنمایی: بیشتر آثارش پس از مرگش منتشر شده اند و درون مایه ی بیشتر نوشته هایش در مورد سقوط و زوال انسانهاست.

مشاهده پیوست 101554

یکی از محبوب ترین نویسنده های من. سبک نوشتاری بی نظیری داره. ( تصویر آواتارم هم تصویری کارتونی از همین نویسنده است.)
دیگه فکر نکنم از این آسون تر بشه.

درود

ميگم اين چقدر شبيه كافكاست و صادق هدايت هم چقدر كافكا رو دوست مي داشت! همين! خواستم فقط يه اظهارنظري كرده باشم، همين! :D
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
آخ من این یکی رو میشناختم :D.ولی دیر رسیدم.من هم فکر میکنم همون فرانتس کافکا باشه

درود!

اصلا هم دير نرسيديد! بنده كه فقط اظهارنظر كردم، نگفتم پاسخ اينه كه! :rolleyes: در ضمن پيش از بنده لي لي رز عزيز و نازنين هم فكر كنم حدسشون همين بوده! :D
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
35
محل سکونت
Isfahan
درود!

اصلا هم دير نرسيديد! بنده كه فقط اظهارنظر كردم، نگفتم پاسخ اينه كه! :rolleyes: در ضمن پيش از بنده لي لي رز عزيز و نازنين هم فكر كنم حدسشون همين بوده! :D
به طرز عجیبی جواب این سوال رو شما دادید.حالا باید صبر کنیم ببینیم نکنه هر سه تامون اشتباه میکردیم :happy:
بعد سر تقسیم عکس بعدی با هم گفت و گو میکنیم :rolleyes:
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
35
محل سکونت
Isfahan
خوب پس بانو کاسندرای عزیز زحمت عکس بعدی رو بکشید.البته اگه آسون باشه بهتره:)
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
به طرز عجیبی جواب این سوال رو شما دادید.حالا باید صبر کنیم ببینیم نکنه هر سه تامون اشتباه میکردیم :happy:
بعد سر تقسیم عکس بعدی با هم گفت و گو میکنیم :rolleyes:

حالا عجيب يا هر چي خيالتون راحت! بنده هيچ نوع اظهارنظري درباره عكس بعدي نمي كنم چون نمي خوام خداي نكرده بشيم مثل اون 3 تا دوسته بود تو بيابون به يه گنجي رسيدند و بعد سر تقسيم كردنش چه بلايي سر هم آوردند ها؟ اگه اينجوري بشه كه ديگه چه خاصيتي داشته ادبيات خوندنمون؟!!! :D
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
درود!

اصلا هم دير نرسيديد! بنده كه فقط اظهارنظر كردم، نگفتم پاسخ اينه كه! :rolleyes: در ضمن پيش از بنده لي لي رز عزيز و نازنين هم فكر كنم حدسشون همين بوده! :D
درود

چون براتون لایک زدم متوجه شدید؟ muluk.emo39.gif

زحمتش باشه با شما و لي لي جان لطفا! :happy:

من زیاد عکس گذاشتم. یا خودتون زحمتش رو بکشید یا حسین عزیز.
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
35
محل سکونت
Isfahan
با اجازه ی بزرگان من این کار رو میکنم.چون خیلی دوست داشتم عکسی از ایشون این جا باشه.
توضیح این که کتاب های ایشون بیشتر مربوط به داستان کوتاه هست.و چند تا قسمت از داستان هاشون رو من این جا گذاشتم

8-25-2011 1-09-08 AM.jpg
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
درود

چون براتون لایک زدم متوجه شدید؟ مشاهده پیوست 101650



من زیاد عکس گذاشتم. یا خودتون زحمتش رو بکشید یا حسین عزیز.

