Fereydoon74
Registered User
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
من مست و تو ديوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پيمانه
در شهر يکي کس را هشيار نمي بينم
هر يک بتر از ديگر شوريده و ديوانه
تو را تحمل امثال ما بباید کرد
که هیچ کس نزند بر درخت بی بر سنگ
اى فروغ ماه حسن از روى رخشان شما
آب روى خوبى از چاه زنخدان شما
کاش از این خاک، صدا برخیزد
یا دستی باز بر دعا برخیزد
یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک