wonnin
مدیر بازنشسته
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
دلا دیشب چه میکردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رغیب من
رقيب
نكند فكر كني در دل من ياد تو نيست
گوش كن «نبض دلم» زمزمه اش با تو يكيست
تا نیست نگری ره هستت ندهند
وین مرتبه با همت پستت ندهند