درود

نه فقط اون چون عزيزم من هميشه هرچي بدونم مي دونم شما چند برابرش رو پيش از من مي دونستيد و اين خلاصه از بديهياته! :)

در مورد عكس هم فكر كنم بهتر باشه جناب hossein137 عزيز زحمتش رو بكشند.
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
درود

نه فقط اون چون عزيزم من هميشه هرچي بدونم مي دونم شما چند برابرش رو پيش از من مي دونستيد و اين خلاصه از بديهياته! :)

در مورد عكس هم فكر كنم بهتر باشه جناب hossein137 عزيز زحمتش رو بكشند.

اختیار دارید بانو :blush:

با اجازه ی بزرگان من این کار رو میکنم.چون خیلی دوست داشتم عکسی از ایشون این جا باشه.
توضیح این که کتاب های ایشون بیشتر مربوط به داستان کوتاه هست.و چند تا قسمت از داستان هاشون رو من این جا گذاشتم

مشاهده پیوست 101654
یعنی این راهنماییت کشته منو :lol: ولی اگر نمی گفتی ، تقریبا محال بود بفهمم کی هستن ایشون !
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
با اجازه ی بزرگان من این کار رو میکنم.چون خیلی دوست داشتم عکسی از ایشون این جا باشه.
توضیح این که کتاب های ایشون بیشتر مربوط به داستان کوتاه هست.و چند تا قسمت از داستان هاشون رو من این جا گذاشتم

مشاهده پیوست 101654

منم نمیشناختم ایشون رو ، ولی با تحقیقاتی فهمیدم کی هستن!! ، ولی الان وجدانم اجازه نمیده جواب بدم :دی
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
35
محل سکونت
Isfahan
اختیار دارید بانو :blush:


یعنی این راهنماییت کشته منو :lol: ولی اگر نمی گفتی ، تقریبا محال بود بفهمم کی هستن ایشون !

خوب این هم بیشتر راهنمایی: الان سال هاست کتاب های ایشون تو ایران چاپ نشده.سبک نوشتنشون سورئالیست هست.یه نقد جالب در مورد دیوار چین داشتند :lol:
اواخر عمر معروف به پیرمرد کوری که باز هم مینویسه بودند
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
35
محل سکونت
Isfahan
فکر کنم اگر خودتون بگید بهتر باشه.چون همه تون میدونید کی هستند.پس از گذشت دو روز انگار کسی حدسی نزد. با این حال یه راهنمایی دیگه. بهترین داستان هاش به نظرم ظاهر .الف و ویرانه های مدور باشه.فقط کم مونده اول اسمش رو بگم
یه اعترافی هم باید بکنم.من از کافکا کتابی نخوندم.آشنایی ام هم با عکس ایشون بر میگرده به حدود 6 یا 7 سال پیش.یکی از نزدیکانمون کتاب "یادداشت های کافکا " رو داشت و من روی اون کتاب عکس ایشون رو دیدم.و جدا از این مساله چند روز پیش کتابی میخوندم با عنوان بی خبری.که یه قسمتش در مورد انقلاب پراگ و روزهای تازه اش بود.تو توضیحات نویسنده جاهایی رو آورده بود که تیشرت هایی در اون شهر موجوده که این عبارت روش نوشته شده : کافکا در پراگ به دنیا آمد
رو همین حساب من جسارت کردم و جواب رو گفتم.و در نتیجه یه روزه حرف خودم رو نقض کردم.ببخشید
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
با اجازه ی دوستان برای اینکه تاپیک دچار رکورد نشه من جواب رو میگم ولی در صورتی که حسین عزیز تایید کردن بانو کسندرا زحمت چهره ی بعدی رو بکشن.

خورخه لوییس بورخس و البته خیلی کاملتر در : Jorge Luis Borges - Wikipedia, the free encyclopedia
مرزها
سطری از ورلن هست که هرگز بخاطر نخواهم آورد
خیابانی هست نزدیک که پاهایم را از رفتن بدان بازداشته اند
آینه ای هست که مرا برای آخرین بار دیده است
دری هست که من آن را تا پایان جهان بسته ام
در میان کتاب های کتابخانه ام (من می‌بینمش)
کتابی هست که هرگز آن را نخواهم گشود
در این تابستان پنجاه ساله خواهم شد
مرگ می‌فرسایدم، بی وقفه.

