در ساحل چشمهایت گفتم که جز من کسی نیست
اما دریغا ندیدم، ساحل پر از رد پا بود
دیگر کسی بعد از آن شب، از من سراغی ندارد
از من فقط قصه ای ماند، مردی که در شب رها بود
ای جنوب لبت خیالانگیز، چشمت عاشقتر از شب تبریز
از کدامین شمال میآید عطر نارنج روی پیرهنت؟
لب بالا مسیر خوبی نیست تا که غارت کنم دهان تو را
لب لب شعر، لب لب پایین، لب لب سمت بوسه وا شدنت
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم
به خاطر بسپریدم دشمنان! چون «نام من عشق است»
فراموشم کنید ای دوستان! من مایهی ننگم
بهار آمد، پریشانباغ من افسرده بود اما
به جو باز آمد آب رفته، ماهی مرده بود اما
زمستان رفت، برفش آب شد، خورشید بازآمد
کبوتر بچهها را سوز سرما برده بود اما
تو را جامی که از شیر و عسل پُر کردهاش دهقان
مرا بر روی خرمن بُرده خرمنکوب میسازد
تو را گلدان رنگینی که با یک لمس میافتد
مرا ـ گرد سرت میچرخم و ـ جاروب میسازد