مشاعره از نوع هزاردستان

[seashore]

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

 

[seashore]

آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن
آینه صبوح را ترجمه ی شبانه کن

 

[پرنیان]

آن دل که بود ز عشق خالی    
سیلاب غمش براد حالی

 

[O_o O_O o_O]

پيري به صد شتاب جواني ز من گذشت
پل را نديده‌ام که ز سيلاب بگذرد

صائب تبریزی

 

[بـا ر ا ن]

گذشته است در میانه روی عمر ما تمام

ما از پل صراط همین جا گذشته ایم

 

[O_o O_O o_O]

حافظ به پيش چشم تو خواهد سپرد جان
در اين خيالم ار بدهد عمر مهلتم

 

[بـا ر ا ن]

مهلت يک تن نداد از کودک و برنا و پير

مرگ بي‌مهلت که هست اندر جهان "جلاد" تو

 

[O_o O_O o_O]

بفرمود جلاد را بي دريغ
که بردار سرهاي اينان به تيغ

 

[seashore]

ما که این همه برای عشق آه و ناله می کنیم
راستی چرا در رثای بی شمار عاشقان
که بی دریغ خون خویش را نثار عشق می کنند
از نثار یک دریغ هم دریغ می کنیم
قیصر امین پور

 

[sedo]

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران..........کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

 

[Farhad49]

چون ابر گریستم روز وداع یار . . . . یا رب مباد روزی چو روز وداع یار

 

[sedo]

روزها فکر من این است و همه شب سخنم.............که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

 

[Farhad49]

احوال دل خویش را گفتم به دوست . . . . که به سودای دلم او چاره جوست

 

[O_o O_O o_O]

حاشا که چنان سودا يابند بدين صفرا
هيهات چنان رويي يابند به بي‌رويي

حضرت مولانا

 

[sedo]

حاشا که چنان سودا يابند بدين صفرا
هيهات چنان رويي يابند به بي‌رويي

حضرت مولانا

ز دست زهره به مریخ اگر رسد جامش

رها کند به یکی جرعه خشم و صفرا را

 

[O_o O_O o_O]

قمر وجاهت و مريخ تيغ و زهره‌ ي نشاط
که داغ بندگيش بر جبين کيوان است

محتشم کاشانی

 

[sedo]

قمر وجاهت و مريخ تيغ و زهره‌ ي نشاط
که داغ بندگيش بر جبين کيوان است

محتشم کاشانی

خداوند کیوان و گردان سپهر

فروزنده ماه و ناهید و مهر

 

[O_o O_O o_O]

مطرب ناهيد بربط مي‌نواخت
هر چه مي‌ گفت آن چنان آمد بلي

حضرت مولانا

 

[sedo]

مطرب ناهيد بربط مي‌نواخت
هر چه مي‌ گفت آن چنان آمد بلي

حضرت مولانا

که نه امشب آن سماعست که دف خلاص یابد

به طپانچه‌ای و بربط برهد به گوشمالی

سعدی

 

[O_o O_O o_O]

اگر بنفشه نسازد رخ از طپانچه کبود
مدام خون زد و چشمش بروي مژگان باد

نظامی گنجوی