همدست
وقتی به صلیبم می‌کشند، من باید صلیب و میخ ها باشم
وقتی جام را به دستم می‌دهند، من باید دروغ باشم
وقتی در آتشم می‌افکنند، من باید دوزخ باشم.
من باید هر لحظه‌ی زمان را نماز بگزارم و سپاسگزارش باشم
من از همه‌ی اشیاء تغذیه می‌کنم.
وزن دقیق کائنات، تحقیر، هیاهو
من باید مدافع زخم های خود باشم.
نه شفا می‌طلبم و نه بیماری
من شاعرم.

شاعری کوچک
مقصد فراموشی ست
من زود آمده ام.

کویر

فضای بی زمان
ماه به رنگ شنزار است.
اکنون، درست در این لحظه
مردان متاروس و ترافلگار
می‌میرند.

زندانی
یک سوهان
نخست در آهنین بزرگ
روزی آزاد خواهم شد.

مکبث
اعمال ما، راه خود را دنبال می‌کنند
راهی که بی پایان است.
من شاه خود را کشتم
تا شکسپیر بتواند تراژدی آن را بسراید.

* کتاب اول موسی. باب چهارم. آیه ی هشتم
در نخستین صحرا بود
دو بازو، سنگی بزرگ را پرتاب کرد.
فریادی نبود، خون بود.
آنجا نخستین مرگ بود.
من نمی‌دانم، هابیل بوده ام یا قابیل.

ماه
چه تنهایی بیکرانی ست در این طلا
ماه شب ها، دیگر آن ماه نیست که آدم نخستین دید.
قرن های شب زنده داران
ماه را سرشار شراب های کهن کرده است.
نگاهش کن
آینه ی توست!

یک رویا
سه تن آن را می‌دانستند
زنی که معشوقه‌ی کافکا بود
کافکا او را به خواب دیده بود.
سه تن آن را می‌دانستند
مردی که دوست کافکا بود
کافکا او را به خواب دیده بود.
سه تن آن را می‌دانستند
زن به دوست گفت:
دلم می‌خواهد امشب با من عشقبازی کنی.
سه تن آن را می‌دانستند
مرد پاسخ داد: اگر گناه کنیم
کافکا دیگر ما را به خواب نخواهد دید.
یک تن آن را می‌دانست
و بر زمین کس دیگری نبود.
کافکا با خود گفت:
اکنون که آن دو رفته اند و تنها مانده ام
دیگر، خود را به خواب نخواهم دید.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
صفحه نخست - فرهنگ و هنر
منبع: asar.name ترجمه: شهروز رشید
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
35
محل سکونت
Isfahan
کاملا" درسته لیلی عزیز.پس بانو کسندرا زحمت بعدی رو بکشند :)
پ.ن: من یه سری شعر از ایشون دیده بودم که بیشتر تاریخی بودند.این ها رو که گذاشتید واقعیتش تا حالا نخونده بودم.پس خیلی ممنونم
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
با اجازه ی دوستان برای اینکه تاپیک دچار رکورد نشه من جواب رو میگم ولی در صورتی که حسین عزیز تایید کردن بانو کسندرا زحمت چهره ی بعدی رو بکشن.

خورخه لوییس بورخس و البته خیلی کاملتر در : Jorge Luis Borges - Wikipedia, the free encyclopedia
مرزها
سطری از ورلن هست که هرگز بخاطر نخواهم آورد
خیابانی هست نزدیک که پاهایم را از رفتن بدان بازداشته اند
آینه ای هست که مرا برای آخرین بار دیده است
دری هست که من آن را تا پایان جهان بسته ام
در میان کتاب های کتابخانه ام (من می‌بینمش)
کتابی هست که هرگز آن را نخواهم گشود
در این تابستان پنجاه ساله خواهم شد
مرگ می‌فرسایدم، بی وقفه.

