مشاعره!!!

[farshad10]

تو عهد کرده ای که کشانی به خون مرا
من جهد کرده ام که به عهدت وفا کنی

فروغی بسطامی

 

[sorena-2500]

یارا یارا گاهی دل ما را به چراغ نگاهی روشن کن ....
چشم تار دل را چو مسیحا به دمیدن آهی روشن کن

 

[احسانبزرگي]

بسترمصدف خالي يك تنهايي است.***و تو چون مرواريدگردن آويز كسان دگري...
​

 

[mm1368]

یارا یارا گاهی دل ما را به چراغ نگاهی روشن کن ....
چشم تار دل را چو مسیحا به دمیدن آهی روشن کن

ناگهان الطاف حق آغاز شد

از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان

نور پیشانیش فوق کهکشان

 

[احسانبزرگي]

نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت

 

[somayeh60]

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

 

[احسانبزرگي]

دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانیها

 

[somayeh60]

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب

 

[احسانبزرگي]

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازاوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازاوست
​

 

[sorush21]

تکراری زدی :دی

درد عاشقی را دوایی بهتر از معشوق نیست
شربت بیماری فرهاد را شیرین کن

عصری تبریزی

شما اشتباه زدی من نگفتم باید ی میدادی

ناگهان الطاف حق آغاز شد

از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان

نور پیشانیش فوق کهکشان

از اونجایی که برخی حواسشون نیست و ضربدری مشاعره میکنن ما هم کاری به کارشون نداریم پست هم رو کوت میکنیم ج میدیم! ok?!

نیست در لوح دلم جز الف قامت یار / چه کنم چیز دگر یاد نداد استادم

 

[احسانبزرگي]

مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد..
​

 

[cheshayer]

دانی چرا در سیر خود بر خویش میلرزد قلم
ترسد که ظلمی را کند در حق مظلومی رقم

 

[احسانبزرگي]

میان شک و یقین پیر می شود بی تو
​

​

دلی که طعمه زنجیر می شود بی تو
​

​

نیامدی که ببینی در این دیار غریب
​

​

غروب جمعه چه دلگیر می شود بی تو
​

​

​

 

[cheshayer]

ولی چون نیست احسانِ تو را حدی و پایانی
همی خواهم که هردم تازه بنوازی ز احسانم

============================
نیم مغرور بر خود زین ثنا خوانی که این دولت
هم از لطف تو دارم وین سخن را نیک میدانم
ولی چون نیست احسانِ تو را حدی و پایانی
همی خواهم که هردم تازه بنوازی ز احسانم

 

[احسانبزرگي]

ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم

ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون** او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
​

 

[sorena-2500]

ما گر زسر بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

 

[احسانبزرگي]

ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه می پنداشتیم

 

[sorush21]

ما در ره دوست نقض پیمان نکنیم
گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم

 

[احسانبزرگي]

می روی و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد​

 

[sorush21]

در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است / ورنه هر گبری به پیری میشود پرهیزکار