همدست
وقتی به صلیبم می‌کشند، من باید صلیب و میخ ها باشم
وقتی جام را به دستم می‌دهند، من باید دروغ باشم
وقتی در آتشم می‌افکنند، من باید دوزخ باشم.
من باید هر لحظه‌ی زمان را نماز بگزارم و سپاسگزارش باشم
من از همه‌ی اشیاء تغذیه می‌کنم.
وزن دقیق کائنات، تحقیر، هیاهو
من باید مدافع زخم های خود باشم.
نه شفا می‌طلبم و نه بیماری
من شاعرم.

شاعری کوچک
مقصد فراموشی ست
من زود آمده ام.

کویر

فضای بی زمان
ماه به رنگ شنزار است.
اکنون، درست در این لحظه
مردان متاروس و ترافلگار
می‌میرند.

زندانی
یک سوهان
نخست در آهنین بزرگ
روزی آزاد خواهم شد.

مکبث
اعمال ما، راه خود را دنبال می‌کنند
راهی که بی پایان است.
من شاه خود را کشتم
تا شکسپیر بتواند تراژدی آن را بسراید.

* کتاب اول موسی. باب چهارم. آیه ی هشتم
در نخستین صحرا بود
دو بازو، سنگی بزرگ را پرتاب کرد.
فریادی نبود، خون بود.
آنجا نخستین مرگ بود.
من نمی‌دانم، هابیل بوده ام یا قابیل.

ماه
چه تنهایی بیکرانی ست در این طلا
ماه شب ها، دیگر آن ماه نیست که آدم نخستین دید.
قرن های شب زنده داران
ماه را سرشار شراب های کهن کرده است.
نگاهش کن
آینه ی توست!

یک رویا
سه تن آن را می‌دانستند
زنی که معشوقه‌ی کافکا بود
کافکا او را به خواب دیده بود.
سه تن آن را می‌دانستند
مردی که دوست کافکا بود
کافکا او را به خواب دیده بود.
سه تن آن را می‌دانستند
زن به دوست گفت:
دلم می‌خواهد امشب با من عشقبازی کنی.
سه تن آن را می‌دانستند
مرد پاسخ داد: اگر گناه کنیم
کافکا دیگر ما را به خواب نخواهد دید.
یک تن آن را می‌دانست
و بر زمین کس دیگری نبود.
کافکا با خود گفت:
اکنون که آن دو رفته اند و تنها مانده ام
دیگر، خود را به خواب نخواهم دید.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
صفحه نخست - فرهنگ و هنر
منبع: asar.name ترجمه: شهروز رشید

کاملا" درسته لیلی عزیز.پس بانو کسندرا زحمت بعدی رو بکشند :)
پ.ن: من یه سری شعر از ایشون دیده بودم که بیشتر تاریخی بودند.این ها رو که گذاشتید واقعیتش تا حالا نخونده بودم.پس خیلی ممنونم

درود!

خب "اين يعني چه" روز تعطيل براي آدم كار درست مي كنين اون هم تازه براي اوني كه نه حدسي زده نه پاسخي گفته؟!!! :rolleyes: :D از دست شما دوستان! :D

خب با سپاس از لطف و محبت شما عزيزان، اين هم چهره بعدي كه بايد تشخيص داده بشه:

xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx.jpg

براي بيشتر علاقمندان، اين چهره ، چهره نا آشنايي نيست چرا كه سالهاست كه بسياري از نوشته هاي ايشان در تقريبا همه كتابفروشيها ديده مي شود (البته اميدوارم اين يكي هم ممنوع نشده باشه تازگيها؟! :eek: ). همچنان هم زنده هستند اين نويسنده اروپايي.
 
بالا